پنجشنبه , آذر 22 1403

بخش هفتادم: برگردان و زند فصل هفتادم

بخش هفتادم: برگردان و زند فصل هفتادم

گفتار نخست: برگردان فصل هفتادم

吾言甚易知,甚易行。

天下莫能知,莫能行。

言有宗,事有君。

夫唯無知,是以不我知。

知我者希,則我者貴。

是以聖人被褐懷玉。

۷۰.۱: گفتارم بسیار آسان آموخته می‌‌‌‌شود        بسیار آسان (می‌‌‌‌توان بدان) عمل کرد

(هیچکس) در زیر آسمان نمی‌‌‌‌تواند آن را بیاموزد         (هیچکس) نمی‌‌‌‌تواند به آن عمل کند

۷۰.۲: گفتارها نیاکانی دارند         کردارها فرمانروایانی دارند

۷۰.۳: چون مردی که (از این موضوع) هیچ نیاموزد

پس اینطوری است که (گفتار) مرا نخواهد آموخت

۷۰.۴: کسانی که (گفتار) مرا می‌‌‌‌آموزند انگشت‌‌‌‌شمارند        کسانی که (گفتار) مرا رعایت می‌‌‌‌کنند، ارجمندند

۷۰.۵: پس اینطوری است که پادشاه مردم پوشاک مندرس می‌‌‌‌پوشد و در سینه‌‌‌‌اش یشم/ جواهر (دارد).

فصل هفتادم در متن استانده از شش بند تشکیل یافته است. اما به نظرم بند اول و دوم را باید سرهم خواند و در یک بند گنجاند، چون شعری دوبیتی است و دلیلی ندارد بیت‌‌‌‌هایش را از هم جدا کنیم:

吾言甚易知,        甚易行。

天下莫能知,        莫能行。

吾 (ووا: من، مال من) 言 (یَن: گفتن، بحث، اعلام) 甚 (شِن: جدی، وخیم، افراطی) 易 (یی: آسان، مهربان) 知 (تْسی: دانش، آموزاندن)

甚 (شِن: جدی، وخیم، افراطی) 易 (یی: آسان، مهربان) 行 (شینگ: رفتن، اجرا کردن، خوب بودن)

天 (تیان: آسمان) 下 (شیا: پایین، فروپایه، بعدی) 莫 (مُو: نه) 能 (نِنگ: توانا، نیرو، توانستن، خرس-گوزن اساطیری) 知 (تْسی: دانش، آموزاندن)

莫 (مُو: نه) 能 (نِنگ: توانا، نیرو، توانستن، خرس-گوزن اساطیری) 行 (شینگ: رفتن، اجرا کردن، خوب بودن)

یعنی: « گفتارم بسیار آسان آموخته می‌‌‌‌شود         بسیار آسان (می‌‌‌‌توان بدان) عمل کرد

(هیچکس) در زیر آسمان نمی‌‌‌‌تواند آن را بیاموزد         (هیچکس) نمی‌‌‌‌تواند به آن عمل کند».

بند دوم در خوانش ما، که با بند سوم در متن استانده برابر می‌‌‌‌شود، خود تک بیتی است با مصراع‌‌‌‌های سه‌‌‌‌کلمه‌‌‌‌ای:

言有宗,

事有君。

言 (یَن: گفتن، بحث، اعلام) 有 (یُوو: فراوان، داشتن) 宗 (زُنگ: خاندان، نیاکان، مذهب)

事 (شِه: چیز، کار، خدمت، سانحه) 有 (یُوو: فراوان، داشتن) 君 (جون: فرمانروا، رئیس، حضرتعالی، حکومت)

یعنی: « گفتارها نیاکانی دارند         کردارها فرمانروایانی دارند».

بند سوم (چهارمِ استانده) دو جمله‌‌‌‌ی منثور دارد:

夫 (فو: مرد، شوهر) 唯 (وِئی: فقط، چون، گرچه) 無 (وو: نه، هیچ) 知 (تْسی: دانش، آموزاندن)

是 (شی: بودن، باشه) 以 (ای: پس) 不 (بو: نه) 我 (ووآ: مرا، مال من، ما را، کشتن، تعصب) 知 (تْسی: دانش، آموزاندن)

یعنی: « چون مردی که (از این موضوع) هیچ نیاموزد/ پس اینطوری است که (گفتار) مرا نخواهد آموخت».

بند بعدی باز تک بیتی است با مصراع‌‌‌‌های چهارواژه‌‌‌‌ای:

知我者希,

則我者貴。

知 (تْسی: دانش، آموزاندن) 我 (ووآ: مرا، مال من، ما را، کشتن، تعصب) 者 (ژِه: پسوند صفت برتر؛ -تر/ -ترین، پسوند فاعلی) 希 (شی: امید، توقع، کمیاب)

則 (زِه: قانون، هنجار، مثال، رعایت کردنِ قاعده) 我 (ووآ: مرا، مال من، ما را، کشتن، تعصب) 者 (ژِه: پسوند صفت برتر؛ -تر/ -ترین، پسوند فاعلی) 貴 (گوئی: گرانبها، اشرافی، عالیجناب)

یعنی: « کسانی که (گفتار) مرا می‌‌‌‌آموزند انگشت‌‌‌‌شمارند        کسانی که (گفتار) مرا رعایت می‌‌‌‌کنند، ارجمندند».

واپسین بند این فصل از یک جمله‌‌‌‌ی هشت کلمه‌‌‌‌ای تشکیل یافته‌‌‌‌ است:

是 (شی: بودن، باشه) 以 (ای: پس) 聖 (شِنگ: دانایی، مقدس، نجیبزاده، پادشاه، خبره) 人 (رِن: مردم، انسان) 被 (بِی: لحاف، پوشش) 褐 (هِه: پارچه‌‌‌‌ی زبر، زمخت و بی‌‌‌‌کیفیت، قهوه‌‌‌‌ای) 懷 (هوایْ: سینه، قلب، نیت، دلتنگی) 玉 (یو: یشم، جواهر، زیبا)

یعنی: «پس اینطوری است که پادشاه مردم پوشاک مندرس می‌‌‌‌پوشد و در سینه‌‌‌‌اش یشم/ جواهر (دارد)».

گفتار دوم: زند فصل هفتادم

فصل هفتادم یکی از بخش‌‌‌‌های نادر «دائو ده جینگ» است که خودِ آموزه‌‌‌‌ی دائو را توصیف می‌‌‌‌کند. تقریبا کل این متن به شکلی روایت شده که انگار مفهوم راه (دائو) و آیین مبتنی بر آن امری‌‌‌‌ست بدیهی، یا (با احتمال قوی‌‌‌‌تر) هنوز آغاز نشده است. یعنی نشانی از کیش دائویی و سرمشق منسجم مبتنی بر این مفهوم در خود متن دیده نمی‌‌‌‌شود. تنها در این فصل است که راوی به صورت اول شخص سخن می‌‌‌‌گوید و درباره‌‌‌‌ی آموزه‌‌‌‌هایش توضیحی می‌‌‌‌دهد:

۷۰.۱: گفتارم بسیار آسان آموخته می‌‌‌‌شود         بسیار آسان (می‌‌‌‌توان بدان) عمل کرد

(هیچکس) در زیر آسمان نمی‌‌‌‌تواند آن را بیاموزد         (هیچکس) نمی‌‌‌‌تواند به آن عمل کند

۷۰.۲: گفتارها نیاکانی دارند         کردارها فرمانروایانی دارند

۷۰.۳: چون مردی که (از این موضوع) هیچ نیاموزد

پس اینطوری است که (گفتار) مرا نخواهد آموخت

۷۰.۴: کسانی که (گفتار) مرا می‌‌‌‌آموزند انگشت‌‌‌‌شمارند        کسانی که (گفتار) مرا رعایت می‌‌‌‌کنند، ارجمندند

۷۰.۵: پس اینطوری است که پادشاه مردم پوشاک مندرس می‌‌‌‌پوشد و در سینه‌‌‌‌اش یشم/ جواهر (دارد).»

متن البته بسیار ساده است و کلمه‌‌‌‌ی آموختن (تْسی) در آن به قدری تکرار شده که به حشو می‌‌‌‌ماند. با مرور آن در واقع چیز چندانی درباره‌‌‌‌ی این که سخن راوی چیست و چه روش یا پیامدهایی دارد، روشن نمی‌‌‌‌شود. اما در این حد آشکار است که راوی سخن خود را نوعی آموزه‌‌‌‌ی پنهانی و مرموز می‌‌‌‌دانسته که تنها برخی از مردم بدان دست می‌‌‌‌یابند. از آخرین جمله روشن می‌‌‌‌شود که انگار این متن همچون تبلیغی برای ارائه‌‌‌‌ی آیین دائویی نزد پادشاهی کاربرد داشته است. حدسم آن است که در مقطعی این متن گردآوری شده قرار بوده به پادشاهی پیشکش شود یا به عرض نظر او برسد، و این فصل همچون توضیحی برای چنین موقعیتی نوشته شده است. چون آشکارا به بافتی و موقعیتی وابسته است و به تنهایی معنای چندانی به توصیف کیش دائویی نمی‌‌‌‌افزاید.

 

 

ادامه مطلب: بخش هفتاد و یکم: برگردان و زند فصل هفتاد و یکم

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب