یکشنبه , آبان 27 1403

تجمل‌گرایی نوکیسه‌ها و نابرابری بیدادگرانه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پدیده زندگی لاکچری که در حال حاضر یکی از موضوعات چالش برانگیز جامعه است نخستین بار از چه زمانی پررنگ و نمود پیدا کرد؟ آیا می توان فعالیت پیج اینستاگرام بچه پولدار های تهران یا ریچ کیدز آف تهران را یکی از نخستین نمود های عینی و پررنگ آن در جامعه دانست؟
فکر می‌کنم بخشی از پاسخ در همین ساختار واژگانی پرسش‌تان نهفته باشد. توجه کردید که برای توصیف این پدیده چند کلمه‌ی انگلیسی به کار بردید؟ این الگویی اجتماعی‌ست که با وام‌واژه‌ها و زبانی دورگه خود را توصیف می‌کند. دلیل‌اش هم آن است که نمودهای این پدیده اگر به زبان فارسی عادی‌مان ترجمه شوند طنینی ناخوشایند پیدا می‌کنند. Luxtury به نظر شیک و پذیرفتنی می‌رسد، اما اگر همین را ترجمه کنیم، «تجملاتی» یا «خودنمایانه» توی ذوق می‌زند. به همین ترتیب «بچه‌ پولدارای تهرون» به نظر ناسزاست، اما Rich Kids of Tehran انگار ایرادی نداشته باشد. پدیده‌ای که امروز با برچسب لاکچری در زبان ما شناخته می‌شود، شکلی از تنظیم انگاره‌ی شخصی و عرضه‌ی خود به فضای عمومی است که در جامعه‌ی خودمان و جوامع دیگر پیشینه‌ای طولانی دارد و امری تازه نیست، اما با زبانی وامگیری شده و کلماتی فرنگی صورتبندی می‌شود تا زنندگی‌اش به چشم نیاید. این به لحاظ جامعه‌شناختی همان پدیده‌ی نوکیسه بودن قشری تازه به دوران رسیده از ثروتمندان است که مشتاق‌اند دسترسی‌شان به منابع اقتصادی را به ساده‌ترین و سریع‌ترین شیوه اعلام کنند، نتیجه‌اش نمایش تجمل و خودنمایی مبتنی بر ثروت است که از دیرباز در همه‌ی جوامع وجود داشته است.

 در ارتباط با نمونه های جهانی حضور ثروتمندان و افراد متمول در جامعه و نحوه برخورد دیگر طبقات جامعه و به طور کلی دیالکتیک و تعامل قشر مرفه و ثروتمند با سایر طبقات اجتماعی در مقیاس جهانی چه ارزیابی دارید؟
این یک قاعده‌ی عام تکاملی است که منابع در سیستم‌های اجتماعی به شکلی نامتقارن توزیع می‌شوند. یعنی همیشه در همه‌ی جوامع نابرابری داشته‌ایم و مفهوم برابری اگر به صورت برخورداری متقارن از منابع تعریف شود، موهوم و ناممکن است. بر همین مبنا در همه‌ی جوامع قشرهایی اغلب کم جمعیت از افراد برخوردار و ثروتمند را داریم که در برابر لایه‌هایی معمولا پرجمعیت از تنگدستان قرار می‌گیرند. این توزیع نابرابر ثروت اگر با قواعدی تکاملی صورت گرفته و مبتنی بر پیامدهای موقعیت‌های برابر و پایگاه‌های همسان برای بازی اقتصادی باشد، عادلانه است. یعنی اگر همه در برابر قانون همسان باشند و شرایط فعالیت اقتصادی و بافت حقوقی و مسیرهای عملیاتی «پول در آوردن» همه جا یکدست باشد، در نهایت قشری از ثروتمندان و لایه‌هایی از فقیران را خواهیم داشت که –گذشته از بحث بخت و تصادف- تا حدودی در پیامد کردارهای خود به منابع دسترسی پیدا کرده یا از آن محروم شده‌اند. در چنین جوامعی نابرابری دادگرانه است و مسیر ارتقای عمودی برای همه در دسترس است و از این رو برخورداری بیشتر عده‌ای نسبت به عده‌ای چندان آزارنده نیست. چرا که در وضعیت آرمانی سطح برخورداری نتیجه‌ی شایستگی و کارکرد خود افراد است. در این شرایط افراد ثروتمند افرادی کارآفرین و فعال هستند که هویت خود را با آفریده‌های خود تعریف می‌کنند، و نه منابعی که در اختیار دارند. به همین خاطر نیازی به نمایش منابع اقتصادی‌شان ندارند.

 یکی از چالش‌هایی که در افکار عمومی نسبت به طبقه‌ی ثروتمند جامعه وجود دارد، بحث رانت‌های سیاسی و به عبارت روشن‌تر آقازادگی این افراد است. از نظر شما با توجه به آمارهای ناهمگون موجود، چه میزان از این افراد با اتکا به قدرت و نفوذ آقازادگی ثروتمند شده‌اند؟
اصولا حضور خودنمایی و تجمل‌گرایی در جامعه خود نشانگر آن است که طبقه‌ی ثروتمند شایستگی منابع در دسترس‌شان را نداشته‌اند. اگر آن قواعدی که برای دادگرانه بودن توزیع ثروت برشمردم برآورده نشود چنین الگویی نمایان خواهد شد. اگر توزیع منابع در جامعه بر مبنای روندهایی غیرعقلانی و غیراخلاقی صورت پذیرد، باز هم نابرابری خواهیم داشت، اما این بار برخورداری بیشتر به معنای جایگیری در نظامی غیرمولد از کردارهاست. به عنوان مثال تردیدی نیست که تقسیم جوامع برده‌دار به دو طبقه‌ی ارباب و برده، یا تمایز میان استعمارگران ثروتمند انگلیسی در هند و توده‌ی فقیر مردم، یا رفاه بیشتر وابستگان به فلان حزب در بهمان کشور توتالیتر غیرعادلانه و نادرست است و توزیعی غیراخلاقی از منابع را نشان می‌دهد. چرا که افراد به خاطر وابستگی به قبیله، نظام سیاسی، قواعد ایدئولوژیک، یا مشابه اینها به منابع دسترسی پیدا می‌کنند و همیشه شکلی از زور و سرکوب و ستم در آن دیده می‌شود.

 نگاه کلی مردم به علل و ابزار کسب این ثروتهای هنگفت چگونه است؟
در شرایطی که نابرابری بیدادگرانه باشد، دسترسی به ثروت بر مبنای متغیرهایی غیراخلاقی و اغلب ضداخلاقی حاصل می‌آید و از این رو با طبقه‌ای از ثروتمندان سر و کار داریم که هویت و شخصیتی استوار و محکم ندارند و کمتر از پایگاه اجتماعی‌شان محترم و تحسین‌شدنی هستند. در این شرایط است که خودنمایی به کمک ثروت و نمایش منابع اقتصادی باب می‌شود. این طبقه‌ی ثروتمندی که با قواعدی غیردادگرانه به ثروت دست یافته‌اند همان قشرنوکیسه هستند و اینان برای این که جایگاهی مطلوب در روابط اجتماعی اشغال کنند، ناگزیرند مالکیت‌شان بر منابع را مدام به اطرافیان‌شان گوشزد کنند. اما ایراد کار در اینجاست که این بازی برای همه‌ی بازیگران شفاف است. یعنی آن اطرافیان هم می‌دانند که این ثروتی که دارد به نمایش گذاشته می‌شوند، با چه روندهایی حاصل آمده است. از این رو معمولا تجمل‌گرایی و خودنمایی نوکیسه‌ها را در کنار خوار شمرده شدن‌شان و نفرت عمومی از این طبقه می‌بینیم.

 

 از نظر شما چرا علاقه به سبک زندگی لاکچری درمیان طبقات متوسط و پایین جامعه و علیرغم نداشتن امکانات و بودجه لازم تا این میزان شیوع یافته و مورد استقبال قرار گرفته است ؟
چنان که گفتم خودنمایی تجمل‌آمیز شیوه‌ای برای ابراز وجود و نمایش خودانگاره است. کسی که شخصیت‌اش استحکام و هویت‌اش غنایی دارد، خود به خود آدم محترم و جذاب و خوشایندی است و نیازی ندارد این عناصر را از بیرون با آرایه‌هایی به خود الصاق کند. قشر نوکیسه چون آن را ندارند این کار را می‌کنند و این الگویی است که به سرعت در میان توده‌ی مردم هم شیوع می‌یابد. چون در کل کسب شخصیت با نمایش پولدار بودن (حتا اگر دروغین باشد) آسان‌تر از آن است که شخصیتی واقعی و پیچیده خلق شود.

به عنوان یک سوال جداگانه از نظر شما به عنوان یک جامعه شناس مکانیسم رسیدن به ثروت در جامعه ما طی کردن چه مسیری را می طلبد و چگونه می توان با سعی و تلاش وطی کردن مدارج قانونی و علمی و مهارتی به یک سبک زندگی مرفه از نظر اقتصادی و مالی رسید؟
آشکار است که الگوی توزیع ثروت در جامعه‌ی ما بیدادگرانه است. در یک جامعه‌ی تندرست توانایی یک فرد برای تولید ارزش افزوده‌ی اقتصادی، فرهنگی یا اجتماعی است که میزان دسترسی‌اش به منابع را تعیین می‌کند. یعنی اگر کسی با کارآفرینی منابع اقتصادی بیشتر تولید کند،‌ یا با تولید دانش و هنر و فرهنگ محتوای معنایی جامعه را غنی‌تر سازد، و یا در مقام دولتمرد و مدیری لایق منابع ملی را ارتقا بدهد، به منابع اقتصادی بیشتری هم دسترسی خواهد داشت. در جامعه‌ی ما تقریبا واژگونه‌ی این الگو را می‌بینیم. یعنی دسترسی به منابع با رانت‌ها و زد و بندهایی انجام می‌پذیرد که کارآفرینان و فرهیختگان از آن عار دارند و پیامدش غارت منابع ملی و بنابراین ضد منافع عمومی است. این الگوی توزیع البته بسیار شکننده است و همواره جوامعی که با چنین شکلی از نابرابری درگیر هستند به سرعت رو به فروپاشی می‌روند و نظمهایی تازه در آنها پدید می‌آید.

 با توجه به اختلاف طبقاتی عمیقی که در جامعه ما وجود دارد و به نظر میرسد که تداوم نیز دارد بهترین راه مقابله با این معضل مهم اجتماعی چه مواردی است؟ مردم چه کارهایی باید انجام دهند مسئولان چه وظایفی دارند؟
حقیقتی که من بر آن پافشاری می‌کنم آن است که توزیع منابع در یک جامعه مبنای اخلاقی یا عقلانی ندارد، و تنها قوانین تکاملی بر آن حاکم هستند. یعنی تنها چارچوب سامان دهنده به توزیع و بازتوریع منابع همان است که در پویایی سیستم‌های پیچیده‌ی تکاملی می‌بینیم. بر مبنای این قواعد بازی‌های برنده-بازنده‌ای که در نظامهای بیدادگر می‌بینیم عمری کوتاه دارند و خود را منقرض می‌کنند. در مقابل بازی‌های برنده- برده که همان افزوده‌ی اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی را دستمایه‌ی دسترسی به منابع می‌داند، در نهایت چیره خواهند شد. تنها اندرزی که بر این مبنا به نظرم می‌رسد آن است که مسئولان بهتر است هرچه زودتر از بازی‌های ناباب و ساز و کارهای بیداد فاصله بگیرند، پیش از آن که به همراه آن منقرض شوند، و توده‌ی مردم هم بهتر است روش تولید و افزودن بر منابع اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی ملی را بیاموزند و آن را تمرین و اجرا کنند، چون در نهایت این برگ برنده‌ایست که فرجام بازی‌های منتهی به نابرابری را تعیین می‌کند.

 یکی از مهمترین تعارض‌هایی که سبب سلب اعتماد مردم نسبت به مسئولان شده موضوع شعار زندگی ساده و به اصطلاح ساده زیستی و مشاهده زندگی لاکچری و اشرافی‌گری است، در ارتباط با این سبک رفتاری مسئولان و مقامات جامعه و تاثیر آن در سلب اعتماد عمومی و کاهش مشروعیت و محبوبیت نظام توضیح دهید؟

 ببینید، همه‌ی جوامع با شکل‌هایی گوناگون از دروغ و فریب روبرو هستند. ما طی دهه‌های گذشته با یکی از ابتدایی‌ترین و ناشیانه‌ترین شکل‌های آن روبرو هستیم و آن ریا و زاهدنمایی است. یعنی صاحبان قدرت وانمود می‌کنند نسبت به ثروت و لذتهای مادی به شکلی زاهدانه بی‌توجه هستند و ادعا می‌کنند این پارسایی از خاستگاهی مذهبی و آسمانی نیز ناشی می‌شود. اما این که این الگو ناشیانه و بدوی است، چون توده‌ی مردم از سویی الگوی دسترسی و مالکیت منابع را ردگیری می‌کنند و برخورداری اقتصادی این قشر را در می‌یابند و از سوی دیگر همگان به وجدانی اخلاقی مسلح هستند و اگر کسی ستم و فریبی مرتکب شود، در می‌یابند و درباره‌اش داوری می‌کنند. مشروعیت‌زدایی از نظام سیاسی ما و بی‌اعتبار شدن بسیاری از چیزها از دست کم گرفتن زیرکی و هوشیاری مردم و قدرت داوری‌شان ناشی شده است.

همچنین ببینید

ناموس ،حق و داد

مقاله‌ای درباره‌ی تبارشناسی «ناموس» که در نشریه‌ی  «رسانه‌ی فلسفه و فرهنگ»، سال اول، شماره‌ی دوم، زمستان ۱۴۰۰، ص:۱۷-۲۰، منتشر شد...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *