پنجشنبه , آذر 22 1403

بخش هفتاد و یکم: برگردان و زند فصل هفتاد و یکم

بخش هفتاد و یکم: برگردان و زند فصل هفتاد و یکم

گفتار نخست: برگردان فصل هفتاد و یکم

知不知上;不知知病。

夫唯病病,是以不病。

聖人不病,以其病病,是以不病。

۷۱.۱: نادانی را آموختن، والاست         ندانستنِ (این) آموزه خطاست

مرد فقط در خطا کردن اشتباه می‌‌‌‌کند          پس اینطوری (آن اشتباه) خطا نیست

پادشاه مردم خطا نمی‌‌‌‌کند           پس درباره‌‌‌‌ی آن خطا اشتباه می‌‌‌‌کند

پس اینطوری است که (آن اشتباه) خطا نیست.

فصل هفتاد و یکم از بخش‌‌‌‌های کوتاه و ساده‌‌‌‌ی کتاب است. در کل سه بند دارد که می‌‌‌‌شود همه‌‌‌‌اش را در قالب شعری یکپارچه با هفت مصراع چهار کلمه مرتب کرد:

知不知上;           不知知病。

夫唯病病,           是以不病。

聖人不病,           以其病病,

是以不病。

در این مصراعها تکراری بسیار زیاد و غیرعادی از چند کلمه را داریم. از کل بیست و هشت کلمه‌‌‌‌ای که این فصل را برساخته، هشت کلمه‌‌‌‌اش تکرار «بینگ» (病) است که واژه‌‌‌‌ای به نسبت مهجور است و خارج از این فصل فقط یک بار در فصل ۴۴ به کار گرفته شده است. این تکرار درباره‌‌‌‌ی کلمات دیگر هم دیده می‌‌‌‌شود. مثلا «بو» (不) پنج بار و «تْسی» (知) چهار بار در متن تکرار شده است. یعنی از ۲۸ کلمه، ۱۷تایش تکرار سه واژه است. چون این الگو را در سراسر سه بند می‌‌‌‌بینیم، به نظرم تقسیم‌‌‌‌ کردن‌‌‌‌اش به بندهای مجزا نادرست است و باید کل آن را شعری یکپارچه در نظر گرفت.

کلمات سازنده‌‌‌‌ی این شعر چنین‌‌‌‌اند:

知 (تْسی: دانش، آموزاندن) 不 (بو: نه) 知 (تْسی: دانش، آموزاندن) 上 (شانگ: بالا، ‌‌‌‌برتر، مقدم، امپراتور)

不 (بو: نه) 知 (تْسی: دانش، آموزاندن) 知 (تْسی: دانش، آموزاندن) 病 (بینگ: بیماری، شر، اشتباه، دلهره)

夫 (فو: مرد، شوهر) 唯 (وِئی: فقط، چون، گرچه) 病 (بینگ: بیماری، شر، اشتباه، دلهره) 病 (بینگ: بیماری، شر، اشتباه، دلهره)

是 (شی: بودن، باشه) 以 (ای: پس) 不 (بو: نه) 病 (بینگ: بیماری، شر، اشتباه، دلهره)

聖 (شِنگ: دانایی، مقدس، نجیبزاده، پادشاه، خبره) 人 (رِن: مردم، انسان) 不 (بو: نه) 病 (بینگ: بیماری، شر، اشتباه، دلهره)

以 (ای: پس) 其 (چی: او، آن) 病 (بینگ: بیماری، شر، اشتباه، دلهره) 病 (بینگ: بیماری، شر، اشتباه، دلهره)

是 (شی: بودن، باشه) 以 (ای: پس) 不 (بو: نه) 病 (بینگ: بیماری، شر، اشتباه، دلهره)

یعنی: « نادانی را آموختن، والاست           ندانستنِ (این) آموزه خطاست

مرد فقط در خطا کردن اشتباه می‌‌‌‌کند          پس اینطوری (آن اشتباه) خطا نیست

پادشاه مردم خطا نمی‌‌‌‌کند           پس درباره‌‌‌‌ی آن خطا اشتباه می‌‌‌‌کند

پس اینطوری است که (آن اشتباه) خطا نیست».

تکرار بالای کلمات این متن و شعرگونه بودن‌‌‌‌اش باعث شده ابهامی در معنایش راه یابد و به شکل‌‌‌‌هایی متفاوت با افزوده‌‌‌‌هایی چشمگیر ترجمه شود. اغلب مفسران بندهای این شعر را مجزا دانسته‌‌‌‌اند و بدون آن که بر یکپارچگی‌‌‌‌اش تاکید کنند، برگردانی به این مضمون به دست داده‌‌‌‌اند:

«۷۱.۱: بهترین است اگر نادانی خام را بدانی           ندانستنِ دانش نقص است

۷۱.۲: تنها موقعی بی‌‌‌‌نقص هستی که با نقص، ناقص برخورد کنی

۷۱.۳: فرزانه بی‌‌‌‌نقص است.          چون با نقص ناقص روبرو می‌‌‌‌شود          به همین خاطر نقصی ندارد».

در این بین به ویژه بیت اول مهم است. معمولا این مضمون را چنین فهمیده‌‌‌‌اند که «اگر چیزی را بدانی و خبر نداشته باشی که می‌‌‌‌دانی، این والاتر است، تا ندانی و فکر کنی که می‌‌‌‌دانی، که این بیماری است».[1] این خوانش‌‌‌‌ها در پیوند با آیین بودایی ذن این متن را خوانده‌‌‌‌اند و «بو تسی» را «ندانستگی» و «شهود غیرعقلانی» و «دریافت غیرزبانی» و چیزهایی شبیه به این تعبیر کرده‌‌‌‌اند. برداشتی آشکارا نادرست که مکتبی را مرجع فهم این فصل می‌‌‌‌داند که هزار و پانصد سال دیرتر پدید آمده است. در این بین ترجمه‌‌‌‌ی چن هم درست است، اما متفاوت با ما که بیت اول را چنین برگردانده: «از دانایی به نادانی، این برتر است/ از نادانی به دانایی، این بیماری است».[2] هرچند به نظر می‌‌‌‌رسد «بینگ» متناظر و مقابل «تسی» باشد و روش او که همه جا آن را «بیماری» برگردانده، جای چون و چرا دارد.

این برگردان‌‌‌‌ها به چند دلیل به نظرم نادرست است. نخست آن که ترجمه کردن «بینگ» به «نقص» نادرست می‌‌‌‌نماید. در متن آشکارا این کلمه با «تْسی» (知) ارتباط دارد و این به معنای دانستن و آموختن است. در بیت نخست هم تاکید شده که مضمون این آموزه، نادانی (بو تْسی) است که یکی از ارکان «دائو ده جینگ» است. «تسی» در ضمن کلیدواژه‌‌‌‌ی محوری در فصل پیشین هم هست. به همین خاطر به نظرم فصل ۷۱ ادامه‌‌‌‌ی فصل ۷۰ است و معنایش را باید در پیوند با آن فهمید. فصل ۷۰ توصیفی بود از آیین دائو، و این فصل هم قاعدتا چنین است.

با توجه به این که موضوع اصلی دانستن/ نادانی است، قاعدتا معنای اصلی «بینگ» هم اشتباه و خطاست. این کلمه البته چیزهای دیگری (شر، بیماری، دلهره) هم معنا می‌‌‌‌دهد، اما اینها در اینجا معنا ندارند. «نقص» از دلالتهای مرسوم این کلمه نیست و مترجمان و مفسران اغلب در بافتی بودایی این کلمه را با این معنا مربوط دانسته‌‌‌‌اند، چون گمان برده‌‌‌‌اند که لابد متن مضمونی اخلاقی دارد.

گفتار دوم: زند فصل هفتاد و یکم

۷۱.۱: «نادانی را آموختن، والاست           ندانستنِ (این) آموزه خطاست

مرد فقط در خطا کردن اشتباه می‌‌‌‌کند           پس اینطوری (آن اشتباه) خطا نیست

پادشاه مردم خطا نمی‌‌‌‌کند           پس درباره‌‌‌‌ی آن خطا اشتباه می‌‌‌‌کند

پس اینطوری است که (آن اشتباه) خطا نیست».

فصل هفتاد و یکم از بخش‌‌‌‌های «دانش‌‌‌‌ستیز» کتاب است. جمله‌‌‌‌ی آغازین‌‌‌‌اش از آن رو اهمیت دارد که چارچوب کلی این آیین را -در ادامه‌‌‌‌ی فصل هفتادم- خلاصه می‌‌‌‌کند: دائو آموزه‌‌‌‌ایست برای تبلیغ نادانی. آنچه که می‌‌‌‌آموزد آن است که باید دانایی را رها کرد و از دانستن پرهیز داشت. منظور از نادانی در اینجا به معنای دقیق کلمه نادانی و بلاهت است. یعنی ارزشی غیرعادی که بارها در متن ستوده شده است. به همین خاطر حمل کردن معناهایی بسیار دیرآیندتر مثل نادانستگی و رهایی از گفتگوی درونی و مشابه اینها بر این جملات خطایی فاحش است.

مضمون اصلی این فصل به نظرم از این شهود ساده برخاسته که منفی در منفی، مثبت می‌‌‌‌شود. یعنی بیت دوم احتمالا ساختار کلی فصل را تعیین کرده است. حدس من آن است که راوی با سرودن بیت نخست، از کنار هم آمدن «تْسی» و «بو تْسی» خوشش آمده و همان را در سراسر بیت‌‌‌‌های دیگر به افراط به کار گرفته است. دائو آیینی است که نیاموختن را آموزش می‌‌‌‌دهد و دانش نادانی را تبلیغ می‌‌‌‌کند. این ناسازه درباره‌‌‌‌ی مفهوم متضاد یعنی خطا و اشتباه هم می‌‌‌‌تواند به کار گرفته شود. در این حالت خطا کردن درباره‌‌‌‌ی موضوعی خطا به نتیجه‌‌‌‌ای درست می‌‌‌‌انجامد و دیگر خطا نیست. این کل سخن فصل است. احتمالا راوی گمان کرده حاصل ضرب هر چیزی با نقیض خودش چیزی مثبت از آب در می‌‌‌‌آید، و می‌‌‌‌خواسته بگوید وقتی خطا کردن در موضوعی اشتباه به رهایی از خطا می‌‌‌‌انجامد، لابد تعلیم دادن نادانی هم خودش نوعی دانش جدید و والاست. سه جمله‌‌‌‌ی آخری هم تکرار بیت دوم هستند. با این تفاوت که قضیه را به «پادشاه مردم» تعمیم می‌‌‌‌دهند و بنابراین پیوندی با سیاست برقرار می‌‌‌‌کنند.

 

 

  1. Chen, 1989: 215.
  2. Chen, 1989: 215.

 

 

ادامه مطلب: بخش هفتاد و دوم: برگردان و زند فصل هفتاد و دوم

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب