پنجشنبه , آذر 22 1403

بخش نخست: زمینه‌‌ی ساختاری – گفتار چهارم: اقوام و دولت‌‌های حاشیه‌‌نشین – ششم: ترک ها

بخش نخست: زمینه‌‌ی ساختاری

گفتار چهارم: اقوام و دولت‌‌های حاشیه‌‌نشین

ششم: ترک‌‌ها

دوران ساسانی از این نظر اهمیت دارد که برخی از هویت‌‌های قومی ماندگار در تاریخ ایران‌‌زمین در این دوران شکل گرفتند. در میان این قومیت‌‌ها، برچسبِ ترک و عرب از بقیه اهمیت بیشتری دارند. به همان ترتیبی که هویت رومی و یونانی و چینی و هندی را باید دستاورد دوران اشکانی دانست، در دوران ساسانی نیز انبوهی از قومیت‌‌ها در بیرون از جغرافیای ایران‌‌زمین تکامل یافتند که مغولی، گتی، هون و ژاپنی نمونه‌‌هایی از آن هستند. در این میان جمعیت‌‌هایی که در حاشیه‌‌ی ایران‌‌زمین و در اندرون سپهر سیاسی دولت پارسی می‌‌زیستند و از نظر فرهنگی به تدریج ایرانی می‌‌شدند، روند شاخه‌‌زایی و خودسازماندهی‌‌ای را تجربه کردند که به زایش تیره‌‌های ترک و عرب در اندرون سپهر تمدن ایرانی انجامید. امروزه، از آنجا که کشورهایی مهاجم با پیکربندی هویتی مدرنی بر اساس مفهوم ترک و عرب بودن شکل گرفته‌‌اند، تمایل تاریخ‌‌نویسان سیاست‌‌زده بر آن است که استقلال سیاسی این تیره‌‌ها را کهن‌‌تر قلمداد کنند و پیوندشان با حوزه‌‌ی تمدن ایرانی را انکار کنند. با این همه، کافی است به تاریخ تحول و زایش هویت ترکی و عربی بنگریم تا دریابیم که هر دو این سیستم‌‌های جمعیتی ـ فرهنگی هم‌‌چون شاخه‌‌ای از تمدن ایرانی شکل گرفتند و در مقام زیرسیستمی از جمعیت‌‌های ساکن ایران‌‌زمین به وضعیتی پایدار و مستقر دست یافتند.

با وجود تبلیغات سیاسی و تحریف‌‌های عریانی که طی دهه‌‌های گذشته با پشتوانه‌‌ی نفوذ سیاسی کشور ترکیه صورت گرفته، اگر به منابع علمی و جدی بنگریم درمی‌‌یابیم که کهن‌‌ترین اشاره‌‌ها به قوم ترک در منابع اروپایی نیز به هپتالی‌‌های میانه‌‌ی عصر ساسانی ارجاع می‌‌دهد و این بدان خاطر است که هویت ترکی از دل هویت هپتالی زاده شده است. دیونوسوس اهل تل مَخری در متن سریانی‌‌اش هنگام اشاره به هون‌‌ها به «هونایی د ـ‌‌ هِنون تورکایِه» اشاره می‌‌کند.[1] تئوفیلاتوس سیموکاتا وقتی داستان شکست قباد ساسانی از هپتالی‌‌ها را روایت می‌‌کند، آنها را «تورکوس» () می‌‌نامد.[2] در منابع دوران اسلامی هم دو نام الترک و الهیاطله مدام به جای هم به کار گرفته می‌‌شوند. طبری برای نخستین بار در جریان مرگ یزدگرد دوم از ترک‌‌ها یاد می‌‌کند و این واژه را بارها به جای هیاطله به کار می‌‌گیرد. از سوی دیگر، پیوند نمایانی میان ترک‌‌ها و هون‌‌ها هم برقرار بوده است. چنان که در نام‌‌های خاص ردپایش را می‌‌بینیم، چنان که نام خاص طُرغون در شکل اولیه‌‌اش تُرک ـ هون بوده که به معنای هونِ نیرومند است.[3]

ترک‌‌ها یا در روایت چینی توکوئه‌‌ در اطراف دریاچه‌‌ی بَلخاش در سرزمینی می‌‌زیستند که چینیان شوان ـ شوان می‌‌نامیدندش و در ترکستان امروزین قرار دارد. مردم ساکن این سرزمین احتمالاً همان آوارهایی بودند که در بعد از 560 م. به مجارستان کوچیدند. ترک‌‌ها در میانه‌‌ي قرن ششم دو دولت پدید آوردند که قلمرو باختری‌‌اش تا آمودریا و دریای مازندران پیشروی می‌‌کرد. نخستین دولت ترک در سال 551 م. در مغولستان تأسیس شد و تا پنجاه سال بعد به اوج قدرت و توسعه‌‌اش دست یافت. اما به تدریج زیر فشار نیروهای دولت تانگ وادار به عقب‌‌نشینی شد و در 630 م. درهم شکست و استقلال خود را از دست داد. ترک‌‌هایی که در این تاریخ به سرزمینهای حوالی دیوار بزرگ چین کوچانده شده بودند، تا دو نسل بعد مطیع فاتحان چینی بودند. تا این که در 679 ـ 681 م. سر به شورش برداشتند و به اقامتگاه‌‌های پیشین‌‌شان بازگشتند و بار دیگر دولت خود را در همان‌‌جا تأسیس کردند. این بار دولت‌‌شان تا 744 م. دوام آورد و با دولت اویغورها جایگزین شد که با وجود تبار ترکی‌‌شان فرهنگی ایرانی‌‌تر داشتند و خط‌‌شان سغدی و دین‌‌شان مانوی بود.

آلتهایم در اواخر دهه‌‌ی 1960 م. یادمان‌‌ها و کتیبه‌‌هایی را در مغولستان کشف کرد که از کهن‌‌ترین نشانه‌‌های ظهور هویت ترکی محسوب می‌‌شوند. یکی از آنها که به ابتدای دهه‌‌ی 580 م. مربوط می‌‌شود یادمان بوگوت است که هم‌‌چون سنگی افراشته به بلندای دو متر بر پشت لاک‌‌پشتی سنگی روی گورکانی بزرگ نصب شده است. نقش روی سنگ یادمانی کهن‌‌ترین سند از اساطیر قومی ترکان است و گرگی را نشان می‌‌دهد که دارد به جوان مثله‌‌شده‌‌ای که نیای تیره‌‌ی آشینه و جد اساطیری ترکان است خوراک می‌‌دهد. اما نکته‌‌ی مهم آن که کتیبه‌‌ی این یادمان به زبان سغدی نوشته شده است. لیوشیتس این متن را خوانده و معلوم است که مضمون آن بزرگداشت ماهان تگین است که نخستین خاقان ترک محسوب می‌‌شود.[4] این نکته اهمیت فراوان دارد که ترک‌‌ها در ابتدای تاریخ خویش و زمانی که تازه نویسا شده بودند، مهم‌‌ترین سند هویت‌‌بخش خود را با خط و زبانی ایرانی نوشته‌‌‌‌اند و آشکار است که از ابتدا خود را زیرشاخه‌‌ای از سغدی‌‌ها می‌‌دانستند که نفوذ فرهنگی و اقتصادی‌‌شان از استانِ سغدِ مستقر در ایران‌‌شهر فراتر می‌‌رفت و سراسر راه ابریشم را در بر می‌‌گرفت.

دومین یادمان بازمانده از ترک‌‌ها هم همین ارجاع به سغدیان را نشان می‌‌دهد. این اثر ستونی مرمری به بلندای یک متر است که در جنوب بیابان گوبی در نزدیکی کوه سِوْری قرار دارد. بر این ستون دو نبشته به زبان‌‌های سغدی و ترکی لشکرکشی خاقان بُغو، شاه اویغورها، به چین را در سال 762 م. گزارش می‌‌کند.[5] این کهن‌‌ترین اثری است که از نویسا شدنِ زبان ترکی داریم و تاریخش به صد سال پس از انقراض ساسانیان باز می‌‌گردد. یعنی چنین می‌‌نماید که هویت ترکی در اواخر قرن ششم میلادی شکل گرفته و در مغولستان استقلالی سیاسی یافته باشد، اما رسمیت یافتن زبان ترکی در این قلمرو و صورت‌‌بندیِ متن‌‌های رسمی به این زبان دو قرن بعدتر تحقق یافته است، که احتمالاً پیامد سقوط استان سغد ساسانی و آشوب برخاسته از حضور اعراب در این قلمرو باشد.

همه‌‌ی یادمان‌‌های ترکی کهن که در مغولستان کشف شده‌‌اند به دهه‌‌های 720 ـ 730 م. یا دوران اویغورها (745 ـ‌‌ 840 م.) تعلق دارند. آثار نوشتاری بازمانده از این یادمان‌‌ها به همان ترتیبی که در زمانِ یادشده متمرکز است و گسترشی را نشان نمی‌‌دهد، به مکان‌‌های مشخصی هم تعلق دارد و تنها در مرکز مغولستان شمالی یافت شده است. به این ترتیب، چنین می‌‌نماید که نخستین دولت خاقانی ترکان (552 ـ 630 م.) فاقد سنت نوشتاری و چارچوب ادبی لازم برای ثبت تاریخ و خودانگاره‌‌ی طبقه‌‌ی حاکم بوده است. این سنت نوشتاری بعدتر هم که در دوران خاقان دوم و دولت اویغوری شکل گرفت، قالبی یک‌‌سره ایرانی داشت و هم‌‌چون زیرشاخه‌‌ای از زبان و فرهنگ سغدی نمود می‌‌یافت.

این که تقریباً همه‌‌ی یادمان‌‌های کهن ترکی کتیبه‌‌ای به خط و زبان سغدی دارند نشان می‌‌دهد که ترکان با استفاده از سرمشق این زبان و بهره‌‌گیری از خط ایشان نویسا شده و زبان خود را به پیروی از سنت ادبی سغدیان در کتیبه‌‌ها رسمیت بخشیده‌‌اند. به همان ترتیبی که سنت تدفین بزرگان در گورکان که با افراشتن یادمان سنگی بر فراز تپه‌‌ی گورکان و تدفین اسب همراه بود، در ادامه‌‌ی مستقیم سنت آریایی تدفین در گورکان قرار دارد که شیوه‌‌ی ویژه‌‌ی سکاهای ایرانی‌‌تبار بوده است. متن بوگوت که نخستین یادمان بازمانده از ترکان است کاملاً در سنت دینی ایرانیان می‌‌گنجد و بافت مفهومی‌‌اش ترکیبی از آیین بودایی سغد و مزدایی ایران شرقی را نشان می‌‌دهد. به همین ترتیب، دین رسمی دولت اویغوری نیز مانوی بود و به شاخه‌‌ی رقیب همین ادیان ایرانی مربوط می‌‌شد. یعنی ترک‌‌ها در ابتدای کار نه تنها زبان و خط‌‌شان سغدی و ایرانی بود، که دین‌‌شان نیز تبار ایرانی داشت.

با این همه یافته‌‌های آلتهایم در مغولستان نشان می‌‌دهد که شکلی غیردرباری و ابتدایی از خط ترکی در سراسر قلمرو ترکان رواج داشته و نوعی خط رونی برای آن به کار گرفته می‌‌شده است. هم‌‌چنین متن چویرم، که در منطقه‌‌ی آیماک در گوبی شرقی کشف‌‌شده به 688 ـ 691 م. تعلق دارد و به دوران آغازین ظهور خاقان دوم مربوط می‌‌شود، تاریخ ظهور خط رونی ترکی را پنجاه سال جلو می‌‌کشد.[6] بنابراین ترک‌‌ها در ابتدای کار یکی از زیرشاخه‌‌های اتحادیه‌‌ی قبایل هپتالی بودند که به تدریج برای خود تمایزی یافتند و در اتحاد سیاسی با ساسانیان بر هپتالی‌‌‌‌ها غلبه یافتند. انوشیروان در 557 م. با رومیان قرارداد صلحی نوشت و نیروی خود را برای ریشه‌‌کن کردن سرکشی هپتالی‌‌ها متمرکز کرد. متحدی که در این هنگام برای خود برگزیده بود، ترک‌‌ها بودند که تازه در این هنگام بر صحنه‌‌ی تاریخ پدیدار آمدند.

شاه قلمروِ ترکان در آن هنگام مردی بود به نام ایستمی یا سیندچیبو (سنجبو) که با انوشیروان متحد شد و تعهد کرد که هپتالی‌‌ها را از پای درآورد. در 560 م. هپتالی‌‌ها زیر فشار این نیروی تازه به میدان آمده فرو پاشیدند و احتمالاً آمودریا مرز ساسانیان و دولت نوپای ترک‌‌ها در شمال قرار گرفت. سنجبو که خاقان ترکان بود در 558 م. بر هپتالی‌‌ها پیروزی کاملی به دست آورد و چاچ و سمرقند و فرغانه و کش را گرفت و دخترش را به عنوان عروس به دربار ساسانی فرستاد تا بر اتحادش با پارس‌‌ها تأکید کرده باشد.

خسرو انوشیروان، که متحد و داماد او بود، تخارستان و کابلستان و سرزمین چغانیان را گرفت و از این رو معلوم می‌‌شود که مرز میان این دو آمودریا قرار داده شد است. طبری می‌‌گوید پیروز و پس از او قباد در نزدیکی شهر صول در همان حوالی استحکاماتی ساخته و آنجا را مرز ترکان قرار داده بود که از آن پیش‌‌تر نیایند. تا این که سنجبو قوم‌‌های ابخز و بنجر و بلنجر را که پیش‌‌تر توسط انوشیروان سرکوب شده بودند زیر یک پرچم گرد آورد و با سپاهی یک‌‌صد و ده هزار نفره تا صول پیش رفت و از انوشیروان خواست که برای جلوگیری از حمله‌‌اش فدیه‌‌ای بپردازد. انوشیروان که به استواری این استحکامات مرزی دلگرم بود درخواست او را رد کرد و سنجبو که می‌‌دانست توانایی نفوذ به این دژها را ندارد، ناگزیر با سپاهیانش بازگشت.[7]

در این میان هپتالی‌‌ها هنوز نیرومند بودند و چنین می‌‌نماید که دربار ساسانی از ایشان هم‌‌چون برگ برنده‌‌ای در برابر سرکشی ترکان بهره جسته باشند. شاخه‌‌ای از هون‌‌ها، که قبیله‌‌های خون و وَر را شامل می‌‌شد، به باختر کوچید و در آنجا مردمش با لقب «آوار دروغین» شهرت یافتند. شاخه‌‌های این قبایل مدام به خاستگاه‌‌شان در شرق باز می‌‌گشتند و با ترکان بر سرِ زمین‌‌هایی که از دست داده بودند درگیر بودند. خاقان ترک ناگزیر شد در 568 م. بار دیگر با هپتالی‌‌ها بجنگد. او بالاخره در 584 بر ایشان غلبه کرد و در نتیجه چند قبیله‌‌ی دیگر هپتالی به غرب کوچیدند که در میان‌‌شان خزرها و پیش‌‌بلغارها اهمیت بیشتری داشتند. با این همه، هم‌‌چنان تا 651 م. بقایای خزرها در حدود مرو باقی مانده بودند،[8] و تنها پس از سقوط ساسانیان بود که به کلی از این منطقه رخت بربستند.

از این رو، چنین می‌‌نماید حضور دولت ساسانی عاملی متعادل‌‌‌‌کننده بوده که احتمالاً برای برقراری توازن در برابر ترک‌‌ها از ریشه‌‌کن شدن‌‌شان جلوگیری می‌‌کرده است. یعنی خودِ ساسانیان هم به ارزش هپتالی‌‌ها در مقام یک نیروی حایل با قبایل ترکستان شرقی آگاه بوده باشند. گوبل با بررسی سکه‌‌های بازمانده از این دوران به این نتیجه رسیده که ساسانیان چندان هم به خاطر از میان رفتن هپتالی‌‌ها دل خوشی نداشته‌‌اند و ترک‌‌ها در حمله به کشور هپتالی پیش‌‌قدم بوده و ساسانیان را در برابرِ عمل انجام شده قرار داده‌‌اند. او هم‌‌چنین بر این باور است که پیشروی ساسانیان به سوی هندوکش و کابل واکنشی بوده برای این‌‌که از نفوذ ترک‌‌ها در خراسان بزرگ جلوگیری کنند.[9]

از میان رفتن هپتالی‌‌ها، که در نهایت شاخه‌‌ای آمیخته از تیره‌‌های آریایی محسوب می‌‌شدند و با سغدیان همسان شده بودند، دولت ساسانی را با جایگزینی همسایه ساخت که با وجود تأثیر پذیرفتن از فرهنگ ایرانی و آمیختگی با سکاها هنوز به سپهر سیاست ایران‌‌شهری تعلق نداشت و هم‌‌چنان عضوی از زنجیره‌‌ی قبایل کوچگرد ترکستان و مغولستان محسوب می‌‌شد. تهدید قبایل ترک، که در این هنگام هنوز نمایان نبود، تا پنج قرن بعد چندان جدی شد که به سرنگونی دولت‌‌های ایرانیِ سامانی و دیلمی انجامید و سلسله‌‌هایی از ترکان را بر ایران‌‌زمین غالب ساخت که هر چند تا این هنگام یک‌‌سره دین و خط و فرهنگ‌‌شان ایرانی شده بود، اما هم‌‌چنان بخشی از فرهنگ بدوی صحراگردانه‌‌شان را در خود حفظ کرده بودند.

این که ترک‌‌ها از همان ابتدا تابع یا متحد وفاداری برای ساسانیان نبودند از این‌‌جا برمی‌‌آید که در 568 م. سفیری به بیزانس فرستادند و پیشنهاد کردند بازرگانی ابریشم از سرزمین ایشان انجام شود و این به معنای دور زدنِ دل ایران‌‌شهر و از مدار خارج کردن ساسانیان بود. هم‌‌چنین گویا حرف از اتحادی نظامی بر ضد انوشیروان نیز در میان بوده است و چه بسا عهدشکنی یوستینیانوس و حمله‌‌اش به ایران در 572 م. پیامد دلگرمی‌‌هایی از این دست بوده باشد. به هر صورت، این پیوند سرانجامی نداشت. خط بازرگانی شمالی به بیزانس هرگز نتوانست با راه اصلی ابریشم رقابت کند و لشکرکشی رومیان به ارمنستان و میان‌‌رودان، که نخست با کشته شدن فرمانروای ساسانی ارمنستان و محاصره‌‌ی نصیبین به خوبی پیش می‌‌رفت، به فاجعه‌‌ای برای رومیان منتهی شد. نصیبین به ایرانیان وفادار ماند و به سختی مقاومت کرد، و ترکان به تعهد احتمالی‌‌شان عمل نکردند و رومیان را دست تنها باقی گذاشتند، تا این که سپاهیان ساسانی سر رسیدند و ارتش روم را در شهر دارا محاصره کردند و در 573 م. به تسلیم وا داشتند.

 

 

  1. Dionysios of Tellmahre, 23.6 (Chabot, 1963).
  2. Simokatta, 4.6.
  3. آلتهایم، 1393: 412.
  4. آلتهایم، 1393: 554.
  5. آلتهایم، 1393: 555.
  6. آلتهایم، 1393: 559 ـ 560.
  7. طبری، 1362، ج.2: 648 ـ 647.
  8. آلتهایم، 1393: 442.
  9. شیپمان، 1384: 64.

 

 

ادامه مطلب: بخش نخست: زمینه‌‌ی ساختاری – گفتار چهارم: اقوام و دولت‌‌های حاشیه‌‌نشین – هفتم: هون‌‌ها

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب