بخش نخست: روششناسی فهم تمدنها
گفتار نخست: دستگاه نظری زُروان
نقد روششناسانهی همهی نظریهها و برداشتهایی که طی قرن گذشته دربارهی مفهوم تمدن پدید آمده، از دایرهی بحث این نوشتار خارج است. با این حال اشاره به این نکته ضرورت دارد که در آثار اغلب کسانی که دربارهی تمدن اندیشیدهاند، دو ایراد روشمند مدام تکرار شود:
نخست؛ نادیده انگاشتن ماهیتِ سیستمی تمدن، و غفلت از ساختار لایهلایه و کارکرد سلسلهمراتبیاش و سادهانگاری دربارهی شیوههای چفت و بست شدناش با سیستمهای تکاملی دیگر. این خطای رایج باعث شده روشهای جامع و راهبردهای میانرشتهای برای پرداختن به تمدنها کمیاب باشد و توسعه نایافته.
دومین ایراد آن است که مفهوم پیچیدگی در تمدنها نادیده انگاشته شده است. در نتیجه سیر تاریخی تحول جوامع و مسیرهای تکاملیِ ظهور نظمهای اجتماعی در لفافهایی از ایدئولوژی و افسانه مُهر و موم شده است. غفلت از پیچیدگی پیامد پیشداشتهایی سیاسی و ایدئولوژيک بوده که از اروپامداری و تقدیس مدرنیته تغذیه میکند و به نوبهی خود مایهي تقویت آن میشود.
این دو خطای روششناسانه غفلت از این نکته است که تمدن یک «سیستم پیچیده» است. این فراموشکاری باعث شده بیشتر نظریههای کنونی دربارهی تمدنها دامنههایی بسیار مهم و تعیینکننده از دادهها و شواهد را نادیده بگیرند، امکانِ بازتولید پیشفرضهایی ایدئولوژیک را پیدا کنند، در سرشماری و تبارشناسی تمدنها سوگیریهای غیرعقلانی و سیاستزده داشته باشند. این نظریهها مفاهیمی مبهم را برای صورتبندی قواعدی تخیلی به کار میگیرند، که محک زدنشان با شواهد تاریخی و ارزیابی تجربیشان با متغیرهای عینی دشوار مینماید.[1]
راه برونرفت از این خطاها آن است که موضوع بحث یعنی تمدن را در مقام یک سیستم پیچیدهی اجتماعی به رسمیت بشناسیم و با روشی جامع و میانرشتهای آن را تحلیل کنیم. مناسبترین سرمشق امروزین برای پرداختن به این کار، رویکرد سیستمهای پیچیده است. این سرمشق به شکل مدرن و جدیدش در میانهی قرن بیستم میلادی در اروپا پدید آمد و «نظریهی سیستمهای عمومی» نام گرفت. این دیدگاه پس از یک دورهی درخشش بیست ساله که بسیار اثرگذار هم بود، برای یک دهه دستخوش افول شد.
آنگاه در واپسین سالهای قرن بیستم میلادی به صورت «نظریهی سیستمهای پیچیده» بازسازی شد و به یکی از سرمشقهای کلان و مهم علوم انسانی تبدیل شد. در عمل امروز همهی کسانی که در فضای دانشگاهی کار علمی میکنند- خواه درون این سرمشق نظری بیندیشند یا خود را بیرون از آن بدانند- از کلیدواژهها، مفاهیم و روشهای ابداع شده در این چارچوب بهره میبرند. چنین مینماید که این رویکرد برای پرداختن به مفهوم تمدن کارآمدتر از چارچوبهای رقیب باشد.
نظریهی سیستمهای پیچیده پیشداشتهایی قطعی و تعصبآمیز ندارد. بلکه روشی گشوده و پذیراست که به شکلی میانرشتهای دادههای تازه و نقدهای مهم را جذب و درونی میکند. بر همین اساس اینجا درواقع یک نظریهی یگانه نداریم و خوانشها و روایتهایی سیستمی در کار است که بسته به حوزهی تخصصی دانشمندان و موضوعی که بدان میپردازند و همچنین پیشداشتها و اهداف پژوهشیشان، تعریف میشود.
از این رو نسخههایی درهم بافته و خویشاوند از «نظریههای» سیستمهای پیچیده داریم که در حوزههایی تخصصی مانند فیزیک و زیستشناسی و اقتصاد و جامعهشناسی به کار گرفته میشود. اندیشمندانی مانند نیکلاس لومان[2] و هرمان هاکن[3] و ایلیا پریگوژین[4] و امانوئل والرشتین[5] که در این عرصه درخشیدهاند، هریک چارچوب نظری مستقلی را بر اساس مبانی روششناسانه و اصول نظری دیدگاه سیستمی تدوین کردهاند.
هرچند در اینجا هم باب نقد همچنان گشوده است و دستگاههای نظری پرورده شده در این بستر گاه بیش از حد انتزاعی و گاه به شکلی افراطی تخصصی و جزءنگر هستند.
در این نوشتار از دستگاهی نظری برای طرح پرسش دربارهی تمدنها سود جستهام که «دیدگاه زُروان» نامیده میشود[6] و در سرمشق سیستمهای پیچیده میگنجد. این دیدگاه به طور خاص برای حل مسئلهی چگونگی پیوند خوردن «من«ها با «نهاد»ها شکل گرفته است. یعنی به شیوهی کنار آمدنِ سیستمهای روانشناختیِ خودآگاه و نظامهای اجتماعیِ قاعدهمند میپردازد. دلیل نامگذاری این دیدگاه با اسم «زُروان» آن است که نامِ ایزد باستانی «زمان» نزد ایرانیان باستان بوده و در این مدل نظری زمان مفهومی کلیدی است که لایههای متفاوت پیچیدگی را سامان میدهد و «من» را میآفریند و خود با حضور «من» آفریده میشود.
دیدگاه زروان طی پانزده سال گذشته در قالب مجموعهای از کتابها و مقالهها انتشار یافته و کاربستهای آن هم به شکلی میدانی در حوزههای گوناگون آزموده شده است. چنان که گذشت، انگیزهی آغازین برای تدوین این دستگاه نظری توضیح دادن موقعیت «من»های خودآگاه و خودمختار در میدان اجتماعیشان بود. این کار تنها با دستیابی به نظریهای ممکن میشود که هم از نظر منطقی استوار و مستدل باشد و هم از نظر تجربی رسیدگیپذیر. چالش بعدیای که در افق نگاه نگارنده قرار دارد، بازخوانی و فهم هویت ایرانی و دستیابی به راهبردهایی برای بازسازی آن است. این هدف با به کار بستن دیدگاه زروان در حوزههای فلسفه، تاریخ، اسطورهشناسی و هنر ممکن شده که روی هم رفته طی دو دههی گذشته به انتشار هفتاد کتاب و بیش از دویست مقاله انجامیده است.
در نظریهی زروان پرسش مرکزی عبارت است از چگونگی پیوند خوردن «من» با «نهاد»،[7] یعنی چگونگی اتصال و اثرگذاری متقابل سیستمهای روانشناختی و اجتماعی، و این همان چالشی است که گیدنز[8] در قالب عاملیت/ ساختار صورتبندیاش کرده است. «من» سیستمی نرمافزاری است که در قالب پردازش عصبی در مغزی انسانی نمود مییابد و پدیدارهایی روانشناختی مانند عواطف و هیجانها و عقلانیت و استدلال و خودآگاهی و حافظهی شخصی را ایجاد میکند. اینها جملگی یک نظام شخصیتی خودمختار و خودبنیاد را برمیسازند که به ارادهی آزاد مجهز است. «نهاد» سیستم پایهی سطح اجتماعی است و ساختاری است که ارتباط پایدار سه نفر یا بیشتر را در بر بگیرد. به همان ترتیبی که متغیر مرکزی سیستم «من» لذت است، «نهاد» با متغیر پایهی قدرت کار میکند و واگرایی این دو یکی از گرانیگاههای آشفتگی و ابهام در فهم جوامع انسانی است.
«من» هر موجود خودآگاه و خودمختاری است که هویتی شخصی را حمل کند، در هر سطحی از فرهنگ و در هر برشی از تاریخ و جغرافیا که باشد. «نهاد» هم هر ساختار اجتماعیایست که دستکم سه عضو داشته باشد، از خانوادههای کوچک گرفته تا امپراتوریهای بزرگ.
در دستگاه مفهومی زروان، پرسش از پیوندِ عاملیت و ساختار تنها به دو سیستم «من» و «نهاد» محدود نمیشود و حتما باید «مَنِش»[9] و «بدن» را هم در بر بگیرد. یعنی پرسش مرکزی چنین بوده که عناصر برسازندهی لایههای گوناگونِ تشکیل دهندهی انسان -که عبارتاند از بدن و شخصیت و منش و نهاد – چطور با هم چفت و بست میشوند و یگانگیشان در قالب یک سیستم منسجم انسانی را چطور میتوان صورتبندی کرد.
پرسش از پیوند میان «من» و «نهاد» در علوم انسانی بهویژه طی دهههای گذشته نقطهی کانونی نظریهپردازیها بوده است. با این حال اغلب سایهی نگرش افلاطونی – مسیحیِ مسلط بر فرهنگ اروپایی بر این گمانهزنیها سنگینی میکرده است. نگرشی که به شکل پیشینی اولویت را به «نهاد» میداده و «من» را فرعی و موهوم میپنداشته است.
شالودهی فلسفی این دیدگاه همان عقیدهی کهنی است که گیتی و مینو را با پیشداشتهایی افلاطونی از هم متمایز میپندارد، و به جای آن که به شواهد و دادههای تجربی بنگرد و این دو را برای دستیابی به تمایزهای مفهومی کارساز روشمندانه پردازش کند، با انگیزههایی سیاسی دوقطبیهایی مصنوعی و ساختگی اختراع میکند.
استیلای نگرش افلاطونی – مسیحی بر نظریهپردازی مدرن دربارهی تمدنها پیامدهای روششناسانهی بحث برانگیزی داشته و به پیشداشتهایی نامستند و نتیجهگیریهایی ناپذیرفتنی انجامیده است. تفکیک اقتصاد از فرهنگ و در نظر گرفتناش همچون دوقطبیای غایی، نمونهای از این خطاهاست که مبنایی مارکسیستی دارد و حتا جامعهشناسان غیرمارکسیست مثل پارسونز[10] هم آن را بازتولید کردهاند.
آرایش عناصر مفهومی در این چارچوبهای نظری شکلی خاص پیدا میکند و به دامنهای از پرسشها مجال طرح میدهد و برخی دیگر را مهار میکند. پرسش مرکزی ما در این کتاب، به چیستی تمدنها و چگونگی تحول و تکاملشان باز میگردد یعنی چگونگی سازماندهی جامعه در کلانترین سطح را آماج میکند. در این میدان باید بر پیشفرضهای رسیدگیناپذیرِ مرسوم غلبه کرد. پیشفرضهایی که انسان را به کیهان فرو میکاهد یا آن را مشتقی جبرآلود از جامعه محسوب میکند. باید به یاد داشت که پرسش مرکزی در این اقلیم همواره به ارتباط میان «من» و «نهاد» باز میگردد. شیوههای سامان دادن ارتباط این دو پرسشی بنیادین است و بر آن مبناست که میتوان به شیوهی تداخل ارادهی آزاد انسانی و قواعد هنجارین نهادها اندیشید.
در اینجا بازگو کردن ارکان دیدگاه زروان ممکن نیست. کنجکاوان و کسانی که در زمینهي این پرسشها جدیتی دارند، قاعدتاً باید به اصل کتابها و مقالهها بنگرند و با شالودهی این نظریه آشنا شوند و دربارهی کارآییاش در بازخوانی و فهم عمیقتر «امر انسانی» داوری کنند.[11]
در این نوشتار تنها برای آن که به چارچوبی از مفاهیم دقیق برسیم و دربارهی کلیدواژههای پایه و پیشداشتهای نظری، بستر ذهنی مشترکی تولید شود، برخی از اصول برآمده از این دیدگاه را مرور میکنیم و از آن بهره میبریم تا به این پرسش بنیادین پاسخی کوتاه و گذرا بدهیم، که «من» چیست و در هستی چکاره است؟ و با مفاهیمی کلان مانند ملت و تمدن چطور ارتباط برقرار میکند؟
در دستگاه نظری زُروان مفهوم «من» محوریت دارد و بهویژه در پژوهش تمدنیمان موقعیتی کلیدی پیدا میکند. چرا که تقریباً همهی نظریهها این مفهوم را بهکلی نادیده گرفتهاند و کوشیدهاند نظام تمدنی را همچون امری مستقل و مجزا و کاملاً نامربوط به افراد و کردارهایشان تعریف کنند. این در حالی است که «من» و «کردارهای من» نقشی کلیدی و تعیین کننده در تنظیم پویاییهای تمدنی دارد، و این جدای از اثر تنظیم کنندهی تمدن بر هویت و جهانبینی «من»هاست، که بسیار مورد بحث قرار گرفته است.
هر نظریهای که بخواهد مفهوم تمدن را به طور عام (و حوزهی تمدن ایرانی را به طور خاص) صورتبندی کند و به تحلیلی از سیر تحول تاریخی تمدنها برسد، باید نخست پاسخی برای این پرسشهای کلیدی داشته باشد:
۱) «من» دقیقاً یعنی چه؟ انسان در معنای دقیق کلمه چه موجودی است؟
۲) سطوح متفاوتی که برای توصیف انسان وجود دارد (مثلاً انسان در مقام جانور، موجودی خودآگاه، شهروند، یا موضوع اخلاق)، چطور با هم چفت و بست میشوند؟
۳) «من» چیزی تکهتکه و نامنسجم و واگراست یا کلیت آن را میتوان در قالب یک مفهوم و یک سیستم صورتبندی کرد و توضیح داد؟
۴) سطحهای توصیفی که برای فهم دقیق و علمی «امر انسانی» ضرورت دارد کداماند؟
۵) در هریک از این سطوح چه پدیدارهایی – چه چیزها و چه رخدادهایی- جریان مییابند و چه سیستمهایی را در آن مقیاس میتوان مشاهده کرد؟
۶) آیا میتوان برای سیستمهای انسانی غایتی مشترک تعریف کرد؟ آیا رفتار بدنهای زنده، «من»های خودآگاه، نظامهای اجتماعی و روایتهای فرهنگی غایتهایی درونی دارند؟ این غایتها تا چه اندازه با هم سازگار هستند؟
اگر رویکرد زروان برتریای بر دیدگاههای رقیب داشته باشد، همین توجه به «من» و محور شمردناش در کنار «نهاد» است، و این که صحن زیستشناختی و سقف فرهنگی این ساختمان را نیز مورد توجه قرار میدهد. در این بخش زمان و فضای کافی برای پرداختن به تک تک این مسائل وجود ندارد.
اما در کتابها و مقالههایی که دستگاه نظری زروان را بر میسازند، این پرسشها طرح شده و به شکلی سزاوار پاسخ یافتهاند. در اینجا تنها در آن حدی که برای پرداختن به بحث تمدنها ضرورت دارد، به برخی از آنها خواهم پرداخت. خوانندگانی که با این دستگاه نظری آشنایی دارند میتوانند از این فصل بگذرند و یکراست به فصلهای بعدی و بحث جامعهشناسی تاریخی تمدنها وارد شوند.
- . نمونهاش فرض سیر تکاملی خطی و تکعلیتی (کشمکش طبقاتی یا تضاد جنسیتی) در آرای مارکسیستها وفمینیستهاست و منسوب کردن آغازگاههایی جهانی و اوجهایی تخیلی به تمدن اروپایی، که در نظریهپردازیهای مدرن استیلایی تمام دارد. ↑
- . Niklas Luhmann ↑
- . Hermann Haken ↑
- . Ilya Prigogine ↑
- . Immanuel Wallerstein ↑
- . این سرمشق نظری طی سالهای ۱۳۷۵ تا ۱۳۸۶ به صورت پایاننامههایی در رشتههای زیستشناسی (با محور فیزیولوژی اعصاب) و جامعهشناسی در دانشگاههای تهران و علامه طباطبایی صورتبندی شد و بعدتر در قالب هشت جلد کتاب و حدود پنجاه مقاله انتشار یافت. ↑
- . institution ↑
- . Anthony Giddens ↑
- . یکی از زیرشاخههای دیدگاه زُروان، «نظریهی منشها» است که در قالب کتابی به همین نام انتشار یافته و به تحلیل پویایی سیستمهای فرهنگی میپردازد. در این بستر، «منش» عبارت است از سیستم تکاملی پایهی لایهی فرهنگی، که از نظامهای نمادینِ حامل معنا پدید آمده که در شبکههای ارتباطی تکثیر میشوند و همانندسازی میکنند. ↑
- . Talcott Parsons ↑
- مجموعهی کتابهایی که دیدگاه زروان در آنها شرح داده شده، عبارتند از: «نظریهی سیستمهای پیچیده»، «نظریهی قدرت»، «نظریهی منشها»، «روانشناسی خودانگاره» (اینها چارچوب نظری پایه را به ما میدهد)، «زبان، زمان، زنان» و «دربارهی زمان» (که پیوند زمان و «من» را بررسی میکند)، جامِ جمِ زروان (که مجموعهی راهبردهای مدیریتی و عملیاتی برآمده از این نظریه است) و «جامعهشناسی تاریخی مکان؛ نگاهی سیستمی» (که کتابی دو جلدی است و این سرمشق مفهومی را در ساحت مکان نیز بسط میدهد). ↑
ادامه مطلب: گفتار دوم: تکامل پیچیدگی و زیستجهان
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب