بخش ششم: اسطورهی معجزهی فرهنگی یونان
گفتار دوم: داستان فرهنگ یونانی
سخن دوم: قصهی دین یونانی
چهارم: ماجرای آدمخواری و قربانی انسان
یکی از مضمونهایی که در اساطیر یونانی بسیار تکرار میشود و در اساطیر تمدنهای همسایه بیمانند است، آدمخواری است. البته در اساطیر اکدی و هیتی اشارههایی به خدایان یا اژدهایی که کسی را بخورد وجود دارد، اما در هیچ یک از این سرزمينها اشاره به آدمخواری با بسامد و مرکزیت داستانهای یونانی دیده نمیشود.
در یونان روايتهاي مربوط به آدمخواری از آسمانها آغاز و به زمین ختم میشود. چنان که گفتیم، به تعبیری نخستین آدمخوار کرونوس بود که فرزندانش را میخورد. او پس از آن توسط فرزندش پاره پاره شد. اما پسرش هم به عادات پدر مبتلا بود. زئوس خیلی زود حامی و همسر باردار خویش، متیس، را با فریبی بلعید تا از زاده شدن فرزندی که بنا بر پیشگویی پرومتئوس از خودش قویتر میشد، جلوگیری کند. متیس به این ترتیب از میان رفت اما فرزندی که در شکم داشت بعدها با نام آتنا از سر پدرش بیرون جهید و حامی مردم آتن شد.
آنگاه نوبت به مقلدانی زمینی رسید. چنان که گفتیم، لوکائون، شاه آرکادیا، و پنجاه پسرش به خاطر آدمخواری شهرت داشتند. در ادیسه هم میبینیم که همراهان اولیس به دست کوکلوپسی به نام پُلیفِموس خورده میشوند. در ایلیاد هم آخیلس به عنوان کسی که دشمنانش را میخورد مورد اشاره واقع میشود. این زبانزد هم در میان یونانیان رایج بوده که معتقد بودند مردم مسنی به قدری از اربابان اسپارتی خویش نفرت دارند که حاضرند آنها را زنده زنده بخورند. به این ترتیب چنین مینماید که خاطرهای از آدمخواری، احتمالا مناسکآمیز، در میان یونانیان وجود داشته است. این آدمخواری میتوانسته با قربانی کردن آدمیان مرتبط بوده باشد. این سنت اخیر تا مدتها در یونان باقی ماند و در زمان عصر طلایی که معجزهی یونانی با شدت زیادی در حال رخ دادن بود، قربانی شدن آدمیان برای خدایان امری غیرعادی و ناپسند شمرده نمیشد.
در کل، چندین نوع از قربانی انسان در تمدنهای باستانی تشخیص داده شده است. مهمترين این انواع عبارتند از «سپر بلا» و « نخستزاد». در الگوی سپر بلا، انسانی برای جلب نظر خدایان، دفع بلا، یا کفاره دادن بابت انجام گناهی قربانی میشود. معمولاً در این موارد کسی که قربانی را انجام میدهد، گناهی را مرتکب شده و با انجام قربانی میکوشد تا خود را از پیامدهای ناخوشایند این گناه رها سازد. کفئوس که دخترش را برای دفع خطر اژدهای دریایی به او پیشکش کرد و آگاممنون که برای جلب نظر خدایان و پیروزی در نبرد دخترش را با دست خود کشت در این چارچوب قربانی میکردند. قربانی نخستزاد شکلی خشونتآمیز از مناسک پرستش باروری و جلب نظر خدایان بوده است که با اختصاص دادن نخستین فرزند از هر خانواده و هر گله به خداوند همراه بوده است. در اشکال ابتدایی این مناسک، که در عهد عتیق آثارش را میبینیم، نخستین فرزند برای خدایان قربانی میشده است.
هر دوی این مناسک به تدریج تلطیف شدند و در نتیجه جانوران به جای انسان قربانی میشدند. الگوی نخست به پیدایش بز طلیقه انجامید. یعنی جانوری مانند بز که در زمان مراسم – مثلا جشن آکیتوی بابلیها – گناهان مردم شهر را بر او بار میکردند و بعد از شهر بیرونش میکردند. در برخی از جامعهها این بز طلیقه را به شکلی خشونتآمیز میکشتند یا در جایی دور افتاده دفن میکردند. الگوی دوم به تدریج وضعیتی نمادین به خود گرفت و به قربانی کردن جانورانی با اشکال غیرعادی و رنگهای یکدست برای خدایان منتهی شد. تا مدتها تصور بر این بود که این جایگزینی قربانی جانوری به جای انسانها امری عام و فراگیر است، اما شواهد نشان میدهد که موارد نقضی برای این قاعده وجود دارد. به عنوان مثال، این را میدانیم که فنیقیان باستان انسان را قربانی میکردهاند. با وجود اين، در کوچنشينهای فنیقی در کارتاژ، ابتدا سنت قربانی جانوران را میبینیم. نکتهی جالب آن که با گذر زمان و فرا رسیدن سدهي چهارم پ.م.، یعنی زمانی که سطح تمدن و پیچیدگی فرهنگ کارتاژیها به اوجی دست مییابد، نوزادان انسانی هم به همراه جانوران قربانی میشوند.
در این منطقه سه نوع مناسک قربانی رواج داشته است: «مولک ایمور» که به خط فنیقی «ملک مل» نوشته میشد و مربوط به قربانی گوسفند بود[1]، «مولک اَدوم» که قربانی آدم معنا میدهد و به اسیران جنگی و افراد عادی مربوط میشد، و «مولک بعل» که قربانی کردن نوزادان اشرافزاده برای ایزد بعل بوده است[2].
شواهد نشان میدهد دست کم دو تا از این قربانیها در یونان باستان نیز رواج داشته است. قربانی بز و گوسفند و گاو که در متنهاي یونانی بسیار مورد اشاره واقع شده است، و دربارهی قربانی انسان نیز مستندات روشنی وجود دارد. مثلاً به روایت هرودوت، بيدرنگ پس از نبرد سالامیس، سه جوان پارسی اسیرشده را برای تمیستوکلس آوردند، که طبق معمول از دید یونانیان خویشاوندان شاه ایران – یعنی خواهرزادههای او – محسوب میشدند. تمیستوکلس هنگامی با این اسيران روبهرو شد که در حال قربانی کردن برای خدایان بود، و وقتی آنها را دید، از زیبایی و نژادگیشان ابراز شگفتی کرد. در همین موقع، غیبگویی به نام ائوفرانتید بیدرنگ دست او را گرفت و به او فرمان داد تا هر سه جوان را برای باکوس (خدای شراب) قربانی کند. تمیستوکلس از شنیدن این فرمان یکه خورد و – شاید به دلیل پیوندهای پشت پردهاش با ایرانیان – میخواست از این کار سر باز زند، اما جمعیتی که در محل حضور داشتند با سر و صدا از او خواستند تا از فرمان غیبگو اطاعت کند و بنابراین سردار آتنی هر سه جوان را به همان شکلی که غیبگو میگفت، قربانی کرد[3]. همچنين هنگامی که اوباز پارسی به دست قبیلهی آپسینتیها اسیر شد، او را به افتخار خدایشان قربانی کردند[4]. همچنين در تراژدی هکوبا اثر اوریپیدس، در ایفیگنیا و ایفیگنیا در آولیده و در کودکان هراکلس اثر سوفوکلس مضمون اصلی داستان قربانی شدن آدمیان به دست خویشاوندانشان است؛ چیزی که در فنیقیه هم، به جز موارد استثنایی در قالب قربانی کردن نوزادان، رواج نداشته است. اما به نظر میرسد یونانیان خویشاوندانشان را بیتوجه به سن و سالشان برای خدایان قربانی میکردند.
شواهد مربوط به قربانی انسان تنها به متنهاي به جا مانده از عصر طلایی آتن محدود نمیشود. آثار کهنتری از تمدن مینوآی میانهی دورهی دوم و سوم به دست آمده که نشان میدهد در این تمدن هم قربانی انسانهای بالغ رواج داشته است. در خاکبرداری شهری باستانی در منطقهی آرخانِس معبدی کشف شد که در اثر زمينلرزه ویران شده بود. در این معبد چهار اسکلت به دست آمد که یکی از آنها به مردی جوان تعلق داشت که بر مذبحی دراز کشیده بود و خنجری مفرغی بر شکمش قرار داشت. این معبد در هنگام آتشسوزی ویران شده بود و بنابراین اسکلت مرد يادشده هم سوخته بود. اما نکتهی جالب آن که استخوانهای بخش راست و روی بدنش كاملاً سیاه شده بود، اما در نواحی چپ و زیرین بدنش همچنان سپید بود. این میتواند نشانگر این واقعیت باشد که جسد مرد جوان هنگام سوخته شدن خون خود را از دست داده بوده و قلبش را توسط همان خنجر مفرغی گشوده بودهاند. به این ترتیب، معلوم میشود که افتادن این جوان بر مذبح امری تصادفی نبوده و او را قربانی کرده بودند. اما بلافاصله بعد از این کار معبد آتش گرفته و در نتیجه بخشهایی از جسد او را که خون خود را از دست داده، سیاه شده است[5].
با توجه به این شواهد، تردیدی در رواج قربانی انسان در یونان باستان وجود ندارد. این در حالی است که در تمدنی که تاريخنويسان کلاسیک تمایل دارند آن را با یونان برابر بدانند، یعنی ایران، هیچ نشانهای دال بر قربانی انسان یافت نشده است. این امر تنها به دورهی تاریخی مورد نظر ما – سدههاي هشتم تا چهارم پ.م. – محدود نمیشود و چنین مینماید که قومهاي ایرانی اصولاً با قربانی کردن انسان بیگانه بودهاند و تنها جانورانی مانند گاو و اسب و گیاهانی مانند هوم را برای خدایانشان قربانی میکردهاند. قربانی بز و گوسفند که دامهایی کوچکتر و ارزانتر محسوب میشدند، در این هنگام چندان رواج نداشته و احتمالاً در چشم موبدان ایرانی حقیر مینموده است. گوسفند، در عصر ساسانیان به فهرست قربانیهای جانوری افزوده شد و نامش هم بر این نکته گواه است. چون واژهی «گََئوسپَنتَه» از این دوران رواج مییابد. این واژه همان «گاو – اسپند» است که «گاوِ مقدس» معنا میدهد و نشانگر آن است که موبدان میکوشیدهاند با این تغییر نام، قربانی گوسفند را به جای گاو رایج کنند؛ کوششی که با توجه به عادات امروز ایرانیان، به نتیجهی موفقیتآمیزی ختم شده است.
- این واژه بعدها در قالب molchomor به زبان لاتین راه یافته و «قربانی گوسفند» معنا میدهد. ↑
- Steel, 1995. ↑
- پلوتارک، تمیستوکلس، بند 25 به بعد. ↑
- 2 هرودوت، کتاب نهم، بند 119 و 129. ↑
- Steel,1995. ↑