پنجشنبه , آذر 22 1403

بخش چهارم: تفسیر ماز و تعبیر هزارتو – گفتار نخست: رمزگذاری همت و اراده

بخش چهارم: تفسیر ماز و تعبیر هزارتو

گفتار نخست: رمزگذاری همت و اراده

هزارتو به نوعی پیوندگاه می‌ماند که در آن چند جفت متضاد معنایی با هم تلاقی می‌کنند. نخست مفهوم آشوب و نظم است، چرا که هزارتو از سویی سرگیجه‌آور و گمراه کننده و گم و گور است و از سوی دیگر شاهکاری مهندسی قلمداد می‌شود که بر مبنای نقشه‌ای نبوغ‌آمیز طراحی و ساخته شده است. دیگری، جبر و اراده است. چون کارکرد هزارتو گم کردن رهروان است و مهار کردن رسیدن‌شان به جایی، و قهرمانانی که با آن روبرو می‌شوند در برابر این بختِ مهندسی شده در قالب مکانی گیج‌کننده، به عقلانیت و تدبیری مجهز هستند که در نهایت عبور از هزارتو را ممکن می‌سازد و بنابراین غلبه‌ی اختیار بر تقدیر را اعلام می‌کند. هزارتو به همین ترتیب ترکیبی از تهیا و توپر بودن، تداخلی از راه و کژراهه، و دورگه‌ای از سازه‌ی معمارانه و فضای اندام‌وار طبیعی هم هست.

هزارتو بنابراین متحد کننده‌ی جفتهای متضاد معنایی هم هست. یعنی اگر از بالا نگریسته شود همچون نمادی از نظم و تقارن جلوه‌فروشی می‌کند، اما از درون به مسیرهای آشفته و سردرگم می‌ماند. به همین ترتیب هزارتو را می‌توان سلاحی خطرناک و جادویی دانست که بر اساس گمراه کردن متجاوزان ایشان را در کام خود فرو می‌کشد و از بین می‌برد، و در عین حال یک شاهکار معمارانه‌ی چشم‌نواز و زیبا هم هست. تجربه‌ی لذت و رنجی که از هزارتو بر می‌خیزد شباهتی دارد به تجربه‌ی شهر و کوچه‌های درهم و برهم و گمراه کننده‌اش، از دید روستاییانی که برای نخستین بار گذرشان به شهرها می‌افتاده است. حدسم آن است که یکی از خاستگاه‌های تصویر تهدید کننده و منفی اروپاییان از هزارتو، همین دیرآیند بودن شهرنشینی در قلمروشان باشد و تجربه‌ای که از بازدید از شهرهای شلوغ و کوچه‌های پر پیچ و خم شهرهای ایران زمین داشته‌اند.

از سوی دیگر در سطحی روشنفکرانه‌تر و انتزاعی‌تر تفاوت میان هزارتو و ماز، همان است که میان جبر و اختیار می‌بینیم. هردوی اینها مسیرهایی پر پیچ و خم و طولانی و خمیده دارند، ولی هزارتو در نهایت راهی یکسره و بی‌انشعاب است که درگاه ورودی را به نقطه‌ای غایی در مرکز هزارتو وصل می‌کند و در نهایت راههایی بن‌بست را هم در بر می‌گیرد. در این معنی هزارتو به تصویری جبرانگارانه از دنیا شبیه است که در آن رخدادهایی پیچیده و درهم و برهم با طی کردن مسیرهایی طولانی تحقق می‌یابند، اما در نهایت رخ نمودن‌شان ناگزیر است و بدیلی برایشان نمی‌توان تصور کرد.

در مقابل ماز با انتخاب آزاد گره خورده است. چون در نقطه به نقطه‌ی آن شاخه‌زایی‌هایی می‌بینیم و کسی که از آن گذر می‌کند باید در گامهایی پیاپی از میان دو یا چند مسیر یکی را انتخاب کند. در هزارتو بن‌بستی و بازگشتی وجود ندارد و در ماز قطعیتی و ضمانتی. دوراهی که آستانه‌ی ظهور حق انتخاب است، در ماز برنشسته اما در هزارتو غایب است.

دو راهه‌ای که برای نخستین بار به شکلِ «راه راست در برابر راه دروغ» در گاهان زرتشت نمایان می‌شود و از تضاد راه و بیراهه برای توصیف دستیابی به رستگاری یا محرومیت از آن استفاده می‌کند. این استعاره‌ در گاهان ضمن برای معرفی مفهوم اراده‌ی آزاد به کار گرفته شده، که نوظهور و بی‌پیشینه بوده است.

این تعبیر فراوان به شکل‌های گوناگون در متون دینی ایرانی تکرار شده است. از تضاد میان راه پهن و هموار منتهی به بدبختی در برابر راه باریک رستگاری در انجیل،[1] تا تضاد میان شریعت و طریقت (شاهراه و کوره‌راه) در گفتمان صوفیه. هنگام مرور این منظومه از معانی باید توجه داشت که اینها فقط در ماز معنا پیدا می‌کنند.

ماز به خاطر انشعاب‌های پیاپی‌اش به چشم‌اندازی اختیارگرایانه از زندگی شبیه است که در هر قدم با دامنه‌ای از انتخابها گره خورده است. ماز هم با دوراهی محبوب پوتاگوراسی‌ها و مسیحیان تفاوت دارد، و هم با نگرش جبرگرایانه‌ی برسازنده‌ی راه‌های ساده و بی‌انشعاب مارپیچی ناسازگار است. ماز اراده‌ی انتخابگر را به گزینش یکی از دو راه خوب و بد فرو نمی‌کاهد، و این طرح‌واره‌ایست که جبرگرایان اروپایی پذیرفته بودند، وقتی که به ناگزیر از تقدیرگرایی نهفته در خدایان بی‌شمارشان یک قدم عقب‌نشینی کرده بودند.

تا سپیده‌دم عصر هخامنشی بر آرای زرتشتی هفتصد سال زمان گذشته بود و این نکته که من‌ها راه خود را انتخاب می‌کنند، در ایران زمین به امری نهادینه و پذیرفته شده بدل شده بود. با این حال چنین شکلی از اراده‌گرایی برای یونانی‌ها و وابستگان به تمدن اروپایی و مصری و چینی نامفهوم و ناپذیرفتنی جلوه می‌کرد. در مصر و چین انعکاسهای این سرمشق اخلاقی به کل نادیده انگاشته شد و انکار گشت. اما در اروپا که پیوندهای نزدیکتری با ایران داشت و به نوعی ادامه و گسترش تمدن ایرانی در باختر محسوب می‌شد، انتخاب انسانی پذیرفته شود، اما همچون رخدادی یکه و منحصر به فرد که نوبتی انجام می‌شد و پس از آن کل زندگی فرد را تعیین می‌کرد.

نخستین نشانه‌ها از این رویکرد را در آثار پوتاگوراس و دنباله‌روی نامدارش افلاطون می‌بینیم که داستان برخورد هراکلس با دوراهی کامجویی و شادخواری در برابر تقوا و پرهیزگاری را برای نخستین بار مطرح می‌کنند. بر اساس این داستان هراکلس بر سر یک دوراهی با دو دختر -یکی شرمگین و معصوم و دیگری زیبا و لوند- روبرو می‌شود که او را به راه فضیلت یا کامجویی فرا می‌خوانند. تفسیری که پوتاگوراس و افلاطون از این داستان می‌کنند، زاهدانه است و همین بعدتر در فرهنگ مسیحی نهادینه می‌شود. اما وصف این دوراهی نتیجه‌ی بدفهمی دوراهی زرتشتی‌‌ایست که در آن زمان هفتصد ساله‌ بوده و کامجویی و خودمداری را بخشی ضروری از راه درست و نیک می‌دانسته و حصر سرزندگی و لذت را بیماری‌ای زاده‌ی اهریمن می‌دانسته است.

همچنین نگرش زرتشتی به یک لحظه‌ی انتخاب باور نداشت و همه‌ی کردارها را ارادی و بنابراین همه‌ی لحظه‌های عمر را جایگاه تقابل راه دروغ و راه راستی می‌دانست. منحصر به فرد یا استثنایی و کمیاب ‌پنداشتن لحظه‌های انتخاب مسیر عاملی بوده که در تمدن اروپایی ایمان را جایگزین خرد کرده است. چون وقتی در هر گام از زندگی انتخاب جاری باشد، برگزیدن به نیرویی درونی و همیشگی نیاز دارد و این همان دین (به معنای وجدان) و خرد (عقلِ راهبردی) زرتشتی است.

اما در پیش‌داشت‌های نهادگرا و تقدیرگرای اروپایی این انتخاب به رخدادی ویژه و نادر بدل شد که تداومی بر محور زمان نداشت و از این رو می‌بایست یا نوعی شوریدگی هیجانی و فارغ از عقل و خرد برگزیده شود، و این همان مفهوم ایمان مسیحی است و جهش به درون ناشناخته‌هایی که ترتولیان درباره‌اش داد سخن داده است. در این نگرش است که تصورِ عمر به مثابه زنجیره‌ای از انتخابهای پیاپی و بی‌شمار که همه‌شان هم وزن و اهمیتی همسان دارند، گمراه‌ساز و گیج کننده می‌نمود و این همان است که در قالب مفهوم ماز تبلور یافته است.

بر این مبنا هزارتو با تمام پیچیدگی‌هایش، مسیری جبری و یکسویه است که فقط باید پیموده شود، یعنی مکانی است که با راه مترادف است و راهبر در آن نقشی جز حرکت ندارد. برعکسِ ماز که راهی مشخص ندارد و راه با پشتوانه‌ی انتخاب‌های سالک از دل آن آفریده می‌شود. در این معنا هزارتو هندسه‌ای از اطمینان تقدیرگرایانه و یقین ساده‌لوحانه است، و در مقابلش ماز معماری امکان را نشان می‌دهد و از دل سردرگمی‌های تردید و ارزیابی‌ها و گزینش‌های سنجشگرانه زاییده می‌شود.

این دوقطبیِ پیمودن ملال‌آمیز راهی جبرآمیز در برابر انتخابی مومنانه و تکینه و فارغ از عقلانیت، نتیجه‌ی تفسیری سطحی از چارچوب فلسفی دین زرتشتی است. در این دین غلبه‌ی خیر بر شر با همدستی انسان و خداوند ممکن می‌شود و انسان است که باید در هر لحظه از زندگی نیکی را برگزیند و بدی را طرد کند. زندگی به این خاطر همچون مازی است گشوده و پهناور که آمیخته‌ای از هزاران انتخاب در آن موج می‌زنند. اما انتخاب به تنهایی بسنده نیست و پارسای اشون باید همچون جنگجویی در راه اهورامزدا بجنگد و بر اهریمن غلبه کند.

این سویه‌ی جنگاورانه‌ی پارسی/ پارسا با آیین کهن مهری پیوند داشت و در قالب هفت‌ خوان تبلور می‌یافت. در هفت خوان دیگر انتخاب مهم نیست، چون انتخاب راه پیشاپیش انجام پذیرفته است. آنچه که در اینجا اهمیت دارد، پایمردی در پیمودن راه راست است و غلبه بر خطرات و تهدیدهای کمین کرده در آن. به این ترتیب استعاره‌ی ماز با استعاره‌ی هزارتو تکمیل می‌شود، به همان شکلی که در سطح روانی دستگاه انتخابگر باید با دستگاه کنشگر چفت و بست شود، و در لایه‌ی اجتماعی طبقه‌ی مغان باید با طبقه‌ی ارتشتاران همراه و همگام باشند.

به این ترتیب دوقطبی ماز و هزارتو در ایران زمین دو مضمون مکمل و مربوط اما مستقل باقی ماندند. یکی آزادی انتخاب و دیگری اقتدار همت را نشان می‌داد و هریک با نمادپردازی‌های ویژه‌ی خود به سازه‌ها و مکان‌های برساخته‌ی ویژه‌ای منتهی می‌شد: ماز به قصر و معبدی در مرکز شهر، و هزارتو به هفت خوانی در طبیعت وحشی. این دوقطبی در اصل حاصل شکافته شدن آن هزارتوی پیچاپیچی بود که پیش از ظهور زرتشت و قبل از ابداع مفهوم فلسفی اراده‌ی آزاد در میانه‌ی شهرها برنشسته بود و ریخت برجها و زیگورات‌ها را تعیین می‌کرد. از عصر هخامنشی به بعد کم کم هزارتوی هفت لایه از این سازه‌ها برکنده شد و به قلمرو مه‌آلود متنها و داستانهای اساطیری فرستاده شد، و در مقابل ساختار نوینی از مکان مقدس شکل گرفت که بر راههای چند شاخه، و در شکل نمادینش فضایی حصربندی شده با دیوارها و ستونهای بسیار تکیه می‌کرد.

محراب مسجد به مثابه ماز

نقشه‌ی شهر اریحا همچون هزارتو، برگی از تورات فَرحی، میانه‌ی قرن چهاردهم میلادی

 

 

  1. انجیل متی، باب هفتم، آیات ۱۳ و ۱۴.

 

 

ادامه مطلب: گفتار دوم: راه در برابر شهر

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب