بخش چهل و سوم: برگردان و زند فصل چهل و سوم
گفتار نخست: برگردان فصل چهل و سوم
天下之至柔,馳騁天下之至堅。
無有入無間,吾是以知無為之有益。
不言之教,無為之益,天下希及之。
۴۳.۱: نرمترین (چیزهای) زیر آسمان (هم)
بر سختترین (چیزهای) زیر آسمان تاخت میآورند
۴۳.۲: (چیزهایی که) هیچ پُری ندارند، در (چیزهایی که) هیچ رخنهای ندارند، نفوذ میکنند
پس اینطوری است که من میدانم بیکارگی سود فراوان دارد
۴۳.۳: (آن) مذهب بیان ندارد
(آن) بیکارگی سود دارد
آنچه زیر آسمان است امید دارد که به چنین چیزی برسد.
فصل چهل و سوم از سه بند تشکیل شده و به نسبت کوتاه است. بند نخست دو جملهی پنج و هفت کلمهای دارد که جملهی اول (天下之至柔) در دومیاش هم تکرار شده (馳騁天下之至堅) و بنابراین ساختاری آهنگین دارد. کلمات برسازندهی این دو جمله چنیناند:
天 (تیان: آسمان) 下 (شیا: پایین، فروپایه، بعدی) 之 (ژِه: داشتن، رفتن) 至 (ژی: رسیدن، حد، حداکثر) 柔 (رُو: نرم، ظریف)
馳 (چی: تاختن، اشتیاق) 騁 (چِنگ: اسب تاختن، شتافتن، رها) 天 (تیان: آسمان) 下 (شیا: پایین، فروپایه، بعدی) 之 (ژِه: داشتن، رفتن) 至 (ژی: رسیدن، حد، حداکثر) 堅 (جیان: سخت، محکم، نیرومند)
یعنی: «نرمترین (چیزهای) زیر آسمان/ بر سختترین (چیزهای) زیر آسمان تاخت میآورند»
بند دوم هم از دو جملهی پنج و نُه کلمهای تشکیل یافته است، با این کلمات:
無 (وو: نه، هیچ) 有 (یُوو: فراوان، داشتن) 入 (رو: وارد شدن، پیوستن، پذیرفتن، پرداختن، تایید، هجوم) 無 (وو: نه، هیچ) 間 (جیَن: لحظه، جا، در میان)
吾 (ووا: من، مال من) 是 (شی: بودن، باشه) 以 (ای: پس) 知 (تْسی: دانش، آموزاندن) 無 (وو: نه، هیچ) 為 (وِی: کردن، ساختن، بودن) 之 (ژِه: داشتن، رفتن) 有 (یُوو: فراوان، داشتن) 益 (یی: سود، حاصل، مزیت)
یعنی: «(چیزهایی که) هیچ پُری ندارند، در (چیزهایی که) هیچ رخنهای ندارند، نفوذ میکنند/ پس اینطوری است که من میدانم بیکارگی سود فراوان دارد».
سومین بند هم منثور است و سه جملهی کوتاه دارد:
不 (بو: نه) 言 (یَن: گفتن، بحث، اعلام) 之 (ژِه: داشتن، رفتن) 教 (جیائو: راهنمایی، دستورالعمل، مذهب)
無 (وو: نه، هیچ) 為 (وِی: کردن، ساختن، بودن) 之 (ژِه: داشتن، رفتن) 益 (یی: سود، حاصل، مزیت)
天 (تیان: آسمان) 下 (شیا: پایین، فروپایه، بعدی) 希 (شی: امید، توقع) 及 (جی: رسیدن، دست یافتن) 之 (ژِه: داشتن، رفتن)
یعنی: «(آن) مذهب بیان ندارد/ (آن) بیکارگی سود دارد/ آنچه زیر آسمان است امید دارد که به چنین چیزی برسد».
اغلب مترجمان جملهی آخری را به صورت برگرداندهاند: «اندکاند چیزهایی در زیر آسمان که این را دریابند». اما آنچه که آوردم با کلمات متن سازگاری بیشتری دارد.
گفتار دوم: زند فصل چهل و سوم
فصل ۴۲ از نظر محتوا شباهتی چشمگیر به فصل ۷۸ دارد. در حدی که دایونداک در برگردانش از «دائو ده جینگ» از شو لون پیروی کرده و این دو را یک متن یکپارچه در نظر گرفته و با هم ترجمهشان کرده است. متن نمونهی خوبی است از پادگفتمانی که با اخلاق زرتشتی مخالفت میورزد و نقطه به نقطه اندرزهای آن را مردود میداند. در نخستین بند، چنین مینماید که با بحثی طبیعتگرایانه و مشاهدهای تجربی سر و کار داشته باشیم:
«۴۳.۱: نرمترین (چیزهای) زیر آسمان (هم)
بر سختترین (چیزهای) زیر آسمان تاخت میآورند».
اما از همین نخستین جملهها روشن میشود که بحث به کشمکش دو فرهنگ ایرانی و چینی باز میگردد. همهی مترجمان به این نکته توجه کردهاند که معنای اصلی «چِنگ» (騁) «اسب تاختن» است و تقریبا همه این کلمه را به درستی چنین ترجمه کردهاند. اما آنچه که نادیده انگاشتهاند آن است که «اسب تاختن» در زمان نوشته شده «دائو ده جینگ»، و حتا تا چند قرن بعد، مهارتی ویژهی قبایل آریایی بوده و همیشه در متنها به سکاها و تُخاریهای غربی اشاره میکند. این کلمه که در چینی باستان «لِنگ» یا «رِنگ» تلفظ میشده، به نسبت نادر و کم بسامد است و در «دائو ده جینگ» هم تنها دو بار آمده است. در فصل دوازدهم هم این کلمه به سنتهای آریایی اشاره میکند و اینجا هم باید در همین چارچوب فهمیده شود.
پس جملهی آغازین تنها به غلبهی چیزهای نرم بر سخت -تفسیر مرسوم از این بند- دلالت نمیکند، بلکه میگوید چیزهای نرم بر چیزهای سخت تاخت میآورند. این اما با تجربهی زیستهی چینیهای قدیم در تضاد بوده است. از سویی به عنوان قاعدهای عمومی، چیزهای سخت و استوار هستند که بر چیزهای نرم و سیال غلبه میکنند، و از سوی دیگر اگر معنای فعل را در بافت تاریخیاش بنگریم، این آریاییهای جنگاور و کوچگرد و سوارکار بودهاند که بر کشاورزان چینی هان میتاختهاند. یعنی در هر حال چیزهای سخت بر نرم میتازند.
به همین خاطر حدس من آن است که این جمله جنبهی جدلی دارد و میگوید علاوه بر حالت طبیعی و مرسوم، چیزهای نرم هم میتوانند بر چیزهای سخت بتازند. به همین خاطر در ترجمهام کلمهی «هم» را به جمله افزودهام. درست است که اغلب چیزهای سخت بر نرم میتازند و جنگاوران زرهپوش آریایی بر کشاورزان ژندهپوش هان غلبه میکنند، اما در ضمن نرمترین چیزهای دنیا بر سختترین چیزها هم تاخت میآورند. این مورد دوم هم مثالهایی عینی دارد. مشهورتر از همه که به خاطر نقل قول بروسلی از این جمله شهرت یافته، آب است که بر سنگ چیره میشود و این در ایران هم شهرتی داشته، چنان که بهار میگوید «جدا شد یکی چشمه از کوهسار/ به ره گشت ناگه به سنگی دچار…».
دومین بند به خوبی نشان میدهد که این تفسیر درست بوده است:
«۴۳.۲: (چیزهایی که) هیچ پُری ندارند، در (چیزهایی که) هیچ رخنهای ندارند، نفوذ میکنند
پس اینطوری است که من میدانم بیکارگی سود فراوان دارد».
جملهی نخست در امتداد همان تجربهی روزمرهی پیروزی نرمی بر سختی است. آب چشمهساران بر سختی صخرهها چیره میشود و حشرات ریز پس از مرگ پیکر جانوران بزرگ و آدمیان را میخورند و تجزیه میکنند. بنابراین چیزهایی که با تهیا پیوند دارند، بر چیزهایی که کامل و یکپارچه هستند استیلا مییابند. این جملهی نخست اما اگردر بافت ایرانی نگریسته شود، به امری اهریمنی اشاره میکند. امر کامل و یکپارچه و بیرخنه در منابع ایرانی همتاست با امر خیر و اهورایی و به همین خاطر آفریدههای خداوند بیخدشه و کامل و بهینه قلمداد میشوند. در مقابل رخنه و خدشه و شکاف در این وجودِ کامل از خاستگاهی بیرونی ناشی میشود، و آن اهریمن است. اهریمن در کیش زرتشتی نمایندهی تهیا و شکاف و خلأ است. یعنی دقیقا همان «چیزی است که پُری ندارد». چنان که پیشتر هم دیدیم، کلیدواژهي «یوو» (有) که فراوانی و پُری معنی میدهد، نشانهای بسیار مهم و پربسامد است که نزدیک به صد بار در «دائو ده جینگ» به کار گرفته شده است. این کلمه اغلب در برابر هیچ «وو» (無) قرار میگیرد و در همین فصل نیز چنین تقابلی را میبینیم.
سراسر متن «دائو ده جینگ» را میتوان دفاع از قطبی از جفتهای متضاد معنایی دانست که نقطهی مقابلش در نگرش زرتشتی-ایرانشهری ستوده میشده است. در فلسفهی زرتشتی و سیاست ایرانشهری هستی بر نیستی و کنشگری بر تنبلی و آبادگری بر ویرانی و خرد بر نادانی ترجیح دارد، و متن یکسره از واژگونهی این مضمونها دفاع میکند. در همین بند نخست میبینیم که چیزهای فاقد پُری، یعنی موجودات ناکامل و ناقص و آمیخته به تهیا (خرفستر اوستایی) نه تنها پلید و اهریمنی و نکوهیده نیستند، که بسیار هم ارزشمند هستند، چون میتوانند بر چیزهای بیرخنه و کامل (موجودات مزدا-آفریده) چیره شوند.
نتیجهای که از این حرف گرفته شده بسیار جالب است، چون میگوید به این ترتیب معلوم میشود بیکارگی به سود میانجامد. معلوم است که در اینجا پادگفتمانی داریم که در مقابلش ایدهی ارجمند بودن کنشگری و سودمند بودن آن قرار داشته است. این ارتباط میان کنشگری و سود اصولا برای نخستین بار در گاهان صورتبندی میشود و در زمان نوشته شدن این متن دین زرتشتی مهمترین پیکربندی فرهنگیاش محسوب میشده است. راوی میگوید که نه کنشگری، که بیکارگی «وو-وی» (無為) است که سودمند است و ارزشمند.
«وو-وِی» را مترجمان گوناگون به شکلهای گوناگون به صورت «هیچ نکردن» یا «پرهیز از کردار» ترجمه کردهاند. اما این ترکیب در چینی معنای روشنی دارد که به خوبی هم به پارسی ترجمهپذیر است. «وو-وِي» دقیقا یعنی «بیکارگی» یعنی کار و باری نداشتن و وظیفهای بر عهده نگرفتن و خویشکاریای انتخاب نکردن. این معنا در بافت ایرانی به امری یکسره منفی و نکوهیدنی حمل میشود. چون شالودهی اخلاق ایرانی آن است که مردمان ارادهی آزادی دارند و باید بر اساس آن برای خود خویشکاریای برگزینند و با آن هستی را به سمت نیکی و روشنایی بجنبانند. «وو-وِی» دقیقا واژگونهی این معناست و همان است که در پارسی قدیم به تنبلی و بوشاسپ و بیکارگی تعبیر میشده، و در زبان عامیانهی امروز «علافی» یا «وقتکشی» گفته میشود.
اگر تقابل «دائو ده جینگ» و اندیشههای ایرانی را نادیده بگیریم و بر پادگفتمان بودن این جملات آگاه نباشیم، این را در نمییابیم که بیکارگی، تاختن نرمی بر سختی و رخنهی چیز ناقص در کامل چه ربطی به هم دارند. تنها وقتی این بستر تاریخی در نظر گرفته شود و متن را همچون جدلی بر ضد اندیشهی زرتشتی-ایرانشهری بنگریم، این معانی در جای درست خود قرار میگیرند و پیوندهای درونیشان روشن میشود.
شگفت آنجاست که متن بسیار صریح و روشن این حالت جدلی را تصریح کرده است، و بنابراین کوشش جمهور مفسران برای آن که متن را خودبسنده و بیربط به فرهنگ ایرانی بدانند، یا نقطهی مقابلش را دین کنفوسیوسی قلمداد کنند، توجیهی ندارد. چنان که در فصلهای آغازین گفتیم، تا قرنها پس از نوشته شدن این متن هنوز تقابلی میان کیش کنفوسیوس و دائو وجود نداشته و روایتهای مربوط به کشمکش این دو جریان همه در دوران هان و اواخر عصر اشکانی شکل گرفتهاند، یعنی حدود پانصد سال پس از پیدایش «دائو ده جینگ» در زمان هخامنشی.
بند آخر این فصل به روشنی این جدلی بودن را نشان میدهد:
«۴۳.۳: (آن) مذهب بیان ندارد
(آن) بیکارگی سود دارد
آنچه زیر آسمان است امید دارد که به چنین چیزی برسد/ اندکاند آنان که این را دریابند»
اینجا سخن از «مذهب/ آموزه»ای (جیائو) در میان است که نمیشود بیانش کرد، و بیکارگی را سودمند میداند. در اینجا آشکارا با دینی و مذهبی سر و کار داریم که نفی شده، و آن قاعدتا باید آیینی باشد که بر بیان و صورتبندی منظم و اعلام شدن (یَن: 言) تاکید داشته باشد و سود را در خویشکاری بداند نه بیکارگی. هرکس تاریخ فرهنگ آن دوران را نیک بداند، به روشنی منظور متن را در خواهد یافت. از این رو شگفتانگیز است که امروز «اندکاند آنان که این را دریابند!».
ادامه مطلب: بخش چهل و چهارم: برگردان و زند فصل چهل و چهارم
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب