پنجشنبه , آذر 22 1403

بخش چهارم: ساخت اجتماعی شاهنشاهی هخامنشی – گفتار دوم: سیاست اقتصادی هخامنشیان (1)

بخش چهارم: ساخت اجتماعی شاهنشاهی هخامنشی

گفتار دوم: سیاست اقتصادی هخامنشیان

1. نظام حقوقی و چارچوب دادگسترانه‌‌‌‌‌‌‌‌ی قانون در عصر هخامنشی، هر چند زمینه را برای دستیابی به عدالت و برابری حقوقی تأمین می‌‌‌‌‌‌‌‌کرد، اما هم‌‌‌‌‌‌‌‌چنان برای حل مسأله‌‌‌‌‌‌‌‌ی برخورداری اقتصادی نابسنده بود. این قوانین مجموعه‌‌‌‌‌‌‌‌ای از اصول عمومی و قواعد مدنی فراگیر را در سراسر شاهنشاهی جاری می‌‌‌‌‌‌‌‌ساخت، بی‌‌‌‌‌‌‌‌ آن که اعتبار و رواییِ سنن محلی و قوانین موضعی را خدشه‌‌‌‌‌‌‌‌دار کند. از این رو، دادِ داریوشی بیشتر چارچوب و بستری بود که برابری همگان در برابر قانون و لزوم پایبندی به میثاقی مشترک را تثبیت می‌‌‌‌‌‌‌‌کرد، اما روندهای منتهی به توزیع ثروت در جامعه را تعیین نمی‌‌‌‌‌‌‌‌کرد.

چنین می‌‌‌‌‌‌‌‌نماید که راهبرد اصلیِ داریوش برای حل مسأله‌‌‌‌‌‌‌‌ی برخورداری اقتصادی، تأكيد بر ساماندهی تولید بوده باشد. او در این مسیر روش‌‌‌‌‌‌‌‌ها و ابداع‌‌‌‌‌‌‌‌هایی را که پیشینیانش به کار بسته بودند دنبال کرد و آنها را به کمال رساند. در مقایسه‌‌‌‌‌‌‌‌ی او با بردیا، می‌‌‌‌‌‌‌‌توان چنین حدس زد که بردیا بیشتر می‌‌‌‌‌‌‌‌کوشیده تا از راه توزیع مجدد ثروت به عدالت دست یابد؛ از این رو بوده که مصادره‌‌‌‌‌‌‌‌ي اموال برخی و بخشودن مالیات برخی دیگر را روا شمرده است. این در حالی است که شیوه‌‌‌‌‌‌‌‌ی داریوش بر تولید ثروت و بازتوزیع آن مبتنی بود.

در روزگار هخامنشی تولید به طور عمده در دو شاخه‌‌‌‌‌‌‌‌ی کشت‌‌‌‌‌‌‌‌وکار و تولید صنعتی انجام می‌‌‌‌‌‌‌‌پذیرفت. کوروش و کمبوجیه، پیش از داریوش، به دلیل توجهی که به رونق کشاورزی داشتند نام‌‌‌‌‌‌‌‌دار بودند. کوروش به احتمال زیاد در همان گیرودارِ فتح بابل – شاید به عنوان عملی نمادین و تبلیغی سیاسی – قنات‌‌‌‌‌‌‌‌ها و کاریزها را هم بازسازی و ترمیم می‌‌‌‌‌‌‌‌کرده است و پاپیروس‌‌‌‌‌‌‌‌های مصری نیز توجه کمبوجیه به شکوفایی کشاورزی را نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌دهند. با وجود چنین سابقه‌‌‌‌‌‌‌‌ی درخشانی از توجه به کشت‌‌‌‌‌‌‌‌وکار، داریوش کسی بود که این روند را بهینه ساخت و به ویژه آن را با بازرگانی پیوند زد و به این ترتیب، باعث شکوفایی چشمگیر کل مسیرهای تولید ثروت در سراسر شاهنشاهی شد.

هخامنشیان و به ویژه داریوش شاهانی بودند که به خاطر تشویق کشاورزی و سازماندهی دقیق آن شهرت داشتند. از داریوش بزرگ نامه‌‌‌‌‌‌‌‌ای باقی مانده که به حاکم محلی شهری به نام گودات در شمال غربی آسیای صغیر نوشته شده و در آن از کوشش وی برای انتقال و کاشت درختان میوه‌‌‌‌‌‌‌‌ی بومیِ استان‌‌‌‌‌‌‌‌های شرقی در این منطقه سپاس‌‌‌‌‌‌‌‌گزاری شده است. جمعیت‌‌‌‌‌‌‌‌های کوچ‌‌‌‌‌‌‌‌نشین آریایی، که در این میان هم ستون فقرات سپاهیان هخامنشی را تشکیل می‌‌‌‌‌‌‌‌دادند و هم در نهایت مهاجرنشین‌‌‌‌‌‌‌‌های کشاورزی را در مناطق گوناگون تأسيس می‌‌‌‌‌‌‌‌کردند، یکی از گرانیگاه‌‌‌‌‌‌‌‌های ترویج کشاورزی و انتقال گیاهان کشاورزی به نقاط گوناگون بودند. همین مهاجرنشین‌‌‌‌‌‌‌‌های ایرانی بودند که برای نخستین بار پسته را در حلب، و انگور را در دمشق کاشتند. ایشان هم‌‌‌‌‌‌‌‌چنين در کوچ‌‌‌‌‌‌‌‌نشین‌‌‌‌‌‌‌‌های خویش اسب‌‌‌‌‌‌‌‌های مادی و ایلامی را پرورش دادند و برای تغذیه‌‌‌‌‌‌‌‌شان کشت یونجه در سراسر قلمرو شاهنشاهی را باب کردند. تنها کتیبه‌‌‌‌‌‌‌‌ی هخامنشی که به زبان یونانی نوشته شده، نامه‌‌‌‌‌‌‌‌ای است از داریوش به شخصی به نام گاداتاس که احتمالاً شهربان ایونیه یا حاکم یکی از شهرهای آن استان بوده است. این کتیبه در سال 1889 م. در شهر مگنزی کشف شد.[1] گیرنده‌‌‌‌‌‌‌‌ی این نامه مردی احتمالاً پارسی به نام بغ‌‌‌‌‌‌‌‌داد بوده است و گاداتاس شکلِ تحریف‌‌‌‌‌‌‌‌شده‌‌‌‌‌‌‌‌ی نامش در یونانی است[2]. داریوش در این نامه بغ‌‌‌‌‌‌‌‌داد را به خاطر آن که نهال‌‌‌‌‌‌‌‌های میوه را از ایران‌‌‌‌‌‌‌‌زمین به آناتولی برده و در آن‌‌‌‌‌‌‌‌جا پرورش داده می‌‌‌‌‌‌‌‌ستاید و تشویق می‌‌‌‌‌‌‌‌کند.[3]

تربیت زنبور در سرزمين‌‌‌‌‌‌‌‌هاي گوناگون نیز به همین ترتیب رواج یافت و پارسیان نخستین گروهی بودند که به طور گسترده از عسل به عنوان ماده‌‌‌‌‌‌‌‌ی خوراکی شیرین استفاده کردند و آن را به نوعی غذا تبدیل کردند. تا پیش از آن هم عسل در مصر و ميان‌‌‌‌‌‌‌‌رودان شناخته شده بود، اما کاربردی هم‌‌‌‌‌‌‌‌چون دارو داشت و تنها در شرایط خاص و با تجویز پزشک در مقدار اندک مصرف می‌‌‌‌‌‌‌‌شد.

هخامنشیان هم‌‌‌‌‌‌‌‌چنين سازماندهی کار کشاورزان و فن‌‌‌‌‌‌‌‌آوری کشت‌‌‌‌‌‌‌‌وکار را دگرگون ساختند. در ابتدای هزاره‌‌‌‌‌‌‌‌ی نخست پ.م. قبایل آریایی تازه‌‌‌‌‌‌‌‌وارد فن‌‌‌‌‌‌‌‌آوری ذوب آهن و حفر کاریز را، که احتمالاً در یک دو قرنِ پیش از آن توسط اجدادشان در آسیای میانه ابداع شده بود، در فلات ایران رواج دادند. به این ترتیب، بهره‌‌‌‌‌‌‌‌وری کشاورزی با آبرسانی مصنوعی از راه قنات‌‌‌‌‌‌‌‌ها و شخم زدنِ عمیقِ زمین با خیش آهنی دستخوش انقلابی چشمگیر شد و مقدار غذای تولیدشده از هر واحد مساحت زمین افزایش یافت. در نتیجه، قبایل آریایی انفجار جمعیتی را تجربه کردند که در نهایت زمینه‌‌‌‌‌‌‌‌ی خیزش هخامنشیان و تسخیر کل سرزمين‌‌‌‌‌‌‌‌هاي متمدن را ممکن ساخت. هسته‌‌‌‌‌‌‌‌ی مرکزی این نوآوری سغد و بلخ و خوارزم بود و به ویژه آثاری چشمگیر از شهرهای پررونقِ مسلح به این دو عامل در سمرقند، در ایران شرقی، باقی مانده است و نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌دهد که این فنون در سده‌‌‌‌‌‌‌‌هاي هشتم و هفتم پ.م. به کمالی دست یافته بودند. آثار یادشده در سغد و بلخ کهن‌‌‌‌‌‌‌‌تر و پیچیده‌‌‌‌‌‌‌‌تر از دستاوردهای مردم قفقاز است. چون در همین سده‌‌‌‌‌‌‌‌ها بقایای کاریز در شهرهای اورارتو و مانا در فاصله‌‌‌‌‌‌‌‌ی دریاچه‌‌‌‌‌‌‌‌ی اورمیه تا دریاچه‌‌‌‌‌‌‌‌ی وان نیز دیده می‌‌‌‌‌‌‌‌شود، اما آثار ایران غربی جدیدتر و ابتدایی‌‌‌‌‌‌‌‌تر است و اگر ابداعی محلی و مستقل نبوده باشد، از ایران شرقی به این منطقه منتقل شده است. هخامنشیان فن‌‌‌‌‌‌‌‌آوری ذوب آهن و حفر کاریز را در سراسر قلمرو خود پراکندند. چنان که به عنوان مثال در دوران داریوش در واحه‌‌‌‌‌‌‌‌الخارجه، در غرب شهر تب در مصر، نبشته‌‌‌‌‌‌‌‌ای از داریوش باقی مانده که فرمان او برای حفر قنات را نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌دهد.

نوآوری هخامنشیان در تولید کشاورزانه به ترویج فن‌‌‌‌‌‌‌‌آوری‌‌‌‌‌‌‌‌های مربوط محدود نمی‌‌‌‌‌‌‌‌شد، که سازماندهی نیروی کار و استانده کردنِ روند تولید را نیز در بر می‌‌‌‌‌‌‌‌گرفت. در دوران هخامنشی هر واحد زمین کشاورزی «گْریوْ» نامیده می‌‌‌‌‌‌‌‌شد و این برابر بود با زمینی با طول و عرضِ شصت ارش. گریو در پارسی باستان یعنی خروار و آن مقدار وزنی است که یک خر بتواند حمل کند. هر گریو یک خروار گندم یا جو را در هر سال تولید می‌‌‌‌‌‌‌‌کرد و به یک نمانه، یعنی یک خانوار کشاورز، تعلق داشت. واحد بزرگ‌‌‌‌‌‌‌‌تری از زمین، دهیو خوانده می‌‌‌‌‌‌‌‌شد که مشتقی دیگر از کلمه‌‌‌‌‌‌‌‌ی دخیوم به معنای سرزمین است و کلمه‌‌‌‌‌‌‌‌ی دِه فارسی امروزین بازمانده‌‌‌‌‌‌‌‌ی آن است. هر دهیو از زمینی به طول و عرض صد ارش تشکیل می‌‌‌‌‌‌‌‌شد که محصول آن چیزی نزدیک به یک و نیم خروار غله می‌‌‌‌‌‌‌‌شود. کلمه‌‌‌‌‌‌‌‌ی دهیو همان است که در یونانی به صورت دوناموس () باقی مانده و از آن‌‌‌‌‌‌‌‌جا به ترکی عثمانی رفته و دونوم عثمانی و تومان ترکی را برساخته است. همین کلمه است که از ترکی به فارسی وارد شده و امروزه اسم واحد پول ایران است. کلمه‌‌‌‌‌‌‌‌ی گریو هم همان است که پس از اسلام به شکلِ معربِ جریب رواج یافت و هنوز هم کاربرد خود را حفظ کرده است.

گذشته از زمین‌‌‌‌‌‌‌‌های کشاورزی متعلق به مردم و روستاها، خودِ شاهنشاه هم زمین‌‌‌‌‌‌‌‌هایی را در اختیار داشت و بر اساس چارچوبی که قرن‌‌‌‌‌‌‌‌ها پیش در ایلام ابداع شده بود، بر آن کشت‌‌‌‌‌‌‌‌وکار می‌‌‌‌‌‌‌‌کرد. این زمین‌‌‌‌‌‌‌‌های متعلق به دربار توسط هیأت‌‌‌‌‌‌‌‌مدیره‌‌‌‌‌‌‌‌هایی شش نفره سازماندهی می‌‌‌‌‌‌‌‌شد که در ضمن سهمی از محصول زمین را دریافت می‌‌‌‌‌‌‌‌کردند و به صورت رعیت در آن زندگی می‌‌‌‌‌‌‌‌کردند. مدیری که کارگرانِ یک واحد بزرگ را رهبری می‌‌‌‌‌‌‌‌کرد، «گَرْدپاتیش» (یعنی نگهبانِ سرا) نام داشت. او دستیارانی در اختیار داشت که با لقب ایلامیِ «اول‌‌‌‌‌‌‌‌لیرا» شناخته می‌‌‌‌‌‌‌‌شدند، کلمه‌‌‌‌‌‌‌‌ای که می‌‌‌‌‌‌‌‌تواند به «افسر تدارکاتی» ترجمه شود.

هخامنشیان، گذشته از سازماندهی موفقیت‌‌‌‌‌‌‌‌آمیز و پیشرفته‌‌‌‌‌‌‌‌ی فن‌‌‌‌‌‌‌‌آوری کشاورزی، شکلی از رمزگذاری شهری آن را نیز پدید آوردند و این همان است که پردیس نام گرفت. پردیس در زبان فارسی امروزین، بازمانده‌‌‌‌‌‌‌‌ای از واژه‌‌‌‌‌‌‌‌ی پَیری‌‌‌‌‌‌‌‌دَئِزَه[4] است که در اوستایی و پارسی باستان وجود داشته و در یونانی به پارادِئیسیا () تبدیل شده و از آن‌‌‌‌‌‌‌‌جا به زبان‌‌‌‌‌‌‌‌هاي اروپایی امروزین رفته و paradise در معنای بهشت را برساخته است. همین واژه به عربی نیز راه یافته و به فردوس در همین معنا انجامیده است.

شواهد گوناگونی وجود دارد که نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌دهد هخامنشیان نخستین شاهانی بودند که باغ‌‌‌‌‌‌‌‌هایی به نام پردیس را برای استفاده‌‌‌‌‌‌‌‌ی عمومی پدید آوردند. پیش از ایشان شاهان آشوری و احتمالاً فرعون‌‌‌‌‌‌‌‌ها در کاخ‌‌‌‌‌‌‌‌های خود بوستان‌‌‌‌‌‌‌‌هایی پدید می‌‌‌‌‌‌‌‌آوردند و به ویژه آشورنصیرپال چهارم آشوری، که یکی از خونخوارترین و مهیب‌‌‌‌‌‌‌‌ترین شاهان جهان باستان بود، به خاطر ساخت بوستانی زیبا با جانوران گوناگون در قصرش شهرت داشت. با وجود اين، تا پیش از دوران کوروش ساخت باغ و بوستان یا عملی آیینی و نمادین برای نمایش پیوند شاه و کشاورزی بود و یا نوعی تفنن روشنفکرانه‌‌‌‌‌‌‌‌ی شاهان در اندرونیِ کاخ‌‌‌‌‌‌‌‌های‌‌‌‌‌‌‌‌شان محسوب می‌‌‌‌‌‌‌‌شد.

کوروش نخستین کسی بود که بوستانی زیبا را در نزدیکی کاخش پدید آورد و ورود به آن را برای مردم آزاد گذاشت. او تأسيس بوستان‌‌‌‌‌‌‌‌ها در تمام مراکز استان‌‌‌‌‌‌‌‌ها و شهرهای بزرگ را بخشی از وظایف شهربان‌‌‌‌‌‌‌‌ها قرار داد و به این ترتیب آن را هم‌‌‌‌‌‌‌‌چون تبلیغی برای آبادانی سرزمین خویش ترویج کرد.[5] در پردیس‌‌‌‌‌‌‌‌ها مجموعه‌‌‌‌‌‌‌‌ای از گیاهان و گل‌‌‌‌‌‌‌‌های زیبا کاشته می‌‌‌‌‌‌‌‌شدند و جانورانی کمیاب و دیدنی هم از گوشه و کنار در آن گرد آورده می‌‌‌‌‌‌‌‌شدند و به نمایش درمی‌‌‌‌‌‌‌‌آمدند.[6] احتمالاً نام پردیس، که به محصور بودن این محوطه اشاره دارد، به خاطر نگه‌‌‌‌‌‌‌‌داری همین جانوران بدان داده شده است. در نگاره‌‌‌‌‌‌‌‌های تخت‌‌‌‌‌‌‌‌جمشيد نمایندگانی از کوش و آشور دیده می‌‌‌‌‌‌‌‌شوند که جانورانی مانند زرافه یا بچه شیر را به عنوان هدیه برای شاه می‌‌‌‌‌‌‌‌برند و قاعدتاً پردیس‌‌‌‌‌‌‌‌ها محل نگه‌‌‌‌‌‌‌‌داری این جانوران بوده است. هم‌‌‌‌‌‌‌‌چنين می‌‌‌‌‌‌‌‌دانیم که در پردیس‌‌‌‌‌‌‌‌ها جوی‌‌‌‌‌‌‌‌های آب و چشم‌‌‌‌‌‌‌‌اندازهای زیبا را طبیعی طراحی می‌‌‌‌‌‌‌‌کرده‌‌‌‌‌‌‌‌اند.[7]

به این ترتیب، در دوران هخامنشیان برای نخستین بار پارک عمومی، باغ وحش و گردشگاه عمومیِ ساخته‌‌‌‌‌‌‌‌شده توسط دولت بر زمین پدیدار آمد. این روند را می‌‌‌‌‌‌‌‌توان نقطه‌‌‌‌‌‌‌‌ی آغاز هنرِ باغ‌‌‌‌‌‌‌‌آرایی ایرانی نیز دانست. یعنی با ساخت پردیس‌‌‌‌‌‌‌‌ها، برای نخستین بار، عمل کشت‌‌‌‌‌‌‌‌وکار به کنشی زیبایی‌‌‌‌‌‌‌‌شناسانه و هنرمندانه ارتقا یافت و از روند تولید خوراک استقلال یافت. این از سویی آغازگاه ظهور هنرِ باغ‌‌‌‌‌‌‌‌آرایی در جهان بود و از سوی دیگر باغ ایرانی را، به عنوان کهن‌‌‌‌‌‌‌‌ترین نمونه از این هنر، سرمشق سایر سرزمين‌‌‌‌‌‌‌‌ها قرار می‌‌‌‌‌‌‌‌داد.

عمومی بودن این بوستان‌‌‌‌‌‌‌‌ها و گردش مردم در آنها را از آن‌‌‌‌‌‌‌‌جا درمی‌‌‌‌‌‌‌‌یابیم که بسیاری از نویسندگان یونانی از آنها بازدید کرده‌‌‌‌‌‌‌‌اند و کارکرد اصلی‌‌‌‌‌‌‌‌اش را لذتِ گردشگران و آرامش محیطش دانسته‌‌‌‌‌‌‌‌اند.[8] کسنوفون، که بیشتر از استان‌‌‌‌‌‌‌‌های شمال غربی شاهنشاهی دیدار کرده بود، پردیس‌‌‌‌‌‌‌‌های داسکولیوم، کلائینای، سارد، سوریه و بابل را توصیف کرده و اشاره کرده که وجود پردیس یکی از نشانه‌‌‌‌‌‌‌‌های عمومی شهرهای قلمرو هخامنشی است.[9] هم‌‌‌‌‌‌‌‌چنين می‌‌‌‌‌‌‌‌دانیم که در همین بوستان‌‌‌‌‌‌‌‌ها مسابقه‌‌‌‌‌‌‌‌های ورزشی و شکارهای تفریحی هم انجام می‌‌‌‌‌‌‌‌شده است.[10]

2. استانده کردنِ زمین‌‌‌‌‌‌‌‌های کشاورزی و شیوه‌‌‌‌‌‌‌‌ی کشت‌‌‌‌‌‌‌‌وکار بر آن، در ضمن به استانده شدن یکاهای وزنی و حجمیِ رایج برای سنجش کمیت محصول نیز دامن زد. واحد پایه‌‌‌‌‌‌‌‌ی سنجش حجم محصول «ایشبامیا» نام داشت که با یک کوارتِ امروزین برابر است. رواج و کارآییِ این واحد تا به امروز باقی مانده است و کمابیش همان است که لیتر نامیده می‌‌‌‌‌‌‌‌شود. یک ایشبامیا معادل 971 سانتی‌‌‌‌‌‌‌‌متر مکعب امروزین است. واحد كوچك‌‌‌‌‌‌‌‌تر از آن «ایرتیبا» نام دارد که یک سوم لیتر است. واحد كوچك‌‌‌‌‌‌‌‌تري به نام «باویش» هم وجود داشته که یک دهم ایرتیبا بوده است. ده ایشبامیا را یک «ماریش» می‌‌‌‌‌‌‌‌نامیدند که بیشتر برای سنجش حجم مایعاتی مانند شراب و آبجو کاربرد داشته است. هم‌‌‌‌‌‌‌‌چنين واحد بزرگی برابر با ده ماریش هم بوده که «کوریما» خوانده می‌‌‌‌‌‌‌‌شده است. در شرایطی که منظور، اندازه‌‌‌‌‌‌‌‌گیری حجم محصولی خشک مانند غله باشد از کلمه‌‌‌‌‌‌‌‌ی پارسی «بار» استفاده می‌‌‌‌‌‌‌‌کرده‌‌‌‌‌‌‌‌اند که کمابیش با ده لیتر برابر است و بنابراین همتای خشکِ ماریش محسوب می‌‌‌‌‌‌‌‌شود. بزرگ‌‌‌‌‌‌‌‌ترين واحد حجمی «کُر» نامیده می‌‌‌‌‌‌‌‌شد که تقريباً با 56/151 لیتر برابر است و برای برکشیدن کالاهای خشک به کار می‌‌‌‌‌‌‌‌رفت. نام کُر بابلی است و احتمالاً همان است که در متن‌‌‌‌‌‌‌‌هاي فقهی دوران اسلامی برای سنجش حجم آب پاک باقی مانده است. تمام این واژگان به جز کر و بار ایلامی هستند و تناسب‌‌‌‌‌‌‌‌ میان‌‌‌‌‌‌‌‌شان هم بر مبنای نظامی ده‌‌‌‌‌‌‌‌دهی تنظیم شده که مبنای شمارش در ایلام بوده و در میان پارس‌‌‌‌‌‌‌‌ها نیز وام‌‌‌‌‌‌‌‌گيري شده است. این دستگاه شمارش با نظام شصت‌‌‌‌‌‌‌‌گانی بابلی متفاوت است و در واقع رواج دستگاه شمارش ده‌‌‌‌‌‌‌‌دهی در سطحی جهانی را باید مدیون هخامنشیان دانست که این قالب ایلامی را برگرفتند و آن را برای استانده کردنِ تبادل محصولات کشاورزی در سراسر قلمروشان به کار گرفتند.

ديوان‌‌‌‌‌‌‌‌سالاران هخامنشی به استانده کردن واحدها و یک‌‌‌‌‌‌‌‌دست کردن معیارها و مقادیر توجه فراوانی نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌دادند. بقایای سنجه‌‌‌‌‌‌‌‌های وزنی و طولی فراوانی از دوران هخامنشی به دست آمده که شمار و دقت و تنوع‌‌‌‌‌‌‌‌شان چشمگیر و بی‌‌‌‌‌‌‌‌سابقه است. به عنوان مثال، خط‌‌‌‌‌‌‌‌کش‌‌‌‌‌‌‌‌هایی از جنس سنگ آهک پیدا کرده‌‌‌‌‌‌‌‌اند که بر روی‌‌‌‌‌‌‌‌شان دو خط موازی در فاصله‌‌‌‌‌‌‌‌ی یک ارش (تقريباً نیم متر) ترسیم شده است و نام ارش بر آن نوشته شده است. این، در واقع، نخستین نشانه از یک واحد طول استانده است. رواج و کارآیی آن بدان پایه بود که وقتی پس از 22 قرن در فرانسه‌‌‌‌‌‌‌‌ی عصر انقلاب قرار شد واحدی پایه برای درازا را در نظر بگیرند، دو برابر همان را در نظر گرفتند و آن را متر نامیدند. هم‌‌‌‌‌‌‌‌چنين وزنه‌‌‌‌‌‌‌‌های کوچکی شبیه هرمِ ناقص پیدا شده که وزنش تقريباً بیست مینای بابلی است. وزنه‌‌‌‌‌‌‌‌های دیگری به شکل تندیس اردک وجود دارد که سنگینی‌‌‌‌‌‌‌‌اش نصفِ این وزنه‌‌‌‌‌‌‌‌هاست. وزنه‌‌‌‌‌‌‌‌های یادشده شصت کَرشَه را نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌دهند که یکایی وزنی است برابر با ده شِکِل و توسط پارس‌‌‌‌‌‌‌‌ها ابداع شده است.

نوآوری‌‌‌‌‌‌‌‌های پارس‌‌‌‌‌‌‌‌ها برای استانده کردنِ یکاها احتمالاً از زمان خود کوروش آغاز شده و در دوران داریوش چند ده سال سابقه داشته است. با وجود اين، داریوش بود که آن را با یک نظام پولیِ یک‌‌‌‌‌‌‌‌دست و فراگیر پیوند زد و حساب و کتاب مالیات‌‌‌‌‌‌‌‌های دریافتی را نیز بر مبنای آن محاسبه کرد.[11] اگر بخواهیم طبق قاعده‌‌‌‌‌‌‌‌ی تاریخ اقتصاد، پول را به صورت «فلزِ قیمتیِ استانده‌‌‌‌‌‌‌‌ی رایج به عنوان واسطه‌‌‌‌‌‌‌‌ی تبادل کالا» تعریف کنیم، به این نتیجه می‌‌‌‌‌‌‌‌رسیم که پول دستاورد هخامنشیان بوده است. تا پیش از هخامنشیان پول عبارت بود از تکه‌‌‌‌‌‌‌‌های گِرد، چهارگوش، یا لوله‌‌‌‌‌‌‌‌مانندِ فلزي که بسته به وزنش ارزش پیدا می‌‌‌‌‌‌‌‌کرد. شکلِ رایج پول در این هنگام لوله‌‌‌‌‌‌‌‌ای نقره‌‌‌‌‌‌‌‌ای یا مفرغی یا زرین بود که قطری کمابیش یکسان داشت و می‌‌‌‌‌‌‌‌شد تناظری را میان ارزش‌‌‌‌‌‌‌‌های متفاوت پولی و طول‌‌‌‌‌‌‌‌ آن برقرار کرد. حدس من آن است که نام سیم برای نقره در فارسی از همین‌‌‌‌‌‌‌‌جا آمده باشد و به زمانی مربوط باشد که تکه‌‌‌‌‌‌‌‌های سیمی از جنس نقره با طول‌‌‌‌‌‌‌‌های متفاوت برای تبادل اقتصادی کاربرد داشته است. برای نخستین بار در ابتدای قرن هفتم پ.م. تلاش‌‌‌‌‌‌‌‌هایی دولتی انجام شد تا وزن این فلز گران‌‌‌‌‌‌‌‌بها استانده شود. بر این مبنا، ضرب سکه ابداع شد. یعنی در کاخ شاه قطعات فلز را وزن می‌‌‌‌‌‌‌‌کردند و با چکشی مهر شاه را بر آن می‌‌‌‌‌‌‌‌زدند و به این ترتیب نوعی استانده‌‌‌‌‌‌‌‌ی وزنی – ارزشی برای فلز قیمتی پدید می‌‌‌‌‌‌‌‌آمد.

زمانی که کوروش ایران‌‌‌‌‌‌‌‌زمین را متحد ساخت، ضرب سکه در جهان باستانی وضعیتی پراکنده و ابتدایی داشت. دربارهایی که از ذخایر فلز قیمتی برخوردار بودند، با سیم‌‌‌‌‌‌‌‌ها و سکه‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که وزن و ترکیبش مدام تغییر می‌‌‌‌‌‌‌‌کرد، در شهرهای متفاوت مستقر بودند. ترابری کالاها به قدری دشوار و مرزهای میان دولت‌‌‌‌‌‌‌‌های همسایه چندان ناآرام بود که تجارت را به امری منطقه‌‌‌‌‌‌‌‌ای تبدیل کرده بود و به همین دلیل پول جز در میان طبقه‌‌‌‌‌‌‌‌ی اشراف و به ویژه ارتباط حاکمان محلی و شاه کاربردی نداشت. برخی از بزرگ‌‌‌‌‌‌‌‌ترين دولت‌‌‌‌‌‌‌‌های آن دوران هم‌‌‌‌‌‌‌‌چنان از نظامی پایاپای برای تبادل استفاده می‌‌‌‌‌‌‌‌کردند. چنان که در ميان‌‌‌‌‌‌‌‌رودان – که احتمالاً کهن‌‌‌‌‌‌‌‌ترین مرکز ضرب سکه در این معنای ابتدایی بود – هیچ نظام استانده‌‌‌‌‌‌‌‌ای برای پول وجود نداشت[12] و مصریان هم اصولاً پول را نمی‌‌‌‌‌‌‌‌شناختند و فلز قیمتی تنها برای اندرکنش فرعون با شاهان دیگر کاربرد داشت و نه در میان مردم. مهم‌‌‌‌‌‌‌‌تر از همه این که کیفیت این پول فلزی و نسبت آمیختگی فلزهای متفاوت در آن قاعده‌‌‌‌‌‌‌‌ای نداشت و در دامنه‌‌‌‌‌‌‌‌ی بزرگی نوسان می‌‌‌‌‌‌‌‌کرد.

برخی از تاريخ‌‌‌‌‌‌‌‌نويسان، به پیروی از هرودوت[13]، فرض کرده‌‌‌‌‌‌‌‌اند که مرجع نظام پولی جهان باستان در این هنگام لودیه بوده است و حتا سکه‌‌‌‌‌‌‌‌ی طلای ضرب‌‌‌‌‌‌‌‌شده توسط کرزوس را شکلِ اجدادی دریک دانسته‌‌‌‌‌‌‌‌اند. اما این برداشت نادرست است. ثروت افسانه‌‌‌‌‌‌‌‌ای شاهان لودیه، که در منابع یونانی بارها مورد تأكيد واقع شده، جز در روایت‌‌‌‌‌‌‌‌های یونانی وجود ندارد و توسط شواهد باستان‌‌‌‌‌‌‌‌شناختی تأييد نمی‌‌‌‌‌‌‌‌شود. در واقع، لودیه در میان چهار دولتِ دوران کوروش کوچک‌‌‌‌‌‌‌‌ترین واحد سیاسی بوده و از نظر منابع فلزی و مراکز تجاری و اعتبار خزانه‌‌‌‌‌‌‌‌ها هم وضعیتی عقب‌‌‌‌‌‌‌‌مانده‌‌‌‌‌‌‌‌تر از ماد و بابل و مصر داشته است. آوازه‌‌‌‌‌‌‌‌ی ثروتمند بودنِ این دولت بیشتر از آن‌‌‌‌‌‌‌‌جا برخاسته که یونانیانی فقیر در حاشیه‌‌‌‌‌‌‌‌ی این دولت می‌‌‌‌‌‌‌‌زیستند و در چشم ایشان مردم لودیه و به ویژه واپسین شاه‌‌‌‌‌‌‌‌شان – کرزوس که از کوروش شکست خورد – بسیار توانگر و پولدار می‌‌‌‌‌‌‌‌نموده‌‌‌‌‌‌‌‌اند. این در حالی است که سکه‌‌‌‌‌‌‌‌های بازمانده از کرزوس اصولاً طلای خالص نیست و آمیخته‌‌‌‌‌‌‌‌ای ناهمگن و پرنوسان از زر و سیم است. عیار طلای این سکه‌‌‌‌‌‌‌‌ها بسیار پایین است و میان 60-40 درصد نوسان می‌‌‌‌‌‌‌‌کند. تنها شباهت دریک و این سکه‌‌‌‌‌‌‌‌ها، که الکتروم خوانده می‌‌‌‌‌‌‌‌شدند، در آن است که وزن‌‌‌‌‌‌‌‌شان نزدیک به هم بوده است. هر الکتروم حدود هشت گرم وزن داشته است. ضرب سکه‌‌‌‌‌‌‌‌های ساردی در حدود 620 پ.م. آغاز شد و در فاصله‌‌‌‌‌‌‌‌ی 545-560 پ.م. به تفکیک سکه‌‌‌‌‌‌‌‌های زر و سیم در عصر زمام‌‌‌‌‌‌‌‌داري کروزس انجامید.[14]

در واقع، سیستم پولی بازمانده از دولت لودیه در ابتدای دوران هخامنشی، به همراه بازمانده‌‌‌‌‌‌‌‌ی سیستم پولی بابل و ماد، یکی از چند نظامی بود که در نیمه‌‌‌‌‌‌‌‌ی غربی ایران‌‌‌‌‌‌‌‌زمین و آناتولی رواج داشت و نمی‌‌‌‌‌‌‌‌توان تا پیش از ظهور دریک آن را استانده‌‌‌‌‌‌‌‌ای فراگیر در کل شاهنشاهی هخامنشی دانست. ناگفته نماند که بررسی آلیاژ و ترکیب و ساختار ضرب سکه در سال‌‌‌‌‌‌‌‌هاي اخیر نشان داده که بخش مهمی از سکه‌‌‌‌‌‌‌‌های دارای نماد شیر که به کرزوس و دولت لودیه منسوب می‌‌‌‌‌‌‌‌شد، اصولاً در دوران هخامنشی ضرب شده است. مثلاً شکی نداریم که سکه‌‌‌‌‌‌‌‌های یادشده پیش از استانده شدن پول و پیدایش دریک و سیگلوس تا دوران داریوش توسط هخامنشیان ضرب می‌‌‌‌‌‌‌‌شده‌‌‌‌‌‌‌‌اند.[15] ناگفته نماند که نقش روی این سکه‌‌‌‌‌‌‌‌های به اصطلاح لودیایی هم شیرِ گاوکش است که نمادی مهرپرستانه است و یکی از نشان‌‌‌‌‌‌‌‌های رسمی هخامنشیان بوده است. این دو حقیقت، که زمان ضرب سکه‌‌‌‌‌‌‌‌های موسوم به لودیایی در دوران هخامنشی قرار می‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد و نقش‌‌‌‌‌‌‌‌ آن هم ایرانی است، اخیراً برخی از متخصصان سکه‌‌‌‌‌‌‌‌شناس را به این نتیجه رسانده که آنها را اصولاً هخامنشی بدانند و انتساب‌‌‌‌‌‌‌‌شان به کروزس را روایتی اساطیری و نامستند فرض کنند.[16]

کوروش به سرعت پس از فتح بابل و یکپارچه کردن ایران‌‌‌‌‌‌‌‌زمین سیاست پولی جدیدی را در سراسر قلمرويش اجرا کرد که نمودِ آن را در استانده شدن وزن سکه‌‌‌‌‌‌‌‌های لودیایی و تأسيس یک ضرابخانه در شهر تئوس می‌‌‌‌‌‌‌‌بینیم. در میان سال‌‌‌‌‌‌‌‌هاي 530-540 پ.م. استاترهای نقره‌‌‌‌‌‌‌‌ای در این شهر ضرب می‌‌‌‌‌‌‌‌شدند که از نظر وزن و خلوص با شکلِ رایج در ضرابخانه‌‌‌‌‌‌‌‌های قدیمی شهر میلتوس و سارد تفاوت داشتند و نشانه‌‌‌‌‌‌‌‌ی تغییر سیاست پولی در قلمرو کوروش هستند.[17] این سیاست در زمان کمبوجیه نیز بی‌‌‌‌‌‌‌‌تغییر باقی ماند و دولت‌‌‌‌‌‌‌‌شهرهای یونانی خارج از قلمرو هخامنشی را نیز زیر سلطه‌‌‌‌‌‌‌‌ی اقتصادی خود گرفت. مثلاً می‌‌‌‌‌‌‌‌دانیم که پلوکراتس، که در فاصله‌‌‌‌‌‌‌‌ی 533 تا 522 پ.م. بر ساموس فرمان‌‌‌‌‌‌‌‌روایی می‌‌‌‌‌‌‌‌کرد، حتا در آن هنگام که متحد سیاسی فرعون مصر محسوب می‌‌‌‌‌‌‌‌شد از نظر اقتصادی و تجاری سخت به سارد و نظم هخامنشی وابسته بوده است.[18]

در این زمینه‌‌‌‌‌‌‌‌ی تاریخی بود که داریوش نوآوری اقتصادی مهمش را به انجام رساند. او یک سکه‌‌‌‌‌‌‌‌ی نقره‌‌‌‌‌‌‌‌ی مادی و یک سکه‌‌‌‌‌‌‌‌ی طلای پارسی را مبنا گرفت و واحدهای خردتر پول را بر مبنای آن سامان داد. او «سیگلوی» را که پول نقره‌‌‌‌‌‌‌‌ی ماد بود[19] برگرفت و آن را به پول رایج در دست مردم تبدیل کرد. سیگلوی همان است که در بابل با نام

پشت و روی سکه‌‌‌‌‌‌‌‌ی زر با نقش شیر و (احتمالا) خورشید و سکه‌‌‌‌‌‌‌‌ی نقره با نقش شیر گاوکش. سکه‌‌‌‌‌‌‌‌ها به عصر هخامنشی تعلق دارند اما به نادرست به کروزس منسوب می‌‌‌‌‌‌‌‌شوند.

685px-Silver_croeseid_protomes_CdM.jpg

170726.jpg

«شِکِل» شهرت یافت. هر شکل 6/5 گرم وزن داشت و 90 درصد وزن آن نقره‌‌‌‌‌‌‌‌ی خالص بود. سکه‌‌‌‌‌‌‌‌ی زرینِ برگزیده‌‌‌‌‌‌‌‌ی داریوش، احتمالاً، پیش از به قدرت رسیدن وی در دربارهای پارسی ایلام رواج داشته است. با وجود اين، داریوش بود که آن را استانده کرد و قالبی عمومی برایش تعریف کرد. او این سکه‌‌‌‌‌‌‌‌ی طلای استانده را دَریک نامید. اسمِ این سکه، بر خلاف باور عامیانه که از گزارشی یونانی سرچشمه گرفته[20]، به نام داریوش ربطی ندارد بلکه همان کلمه‌‌‌‌‌‌‌‌ی زر فارسی است که در پارسی باستان به صورت دَرَنیَه/ زَرَنیَه وجود داشته است.[21] هر دریک 4/8 گرم وزن داشت و تقريباً از طلای خالص ساخته شده بود.

در سال 1312 ه. خ. در پی کاخ آپادانا مجموعه‌‌‌‌‌‌‌‌ای از این «سکه‌‌‌‌‌‌‌‌های لودیایی» پیدا شد که به همراه لوح تأسيس بنا در زمین دفن شده بودند. بنابراین در زمان تأسيس این بنا (بین 510-519 پ.م.) هنوز دریک رواج نداشته است. پژوهش‌‌‌‌‌‌‌‌های بعدی در این زمینه به این نتیجه‌‌‌‌‌‌‌‌ی کلی انجامید که داریوش، احتمالاً، در اواخر سال 515 پ.م. یا ابتدای 514 پ.م. ضرابخانه‌‌‌‌‌‌‌‌ی مرکزی دولت خود را راه‌‌‌‌‌‌‌‌اندازی کرده و سیگلوی و دریک را در حجمی بالا در سراسر شاهنشاهی به جریان انداخته است.[22] تاریخ‌‌‌‌‌‌‌‌های دیرتری نیز برای آغاز این کار پیشنهاد شده که جدیدترینش به مایکل ویکرز تعلق دارد که می‌‌‌‌‌‌‌‌گوید دریک پس از 490 پ.م. ضرب شده است.[23] اما این برداشت با انتشار لوحی از مجموعه‌‌‌‌‌‌‌‌ی تخت‌‌‌‌‌‌‌‌جمشيد از سال 500 پ.م. که به دریک اشاره می‌‌‌‌‌‌‌‌کند، بی‌‌‌‌‌‌‌‌اعتبار شده است.[24]

نام دریک، در نهایت، هم‌‌‌‌‌‌‌‌چون نامی عمومی برای پول در جهان باستان رواج یافت و این قاعده تا امروز دوام آورده است. چنان که واحد پول هنوز در یونان دراخما و در کشورهای عربی درهم است که هر دو از دریک مشتق شده‌‌‌‌‌‌‌‌اند. در جهان باستان حتا سابقه‌‌‌‌‌‌‌‌ی دریک را به زمان‌‌‌‌‌‌‌‌های گذشته‌‌‌‌‌‌‌‌تر منسوب می‌‌‌‌‌‌‌‌کردند و سابقه‌‌‌‌‌‌‌‌اش را به شاهانی اساطیری می‌‌‌‌‌‌‌‌رساندند. مثلاً کسنوفون نوشته – و نادرستی‌‌‌‌‌‌‌‌اش روشن است[25]– که این سکه در دوران کوروش بزرگ ابداع شد، و تورات آن را به عصر داوود مربوط دانسته است.[26]

تأسيس این نظام پولی، در جهانی که تقريباً تمام تبادل اقتصادی‌‌‌‌‌‌‌‌اش به شکل تهاتری و غیرپولی انجام می‌‌‌‌‌‌‌‌شد، کاری بسیار نوآورانه بود و تا یک قرن بعد چندان فراگیر شد که حتا در دولت‌‌‌‌‌‌‌‌شهری دورافتاده مانند آتن هم رواج یافت. در واقع، کهن‌‌‌‌‌‌‌‌ترین سند غربی که از نام دریک در دست داریم به خزانه‌‌‌‌‌‌‌‌ی پارتنون آتن مربوط می‌‌‌‌‌‌‌‌شود و به سال 428-429 پ.م. مربوط است.[27]

گروهی از تاريخ‌‌‌‌‌‌‌‌نويسان تصویر روی دریک‌‌‌‌‌‌‌‌ها را به خودِ شاهنشاه مربوط دانسته‌‌‌‌‌‌‌‌اند. اما در این مورد تردید زیادی وجود دارد. بهترین جمع‌‌‌‌‌‌‌‌بندی در مورد آرای گوناگون در این زمینه را استروناخ به دست داده است.[28] دریک‌‌‌‌‌‌‌‌ها و سیگلوی‌‌‌‌‌‌‌‌ها چند شکل اصلی دارند که در همه‌‌‌‌‌‌‌‌شان سربازی پارسی معمولاً همراه با کمان و گاه با نیزه‌‌‌‌‌‌‌‌ بازنموده شده است. این نقش از نظر کیفیت و رمزگذاری كاملاً با آنچه پیش از آن وجود داشت، متفاوت است. چون سکه‌‌‌‌‌‌‌‌های بابلی با نقش سرِ ایزدبانوی ایشتار ضرب شده، و به همین دلیل در یونان استاتر (یعنی ایشتار) نام گرفته بودند. سکه‌‌‌‌‌‌‌‌های کرزوس، در واقع، وامی از استاتر بابلی بود که بر رویش به جای نقش چهره‌‌‌‌‌‌‌‌ی ایزدبانو، شیر یا گاه روباهی را بازمی‌‌‌‌‌‌‌‌نمودند. نقش شیر گاوکش هم، چنان که گذشت، به احتمال زیاد در دوران کوروش و کمبوجیه برای روی سکه‌‌‌‌‌‌‌‌ها در نظر گرفته شد. آنچه در تمام این موارد می‌‌‌‌‌‌‌‌بینیم، نمادهای ایزدان است که به ارزش فلز اعتباری دینی می‌‌‌‌‌‌‌‌بخشد. سکه‌‌‌‌‌‌‌‌های بابلی به ایشتار، و سکه‌‌‌‌‌‌‌‌های کرزوسی دروغین احتمالاً مهر را نمایش می‌‌‌‌‌‌‌‌دهند.

i_ach_106_o.jpg

دریک با نقش پارسی کمانگیر

اهمیت سیاسی ضرب سکه از اين‌‌‌‌‌‌‌‌جا معلوم می‌‌‌‌‌‌‌‌شود که وقتی آتن موفق شد اتحادیه‌‌‌‌‌‌‌‌ی نیم‌‌‌‌‌‌‌‌بند دریایی خود را در اواسط دهه‌‌‌‌‌‌‌‌ی 470 پ.م. تشکیل دهد، کوشید تا ضرب سکه در دولت‌‌‌‌‌‌‌‌شهرهای دیگر را ممنوع سازد و به این ترتیب انحصار تولید سکه را خود در دست بگیرد. مثال دولت‌‌‌‌‌‌‌‌شهرهای یونانیِ عضو اتحادیه‌‌‌‌‌‌‌‌ی دلوسی، که مدتی تابع هخامنشیان بودند و بعد برای چند دهه زیر اختیار آتنی‌‌‌‌‌‌‌‌ها درآمدند، از این نظر اهمیت دارد که امکانِ مقایسه‌‌‌‌‌‌‌‌ی سیاست اقتصادی هخامنشیان با بدیل‌‌‌‌‌‌‌‌های بومی را به دست می‌‌‌‌‌‌‌‌دهد. بالستر در مقاله‌‌‌‌‌‌‌‌ی منصفانه و دقیقی که در این زمینه دارد، دستاوردهای این دو نظام اقتصادی را با هم مقایسه کرده است. ناگفته نماند که حتا همین مقاله هم از خطاهای نمایان خالی نیست. چون این نویسده عدد شگفت‌‌‌‌‌‌‌‌انگیزِ شمار دولت‌‌‌‌‌‌‌‌شهرهای عضو اتحادیه‌‌‌‌‌‌‌‌ی دلوسی را در سال 453 پ.م. 212 تا دانسته،[29] که احتمالاً از شمار کل دولت‌‌‌‌‌‌‌‌شهرهای شبه‌‌‌‌‌‌‌‌جزیره‌‌‌‌‌‌‌‌ی یونان بیشتر است. گذشته از اغراق‌‌‌‌‌‌‌‌آمیز بودنِ این عدد، این حقیقت که برخی از دولت‌‌‌‌‌‌‌‌شهرهایی یونانی در فاصله‌‌‌‌‌‌‌‌ی 470-540 پ.م. مطیع هخامنشیان و در فاصله‌‌‌‌‌‌‌‌ی 420-470 پ.م. تابع آتنی‌‌‌‌‌‌‌‌ها بوده‌‌‌‌‌‌‌‌اند، این مجال را به دست می‌‌‌‌‌‌‌‌دهد تا تأثير حکومت پارسیان را در مقایسه با زمام‌‌‌‌‌‌‌‌داران بومی‌‌‌‌‌‌‌‌ای بسنجیم که قاعدتاً در غیاب ایشان قدرت می‌‌‌‌‌‌‌‌یافتند، و در حضورشان تنها در زمانی کوتاه مجال تاخت‌‌‌‌‌‌‌‌وتاز یافتند.

در میان داده‌‌‌‌‌‌‌‌های بازمانده از این دولت‌‌‌‌‌‌‌‌شهرها، دو متغیر اصلی باید مورد توجه قرار گیرد. نخست وجود یا عدم وجود ضرابخانه و استانده بودن و کیفیت سکه‌‌‌‌‌‌‌‌های ضرب شده، که توانایی مدیریت مالی واحد اجتماعی را نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌دهد، و دیگری میزان خراجی که به پارس‌‌‌‌‌‌‌‌ها یا آتنی‌‌‌‌‌‌‌‌ها می‌‌‌‌‌‌‌‌پرداختند. در مورد ضرب سکه، چنان که گذشت، آتنی‌‌‌‌‌‌‌‌ها کوشیدند تا انحصار ضرب سکه را در منطقه‌‌‌‌‌‌‌‌ی اژه به دست آورند. این ماجرا چندان بالا گرفت که در 449 پ.م. آتنی‌‌‌‌‌‌‌‌ها فرمانی صادر کردند و به دولت‌‌‌‌‌‌‌‌شهرهای تابع اتحادیه‌‌‌‌‌‌‌‌ی دلوسی تکلیف کردند که ضرابخانه‌‌‌‌‌‌‌‌های خود را ببندند و از سکه‌‌‌‌‌‌‌‌های نقره‌‌‌‌‌‌‌‌ی آتنی استفاده کنند. شهر تئوس، که گفتیم با مدیریت کوروش صاحب ضرابخانه شده بود، در این هنگام با تهدید ناوگان آتن سیستم ضرب سکه‌‌‌‌‌‌‌‌ی خود را تعطیل کرد. با وجود اين، از الگوی تداوم ضرب سکه در دولت‌‌‌‌‌‌‌‌شهرهای همسایه‌‌‌‌‌‌‌‌ی آتن روشن می‌‌‌‌‌‌‌‌شود که اقتدار آتن و انسجام سیاسی و اقتصادی این اتحادیه بسیار با آنچه در نوشتارهای تبلیغاتی امروزین می‌‌‌‌‌‌‌‌خوانیم متفاوت بوده است. بر خلاف قلمرو شاهنشاهی هخامنشی که در آن شهرهای گوناگونی، به شرط رعایت استانده‌‌‌‌‌‌‌‌های وزنی و کیفیت پول، حق سکه‌‌‌‌‌‌‌‌زنی داشتند در اتحادیه‌‌‌‌‌‌‌‌ی دلوسی با تلاشی برای انحصار این کارکرد در یک دولت‌‌‌‌‌‌‌‌شهر از نظر نظامی مسلط روبه‌‌‌‌‌‌‌‌رو هستیم. این زورمداری در دستیابی به انحصار سکه‌‌‌‌‌‌‌‌زنی به سادگی بدان خاطر بوده که سکه‌‌‌‌‌‌‌‌های ضرب آتن کیفیتی پایین داشتند و به این دلیل مورد پسند و اعتماد بازرگانان قرار نمی‌‌‌‌‌‌‌‌گرفتند.

یکی از نشانه‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که بی‌‌‌‌‌‌‌‌بنیاد بودن شالوده‌‌‌‌‌‌‌‌ی اقتدار آتن و نامنسجم بودن اتحادیه‌‌‌‌‌‌‌‌ی دلوسی را نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌دهد، این حقیقت است که برخی از ثروتمندترین دولت‌‌‌‌‌‌‌‌شهرهای عضو این مجموعه با موفقیت در مقابل این انحصار ايستادگي کردند و بعد از رفع شدن تهدید نظامی آتن بار دیگر به شبکه‌‌‌‌‌‌‌‌ی اقتصادی شاهنشاهی هخامنشی بازگشتند. به عنوان مثال، کولوفون که در میان دولت‌‌‌‌‌‌‌‌شهرهای یونانی از ایونیه و مرکز قدرت هخامنشی از همه دورتر بود، پیوندهای اقتصادی‌‌‌‌‌‌‌‌اش با سارد و نظام پولی پارسیان را حفظ کرد و به ضرب سکه با استانده‌‌‌‌‌‌‌‌های هخامنشی ادامه داد. آتنی‌‌‌‌‌‌‌‌ها در 447 پ.م. به این دولت‌‌‌‌‌‌‌‌شهر حمله کردند و ضرابخانه‌‌‌‌‌‌‌‌اش را نابود کردند، اما از 429 پ.م. باز مردم این شهر از اطاعت آتنی‌‌‌‌‌‌‌‌ها سر پیچیدند و این بار رسماً به تابعیت شهربانان هخامنشی درآمدند. بي‌‌‌‌‌‌‌‌درنگ پس از این حرکت، ضرب سکه‌‌‌‌‌‌‌‌های دراخمایی که مانند سابق هم‌‌‌‌‌‌‌‌وزن سيگلوس پارسی بود، از سر گرفته شد.[30] بنابراین اگر به سیاست پولی بنگریم، می‌‌‌‌‌‌‌‌بینیم که پارس‌‌‌‌‌‌‌‌ها با استانده کردن مقادیر و پول و دادن مجوز ضرب سکه به دولت‌‌‌‌‌‌‌‌شهرها اقتصاد محلی را تقویت می‌‌‌‌‌‌‌‌کرده‌‌‌‌‌‌‌‌اند، و آتنی‌‌‌‌‌‌‌‌ها با ناتوانی در دستیابی به کیفیت بالای فلز در سکه‌‌‌‌‌‌‌‌های‌‌‌‌‌‌‌‌شان و منع زورمدارانه‌‌‌‌‌‌‌‌ی ضرابخانه‌‌‌‌‌‌‌‌های دیگر، در عمل، بازرگانان و ساکنان شهرهای تابع اتحادیه‌‌‌‌‌‌‌‌شان را غارت می‌‌‌‌‌‌‌‌کردند و از توسعه‌‌‌‌‌‌‌‌ي اقتصادی‌‌‌‌‌‌‌‌شان جلوگیری می‌‌‌‌‌‌‌‌کردند.

متغیر دوم، خراج است. می‌‌‌‌‌‌‌‌دانیم که در زمان داریوش به سال 493 پ.م. این مالیات‌‌‌‌‌‌‌‌ها به دستور آرتافرن، شهربان ایونیه، با معیارهایی دقیق بر حسب میزان محصول و مساحت زمین‌‌‌‌‌‌‌‌های کشاورزی محاسبه شد و چندان دادگرانه بود که از سوی مردم یونانیِ دولت‌‌‌‌‌‌‌‌شهرهای تابع ایران مورد استقبال واقع شد.[31] این که مالیات یادشده با استقبال مردم روبه‌‌‌‌‌‌‌‌رو شده و تا یک قرن بعد بی‌‌‌‌‌‌‌‌تغییر باقی مانده، از سویی نشانگر درست و منصفانه بودنِ آن است و از سوی دیگر به ثروتمند بودنِ نسبی این دولت‌‌‌‌‌‌‌‌شهرها دلالت می‌‌‌‌‌‌‌‌کند. وقتی اتحادیه‌‌‌‌‌‌‌‌ی دلوسی تشکیل شد، آتنی‌‌‌‌‌‌‌‌ها همین مالیات را از دولت‌‌‌‌‌‌‌‌شهرهایی که به زور عضو شده بودند، طلب کردند و به تدریج میزان آن را افزایش دادند. به طوری که در مدتی کوتاه به اعتراض دولت‌‌‌‌‌‌‌‌شهرهای عضو اتحادیه و تلاش ایشان برای گسستن از آن و خودداری از پرداخت خراج انجامید. این روند به سرکوب‌‌‌‌‌‌‌‌های خونینِ دولت‌‌‌‌‌‌‌‌شهرهای معترض و، در نهایت، فروپاشی اتحادیه‌‌‌‌‌‌‌‌ی دلوسی در جریان نبردهای پلوپونسوس منتهی شد. از این رو، این آتنی‌‌‌‌‌‌‌‌های آزادی‌‌‌‌‌‌‌‌خواه که می‌‌‌‌‌‌‌‌خواستند به چپاول شرقی‌‌‌‌‌‌‌‌های بربر پایان دهند، چندان در چاپیدن دولت‌‌‌‌‌‌‌‌شهرهای همسایه و خویشاوندان یونانی خود کوشیدند که ماجرا به کشتارهای بزرگ و ویرانی شهرهایی بزرگ ختم شد. این امر از سویی نشانگر نامعقول بودن مطالبات آتنی‌‌‌‌‌‌‌‌هاست و از سوی دیگر فقیر شدن تدریجی دولت‌‌‌‌‌‌‌‌شهرهای عضو اتحادیه را نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌دهد.

با توجه به این داده‌‌‌‌‌‌‌‌ها، در یک نگاه کلی می‌‌‌‌‌‌‌‌توان دریافت که سیاست پولی هخامنشیان در دولت‌‌‌‌‌‌‌‌شهرهای ایونی به استانده شدنِ پول، تسهیل بازرگانی و تأسيس ضرابخانه‌‌‌‌‌‌‌‌هایی در دولت‌‌‌‌‌‌‌‌شهرهای تابع انجامیده است و با دریافت مالیاتی عادلانه همراه بوده است. همین عوامل بوده که وفاداری سرسختانه‌‌‌‌‌‌‌‌ی دولت‌‌‌‌‌‌‌‌شهرهای ایونی به هخامنشیان را توجیه می‌‌‌‌‌‌‌‌کند. در مقابل، سیطره‌‌‌‌‌‌‌‌ی کم‌‌‌‌‌‌‌‌دامنه و زودگذر آتنی‌‌‌‌‌‌‌‌ها در میانه‌‌‌‌‌‌‌‌ی قرن پنجم را داریم که نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌دهد در غیاب نظم پارسی چه بر سر دولت‌‌‌‌‌‌‌‌شهرهای یونانی می‌‌‌‌‌‌‌‌آمده است.

kershe.JPG

دریک با نقش پارسی کمانگیر

اما نوآوری عمده‌‌‌‌‌‌‌‌ی هخامنشیان تنها به سازماندهی جریان‌‌‌‌‌‌‌‌های اقتصادی و شکوفا ساختن تبادل تجاری منحصر نمی‌‌‌‌‌‌‌‌شد. پول در ضمن زمینه‌‌‌‌‌‌‌‌ای مادی بود که می‌‌‌‌‌‌‌‌توانست نمادها و رمزگانِ مورد علاقه‌‌‌‌‌‌‌‌ی پارس‌‌‌‌‌‌‌‌ها را نیز به گوشه‌‌‌‌‌‌‌‌وکنار منتقل کند و آرمان‌‌‌‌‌‌‌‌های برسازنده‌‌‌‌‌‌‌‌ی دولت هخامنشی را تبلیغ کند. شواهد تاریخی نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌دهد که شاهان هخامنشی و ديوان‌‌‌‌‌‌‌‌سالاران پارسی به این قابلیت پول آگاه بوده و با مهارت از آن بهره می‌‌‌‌‌‌‌‌برده‌‌‌‌‌‌‌‌اند. قوی‌‌‌‌‌‌‌‌ترین نمودِ این ماجرا را در نقش‌‌‌‌‌‌‌‌های حک‌‌‌‌‌‌‌‌شده بر سکه‌‌‌‌‌‌‌‌ها می‌‌‌‌‌‌‌‌بینیم.

گسست اصلی نسبت به سنت پیشاکوروشی را از آن‌‌‌‌‌‌‌‌جا می‌‌‌‌‌‌‌‌توان دریافت که با ضرب دریک برای نخستین بار سکه‌‌‌‌‌‌‌‌ای با نقش انسان ضرب ‌‌‌‌‌‌‌‌شد. دیدگاه سنتی آن است که این نقش خودِ شاهنشاه را نمایش می‌‌‌‌‌‌‌‌دهد. بر این مبنا گفته‌‌‌‌‌‌‌‌اند که مثلاً اردشیر نخست تاجی بلندتر از خشایارشا بر سر گذاشته و بینی‌‌‌‌‌‌‌‌ای خمیده‌‌‌‌‌‌‌‌تر دارد، در حالی که ریش خشایارشا از او بلندتر است. یا بر این مبنا گفته شده که خشایارشا چهره‌‌‌‌‌‌‌‌ای باریک و گونه‌‌‌‌‌‌‌‌ای برآمده داشته؛ داریوش دوم با موهایی پرپشت و چشمانی برجسته شناخته می‌‌‌‌‌‌‌‌شده؛ و داریوش سوم نیم‌‌‌‌‌‌‌‌رخی ظریف و زیبا داشته است. حدس من آن است که نقش روی این سکه‌‌‌‌‌‌‌‌ها شاه را نشان نمی‌‌‌‌‌‌‌‌داده‌‌‌‌‌‌‌‌اند، که تنها مفهوم جنگاور پارسی را بازنمایی می‌‌‌‌‌‌‌‌کرده‌‌‌‌‌‌‌‌اند. قاعدتاً اگر نمایش شاه و اقتدار او را در نظر داشتند، نقشی مانند فره کیانی یا نمادهای مربوط به اهورامزدا – مثلاً همان حلقه‌‌‌‌‌‌‌‌ی بالدار – ترجیح داشته است.

تأییدی فرعی بر این حدس آن است که مردمِ آن روزگار هم این سکه‌‌‌‌‌‌‌‌ها را به نام شاه یا رخ شاهنشاه یا چیزی شبیه به این نمی‌‌‌‌‌‌‌‌شناخته‌‌‌‌‌‌‌‌اند. دست کم از یونان این گزارش را در دست داریم که سکه‌‌‌‌‌‌‌‌های دریک را «کمان‌‌‌‌‌‌‌‌دار» می‌‌‌‌‌‌‌‌نامیدند.[32] از سکه‌‌‌‌‌‌‌‌های بازمانده روشن است که این نقش یک پارسی را نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌داد و شاخص دقیقی نداشت که بتوان آن را به خودِ شاهنشاه منسوب دانست. نقش، بیشتر، بر پوشش و حالت یک جنگاور پارسی تأكيد می‌‌‌‌‌‌‌‌کرد تا شباهت چهره‌‌‌‌‌‌‌‌اش با شخصی خاص. نقش چهره‌‌‌‌‌‌‌‌ی وی با گذر زمان تغییر نمی‌‌‌‌‌‌‌‌کرد و بر خلاف سکه‌‌‌‌‌‌‌‌های پارتیِ بعدی، که شاهنشاه اشکانی را بازمی‌‌‌‌‌‌‌‌نمودند، سن وی از روی سکه‌‌‌‌‌‌‌‌ها قابل تشخیص نبود. سکه‌‌‌‌‌‌‌‌ها فاقد نوشتار بودند و تفاوت‌‌‌‌‌‌‌‌هایی را نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌دادند.

i_ach_memnon_pl.jpg

سکه‌ی مِمنون از ایونیه با نقش پارسی کمانگیر و شهسوار

در دوران داریوش، هم فن‌‌‌‌‌‌‌‌آوری تخلیص زر و سیم دستخوش تحول شد و هم معیارها و استانده‌‌‌‌‌‌‌‌هایی در ضرابخانه‌‌‌‌‌‌‌‌هایش تدوین شد که شالوده‌‌‌‌‌‌‌‌ی نخستین نظام پولی جهان را بنیان نهاد. از دوران داریوش به بعد، دریک و شِکِل در سراسر قلمرو هخامنشی رواج یافتند و به عنوان معیار پایه‌‌‌‌‌‌‌‌ی تبادل کالا مورد استفاده قرار گرفتند. شاهان هخامنشی در تثبیت کیفیت سکه‌‌‌‌‌‌‌‌ها وسواس زیادی از خود نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌دادند، چنان که درجه‌‌‌‌‌‌‌‌ی خلوص و وزن شکل و دریک از زمان داریوش تا پایان عصر هخامنشی در حدود دویست سال بعد، كاملاً ثابت باقی ماند و این نشانگر شکوفایی اقتصادی و ثبات نظام پولی است. تنها تحول عمده آن بود که در اواخر دوران هخامنشی سکه‌‌‌‌‌‌‌‌هایی زرین با وزن 65/16 گرم ضرب شدند که همتای دو دریک بودند و به خصوص برای ارسال مالیات کاربرد داشتند. داریوش نرخ برابری زر و سیم را یک به سیزده گرفت. به طور دقیق، ارزش هر دریک با 3/13 شکل برابر بود. این نسبت هم کمابیش در سراسر دوران هخامنشی پایدار باقی ماند. داریوش در میانه‌‌‌‌‌‌‌‌ی زمان سلطنتش کل پول‌‌‌‌‌‌‌‌های دیگرِ رایج در قلمروهای محلی را از اعتبار انداخت و تمام تبادل‌‌‌‌‌‌‌‌های پولی کارگزاران و حاکمان محلی با دولت را به سکه‌‌‌‌‌‌‌‌های استانده‌‌‌‌‌‌‌‌شده‌‌‌‌‌‌‌‌ی تازه منحصر ساخت. به این ترتیب، از ارزش صوری بسیاری از کالاها که تا آن هنگام با سکه‌‌‌‌‌‌‌‌های زر و سیمِ نامرغوبِ محلی تبادل می‌‌‌‌‌‌‌‌شدند تا یک‌‌‌‌‌‌‌‌هشتم کاسته شد. اما داریوش سیاست خود را پی‌‌‌‌‌‌‌‌گیرانه ادامه داد و به این ترتیب قیمت‌‌‌‌‌‌‌‌ها در سطحی معقول و یک‌‌‌‌‌‌‌‌دست تثبیت شد و از اين‌‌‌‌‌‌‌‌جا به بعد بود که توسعه‌‌‌‌‌‌‌‌ی اقتصادی هم‌‌‌‌‌‌‌‌تراز و هماهنگ در سرزمين‌‌‌‌‌‌‌‌هاي گوناگون و تجارت استانده‌‌‌‌‌‌‌‌شده میان‌‌‌‌‌‌‌‌شان ممکن گشت.

daric.gif الف. سیگلوی نقره با نقش پارسی کماندار، وزن 3/5 گرم.

ب. دریک زرین با نقش پارسی کمانگیر، وزن 24/8 گرم.

پ. دریک زرین با نقش پارسی نیزه‌‌‌‌‌‌‌‌دار و کماندار، وزن 37/8 گرم.

ت. دریک زرین با نقش پارسی نشسته‌‌‌‌‌‌‌‌ی کماندار، وزن 33/8 گرم.

سیاست مالی هخامنشیان بر تثبیت ارزش کالاها بر مبنای پول فلزی استوار بود. بر مبنای بیش از دو هزار لوح به دست‌‌‌‌‌‌‌‌آمده از تخت‌‌‌‌‌‌‌‌جمشيد و نوشتارهای پوستی آرامی می‌‌‌‌‌‌‌‌دانیم که سازمان‌‌‌‌‌‌‌‌های دولتی در ابتدای دوران داریوش تمام دستمزد کارگران و کارمندان خود را به شکل جنسی پرداخت می‌‌‌‌‌‌‌‌کردند. در پایان عصر داریوش و ابتدای حکومت خشایارشا حدود یک‌‌‌‌‌‌‌‌سوم از دستمزدها به شکل نقدی و دو سوم هم‌‌‌‌‌‌‌‌چنان جنسی پرداخت می‌‌‌‌‌‌‌‌شد. در پایان دوران خشایارشا این نسبت معکوس شده بود. یعنی یک سوم بهای دستمزدها جنسی و دو سوم دیگر نقدی بود. پس از پنجاه سال در پایان دوران اردشیر، تمام دستمزدها به شکل نقدی پرداخت می‌‌‌‌‌‌‌‌شد. این بدان معناست که هخامنشیان در زمانی به درازای هفتاد سال، یک گذار عمومی از اقتصادی تهاتری و پایاپای به اقتصادی پولی و استانده‌‌‌‌‌‌‌‌شده را تجربه کردند. هسته‌‌‌‌‌‌‌‌ی مرکزی این تجربه و گرانیگاه پیش‌‌‌‌‌‌‌‌برنده‌‌‌‌‌‌‌‌ی این تغییر، دربار و ديوان‌‌‌‌‌‌‌‌سالاري هخامنشی بود که مالیات‌‌‌‌‌‌‌‌ها و دستمزدها را بر مبنای دریک و شکل تبادل می‌‌‌‌‌‌‌‌کرد. این بدان معناست که شاهان هخامنشی در طول دورانی نزدیک به یک قرن یک سیاست پولی یگانه و هدفمند را با پی‌‌‌‌‌‌‌‌گیری و تداومی چشمگیر دنبال کرده‌‌‌‌‌‌‌‌اند.

در جهان باستان دستیابی به اقتصادی پولی و کمیت‌‌‌‌‌‌‌‌پذیر دستاوردی درخشان و استثنایی محسوب می‌‌‌‌‌‌‌‌شد. این که چنین نتیجه‌‌‌‌‌‌‌‌ای با یک برنامه‌‌‌‌‌‌‌‌ریزی هدفمند و در زمانی به این کوتاهی در قلمرويی جهانی به دست آید، احتمالاً پس از سازماندهی سیاسی قلمروهای تابع، دومین شگفتیِ بزرگ آفریده‌‌‌‌‌‌‌‌شده به دست هخامنشیان بوده است. یک گواه بر پیچیدگی و دشواری این کار آن است که پس از تازش اسکندر و ویرانی دولت هخامنشی به دست مقدونیان، این اقتصاد پولی به سرعت در هاویه‌‌‌‌‌‌‌‌ی اقتصاد پایاپای و ناهماهنگی و هرج‌‌‌‌‌‌‌‌ومرج آن فرو غلتید و شاهان سلوکی بعدی هم که از حساب و کتاب سر در نمی‌‌‌‌‌‌‌‌آوردند، نتوانستند حتا بخشي از آن اقتصاد شکوفای پیشین را بازسازی کنند.

در کتاب‌‌‌‌‌‌‌‌های کلاسیکی که در روزگار ما مرجع تاریخ هخامنشیان محسوب می‌‌‌‌‌‌‌‌شود، به ندرت به زیر و بم این تحول اقتصادی مهم اشاره شده است. این بدان معناست که دستاورد اصلی عصر هخامنشی در حوزه‌‌‌‌‌‌‌‌ی اقتصاد به کلی نادیده انگاشته شده است. این در حالی است که مثلاً گزارش پرت و بی‌‌‌‌‌‌‌‌پایه‌‌‌‌‌‌‌‌ی هرودوت در این مورد که «پارس‌‌‌‌‌‌‌‌ها به خاطر این سیاست مالی داریوش را کاسب‌‌‌‌‌‌‌‌کار می‌‌‌‌‌‌‌‌نامیدند» بارها و بارها در منابع پرخواننده بازگو شده، بی‌‌‌‌‌‌‌‌ آن که معنای آن درست فهمیده شود. گزارش دقیق هرودوت چنین است که: « می‌‌‌‌‌‌‌‌گویند که پارس‌‌‌‌‌‌‌‌ها به خاطر حسابرسی به خراج‌‌‌‌‌‌‌‌ها و اقدام‌‌‌‌‌‌‌‌های دیگر از این رده، داریوش را کاسب‌‌‌‌‌‌‌‌کار (کاپِلوس/ ) می‌‌‌‌‌‌‌‌نامند»[33]. این تعبیر که حتا در تواريخ هم اهمیتی ندارد و جای دیگری در متون باستانی تکرار نشده و مورد ارجاع قرار نگرفته، شاید به دلیل طنینی از تحقیر که می‌‌‌‌‌‌‌‌تواند برای داریوش داشته باشد، چندان محبوبیت یافته که بارها و بارها در منابع امروزی تکرار شده است. بی‌‌‌‌‌‌‌‌ آن که کسی توجه کند که اگر به راستی قضیه به خراج مربوط شود، چرا پارس‌‌‌‌‌‌‌‌ها این لقب را وضع کرده‌‌‌‌‌‌‌‌اند که تنها قومی هستند که هرودوت می‌‌‌‌‌‌‌‌گوید از خراج معاف بوده‌‌‌‌‌‌‌‌اند؟

در واقع، هرودوتی که معمولاً با اطمینان خاطر اشتباه می‌‌‌‌‌‌‌‌کند یا دروغ می‌‌‌‌‌‌‌‌گوید در این مورد چندان احتیاط به خرج داده که قضیه را به شایعه‌‌‌‌‌‌‌‌ای منسوب به پارس‌‌‌‌‌‌‌‌ها ارجاع داده است و چون خودش پارسی نمی‌‌‌‌‌‌‌‌دانسته، معلوم نیست چه شایعه‌‌‌‌‌‌‌‌ای را با چه منبعی نقل می‌‌‌‌‌‌‌‌کرده است. این بند را به اشکال متفاوتی تعبیر کرده‌‌‌‌‌‌‌‌اند. از سویی خست و مال‌‌‌‌‌‌‌‌اندوزی داریوش از آن استنتاج شده و از سوی دیگر آن را به کاسته شدن از ارزش پول‌‌‌‌‌‌‌‌های محلی و زیاد نمودن مالیات به دنبال تثبیت نظام پولی منسوب ساخته‌‌‌‌‌‌‌‌اند. چنین می‌‌‌‌‌‌‌‌نماید که تمام این تفسیرها نادرست باشد، چون اصولاً سخن هرودوت درست فهم نشده است. دکا به درستی در مقاله‌‌‌‌‌‌‌‌ای نشان داده که هرودوت در این بند اصلاً به خودِ داریوش یا اقتصاد هخامنشیان اشاره‌‌‌‌‌‌‌‌ای ندارد، بلکه در چارچوب یونانی تقسیم‌‌‌‌‌‌‌‌ کار مربوط به یک شاهِ آرمانی را تصویر کرده است. او در همین کتاب سه پادشاه آغازین هخامنشی را به عنوان الگویی از کارکردهای اصلی یک نظام سیاسی معرفی کرده و به هر یک لقبی داده است. او نوشته که پارس‌‌‌‌‌‌‌‌ها کوروش را با لقب پدر می‌‌‌‌‌‌‌‌شناختند، به کمبوجیه مستبد می‌‌‌‌‌‌‌‌گفتند، و در نهایت داریوش را کاسب‌‌‌‌‌‌‌‌کار می‌‌‌‌‌‌‌‌دانستند.

چنان که دکا به درستی نشان داده[34]، این دقيقاً همان ترتیبی است که ارسطو در کتاب سیاست بدان اشاره کرده است. در آن‌‌‌‌‌‌‌‌جا می‌‌‌‌‌‌‌‌خوانیم که اقتصاد (تدبیر منزل) عبارت است از توانایی سامان دادن به کارهای خانمان (اویکوس/ ) که خود واحد غاییِ سازنده‌‌‌‌‌‌‌‌ی دولت‌‌‌‌‌‌‌‌شهر است. از دید ارسطو سه نوع قدرت در خانمان جاری است و پدر و رئیس خانه، برای راهبری درست امور آن، باید سه نقش را بر عهده داشته باشد که عبارتند از: پدر، ارباب و کاسب‌‌‌‌‌‌‌‌کار که به ترتیب با اعضای خانواده، بردگان و خانوارهای دیگر ارتباط برقرار می‌‌‌‌‌‌‌‌کند.[35] ارسطو در شرح سومین کارکرد دقيقاً همین عبارت کاسب‌‌‌‌‌‌‌‌کار بودن (کاپِلیکِه/ ) را به کار گرفته است.

 

 

  1. . لوکوک، 1386: 331.
  2. . سکوندا، 1388، ج. 6: 151.
  3. . Fornara, 1977, No. 35.
  4. . پیری = پیرامون + دئزه = محصور، بسته؛ یعنی، باغ و بوستانِ دارای پرچین و حصار.
  5. . بریان، 1386: 359.
  6. . پلوتارک، اردشیر، 25.
  7. . Strabo, XV, 3, 7.
  8. . Diodor, XIV, 80, 2.
  9. . Xenophanes, oeconomica, 4, 13.
  10. . Xenophanes, Helenica, IV, 15-33; Anabasis, I, 2, 7.
  11. . هرودوت، کتاب سوم، بند 89 و 95.
  12. . کوک، 1383: 133.
  13. . هرودوت، کتاب نخست، بند 94.
  14. . بالسر، 1388، ج.6: 99.
  15. . Noe, 1956: 23; Robinson, 1958: 187; Carradice, 1987: 73 , 10-11.
  16. . Cahn, 1979: 55-57; Root, 1988: 1-12.
  17. . بالسر، 1388، ج. 6: 101-99.
  18. . بالسر، 1388، ج. 6: 101.
  19. . کوک، 1383: 134.
  20. . Pollux, Onomastikon 3.87, 7.98 ; cf. Caccamo, 1985.
  21. . Herzfeld, 1938: 146.
  22. . Robinson, 1958: 190; Kraay, 1976: 32; Bivar, : 617.
  23. . Vickers, 1985: 4.
  24. . Root, 1988: 8-12.
  25. . کتاب اول تواریخ ایام، باب 29، آیه 7.
  26. . کوک، 1363: 134.
  27. . Inscriptiones Graecae I3: 383.
  28. . Stronach, 1989: 255-79. 
  29. . بالسر، 1388، ج. 6: 107.
  30. . Thucydides, III, 34,1.
  31. . هرودوت، کتاب ششم، بند 24.
  32. . Plutarch, Artoxerxes, 20, 4; Agesilaus, 15, 6.
  33. . هرودوت، کتاب سوم، بند 89.
  34. . دکا، 1388، ج. 8: 243-242.
  35. . ارسطو، سیاست، 1، 1253 ب.

 

 

ادامه مطلب: بخش چهارم: ساخت اجتماعی شاهنشاهی هخامنشی – گفتار دوم: سیاست اقتصادی هخامنشیان (2)

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب