بخش نخست: رویکردها به متن
گفتار نخست: تاریخمند شدنِ عهد عتیق
عهد عتیق[1] متنی است که بخش عمدهی كتاب مقدس[2] مسیحیان[3] و یهودیان[4] را برمیسازد. بخش اصلی و دیرینهی عهد عتیق از پنج كتاب پیاپی تشكیل یافته كه آنها را اسفار خمسه[5] یا كتابهای پنجگانه[6] مینامند. نگاه سنتی در مورد كتابهای پنجگانه آن است كه تمام این متون را شخص موسی پدید آورده است. با این حال از دیرباز آشكار بوده كه موسی نمیتوانسته مؤلف بخشی از محتوا و مضمون این پنج كتاب باشد. به عنوان مثال در بند ۳۶ از سِفر پیدایش[7] میخوانیم كه به مرگ موسی و رخدادهای پس از آن اشاره رفته است و در جای دیگری میخوانیم كه موسی، فروتنترین انسان دنیا بود. در شرایطی كه به راستی موسی نویسنده این متن بوده باشد و فروتن هم باشد، قاعدتاً خود او چنین جملهای را در درون متن خویش، ذكر نمیكند. مواردی این چنین، از دیرباز شک و تردیدی دربارهی هویت نویسنده ایجاد کرده بود و برخی از اندیشمندان و مفسران كتاب مقدس را وا میداشت تا در مورد سیر پیدایش اسفار خمسه پرسشهایی روشمند طرح کنند.
این پرسشها در نهایت طی قرن نوزدهم میلادی به بار نشستند و چندین نظریهی رقیب کوشیدند تا خاستگاه عهد عتیق را توضیح دهند.[8] امروز نگرشهای موجود درباره این كه چه كسی كتابهای پنجگانه عهد عتیق را نگاشته است، به سه ردهی اصلی تقسیم میشود:
دیدگاه نخست كه باور سنتی یهودیان و مسیحیان را برمیسازد، آن است كه كتابهای یاد شده توسط پیامبری به نام موسی نوشته شدهاند و حاصل وحی خداوندی هستند و هیچگونه تردیدی در این مورد جایز نیست. بر اساس این نگرش، مؤلف بودن موسی و ارجاع این متون به این پیامبر باستانی، یكی از اركان نگرش دینی ارتودوكس یهودیان و مسیحیان محسوب میشود؛ چرا كه تنها در این حالت است كه محتوای این پنج كتاب، خصلتی مقدس و آسمانی مییابند و به وحی الهی منسوب میگردند. با این حال از دیرباز در درون زمینه دینی راستکیش نیز چون و چراهایی در این مورد وجود داشته است.
در قرن ۴۵ تاریخی (ق ۱۱م.)، «اسحاق ابن یاشوش[9]» كه پزشك دربار خلفای اندلس[10] بود، به این نكته اشاره كرد كه در پنج كتاب نخست عهد عتیق اشارههایی به پس از مرگ موسی نیز وجود دارد. به عنوان مثال او فهرست شاهان اِدونی[11] را در عهد عتیق به دورانی پس از مرگ موسی منسوب میكرد. اشارهی به رخدادهای پس از مرگ موسی در سفر پیدایش[12] را هم او برای نخستین بار مورد پرسش قرار داد.
در قرن ۴۶ (ق ۱۲م.) ابراهیم ابن عذرا[13] كه یك خاخام یهودی متعصب و تندرو بود، اسحاق را به دلیل باورهایش، با لقب «اسحاق كفرگو» مشخص كرد و گفت كه با وجود تعارض درونی میان برخی از مضمونهای اسفار پنجگانه، باید در این مورد سكوت كرد و كار را به ایمان دینی وانهاد. در قرن ۴۸ (ق ۱۴م.) كاهنی به نام بُمفیلس[14] كه در دمشق[15] زندگی میكرد، گفت آیاتی در اسفار پنجگانه وجود دارند كه به دورانی پس از مرگ موسی مربوط میشوند؛ با این همه این آیات نیز توسط انبیای بعدی نوشته شدهاند و خاستگاهی وحیانه دارند و از این رو در اعتبار كلیت اسفار پنجگانه، اختلالی وارد نمیكنند.
نگرش دومی كه در مورد تشخیص مولف اسفار پنجگانه عهد عتیق اهمیت دارد، در قرن ۵۰ (ق ۱۶م.) آغاز شد. در آن قرن، یك اندیشمند هلندی[16] كاتولیك به نام آندرآس وانمیس[17] در نوشتاری اعلام كرد كه تفكیك بخشهای گوناگون اسفار پنجگانه بر مبنای اسم مكانها و اشاره به مراسم گوناگون، ممكن است. از دید او، بخشهایی از اسفار پنجگانه كه توسط خود موسی نوشته شده بودند، از نظر بافت زبانی و اشارههایشان به عناصر آیینی و جغرافیایی، از بقیه بخشهای افزوده متمایز بودند و به این ترتیب میشد قسمتهای اصلی و غیراصلی اسفار پنجگانه را از هم تفكیك كرد. بدیهی است كه این نگرش با برداشت كلاسیك و ارتودوكس دینداران مسیحی و یهودی تعارض داشت و از این رو كتاب وانمیس در فهرست كتب ممنوعه كلیسایی قرار گرفت. اما ایدهی تفکیک پارهمتنهای کهن و جدید را برای نخستین بار مطرح کرد.
نگرش سومی كه در مورد مولف اسفار پنجگانه به وجود آمد، به همان دوران نوزایی[18] مربوط میشود و نویسنده اصلی در این زمینه، هابز[19] است. هابز به صراحت در رسالهای كه به طور خاص در مورد تاریخ انجیل نوشته است، اعلام كرد كه اسفار پنجگانه توسط موسی نوشته نشدهاند. چهار سال پس از هابز، ایساك دو لاپِیرِره[20] که نویسندهای كالوینیست[21] و فرانسوی بود، با اشاره به عناصری زبانی در عهد عتیق، اعلام كرد كه بخشهایی از كتاب، بیتردید توسط كسی جز موسی نوشته شده است. به گمان او عبارتهایی مانند «تا به امروز» و «تا كنون» نشانه آن است كه نویسنده این بخشهای عهد عتیق، موسی نبوده است. همچنین دو دو لاپِیرِره به بندهایی از اسفار پنجگانه اشاره كرد كه در آن عبارت «در آن سوی رود اردن»[22] به كار گرفته شده است. با توجه به آن كه طبق روایتهای كلاسیك، موسی در كرانه شرقی رود اردن زندگی میكرد و هرگز به كرانه غربی گام ننهاده، این بندها بیتردید توسط موسی نوشته نشدهاند. آشكار است كه عبارت «در آن سوی رود اردن» توسط كسی نوشته شده كه در سرزمین اسرائیل[23] میزیسته است و موسی نمیتوانسته چنین شخصی باشد. دو لاپِیرِره با وجود دقتی كه در بازخوانش كتب پنجگانه به خرج داده بود، به كفر و ارتداد متهم شد و او را به زور به آیین كاتولیك گرواندند و كتابش نیز توسط كلیسا، سوزانده شد.
شخصیت دیگری كه همچون هابز در این دوران ابراز نظر كرد، اسپینوزا[24] فیلسوف مشهور هلندی بود كه با توجه به ساختار زبانی و عناصر روایی اسفار پنجگانه، نویسنده آنها را كسی به جز موسی دانست. در تنها شش سالی كه پس از انتشار اثر اسپینوزا گذشت، سی و هفت رساله برای رد سخنان او نوشته شد. یكی از كسانی كه در رد سخن اسپینوزا قلم میزد، ریشارد سیمون[25] نام داشت. ریشارد سیمون، كشیشی پروتستان بود كه تاحدی منصفانه سخن اسپینوزا را نقد كرد و مانند بُمفیس كه شرحش گذشت، ادعا كرد كه آن چه بعد از دوران موسی به كتابهای پنجگانه اضافه شده، همچنان خاستگاهی آسمانی دارد و توسط انبیا و پیامبران بعدی به این كتابها افزوده شده است؛ از این رو به اعتبار و تقدس كتاب عهد عتیق، خدشهای وارد نمیكند. با آن كه ریشارد سیمون موضعی هوادار كلیسای كاتولیك و مخالف اسپینوزا داشت، این اظهار نظر او با برخورد و لعن و نفرین مسیحیان روبرو شد؛ كتاب او هم گردآوری و سوزانده شد و خود وی نیز، زیر فشار و اجبار اطرافیان به كیش كاتولیك گروید. از آن سو هم تنها پروتستانها چهل كتاب در رد كتاب سیمون نگاشتند.
از قرن ۵۲ (ق ۱۸م.)، سه نگرش یاد شده که چارچوب كهن و كلاسیك نقد كتاب مقدس را تشكیل میدهند، با یكدیگر درآمیختند و دیدگاهی مدرن و جدید را رقم زدند. در سال ۵۰۹۰ تاریخی (۱۰۹۰خ/ ۱۷۱۱ میلادی) هنینگ بِرنهارد ویتِر[26] كه یك وزیر خوشنام و بانفوذ در آلمان[27] آن روزگار بود، برای نخستین بار ادعا كرد كه بخشهایی از كتاب مقدس كه در آن یك داستان دو بار پیاپی نقل شده است، به دو نگارش متفاوت از این روایت تعلق دارد. از دید او بخشهایی از متن كه در آن خداوند با نام اِلوهیم[28] یعنی نام عمومی خدا در زبان عبری[29] مورد اشاره واقع شده با بخشهای دیگری از اسفار خمسه كه در آن نام خاص یهُوَه[30] به كار گرفته شده، متمایز است و بنابراین باید پذیرفت كه در عهد عتیق با دست كم دو نگارش متفاوت از داستانها، روبرو هستیم.
اثر ویتِر برای مدتهای طولانی گمنام ماند تا آن كه در سال ۵۳۰۳ (۱۳۰۳خ/ ۱۹۲۴.م) بار دیگر كشف شد و نام او را به عنوان یكی از پیشگامان پژوهش در زمینه تاریخ كتاب مقدس، به كرسی نشاند. چهل و دو سال پس از انتشار كتاب ویتِر، در سال ۵۱۳۲ (۱۱۳۲خ/ ۱۷۵۳ .م)، ژان آستروك[31] كه پزشك لویی پانزدهم[32] بود، در هفتاد سالگی كتابی با نام مستعار در همین زمینه نوشت و سخنانی نزدیك به آن چه كه ویتِر گفته بود را تكرار كرد؛ هرچند شواهد نشان میدهد كه آستروك در مورد دستیافتههای ویتِر اطلاعاتی نداشت و به طور مستقل داستانهای دوتایی اسرار خمسه را به نویسندگانی متمایز منسوب میساخت.
این ایده برای مدتها مسکوت ماند، تا آن که در سال ۵۱۱۵۹ (۱۱۵۹خ/ ۱۷۸۰ .م)، جان گوتفرید آیشهورن[33] كه نویسندهای آلمانی بود، بار دیگر بحث در این زمینه را پیش كشید و با تفكیك كردن متونی كه در آن نام الوهیم یا نام یهُوَه به كار گرفته شده، آنان را به نام بخشهای E یا J نامگذاری كرد. E در زبان آلمانی حرف نخست واژه اِلوهیم را تشكیل میدهد و J در آن زبان، حرف نخست واژه Jehova یا همان یهُوَه است.
آیشهورن معتقد بود متن اسفار خمسه سخنان موسی را در خود گرد آورده است، اما شکل نهایی آن مدتها پس از درگذشت وی و بر اساس دست کم دو متن متمایز شکل گرفته است. كتاب آیشهورن، سروصدای فراوانی را در میان پژوهشگران كتاب مقدس برانگیخت و برای نخستین بار، تلاش برای تفكیك بخشهای متفاوت كتاب مقدس را كه در دورانهای گوناگون نگاشته شدهاند، رسمیت بخشید.
در سال ۵۲۱۲ (۱۲۱۲خ/ ۱۸۳۳.م) میلادی، ادموند رویس[34] در سخنرانیای كه در دانشگاه استراسبورگ[35] انجام داد، ادعا كرد كه بخشی از كتاب مقدس توسط افرادی به نام «نبیها»[36] نوشته شده است. او این بخش را P نامید كه مخفف «پریستار» (Priest) است، و حجم بزرگی از كتاب مقدس را در این زمینه گنجاند. از دید او بخشی به نام بخش P در اسفار خمسه وجود دارد كه به طور عمده قوانین و عناصر مربوط به شریعت را در بر میگیرد و توسط نبیهای یهودی نوشته شده است.
یكی از دلایلی كه او برای این موضوع ذكر میكرد، آن بود كه در این بخش به خود نبیها اشارهای وجود ندارد و معلوم است كه نویسندگان بعدی، تدوینكنندگان متن P را به عنوان نبیها، نامگذاری كردهاند. از دید او مجموعه قوانین یاد شده به دیرتر از زمان نبیها و زمانی كه معبد هیكل دوم[37] در شهر اورشلیم[38] تاسیس شد، مربوط میشوند. هیكل دوم دومین معبد ساخته شده در شهر اورشلیم بود كه با پشتیبانی دربار هخامنشی سروسامان گرفت و شالوده و نقشهاش را کوروش بزرگ تدوین کرده بود.
آنگاه در اواخر قرن ۵۳ (ق ۱۹م.) كارل هاینریش گراف[39] و ویلهلم واتكه[40] آرای خود در مورد تاریخ كتاب مقدس را منتشر كردند. از میان این دو، گراف شهرتی فراگیرتر به دست آورد. كارل هاینریش گراف یك فیلسوف هِگِلی[41] و مورخی علاقمند به نگرش تكاملی بود. او با توجه به سیر تحول آیین یهود و بدون در نظر گرفتن ارجاعاتی كه در متن وجود داشت، ترتیبی را برای بخشهای متفاوت كتاب مقدس پیشنهاد كرد.
پیش از او، و. اِم. اِل. دوویت[42] در سال ۵۱۸۴ (۱۱۸۴خ/ ۱۸۰۵.م) به طور مستقل به این نتیجه رسیده بود كه كتابهای پنجگانه عهد عتیق در واقع از چهار متن متمایز تشكیل شدهاند. او كتابهای E و J را كه پیشاپیش توسط آیشهورن نامگذاری شده بود، از هم تفكیك كرد. متن P را كه توسط ادموند ریس متمایز شده بود، به رسمیت شناخت و ادعا كرد كه متن سِفر تثنیه[43] نیز، نویسندهای متمایز دارد و آن را به نام متن D نامید.
گراف این چارچوب نظری را پذیرفت و ترتیب نگارش بخشهای متفاوت كتاب مقدس را به این ترتیب مرتب كرد: از دید او در ابتدای كار، در زمانی كه آیین باروری و مراسم و مناسك طبیعی در میان قوم یهود رواج داشتهاند، متون E و J یعنی منابعی كه به نام خداوند همچون یهُوَه یا الوهیم اشاره میكنند، نوشته شدهاند. اما در زمان انبیا كه دین به عنصری تاریخی تبدیل میشد، متن D (سِفر تثنیه) نوشته شده است و این برمبنای چارچوبی هگلی بود كه با تحول گام به گام اندیشه و به ویژه تاریخ دین، همخوانی داشت. از دید گراف در نهایت متن P كه به شریعت و قوانین حقوقی جامعه یهود مربوط میشود، در دوران پسین و احتمالاً در زمان هخامنشیان، نگاشته شده است.
پژوهشهای مربوط به تاریخ كتاب مقدس در روزگار ما وامدار آرا و اندیشههای تمام این نویسندگان است. اما كسی كه توانست به خوبی این مجموعه را در یك نظریه یكپارچه تركیب كند، یولیوس وِلهاوزِن[44] نام داشت. ولهاوزن تمام برداشتها و آرای یاد شده را به دقت گردآوری و با یكدیگر تركیب كرد. او متن كتاب مقدس را با توجه به تمام متغیرهای قابل تشخیص، بازخوانی و تحویل نمود. نام مكانهای جغرافیایی، اسامی خاص، نوع قربانیهای پیشكش شده، نقشهای اجتماعی، تمایز میان موقعیتها و جایگاههای كاهنان و تمام متغیرهای قابل تفكیك دیگر در درون متن اسفار پنجگانه را استخراج كرد و همه را در مدلی یكپارچه با هم تركیب کرد، به شكلی كه یك چارچوب تكاملی واحد برای فهم نگاشته شدن اسفار پنجگانه، پدید آمد.
ولهاوزن برای تاریخ نگارش عهد عتیق، سه دوره زمانی متمایز را در نظر گرفت. یعنی به گمان او سه رده متفاوت از متون در دورانهایی پیاپی نوشته شدهاند. این در واقع بازگویی همان نظریهی گراف بود كه به سه دوره متمایز، یعنی دوره نگاشته شدن متن E و J، متن D و متن P قائل بود. این نظریه، از آن پس نفوذی بسیار فراوان و گسترده به دست آورد و تقریباً تمام آنچه كه امروز در مورد تاریخ كتاب مقدس نوشته میشود، به شكلی با ارجاع و تكیه به دستیافتههای ولهاوزن، صورتبندی شده است. دیدگاه ولهاوزن امروزه به نام نظریه متنی یا سندی[45] شناسایی میشود.
یكی از از آشنایان و كسانی كه تحت تاثیر نظریه ولهاوزن بود، ویلیام رابرتسون اسمیت[46] نام داشت كه ویراستار فرهنگنامه بریتانیكا[47] بود. او در مقالهای كه به تاریخ كتاب مقدس اختصاص یافته بود، آرا و دستیافتههای ولهاوزن را گنجاند و به این ترتیب با ترجمه و تبلیغ آرای او درجهان انگلیسی زبان، به گسترش و همهگیر شدناش یاری رساند. جالب است كه اسمیت با توجه به علاقهای كه به این مباحث نشان میداد، با فشار عوامل كلیسایی از مقام خود به عنوان ویراستار بریتانیكا عزل شد و حتی محاكمه هم شد؛ اما توانست از برچسب بدعتگذار[48] كه میتوانست آینده شغلی او را ویران كند، بگریزد.
نظریهی متنی در عمل در نیمهی نخست قرن بیستم میلادی تنها چارچوب مفهومی برای تبارشناسی تورات بود و تا به امروز همچنان نظریهی غالب در این زمینه محسوب میشود. با این حال طی دهههای گذشته با تمرکز علم باستانشناسی بر منطقهی فلسطین و انباشته شدن اطلاعاتی بیشتر، رویکردی تجدیدنظرطلب در این زمینه شکل گرفته است که زمانبندی بخشهای گوناگون تورات را بیش از پیش به زمانهایی جدیدتر منسوب میکند. این رویکرد به ویژه از دههی ۵۳۵۰ (۱۳۵۰خ/ ۱۹۷۰م.) رونق بیشتری پیدا کرده و به بازبینی نظریهی متنی انجامیده است. بر اساس این نگرش متن الوهیم (E) نسخهای موازی و مشتقی از متن یهوه (J) بوده و متن پریستاری نقدی و بازنویسیای از آن محسوب میشود.[49]
نمونهای از مباحث جاری که بازنگری در تاریخنگاری سنتی قوم یهود را ضروری ساخته، به زمانبندی عصر ابراهیم نبی مربوط میشود. دربارهی زمان زندگی ابراهیم تخمین مرسوم آن است که دوران بردگی عبرانیان در مصر پیش از خروج (۴۳۰ سال)[50] را با فاصلهی خروج و ساخت معبد سلیمان (۴۸۰ سال)[51] و زمان اقامت فرزندان ابراهیم در کنعان (حدود دویست سال) را جمع بزنند و با این فرض که معبد سلیمان در سال ۲۴۰۰ تاریخی (۱۰۰۰ پ.م) ساخته شده، برای دوران زندگی ابراهیم به حدود سال ۱۳۰۰ تاریخی (۲۱۰۰ پ.م) برسند.[52]
آلبرایت که در میانهی قرن بیستم مهمترین مدافع این شیوه از تاریخگذاری ابراهیم بود، فرض میکرد که در همین حدود زمانی مهاجرتی بزرگ از میانرودان به کنعان انجام پذیرفته و ظهور فرهنگ آموری را نتیجهی آن میدانست. اما بعدتر معلوم شد که چنین مهاجرتی در کار نبوده و تصویری که آلبرایت از کوچ گروهی سامیان غربی به کنعان در ذهن داشته تخیلی و غیرواقعی بوده است.
در واقع در فاصلهی سالهای ۱۳۰۰-۱۴۰۰ تاریخی (۲۰۰۰-۲۱۰۰ پ.م) که مورد نظر آلبرایت است، هیچ اتفاق مستندی در کنعان رخ نداده که با داستان ابراهیم سازگاری داشته باشد. پژوهشگران بعدی به تدریج دوران زندگی ابراهیم را به زمانی جلوتر منتقل کردند. رولان دُوو[53] عصر برنز میانی یعنی فاصلهی سالهای ۱۴۰۰ تا ۱۸۳۰ تاریخی (۲۰۰۰-۱۵۵۰ پ.م) را با توصیفهای داستان ابراهیم همسان انگاشت و اسپایزر و گوردون[54] شهرهای ماری و نوزی قرن نوزدهم تاریخی (ق ۱۵ پ.م) را زمینهی شکلگیری این داستان دانستند.
بنیامین مَزار در سالهای اخیر این تاریخ را تا ابتدای عصر آهن جلو آورد. اما اسرائیل فینکلشتین که منتقد تاریخگذاریهای نامستند بوده، به درستی اشاره کرده که تمام این زمانگذاریها در نهایت به پیشداشتی مذهبی دربارهی تاریخی بودن ابراهیم و ضرورت جای دادناش در زمانی مشخص آغشته بودهاند.[55] حقیقت آن است که شرایط توصیف شده در داستان ابراهیم با سبک زندگی همهی جوامع کوچگرد و گلهدار در ایران زمین همخوانی دارد و به همان منطقی که میتواند در زمانهای مورد نظر این پژوهشگران قرار گیرد، در قرنهای بعدتر هم میتواند جای گیرد.
اگر بخواهیم به شمارش نسلها در گزارش عهد عتیق اکتفا کنیم و تاریخگذاریها را بر آن مبنا انجام دهیم، به ناهمخوانیهای دیگری هم برخواهیم خورد. مثلا موسی و هارون نسل چهارم پس از لاوی بن یعقوب دانسته شدهاند. در حالی که یوشع که همدورهی این دو برادر است، نسل دوازدهم یوسف بن یعقوب دانسته شده است، و نمونههایی از این دست بسیار است.
همین نکات باعث شده تا گرانیگاه دادهها در این زمینه از خودِ متن به شواهد عینی بیرونی مثل گواهان باستانشناسانه یا گزارشهای تاریخی مکتوب سایر اقوام چرخش کند. یکی از پژوهشگران اثرگذار در این زمینه فیلیپ دیویس نام دارد که از باستانشناسان نامدار و متخصصان پر سر و صدای کتاب مقدس است، استاد دانشگاه شفیلد و مدیر مرکز پژوهشی تومارهای بحرالمیت هم هست. او در سال ۵۳۷۱ (۱۳۷۱خ/ ۱۹۹۲.م) با انتشار کتاب «در جستجوی اسرائیل باستان»[56] بحثی پردامنه را گشود و در عمل مکتبی را تاسیس کرد که امروز نگرش کمینهگرای کتاب مقدس[57] یا مکتب کپنهاگ[58] نامیده میشود.
بحث دیویس آن است که عهد عتیق متنی متاخر است که زیر تاثیر نظم جهانی هخامنشیان و در اواخر دوران زمامداری پارسیان تدوین شده و دلیل پیدایشاش این بوده که هویت ملی نوظهور یهودیان به ویژه پس از فروپاشی دولت پارس دچار مخاطره شده بود و نیاز داشت تا با افسانههایی تاریخی مستحکم شود. از دید او عهد عتیق در فاصلهی قرون ۳۰ تا ۳۲ تاریخی (ق ۴-۲ پ.م) تدوین شده و هیچ یک از شخصیتها و رخدادهای قید شده در آن حقیقت تاریخی ندارد.
مکتب کپنهاگ در واقع یک دبستان منسجم و مجزای فکری نیست و بدنهاش از پژوهشگرانی تشکیل یافته که بسیاریشان در دانشگاه کپنهاگ تدریس میکنند. آغازگر این جریان چنان که گفتیم دیویس است. اما شخصیتهای اثرگذار دیگری مانند توماس ل. تامپسون و کیت وایتلَم و نیلز پیتر لِمِک در آن جبهه قرار میگیرند. نقطهی اشتراکشان هم آن است که همهی این پژوهشگران با نگاهی انتقادی به واقعیت تاریخی روایتهای عهد عتیق و حتا عهد جدید مینگرند و در نتیجه دربارهی وجود هویتی جمعی به نام یهودی یا اسرائیلی در جهان باستان، و تفسیرهای تاریخی مرسوم از تورات شک و تردید دارند.
نگاه انتقادی ایشان و نقدهای گاه ویرانگر و تند و تیزشان به پیشداشتهای نویسندگانی که با تکیه به تورات شواهد باستانشناختی را برای تایید تورات تفسیر میکنند، واکنش تندی در میان جریان اصلی محققان کتاب مقدس برانگیخت[59] و عنوان کمینهگرا را نیز همین مخالفان به آنها دادند. نتیجهاش هم آن شد که خودِ هواداران جریان اصلی با نام «بیشینهگرایان»[60] مشهور شوند، و البته هیچ یک از این دو گروه چنین برچسبی را بر خود روا نمیدارند.
نخستین کسی که از موضع کمینهگرا به تورات نگریست، تامپسون بود که در دههی ۵۳۵۰ (۱۳۵۰خ/ ۱۹۷۰.م) مجموعهای از متون دانشگاهی را در نقد تاریخی شمردن عهد عتیق منتشر کرد. تامپسون پژوهشگری برجسته بود که در آکسفورد و توبینگن و پنسیلوانیا تحصیل کرده بود و چون در پایاننامهی دکترایش روایت اسفار خمسه را اسطورهای غیرتاریخی نامیده بود، از مقام استادی محروم شد و به شغلهایی مثل رنگرزی خانه و معلمی مدرسه روی آورد و همچنان به انتشار آثار خود ادامه داد. تا آن که دوباره نخست در دانشگاهی در اورشلیم و بعد در دانشگاه کپنهاگ به مقام استادی رسید.
در میان آثارش مشهورتر از همه «تاریخی بودنِ روایت آباء: در جستجوی ابراهیم تاریخی» است[61] که در سال ۵۳۵۳ (۱۳۵۳خ ۱۹۷۴.م) انتشار یافت و به سرعت به کانون بحث و جدل تبدیل شد. یک سال بعد کتاب «تاریخ و سنت ابراهیم»[62] نوشتهی جان وان سترز استاد دانشگاه ییل انتشار یافت که مضمونی مشابه داشت. این دو کتاب به شکلی مستند و مستدل به پیشفرض رایج آن روزگار دربارهی حضور تاریخی ابراهیم در هزارهی دوم تاریخی (هزارهی دوم پیش از میلاد) و سازگاری روایت عهد عتیق با شواهد باستانشناسانه حمله کردند و استحکام بحثشان چندان بود که عملا این پیشفرض پس از آن دوام نیاورد و در حلقههای جدی دانشگاهی طرد شد.
آثار تامپسون و وانسترز در واقع با حمله به تاریخی بودن ابراهیم در برابر سه مکتب مهم و مسلط مطالعات کتاب مقدس جبهه گرفته بودند. یکی سنت قدیمی و جا افتادهی نظریهی اسنادی بود که یولیوس ولهاوزن موسس آن بود و میگفت اسفار خمسه از چهار متن متفاوت تشکیل یافته که در دورانهای تاریخی متفاوتی (در فاصلهی پایان عصر برنز تا دورهی هخامنشی) شکل گرفتهاند. دیگری رویکرد باستانشناسی کتاب مقدس[63] بود که ویلیام فاکسول آلبرایت[64] و شاگردانش آن را تبلیغ میکردند و بر مبنای آن دادههای باستانشناختی را در پرتو کتاب مقدس تفسیر میکردند و اولی را گواهی برای تایید دومی قلمداد میکردند. سومی نظریهی سنت[65] بود که توسط هرمان گونکل[66] و مارتین ناث[67] پیشنهاد شده بود و به یک دوران طولانی سنت شفاهی برای روایتهای عهد عتیق قایل بود و میگفت هستهی مرکزی آن توصیفی دقیق و درست از شرایط اجتماعی قبایل یهودی قدیم به دست میدهد.
وان سترز بر خلاف هواداران نظریهی سنت معتقد بود عهد عتیق از ابتدای کار متنی مکتوب بوده و از انباشت روایتهای شفاهی در زمانی طولانی پدید نیامده است. همچنین معتقد بود روند ویرایش و بازسازی تدریجی آن پیشرونده بوده و افزوده شدن متنهایی تازه به یک هستهی مرکزی را در پی داشته است، و نه گردآوری متون قدیمی و گنجاندناش در یک بافت متنی نوساز، چنان که نظریهی اسنادی ادعا میکرد. او همچنین با نقش کلیدی «ویراستار» بدان شکلی که در نظریهی اسنادی مطرح میشد مخالف بود و میگفت بدنهی متن (J) را کاهنی از ردهی پریستاران «یهوه» در دوران تبعید بابل در مقام مقدمهای بر هستهي مرکزی متن یعنی سفر تثنیه و دو کتاب شاهان نوشته است.
وان سترز در زمینهی باستانشناسی بینشی عمیق و پیامبرگونه دارد. او در سال ۵۳۴۵ (۱۳۴۵خ/ ۱۹۶۶.م) کتاب «هیکسوسها: ارزیابیای نو»[68] را منتشر کرد و در آن همهی پیشداشتهای آن روزگار دربارهی این سلسلهی بیگانه در مصر را مورد حمله قرار داد. در آن زمان میپنداشتند که هیکسوسها مردمی با قومیت هوری بودهاند که از شمال سوریه با اسب و گردونه به مصر حمله کرده و عصر فترت اول را در فاصلهی سالهای ۱۱۰۰-۱۲۰۰ تاریخی (۲۳۰۰-۲۲۰۰ پ.م) رقم زده و دولتی بیگانه در این سرزمین ایجاد کردهاند. وان سترز میگفت هیکسوسها سامیهایی بودهاند که در جریان آشوبهای عصر فترت دوم (۱۷۰۰-۱۸۰۰ تاریخی/ ۱۷۰۰-۱۶۰۰ پ.م) از جنوب فلسطین به مصر کوچیدهاند، و حرکتشان هم در ابتدای کار تهاجمی نبوده و تنها پس از چند نسل استقرار در مصر به تدریج قدرت سیاسی گرفتهاند. پایتختشان آواریس هم از دید او بر خلاف نظر رایج، در نزدیکی شهر باستانی تانیس نبوده است. یافتههای باستانشناسان طی دهههای گذشته نشان داده که تمام گزارههای مورد نظر وانسترز درست بوده و همهی پنداشتههای جا افتادهی آن دوران غلط بوده است.
یکی دیگر از پژوهشگرانی که رویکرد روششناسانهی هواداران نگرش کمینهگرا را صورتبندی کرده،[69] نیلز پیتر لمک است که سنت مطالعات کتاب مقدس طی دو قرن گذشته را رسوبی از پیشداشتهای مذهبی و تعصبهای عقیدتی میداند که سرمشق نظری ساختگی و تخیلیای را پدید آورده که در غیاب شواهد و گواهان بیرونی تنها به تایید خودش مشغول است.
لمک معتقد است که بدنهی تورات در نیمهی دوم دوران هخامنشیان و عصر هلنی تدوین شده و از این رو روایتهای تاریخیاش ارتباطی با تاریخ قدیم اسرائیل ندارند. او تاریخ فلسطین را تنها بر اساس شواهد باستانشناسانه بازسازی کرده و در سازگاری با آرای فینکلشتاین بر این باور است که در حدود قرن بیستم تاریخی (ق ۱۴ پ.م) سرزمینهای کوهستانی این منطقه توسط رعیت فراری از دولتشهرهای قدیم آسورستان مسکونی شد و این گروه که به صورت مزدور یا راهزن در این منطقه مستقر شده بودند همان «آپیرو»هایی هستند که در منابع مصری میبینیم و نامشان همتای عبری دانسته شده است. در ابتدای عصر آهنِ اول، نوآمدگانی به این جمعیت پیوستند و با رونق کشاورزی و رواج یکجانشینی ساختاری قبیلهای در میان این مردمان شکل گرفت که در نهایت به شکلگیری دولت اسرائیل انجامید. با این همه این دولت اسرائیل -که در منابع آشوری هم نامش قید شده- ارتباطی سرراست با آنچه در کتاب مقدس وصف شده ندارد.
در عهد عتیق تصوری ایدئولوژیک، آرمانی، لاهوتی و تخیلی از اسرائیل میبینیم که تار و پودش با مداخلهی پیاپی خداوند و معجزهها و کردارهای قهرمانی بزرگ درآمیخته است. از دید لملک این تصویر توراتی از اسرائیل به کلی غیرتاریخی و گمراه کننده است و در دورانی خاص و دیرآیند به دلایلی سیاسی برساخته شده و باید هنگام بازسازی تاریخ اسرائیل واقعی نادیدهاش گرفت.[70] به این ترتیب او اسرائیل تاریخی را از اسرائیل توراتی متمایز دانسته، و آن را تا حدودی واژگونه و ضد توصیف کتاب مقدس میداند. دیویس در کتاب «در جستجوی اسرائیل» علاوه بر این دو به یک اسرائیل سوم هم قایل است که طی دو قرن گذشته از دل جریان دانشگاهی مطالعات کتاب مقدس برخاسته است.
بخشی از واکنش تندی که در برابر آرای این پژوهشگران نمایان شد، به این حقیقت باز میگشت که بحث دربارهی تاریخ قوم یهود برای اروپاییان دلالتی اعتقادی و دینی دارد و به خصوص در سیاست روز دنیای کنونی با مدارهای قدرت گوناگونی تداخل میکند. تمدن مدرن غربی که همچنان در بافتی مسیحی-یهودی میاندیشد و بدنهی شهروندانش عهد عتیق را مقدس میشمارند، نیاز دارند تا تاریخی دیرینه و باشکوه برای این متن تصور کنند و این نکته برایشان دردناک و ناپذیرفتنی است که با متنی دیرآیند سر و کار دارند که در حاشیهی دولت عظیم پارسی و با وامگیری از مفاهیم برآمده در آن پدید آمده است.
از سوی دیگر مطالعات کتاب مقدس با دولت کنونی اسرائیل و کشمکش نیم قرنیاش با اعراب و فلسطینیها هم گره خورده است. این حقیقت هم به جای خود باقی است که مطالعات کتاب مقدس در عمل نگاه خود را بر قوم یهود و دولتشهر اسرائيل خیره داشته و به این ترتیب از نگریستن به اقوام و دولتشهرهای متنوع – و معمولا مهمتری- که همزمان در همان جغرافیا وجود داشته، غفلت کرده است. یعنی به تعبیر کیت وایتلم با خاموش کردن صدای فلسطینیها توانسته تاریخی ساختگی برای اسرائیل تولید کند.[71] به همین خاطر است که آنچه دیدگاه کمینهگرا نامیده میشود، با وجود فربه بودن شواهد و مستحکمتر بودن چارچوب نظریاش، همچنان در حاشیهی بحثهای دانشگاهی جای دارد.
- عهد عتیق یا عهد قدیم Old Testament کتاب مقدس یهودیان است که مسیحیان نیز آن را پذیرفته و به عنوان بخش اول از دو بخش کتاب مقدس قرار دادهاند. عهد عتیق نامی است که مسیحیان در مقابل عهد جدید به این کتاب دادهاند؛ اما یهودیان به کتاب مقدس خود تنخ Tanakh و مسلمانان به آن تورات میگویند. ↑
- کتابمقدس The Bible به مجموعه کتب الهی مسیحیت اطلاق میگردد. کتاب مقدس خود به دو بخش «عهد عتیق» و «عهد جدید» تقسیم میشود که شامل ۶۶ کتاب است. عهد عتیق از ۳۹ کتاب و عهد جدید از ۲۷ کتاب تشکیل شده است. هر بخش از تورات عهد عتیق را یک سِفر و برخی دیگر از کتب عهد عتیق را صحیفه مینامند. عهد جدید نیز چهار انجیل کانون، رسالات حواریون مسیح و کتاب مکاشفه را تشکیل میدهد. ↑
- Christians ↑
- Jews ↑
- Pentateuch ↑
- Five Books Of Moses ↑
- سِفر پیدایش یا برشیت يا Genesis نخستین بخش از کتاب مقدس و اولین کتاب از «اسفار پنجگانه» یا تورات است. ↑
- Whybray, 1987. ↑
- Isaac ibn Yashush ↑
- Andalusia ↑
- Edonai ↑
- سفر پیدایش، باب ۳۶. ↑
- ابراهیم بن عزرا Abraham Ibn Ezra (1164-1089)؛ فیلسوف، شاعر، اخترشناس، مفسر، طالعبین، پزشک و خاخام یهودی اهل تودلا بود که در قرن یازدهم میلادی میزیست. او تا سال ۱۱۴۰ در اسپانیا زیست و در آنجا با یوسف بن صدیق، ابراهیم بن دائود، موسی بن عزرا و یهودا هلوی آشنا شد. او به مصر، فلسطین، بغداد و هند سفر کرد. بیشتر آثارش را در بین سالهای ۱۱۴۰ و ۱۱۴۶ نگاشت؛ در طی این دوره سفرهایی به لوکا، مانتوآ، ورونا داشتهاست. وی سپس به پروانس و پس از آن به دروکس و روئن سفر کرد و در فرانسه با ربیتام نواده راشی، دیدار نمود. او در سال ۱۱۶۴ در رم درگذشت. پسر او اسحاق بن ابراهیم، به اسلام گروید و آثاری در تفسیر قرآن نوشت. نوشتههای ابنعزرا، عموماً تفاسیر کتاب مقدس است؛ ابنعزرا رسالههایی در مورد دستور زبان، نجوم و علم حساب نیز نوشتهاست. ↑
- Bomfils ↑
- Damascus ↑
- The Netherlands ↑
- Andreas Vanmees ↑
- Renaissance period ↑
- توماس هابز Thomas Hobbes (۵ آوریل ۱۵۸۸- ۴ دسامبر ۱۶۷۹) از فیلسوفان سیاسی برجسته انگلستان بود که به سبب کارهایش در فلسفه سیاسی و کتاب لویاتان (Leviathan) شهرت دارد. این کتاب در سال ۱۶۵۱ نوشته شده و بنیان بسیاری از نظریههای «قراداد اجتماعی» را در رشته فلسفه سیاسی به وجود آورده است. ↑
- Isaac De La Peyrere ↑
- کالوینیسم Calvinism نام فلسفه و مکتب سیاسی و مذهبی منسوب به جان کالوین، تئولوژیست و رفورمر پروتستان فرانسوی در قرن ۱۶ م. که در ۱۵۴۱م. وی را برای اصلاحات مذهبی به ژنو دعوت نموده و و در آنجا اصلاحاتی انجام داد و انظباط شدیدی در کلیسای ژنو برقرار کرد. ↑
- رود اُردُن The Jordan River رودخانهای است در جنوب غرب آسیا که به دریای مرده میریزد. گروهی از پیروان دینهای ابراهیمی این رودخانه را مقدس میدانند. درازای آن ۲۵۱ کیلومتر است. ↑
- Israel ↑
- باروخ اسپینوزا Baruch Spinoza November (۱۶۳۲ – ۱۶۷۷ میلادی) فیلسوف مشهور هلندی است. عقیده همه خدایی او منجر به صدور حکم تکفیر وي از سوی روحانیون یهودی شد. ↑
- ريشارد سيمونRichard Simon منتقد فرانسوي انجيل (۱۶۳۸-۱۷۱۲م.). ↑
- Henning Bernhard Witter ↑
- Germany ↑
- Elohim ↑
- زبان عبری Hebrew language عضوی از شاخه زبانهای سامی است. و با زبانهای عربی و آرامی هم خانواده است. حدود هفت میلیون نفر که به طور عمده در کشور اسرائیل، در ایالات متحده آمریکا و جوامع یهودی در سراسر جهان به زبان عبری جدید تکلم میکنند. به علت اینکه بیشتر ساکنین اسرائیل را مهاجرین تشکیل میدهند، زبان عبری جدید برای بخش قابل توجهی از ساکنین این کشور زبان دوم بشمار میآید. این زبان در کنار زبان عربی، یکی از زبانهای رسمی کشور اسرائیل است. همچنین بسیاری از دعاها و نیایشهای یهودیان در سراسر دنیا به زبان عبری کلاسیک است. ↑
- یهوه Tetragrammaton نام اختصاصی خدا در زبان عبری است. نامی که بر اساس تورات خدا در میقات موسی خود را بدان نام خواند. ابن نام ۵۴۱۰ بار در عهد عتیق آمدهاست. اسم ذات احدیت است و دلالت بر سرمدیت آن ذات مقدس نماید. از نظر معنی به لفظ اهیه به معنای(هستم آنکه هستم) شباهت دارد که غالبا به رب (ادونای) ترجمه میشود. پیش از موسی پیامبران بنیاسرائیل در دعوت به سوی خدای واحد از خدا به اسامی دیگری غیر از یهوه یاد میکردندو نام یهوه از زمان موسی رایج گردید. چنان که در سفر خروج فصل ۶ آیه ۳ چنین آمدهاست ‘و خدا به موسی متکلم شده به او گفت که خداوند منم و به ابراهیم و اسحاق و یعقوب به اسم خدای قدیر(شادای) نمودار گشتم اما به اسم خود یهوه به ایشان معروف نشدم’ و یهوه اسم جدیدی بود که عبریان در زمان موسی به خدای ابراهیم، اسحاق و یعقوب دادند. ↑
- Jean Astruc (1684-1766) ↑
- Louis XV of France (1710 – 1774) ↑
- John Jottfried Eichhorn (1752-1827) ↑
- Edmund Reuss ↑
- University of Strasbourg بزرگترين دانشگاه فرانسه ↑
- پیامبران یا نویم (Nevi’im: The Prophets) دومین قسمت تنخ (عهد عتيق) است. نويم داستان به قدرت رسیدن سلاطین عبری و تقسیمبندی آنها به دو پادشاهی و همچنین پیامبرانی که از جانب خداوند با این پادشاهان در ارتباط بودهاند و تاریخ قوم بنیاسرائیل را بیان میکند. در پایان این کتاب داستان فتح پادشاهی اسرائیل توسط آشوریان، فتح پادشاهی یهودا توسط بابلیان و تخریب معبد اورشلیم ذکر شدهاست. طبق عقاید یهودیان نویم شامل هشت کتاب است. ↑
- The Second Temple ↑
- Jerusalem ↑
- Carl Heinrich Graf ↑
- Wilhelm Vatke ↑
- Georg Wilhelm Friedrich Hegel ↑
- W. M. L. Dewitte ↑
- تثنیه Deuteronomy or Devarim (در عبری: به معنی سخنان) نام آخرین کتاب تورات و از بخشهای عهد عتیق است. در این کتاب حوادث بدون رعایت ترتیب تاریخی آن بیان شده است. در پایان این کتاب سه خطابه از موسی نقل شده است و کتاب با مرگ موسی پایان یافته است. ↑
- Julius Wellhausen ↑
- Documentary Hypothesis ↑
- William Robertson Smith (۱۸۴۶-۱۸۹۴م.) فيلسوف، باستانشناس و منقد انجيل. ↑
- Encyclopaedia Britannica ↑
- Heretic ↑
- Van Seters, 2004: 30–86. ↑
- سفر خروج، باب ۱۲، آیهی ۴۰. ↑
- کتاب اول پادشاهان، باب ۶، آیهی ۱. ↑
- Finkelstein and Silberman, 2001: 34-35. ↑
- Roland de Vaux ↑
- Speiser and Gordon ↑
- Finkelstein and Silberman, 2001: 34-36. ↑
- Davies, 1992.↑
- Biblical minimalism ↑
- The Copenhagen School ↑
- Provan, 1995: 585-606. ↑
- Maximalist ↑
- Thompson, 1974. ↑
- Van Seters, 1975. ↑
- Biblical archaeology↑
- William Foxwell Albright ↑
- Tradition history↑
- Hermann Gunkel ↑
- Martin Noth ↑
- Van Seters, 1966. ↑
- Lemche, 2000.↑
- Lemche, 2000: 165-166.↑
- Whitelam, 1996. ↑
ادامه مطلب: گفتار دوم: پرسش از نویسنده
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب