پنجشنبه , آذر 22 1403

بخش نخست، گفتار نخست: مردود شده در آکادمی

بخش نخست: هیتلر

گفتار نخست:‌ مردود شده در آکادمی

یکی از عناصر کلیدی و مهمی که ارزیابی هنری آثار هیتلر را تعیین می‌کند، این حقیقت است که او برای دوبار پیاپی در آزمون آکادمی هنرهای زیبای وین پذیرفته نشده است. این نکته بدون استثنا در همه‌ی زندگینامه‌های هیتلر تکرار شد و تقریبا هرجا که به او در مقام نقاش اشاره‌ای هست، به مناسبتی این نکته هم گوشزد شده که این هنرمند چنین ناکامی‌ای هم در تحصیل آکادمیک هنر داشته است. برای فهم این که این نکته چه سودی برای ارزیابی کار هنری هیتلر دارد، باید به منبع و خاستگاه این گزارش بنگریم و بعد ببینیم که در بافت تاریخی‌اش چه معنایی می‌داده است.

نکته‌ی جالب درباره‌ی این گزارش آن است که مرجعش خود هیتلر است. گفتمان‌ هیتلر درباره‌ی خودش به شکل شگفت‌انگیزی خالی از خودستایی است. یعنی هم در سخنرانی‌ها و هم در نوشتارهایش بیش از آن که به پیروزی‌ها و دستاوردهای مهمش اشاره کرده باشد، به خاستگاه فروپایه و شکستهایش تاکید کرده است. این الگوی بیان خودانگاره به ویژه در میان سیاستمداران آن عصر صفتی غیرعادی است و باید قدری دقیقتر وارسی شود.

این را می‌دانیم که هیتلر در جریان جنگ جهانی اول در میدان نبرد بسیار دلیرانه رفتار کرد و در نوبتی گویا به تنهایی پانزده بیست سرباز فرانسوی را اسیر گرفت.[1] او برای شرکت در یکی از خطرناکترین و پرتلفات‌ترین نبردهای جنگ جهانی اول –عملیات ایپرس- داوطلب شد، که از ۳۵۰۰ سرباز آن تنها ششصد تن زنده برگشتند. و مدال درجه‌ اول صلیب آهن دریافت کرد که برای سربازی عادی مانند او بسیار غیر عادی است. با این همه از خاطرات جنگی خود داد سخن نمی‌داد و به ویژه به عملیات خطرناک و کارهای دلیرانه‌ی خودش هیچ اشاره‌ای نمی‌کرد.[2]

این در حالی است که در خاطرات کسانی مانند مونتگومری یا چرچیل و همچنین افسران آلمانی آن دوران مدام اشاره‌هایی اغراق‌آمیز به دلاوری‌ها و کارهای بزرگ‌شان در میدان جنگ می‌بینیم، که تا حدودی طبیعی هم هست. این که هیتلر از این کار پرهیز می‌کرده جای توجه دارد. به خصوص که ارتباطش با زندگی سربازی را هرگز از دست نداد و تا اواخر جنگ همچنان به جبهه‌ها و خطوط مقدم سرکشی می‌کرد و مدتی از سال را در شرایطی شبیه به سربازان عادی زندگی می‌کرد. یعنی پیوند هیتلر با ارتش و جنگ و زندگی سربازی با زیست‌جهان او درهم تنیده بوده و این که در این زمینه هیچ نمی‌گفته و لاف و گزافی درباره‌ی خود نداشته جای تأمل دارد.

درباره‌ی هنر هم ماجرا به همین شکل است و در «نبرد من» و در جاهای دیگر با صراحت شرح داده که در دوران جوانی قصد داشت نقاشی حرفه‌ای شود اما دو بار (در سالهای ۱۲۸۶و ۱۲۸۷/ ۱۹۰۷ و ۱۹۰۸.م) در آزمون ورود به آکادمی هنرهای زیبای وین مردود شد.[3] در بار دوم در آزمون حضوری که می‌بایست در دو نوبت سه ساعته دو منظره‌ی تعیین شده از روایت‌های کتاب مقدس یا تاریخی را نقاشی کند، پذیرفته شد، اما نقاشی‌ای که می‌بایست از پیش می‌کشید و می‌آورد مورد توجه داوران قرار نگرفت، چون «سرهای کمی در آن کشیده بود».[4] این گرایش به در حاشیه گذاشتن چهره و بدن انسان و تاکید بر فرم‌های طبیعی و معمارانه تا پایان در نقاشی هیتلر باقی ماند و به نوعی ویژگی سبکی او محسوب می‌شود.

از همین شرح هیتلر این تفسیر پربسامد برخاسته که آکادمی هنرهای زیبای وین هیتلر را به خاطر کمبود استعدادش مردود کرد. حتا همین عبارت هم از خود هیتلر نقل شده و اوست که می‌گوید پس از مردود شدن در این آزمونها درباره‌ی استعداد هنری خود دچار تردید شد و دورانی از سرگشتگی را از سر گذراند. با این همه از طرفی چنین می‌نماید که هیتلر درباره‌ی استعداد هنری خود اعتماد به نفس کافی داشته باشد، چون هم به نقاشی ادامه داد و هم سلیقه‌ی هنری خود را تا پایان برتر می‌شمرد. یعنی اینها شرح‌ حالی شخصی و افشاگری‌های کسی است که از شکست عبور کرده و زمانی درباره‌ی خود دچار تردید شده و بعد بر این تردید غلبه کرده است.

برای ارزیابی گزاره‌ی «مردود شدن در آزمون آکادمی دلیلی است بر بی‌استعدادی هیتلر»، باید نخست بنگریم که منبع اصلی این گزارش یعنی خود هیتلر تا چه اندازه آن را منظور داشته است. دو شاهد داریم که نشان می‌دهد خود هیتلر وقتی این واقعه را فروتنانه شرح می‌داده، درباره‌ی استعداد خود تردیدی نداشته و انگار که در این شرح حال نوعی خودبرتربینی خفیف هم نهفته باشد، مبنی بر این که خود را از از معیارهای آکادمیک برتر می‌دانسته است، و این برداشتی عمومی بوده که همزمان با او هواداران هنر مدرن نیز مشابهش را درباره‌ی خود داشته‌اند.

با تحلیل گفتمان هیتلر معلوم می‌شود که او معمولا خود را فروپایه‌تر و ناتوان‌تر از آنچه که بوده تصویر می‌کند، و این شاید دلایلی سیاسی داشته و ترفندی برای جلب همدردی توده‌ی مردم بوده باشد. هیتلر بارها به فقر و بینوایی‌اش در دوران جوانی تاکید کرده، در حالی که داده‌های تاریخی نشان می‌دهد که چندان هم فقیر و بینوا نبوده است. دوران سرگردانی او در وین که پنج سال به درازا کشید و پس از مرگ مادرش رخ نمود، احتمالا با آن شدتی که وصف کرده با گرسنگی و تنگدستی همراه نبوده است.

هیتلر در آن دوران از ارثیه‌ی مادرش و مقرری ویژه‌ی یتیمان ۸۰ تا ۱۰۰ کرون در ماه درآمد داشت که در آن زمان از دستمزد یک معاون قاضی دادگاه بیشتر بود، و همزمان موسولینی که دبیر اتاق کار سوسیالیست‌های ایتالیا بود تنها ۱۲۰ کرون حقوق می‌گرفت.[5] از این رو چنین می‌نماید که گفتمان خودخوارانگارانه‌ای که هیتلر درباره‌ی دوران جوانی‌اش داشته، واقع‌گرایانه نبوده و احتمالا ترکیبی از پیش‌داشتهای رمانتیک درباره‌ی قهرمان شکست خورده بوده که چه بسا با تبلیغ‌هایی سیاسی هم درمی‌آمیخته است.

دومین گواه آن است که داده‌های بازمانده از آکادمی هنر وین هم نشان می‌دهد که داوران او را به ورود به رشته‌ی معماری تشویق کرده‌اند و استعداد اصلی او را در معماری تشخیص داده‌اند، و این با مردود ساختن‌اش به خاطر نداشتن استعداد هنری تفاوت دارد. ناگفته نماند که این گزارش درباره‌ی داوری آکادمی را جان گونتر در زمان جنگ جهانی دوم در آمریکا در کتابی آورده که در آن برای تخریب هیتلر منتشر کرده است.[6] دلبستگی هیتلر به معماری از آغاز تا پایان زندگی‌اش وجود داشته و در دوران جوانی در نامه‌ای به دوستش کوبیزِک نوشته که معماری بسیاری از موزه‌ها برایش از محتوای به نمایش گزارده شده در داخل‌اش جالبتر است.[7]

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/b/b7/Rudolf_Ritter_von_Alt_001.jpg/1024px-Rudolf_Ritter_von_Alt_001.jpg

 

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/1/1d/Rudolf-von-Alt-1890.jpg

این نکته هم جای توجه دارد که یکی از پیشوایان هیتلر در فن نقاشی شخصی بوده به اسم رودولف ریتر فون آلت[8] که نقاشی بسیار چیره‌دست و اشرافی بوده و همان شیفتگی هیتلر به چشم‌اندازهای معمارانه و پرداختن به جزئیات در منظره‌های طبیعی را در آثار او هم می‌بینیم. این نقاش در زمان خود در اروپا بسیار نامدار بود و بیش از هزار نقاشی آبرنگ کشیده بود که بسیاری از آنها سرمشق نقاشی‌های هیتلر محسوب می‌شود و تاثیر سبکی‌شان بر وی نمایان است.

چهره‌ی رودولف فون آلت به قلم خودش (۱۸۹۰.م) نقاشی کلیسای جامع اشتفان از فون آلت (۱۸۳۲.م)

فون آلت دانش‌آموخته‌ی همین آکادمی هنرهای زیبای وین و یکی از چهره‌های بانفوذ و تعیین کننده در راهبری آن بود. با این همه هیتلر او را بسیار دوست داشت و پس از به قدرت رسیدن گردآورنده‌ی پرشور آثار او بود و وی را استاد خود در نقاشی می‌دانست. او از وزنه‌های مهم و تعیین کننده‌ در سیاست‌های این آکادمی بود و با این حال هیتلر اما او را «استاد من» می‌نامید و نشانی از این که کشمکشی یا اختلافی میان این دو وجود داشته، در رفتارش دیده نمی‌شود.با جمع بستن همه‌ی این داده‌ها چنین نتیجه می‌شود که انگار مرجع اصلی ماجرای ناکامی آکادمیک -که هیتلر باشد- معنای بی‌استعدادی را از مردود شدن در آزمون برداشت نمی‌کرده، و از سوی دیگر اصولا کیفیت مردود شدن‌اش هم چنین محتوایی نداشته است. این نکته هم ناگفته نماند که اصولا در آن دوران رفتن به آکادمی هنرهای زیبا روندی مرسوم و عام برای تبدیل شدن به هنرمندی بزرگ نبوده است. تقریبا هیچ یک از نقاشان نامدار این دوران تحصیلات دانشگاهی درباره‌ی نقاشی نداشته‌اند. مردود شدن در آزمون ورودی که امری مربوط به دوران نوجوانی است به کنار، شمار زیادی از نقاشان نامدار قرن نوزدهم و بیستم پس از تبدیل شدن به نقاشی حرفه‌ای و در عین آفریدن شاهکارهای خود در آکادمی‌ها مردود شمرده می‌شدند و در میان ایشان می‌توان از کلود مونه و ونسان ون‌گوگ و یوهان ورمیر و هانری دو تولوز لوترک و ژرژ پیر سورا و پل گوگن یاد کرد.

گوشزد کردن این نکته هم سودمند است که «مردود شدن در آزمون آکادمی» در زمان هیتلر در حلقه‌های هنرمندان برچسبی برای یک جریان هنری بوده است. در سال ۱۲۴۲ (۱۸۶۳.م) یعنی پنجاه سال پیش از آن که هیتلر در آزمون آکادمی هنر شرکت کند، آکادمی هنر پاریس آثار گروهی از نقاشان را برای نمایش مناسب نداشت و نقاشان‌اش را مردود اعلام کرد. این گروه در سالنی روبروی «سالون پاریس» که نمایشگاه آثار برگزیده‌ی آکادمیک بود، سالنی گرفتند و آثار خود را در آنجا به نمایش گذاشتند و آن را «تالار مردودی‌ها»[9] نامیدند. در میان این نقاشان هنرمندان نامداری مثل ادوارد مانه و گوستاو کوربه و کامیل پیسارو حضور داشتند که بنیانگذاران نقاشی مدرن محسوب می‌شوند. نقاشی‌های مهمی مثل «ناهار در علفزار» از مانه و «سمفونی سپید» جیمز ویستلر از نقاشی‌هایی بودند که در این نمایشگاه رونمایی شدند و امیل زولا از خبرنگارانی بود که این جریان را پوشش داد.[10]

خود هیتلر از نظر سلیقه‌ی هنری بیشتر به داوران آکادمی و گردانندگان «سالون پاریس» نزدیک بود و با سبکهای مدرن متاثر از مردودی‌های پاریس به ویژه کوبیسم همدل نبود. با این همه طی پنجاه سالی که بین هیتلر نوجوان و «سالن مردودی‌‌ها» فاصله است، این تعبیر «در آزمون آکادمی مردود شدن» همچون برچسبی برای هنر شورشی و جوان و خلاق اعتبار یافته بود و نمودی از تکثرگرایی در سبکهای زیبایی‌شناسی و شکسته شدن انحصار آکادمی‌ها در تنظیم هنر فاخر قلمداد می‌شد.[11]

همه‌ی اینها بدان معناست که مردود شدن هیتلر در آزمون آکادمی اصولا امر مهمی نبوده و افشاگری درباره‌اش هم بخشی از خودانگاره‌ی هیتلر بوده که خصلت شورشی و نوآورش و تقابل‌اش با نظمهای سنتی و کهن را نشان می‌داده و نزد مخاطبان کتاب «نبرد من» هم به همین صورت فهمیده می‌شده است. این ماجرا بخشی حاشیه‌ای و احتمالا تبلیغاتی از خودزندگینامه‌ی اوست که در دوران پس از جنگ جهانی دوم در بافتی متفاوت و خارج از معنای اصلی‌اش برای بی‌استعداد و خوار شمردن او سودمند قلمداد می‌شده و به همین خاطر به بخشی برجسته از زندگینامه‌هایش برکشیده شده و مانند نقطه‌ی ارجاعی غایی عمل می‌کند که بی‌استعدادی هیتلر را اثبات می‌کند.

Whistler James Symphony in White no 1 (The White Girl) 1862.jpg

 

Edouard Manet - Luncheon on the Grass - Google Art Project.jpg

ناهار در علفزار از ادوارد مانه سمفونی سپید از جیمز ویستلر

 

 

  1. فست، ۱۳۹۳، ج.۱: ۱‍۵۰.
  2. فست، ۱۳۹۳، ج.۱: ۱۴۹.
  3. Hitler, 2007: 15.
  4. Zalampas, 1990: 16.
  5. فست، ۱۳۹۳، ج.۱: ۶۴.
  6. Gunther, 1940: 1–2.
  7. Zalampas, 1990: 129.
  8. Rudolf Ritter von Alt (1812-1905).
  9. Salon des Refusés
  10. Boime, 2007: 676.
  11. Boime, 1969.

 

 

ادامه مطلب: بخش نخست، گفتار دوم: تعداد آثار هیتلر

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب