پنجشنبه , آذر 22 1403

بخش نخست: زمینه‌‌ی ساختاری – گفتار چهارم: اقوام و دولت‌‌های حاشیه‌‌نشین –  دولت حضر

بخش نخست: زمینه‌‌ی ساختاری

گفتار چهارم: اقوام و دولت‌‌های حاشیه‌‌نشین

دولت حضر

حاکم این شهر نام خود را به صورت «ملک حدر» بر اسناد می‌‌نوشت و به این ترتیب خود را یکی از شاهانی می‌‌دانست که شاهنشاه ایران (ملکا ملک) ادعای سروری بر ایشان را داشت. مردم این شهر از هواداران خاندان اشکانی بودند و بنابراین با نیرو گرفتن خاندان ساسان و به ویژه کشته شدن اردوان پنجم بنای سرکشی گذاشتند. اردشیر بابکان برای گرفتن این شهر به آن سو لشکر کشید و به خاطر فشاری که به شهر وارد آورد حضر را به سوی رومیان متمایل ساخت.[1] در 226 ـ 227 م. اهالی شهر دروازه‌‌های خود را بر روی ارتش روم گشودند و الکساندر سوروس که از این امر بسیار شادمان شده بود وعده‌‌ کرد که حقوقی برابر با شهروندی رم را به اهالی حضرا اهدا خواهد کرد. این در ادامه‌‌ی وعده‌‌ی مشابه کاراکالا به مردم این شهر بود که در 212 م. هنگام حمله به ایران ابراز شده بود.

مردم حضر خود را عرب می‌‌نامیدند و جالب است که در متون‌‌شان کلمه‌‌ی عرب و جهت جغرافیایی غرب را همتا می‌‌انگاشتند.[2] یونانی‌‌ها هم قاعدتاً تصویر ذهنی‌‌شان از عربستان را از همین منطقه وام‌‌گیری کرده بودند. در واقع، شواهدی هست که نشان می‌‌دهد پیشینه‌‌ی این روند به عصر هخامنشی‌‌ها باز می‌‌گردد. در «آناباسیس» گزنوفون می‌‌خوانیم که کوروش کهتر وقتی در سال 401 پ.م. برای جنگ با برادرش اردشیر از آناتولی به میان‌‌رودان لشکر می‌‌کشید، از عربستان گذشت و رود فرات در دست راستش قرار داشت.[3] هرودوت در «تواریخ» خود وقتی از عربستان یاد می‌‌کند بیشتر شرق صحرای سینا و نجد را در نظر دارد[4] و این باید همان جایی باشد که استان هخامنشی عربستان (اَرَبایَه) در آن قرار داشته است. چون در سیاهه‌‌های نام استان‌‌ها از عصر داریوش به بعد این نام بین آشور و مصر قرار می‌‌گیرد و بنابراین منطقه‌‌ی بین این دو سرزمین را شامل می‌‌شده است، هر چند به احتمال زیاد دایره‌‌ی نفوذ هخامنشیان سراسر حجاز را شامل می‌‌شده و دست‌‌کم تا یثرب ادامه داشته است. پنج قرن پس از هرودوت در دوران اشکانی نیز دلالت جغرافیایی این کلمه با شبه‌‌جزیره تفاوت داشته و در شمال و شرق آن قرار داشته است. چون پلینی مهتر هم می‌‌گوید منطقه‌‌ی میان دهانه‌‌ی خاوری نیل و دریای سرخ را عربستان می‌‌نامند،[5] و در ضمن به «عربستانِ بیابانگردان» هم اشاره می‌‌کند که در شرق بحرالمیت قرار داشته است.[6] این بدان معناست که دایره‌‌ی پراکندگی قبایل عرب از درون شبه‌‌جزیره‌‌ی عربستان تا نواحی باختری حضر یعنی غرب آسورستان ادامه داشته است. به همین خاطر کلمه‌‌ی عربستان در منابع این دوران معمولاً به جایی در آسورستان اشاره می‌‌کند و نه شبه‌‌جزیره‌‌.

یک گواه که پیوندهای فرهنگی و سیاسی این منطقه با ایرانِ ساسانی را نشان می‌‌دهد، آن است که سکه‌‌های ضرب‌‌شده در شهرهای سوریه کلمه‌‌ی «قُطری» را بر خود دارند[7] که نشان می‌‌دهد آن قلمرو به صورت جزئی از یک قلمرو سیاسی گسترده‌‌تر رسمیت داشته است. چون این کلمه شکل سامی‌‌شده‌‌ی «کورا» در پهلوی است که «پیرامون» معنی می‌‌داده و در دیوان‌‌سالاری ساسانیان به قلمروهای تابع پیرامون هسته‌‌ی مرکزی ایران‌‌شهر اطلاق می‌‌شده است. این کلمه خود از «خورا: » در یونانی گرفته شده که یعنی «فضا، جا». با این همه، به خصوص قلمرو نبطی‌‌ها فضای حایلی میان ایران و روم محسوب می‌‌شده و زیر نفوذ فرهنگ هر دو قلمرو قرار داشته است. در دوران ساسانی هم سکه‌‌های بیزانسی و هم سکه‌‌های ساسانی در میان اعراب این منطقه رواج داشته است.[8]

مردم حضر به زبانی سامی سخن می‌‌گفتند که در منابع آن را عربی نامیده‌‌اند. اما شواهدی هست که نشان می‌‌دهد این زبان با آنچه بعدتر در قرن هشتم و نهم میلادی با عنوان لسان‌‌العرب شهرت یافته تفاوت‌‌هایی داشته است. در این زمینه پژوهش مهم رودی پارت (مترجم قرآن به آلمانی) را داریم که معتقد است زبان مردم منطقه‌‌ی آسورستان و شمال عربستان پیش از آغاز عصر عباسی با آنچه در دوران زمام‌‌داری این دودمان می‌‌بینیم متفاوت بوده است. پژوهش پر سر و صدای لوکزنبرگ که نشان داده بخش‌‌هایی از قرآن به آمیخته‌‌ای از زبان عربیِ بعدی و سریانی است، و شباهت‌‌هایی که این زبان با گویش مردم حضر داشته، این حدس را تقویت می‌‌کند که زبان رایج در حضر مبنا و معیار زبان عربی آن روزگار محسوب می‌‌شده و با آنچه امروز عربی خوانده می‌‌شود و در اصل دستاورد مداخله‌‌ی ایرانیانِ نومسلمان در این زبان بوده، تفاوت داشته است.

به احتمال زیاد در دوران ساسانی و چه بسا یکی دو قرن پیش از آن هم، مرکز فرهنگی و ادبی آسورستان جنوبی و مردمی که خود را در آنجا عرب می‌‌نامیدند، شهر حضر بوده است. در این شهر زبانی رواج داشته که گویا گویش رسمی و رایج قبایل و اقوام عرب بوده و همان است که در قرآن مجید با نام «عربی مبین» بدان اشاره شده است. دامنه‌‌ی گسترش این زبان تا حجاز و مکه و یثرب نیز ادامه داشته، اما احتمالاً کل شبه‌‌جزیره را در بر نمی‌‌گرفته است و یمن هم‌‌چنان زبان سامیِ جنوبی خود را داشته است. احتمالاً پس از انقراض امویان و به قدرت رسیدن عباسیان، که ایران‌‌گرا بودند، زبان عربی امروزین شکل گرفت. این زبانی بود که از پیرایش و بازسازی همان زبان کهن حضری تکوین یافته بود و ادیبان ایرانی‌‌ای که در موجی گسترده شروع کرده بودند به عربی‌‌نویسی، آن را آفریدند و رواج دادند.

 

 

  1. Schmitt, 2004: 60 ـ 63.
  2. پوپ، 1393: 39.
  3. گزنوفون، 1.4.19.
  4. Herodotus, II. 8, 11 – 12, 75, 158; III. 5, 9.
  5. Pliny the Elder, 3. 65.
  6. Pliny the Elder, 5. 72.
  7. پوپ، 1393: 40.
  8. Album, Bates and Floor, 1993: 17.

 

 

ادامه مطلب: بخش نخست: زمینه‌‌ی ساختاری – گفتار چهارم: اقوام و دولت‌‌های حاشیه‌‌نشین –  دولت پالمیر

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب