بخش شصت و نهم: برگردان و زند فصل شصت و نهم
گفتار نخست: برگردان فصل شصت و نهم
用兵有言:吾不敢為主,而為客;不敢進寸,而退尺。
是謂行無行;攘無臂;扔無敵;執無兵。
禍莫大於輕敵,輕敵幾喪吾寶。
故抗兵相加,哀者勝矣。
۶۹.۱: سربازان از این ضرب المثل زیاد استفاده میکنند که:
من جرأت ندارم میزبان باشم
پس مهمان میشوم
جرأت نمیکنم یک بند انگشت جلو بروم
پس یک گام پس مینشینم.
۶۹.۲: به این میگویند پیشروی بدون پیش رفتن
آستینها را بالا زدن، بدون (نمایان کردن) بازوها
پرتاب کردن (نیزه و تیر) بدون دشمنی (در پیشارو)
حفاظت کردن بدون سلاح (برداشتن)
۶۹.۳: کسی که هماوردش را بزرگ نداند و خوار بشمارد، گرفتار بلا خواهد شد
(میدانی) هماورد را خوار شمردن چیست؟ (همچون) سوگواری کردن (به خاطر از دست دادن) گنجینهام.
۶۹.۴: پس وقت سلاحها برافراشته گردد و با هم رویارو گردد
شگفتا، آنان که سوگوارند ایستادگی خواهند کرد.
بند شصت و نهم چهار بند ناهمسان دارد که بخشهایی از آن شعر است. بند نخست چهار جمله دارد که در ابتدای کار شعری بودهاند و با افزودههایی همراه شدهاند. ساختارش را به نظرم میشود چنین بازسازی کرد:
用兵有言: 吾不敢為主,而為客;
不敢進寸,而退尺。
用 (یُونگ: استفاده کردن، به کار گرفتن، خوردن) 兵 (بینگ: جنگ، اسلحه، سرباز) 有 (یُوو: فراوان، داشتن) 言 (یَن: گفتن، بحث، اعلام)
吾 (ووا: من، مال من) 不 (بو: نه) 敢 (گآن: شجاع، جرأت کردن، مطمئن بودن) 為 (وِی: کردن، ساختن، بودن) 主 (چو: صاحب، سرور، مهمان، شما، امپراتور)
而 (اِر: و، آنگاه، اما) 為 (وِی: کردن، ساختن، بودن) 客 (کِه: مهمان، مشتری، مسافر، فرعی، شخص)
不 (بو: نه) 敢 (گآن: شجاع، جرأت کردن، مطمئن بودن) 進 (جین: پیشروی، دریافت کردن، دادن، ورود، خوردن)
寸 (چون: شست)
而 (اِر: و، آنگاه، اما) 退 (توئِه: عقبنشینی، منصرف شدن، برگشتن) 尺 (چِه: گام؛ هم واحدی برای طول و هم نتی در موسیقی)
یعنی: « سربازان از این ضرب المثل زیاد استفاده میکنند که:/ من جرأت ندارم میزبان باشم/ پس مهمان میشوم/ جرأت نمیکنم یک بند انگشت جلو بروم/ پس یک گام پس مینشینم».
بند دوم هم شعری است دوبیتی با مصراعهای سه کلمهای که به ابتدایش دو واژه افزوده شده است:
是謂行無行; 攘無臂;
扔無敵; 執無兵。
是 (شی: بودن، باشه) 謂 (وِی: گفتن) 行 (شینگ: رفتن، اجرا کردن، خوب بودن) 無 (وو: نه، هیچ) 行 (شینگ: رفتن، اجرا کردن، خوب بودن)
攘 (رانگ: پس زدن، غصب کردن، دزدیدن، هجوم، آستین بالا زدن) 無 (وو: نه، هیچ) 臂 (بِی: بازو)
扔 (رِنگ: پرت کردن، انداختن) 無 (وو: نه، هیچ) 敵 (دی: دشمن، هماورد، مقاومت)
執 (ژی: نگه داشتن، حفاظت) 無 (وو: نه، هیچ) 兵 (بینگ: جنگ، اسلحه، سرباز)
یعنی: «به این میگویند پیشروی بدون پیش رفتن/ آستینها را بالا زدن، بدون (نمایان کردن) بازوها/ پرتاب کردن (نیزه و تیر) بدون دشمنی (در پیشارو)/ حفاظت کردن بدون سلاح (برداشتن)».
بند سوم از دو جملهی طولانی شش کلمهای تشکیل شده است:
禍 (هووُ: فاجعه، نحس) 莫 (مُو: نه) 大 (دا: بزرگ، عظیم، بالغ، پدر) 於 (یو: در، با، از) 輕 (چینگ: کوچک، سبک، آسان، خوار) 敵 (دی: دشمن، هماورد، مقاومت)
輕 (چینگ: کوچک، سبک، آسان، خوار) 敵 (دی: دشمن، هماورد، مقاومت) 幾 (جیئی: چقدر؟، چند، چی؟) 喪 (سانگ: سوگواری، جسد، بدبختی) 吾 (ووا: من، مال من) 寶 (بائو: گنجینه، گرانبها)
یعنی: « کسی که هماوردش را بزرگ نداند و خوار بشمارد، گرفتار بلا خواهد شد/ (میدانی) هماورد را خوار شمردن چیست؟ (همچون) سوگواری کردن (به خاطر از دست دادن) گنجینهام».
آخرین بند هم دو جمله دارد، با این نشانهها:
故 (گو: پیر، قدیمی، بنابراین) 抗 (کَنگ: مقاومت کردن، مخالفت، برافراشتن، برکشیدن) 兵 (بینگ: جنگ، اسلحه، سرباز) 相 (شیانگ: دیدن، با هم، به سوی) 加 (جیا: روی چیزی نهادن، افزودن)
哀 (آی: سوگ، غم، دلسوزی) 者 (ژِه: پسوند صفت برتر؛ -تر/ -ترین، پسوند فاعلی) 勝 (شِنگ: حریف بودن، مقاومت، کاملا) 矣 (یی: علامت کامل شدن، علامت تعجب)!
یعنی: «پس وقت سلاحها برافراشته گردد و با هم رویارو گردد/ شگفتا، آنان که سوگوارند ایستادگی خواهند کرد».
گفتار دوم: زند فصل شصت و نهم
فصل ۶۹ در نگاه نخست به درسنامهای در هنر جنگ شبیه است و به همین ترتیب هم فهمیده شده است. اما با دقت در متن در مییابیم که اینجا اندرزی سودمند یا حتا مربوط به جنگیدن وجود ندارد. برعکس، پیشهی ارتشتاران همچون موضوعی بیگانه و مطرود دستخوش واسازی شده و هستهی مرکزیاش حذف شده است.
در همهی فرهنگها، و به ویژه فرهنگ ایرانی، طبقهی جنگاوران تراکمی از اقتدار و تمایز را در خود انباشت میکند که به ظهور منهای نیرومند منتهی میشود. این منها در پیوند با فنون رزمی در مقام یک جنگاورِ یکتای زورمند از دیگریها و نهاد ارتش تفکیک میشوند و اغلب در مقام پهلوانی یا سرداری و گاه شاهی نامآور میشوند.
از این رو نهاد ارتش -شاید به خاطر دورگه بودناش و بهرهمندی از هردو پیکرهی کوچگردی و یکجانشینی- استعدادی برای پروردن منهای نیرومند و مستقل دارد. به همین خاطر است که در ایران زمین نیز خاستگاه مفهوم «من» و «مهر» متون جنگاورانهایست که به ایزدانی مثل مهر و وای و آناهیتا مربوط میشوند که همگی با رزمآوری ارتباط دارند. از آن سو زرتشت نیز هنگام صورتبندی مفهوم انسان خودمختار و آزاد، استعارههایی جنگاورانه را به کار گرفته و به ویژه در فصلی از گاهان که با ستایش شکایت گاو شروع میشود (هات ۲۹) رهاییبخش و درهم شکنندهی اهریمن را انسانی عادی میداند که ابتدا به ساکن سردار بزرگی نیست، اما با نیروهای شر میجنگد، و در قالب نمونهی خود زرتشت تبلور مییابد.
با این زمینه اندرزهای به کار گرفته شده در فصل ۶۹ جای توجه دارد. در بند نخست میخوانیم:
«۶۹.۱: سربازان از این ضرب المثل زیاد استفاده میکنند که:
من جرأت ندارم میزبان باشم
پس مهمان میشوم
جرأت نمیکنم یک بند انگشت جلو بروم
پس یک گام پس مینشینم».
این زبانزدها که احتمالا زمانی جایی در چین میان سربازان رواج داشته، احتمالا محبوب ردهای خاص از سربازان ترسو و نالایق بوده است. چون به هراسان بودن از پیشروی اشاره دارد و انفعال و عقبگرد را میستاید. یعنی ویژگیهایی که به ویژه در میدان نبرد نقطه ضعف و نشانهی ناتوانی و سستعنصریِ جنگاوران شمرده میشود. با خواندن بندهای بعدی میبینیم که این اشاره امری تصادفی نبوده و منظور واقعی متن همین ستایش بزدلی بوده است:
«۶۹.۲: به این میگویند پیشروی بدون پیش رفتن
آستینها را بالا زدن، بدون (نمایان کردن) بازوها
پرتاب کردن (نیزه و تیر) بدون دشمنی (در پیشارو)
حفاظت کردن بدون سلاح (برداشتن)».
یعنی سرباز خوب کسی است که از جنگیدن سر باز بزند. او بدون این که حمله کند -لابد پس از آمدن و رفتن دشمن- در معرکهای خالی از دشمن پیشروی میکند. وقتی عزم نبرد میکند (آستینهایش را بالا میزند) در واقع قصد جنگیدن ندارد و کسی کنشی پهلوانانه از او نمیبیند (نمایان نشدن بازوها). او وقتی تیراندازی میکند که دشمنی در اطرافش نیست، و بدون این که مجهز و زیناوند باشد ادعای پاسداری از قلمرو خود را دارد. کوتاه سخن آن که مبارزی که در این فصل ترسیم شده، نمونهی غایی سربازی بزدل است که از میدان جنگ میگریزد.
«۶۹.۳: کسی که هماوردش را بزرگ نداند و خوار بشمارد، گرفتار بلا خواهد شد
(میدانی) هماورد را خوار شمردن چیست؟ (همچون) سوگواری کردن (به خاطر از دست دادن) گنجینهام.
۶۹.۴: پس وقت سلاحها برافراشته گردد و با هم رویارو گردد
شگفتا، آنان که سوگوارند ایستادگی خواهند کرد».
متن چنان که روشن است، دو پاره شعر است که احتمالا قدیمیتر از «دائو ده جینگ» بوده و شاید همچون زبانزدی در میان سربازان یا ریشخندی و شوخیای دربارهشان رواج داشته است. راوی این شعرها را گرفته و در آن دخل و تصرف کرده و همه را در لفاف متنی منثور پیچانده و به تصویری یکدست و منسجم از یک «ضدجنگجو» دست یافته است. انگارهای که معکوس نقطه به نقطهی تصویر پهلوان جنگجو در روایتهای ایرانی است.
ادامه مطلب: بخش هفتادم: برگردان و زند فصل هفتادم
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب