پنجشنبه , آذر 22 1403

بخش چهل و هفتم: برگردان و زند فصل چهل و هفتم

بخش چهل و هفتم: برگردان و زند فصل چهل و هفتم

گفتار نخست: برگردان فصل چهل و هفتم

不出戶知天下;不闚牖見天道。

其出彌遠,其知彌少。

是以聖人不行而知,不見而名,不為而成。

۴۷.۱: برای آموختن آنچه زیر آسمان است، از در بیرون نرو

برای تماشای راه آسمان از درخشش پنجره‌‌‌‌ی (بهره‌‌‌‌مند) نشو

۴۷.۲: کسی که تا (سرزمینهای) دوردست‌‌‌‌ بیگانه سفر می‌‌‌‌کند

کسی است که چیزهای اندک‌‌‌‌تری می‌‌‌‌داند

۴۷.۳: پس اینجوری است که پادشاه مردم         (سفر) نمی‌‌‌‌رود، اما می‌‌‌‌داند

ملاقات نمی‌‌‌‌کند، اما اسم‌‌‌‌گذاری می‌‌‌‌کند         چیزی نمی‌‌‌‌سازد، اما کامیاب می‌‌‌‌شود.

فصل چهل و هفتم به نسبت کوتاه است و از سه بند تشکیل یافته است. نخستین بند دو جمله‌‌‌‌‌‌‌‌ی شش کلمه‌‌‌‌ای دارد که می‌‌‌‌توان همچون بیتی شعر آن را خواند چون دو کلمه‌‌‌‌ی مشترک و چندین کلمه‌‌‌‌ی هم‌‌‌‌قافیه دارد:

不出戶知天下;

不闚牖見天道。

این بند از این علامت‌‌‌‌ها تشکیل یافته‌‌‌‌ است:

不 (بو: نه) 出 (چو: رفتن، ترک کردن، رخ نمودن) 戶 (هو: در، خانمان) 知 (تْسی: دانش، آموزاندن) 天 (تیان: آسمان) 下 (شیا: پایین، فروپایه، بعدی)

不 (بو: نه) 闚 (کوئی: براق، درخشان) 牖 (یُوو: پنجره) 見 (جیِه: دیدن، ملاقات) 天 (تیان: آسمان) 道 (دائو: راه)

یعنی: «برای آموختن آنچه زیر آسمان است، از در بیرون نرو/ برای تماشای راه آسمان از درخشش پنجره‌‌‌‌ی (بهره‌‌‌‌مند) نشو».

بند دوم بیتی است با مصراع‌‌‌‌های چهار کلمه‌‌‌‌ای:

其出彌遠,

其知彌少。

با این کلمات:

其 (چی: او، آن) 出 (چو: رفتن، ترک کردن، رخ نمودن) 彌 (می: پُر کردن، دور، پوشاندن، شست از کمان کشیدن، بیشتر) 遠 (یوآن: دور، غریبه، برجسته)

其 (چی: او، آن) 知 (تْسی: دانش، آموزاندن) 彌 (می: پُر کردن، دور، پوشاندن، شست از کمان کشیدن، بیشتر) 少 (شّائو: کم، کوچک، ناکافی، نقص، به ندرت)

یعنی: «کسی که تا (سرزمینهای) دوردست‌‌‌‌ بیگانه سفر می‌‌‌‌کند/ کسی است که چیزهای اندک‌‌‌‌تری می‌‌‌‌داند».

بند سوم، در اصل شعری دوبیتی است با مصراعهای چهار کلمه‌‌‌‌ای، که درست نقطه‌‌‌‌گذاری نشده است. اگر به شکل شعر تقطیعش کنیم، به این الگوی سرراست و شعرِ سالم می‌‌‌‌رسیم:

是以聖人         不行而知,

不見而名,         不為而成。

کلمات برسازنده‌‌‌‌ی این دوبیتی چنین‌‌‌‌اند:

是 (شی: بودن، باشه) 以 (ای: پس) 聖 (شِنگ: دانایی، مقدس، نجیبزاده، پادشاه، خبره) 人 (رِن: مردم، انسان)

不 (بو: نه) 行 (شینگ: رفتن، اجرا کردن، خوب بودن) 而 (اِر: و، آنگاه، اما) 知 (تْسی: دانش، آموزاندن)

不 (بو: نه) 見 (جیِه: دیدن، ملاقات) 而 (اِر: و، آنگاه، اما) 名 (مینگ: نام، اسم گذاشتن)

不 (بو: نه) 為 (وِی: کردن، ساختن، بودن) 而 (اِر: و، آنگاه، اما) 成(چِنگ: کامیابی، به دست آوردن، کامل، تبدیل شدن)

یعنی: «پس اینجوری است که پادشاه مردم/ (سفر) نمی‌‌‌‌رود، اما می‌‌‌‌داند/ ملاقات نمی‌‌‌‌کند، اما اسم‌‌‌‌گذاری می‌‌‌‌کند/ چیزی نمی‌‌‌‌سازد، اما کامیاب می‌‌‌‌شود».

گفتار دوم: زند فصل چهل و هفتم

فصل چهل و هفتم در قیاس با فصل پیشین که ستاینده‌‌‌‌ی وضعیت موجود بود، مبلغ کوته‌‌‌‌بینی و نادانی است. اغلب این فصل را به مثابه بیانیه‌‌‌‌ای درباره‌‌‌‌ی شناخت‌‌‌‌شناسی تفسیر کرده‌‌‌‌اند،‌‌‌‌[1] یا آن را به شهود در مفهوم بودایی‌‌‌‌اش مربوط دانسته‌‌‌‌اند.[2] اینها ولی خطاهایی فاحش هستند. موضوع اصلی این فصل شناسایی نیست و مفهوم بودایی شهود و شناسایی غیرحسی هم در زمان تدوین این کتاب هنوز پدیدار نشده بوده و خودِ آیین بودای اولیه هم قرنها بعد به چین می‌‌‌‌رسد و بی‌‌‌‌شک هیچ ارتباطی با پیدایش این متن نداشته است.

کافی است متن را یک بار با دقت بخوانیم تا دریابیم که مسئله‌‌‌‌ی اصلی در این فصل «سفر کردن» است، و نه چیزی دیگر:

«۴۷.۱: برای آموختن آنچه زیر آسمان است، از در بیرون نرو

برای تماشای راه آسمان از درخشش پنجره‌‌‌‌ی (بهره‌‌‌‌مند) نشو

۴۷.۲: کسی که تا (سرزمینهای) دوردست‌‌‌‌ بیگانه سفر می‌‌‌‌کند

کسی است که چیزهای اندک‌‌‌‌تری می‌‌‌‌داند

۴۷.۳: پس اینجوری است که پادشاه مردم         (سفر) نمی‌‌‌‌رود، اما می‌‌‌‌داند

ملاقات نمی‌‌‌‌کند، اما اسم‌‌‌‌گذاری می‌‌‌‌کند         چیزی نمی‌‌‌‌سازد، اما کامیاب می‌‌‌‌شود.»

این متن از دو بیت مستقل و یک شعر دوبیتی تشکیل شده که همه‌‌‌‌شان محوری مشخص دارند و سفر رفتن را نکوهش می‌‌‌‌کنند. معلوم است که در اینجا با پادگفتمانی سر و کار داریم که دارد با نگرشی مخالفت می‌‌‌‌ورزد. آن نگرش مقابل احتمالا معتقد بوده سفر کردن با عمیق دانستن و تماشای جهان ارتباط دارد، چون با همین‌‌‌‌ها مخالفت شده است.

کلید فهم این فصل مثل باقی کتاب «دائو ده جینگ»، توجه به بافت تاریخی و بستر جامعه‌‌‌‌شناسانه‌‌‌‌ی ظهور متن است. در فرهنگ چینی اصولا سفر کردن امری پسندیده و مرسوم نیست. در سراسر تاریخ چین یا ارتشها به سفر می‌‌‌‌رفته‌‌‌‌اند، و یا دین‌‌‌‌مدارانی که قصد زیارت داشته‌‌‌‌اند. اما زیارت در چین به دینهای برخاسته از ایران محدود است و تنها مسلمانان و بوداییان و مانویان بوده‌‌‌‌اند و هستند که برای زیارت به سفر می‌‌‌‌روند. سنت چینی به ویژه در بافت کشاورزانه‌‌‌‌ی رعیت که اکثریت قاطع جمعیت را پوشش می‌‌‌‌دهد، سفر را خوار می‌‌‌‌شمارد و آن را به جنگاوران (که فرادست و از طبقه‌‌‌‌ای دیگرند) یا بازرگانان (که ایرانی‌‌‌‌تبار و از نژادی دیگرند) مربوط می‌‌‌‌داند.

فصل چهل و هفتم در این چارچوب تدوین شده و روشن است که به جنگ ارتباطی ندارد. بلکه سفر کردن به قصد دانستن و بهره‌‌‌‌مندی و در ضمن ساختن را آماج کرده‌‌‌‌ است، و این همتایی در فرهنگ کهن چینی ندارد و یکسره از سنت ایرانی برخاسته است و همان است که سیر آفاق و انفس خوانده می‌‌‌‌شود. در دو بند نخستین این فصل با چنین چیزی است که مخالفت شده است. در بند دوم به روشنی می‌‌‌‌بینیم که می‌‌‌‌گوید سفر کردن آدم را نادان می‌‌‌‌کند. سخنی که نادرستی‌‌‌‌اش آشکار است و به تنهایی معنایی ندارد، مگر آن که در تقابل با گفتمانی رقیب و همچون جدلی کور نگریسته شود.

بند پایانی گویا در پی یافتن گواهی برای تایید گزاره‌‌‌‌های دو بند آغازین است. از این رو به شاه پناه می‌‌‌‌برد. باز در اینجا اغلب فاعل جمله را «فرزانه» یا «مرد مقدس» ترجمه کرده‌‌‌‌اند که درست نیست،‌‌‌‌ چون مقام مورد نظر با کلمه‌‌‌‌ی «رِن» (مردم) همراه شده و بنابراین مقامی سیاسی است. تعبیر «شاه مردم» که در اینجا آمده در سراسر متن تکرار می‌‌‌‌شود و به همین سویه‌‌‌‌ی سیاسی هم اشاره می‌‌‌‌کند.

شاهان چین بر خلاف شاهان ایرانی جز برای جنگ و آن هم به ندرت از اقامتگاه خود خارج نمی‌‌‌‌شدند و نقشی تشریفاتی و دینی را نیز همراه با موقعیت سیاسی‌‌‌‌شان اشغال می‌‌‌‌کردند. بر خلاف شاهان ایرانی که از کوروش بزرگ تا ناصرالدین شاه مدام در حال سفر و شکار و گردش در قلمروشان بودند، فغفوران سفر را امری خطرناک و ناشایست می‌‌‌‌دانستند. یکی از دلایل ضعف بدنی و گاه عقلی فرمانروایان چینی همین محبوس ماندن در قصرهایشان بوده و غیاب نظامی از انتخاب طبیعی که جنگاوران را از ناتوانان و هوشمندان را از ابلهان تفکیک کند.

بند پایانی رفتار فغفور را گواه می‌‌‌‌گیرد و می‌‌‌‌گوید او به سفر نمی‌‌‌‌رود و با این همه در مقام شخصیتی مقدس انگار از همه چیز خبردار است و از راه دور افراد را به مقامهای مناسب می‌‌‌‌گمارد (نام‌‌‌‌گذاری می‌‌‌‌کند) و بی آن که خودش درگیر انجام کارها شود، آن را (با واسطه‌‌‌‌ی زیردستانش) به انجام می‌‌‌‌رساند.

 

 

  1. Chen, 1989: 166-167.
  2. پاشائی، ۱۳۷۱: ۴۷۹.

 

 

ادامه مطلب: بخش چهل و هشتم: برگردان و زند فصل چهل و هشتم

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب