خ
خائِمواسِت مِرِن آمون نِجِر حقایونو (b Khaemwaset merenamun Netjerheqaiunu مصری باستان) برآمده از تِب، محبوب آمون، حاكم الهى شهر آفتاب، از ریشهى مصری باستان خائِم (پدیدار شده در)، واسِت (شهرِ تِب)، مِرِن (محبوب)، آمون، نِجِر (الهى)، حقا (حاكم) و یونو (هلیوپولیس) [لقب رامسس یازدم، از فراعنهى دودمان بیستم].
خابا (b Khaba مصری باستان) روح آشكار مىشود، از ریشهى مصری باستان خا (پدیدار شدن) و با (روح) [از فراعنهى دودمان سوم].
خاتون (r تركى) والاتبار، از ریشهى تركىِ كادین (اشرافزاده، لقبِ زنِ خاقانِ چین).
خاخاوْرِع (b Khakhaure مصری باستان) آشكار همچون روح رع، از ریشهى مصری باستان خا (پدیدار)، كا (روح) و رع [لقب سنوسرت سوم، از فراعنهى دودمان دوازدهم ].
خاخِپِرِّع (b Khakheperre مصری باستان) رع در هستى پدیدار مىشود، از ریشهى مصری باستان خا (پدیدار) و خپر (هستى یافتن) و رع [لقب سنوسرت دوم، از فراعنهى دودمان دوازدهم].
خادم (b عربى) خدمت كننده، اسم فاعل از ریشهى خدمت.
خاریس (b Charis یونانی) شكوه.
خازم (b عربى) مرتب كنندهى مروارید در رشته.
خازن (b عربى) گرد آورنده، ذخیره كننده، اسم فاعل از ریشهى خزن (انباشتن).
خاسِخِمرِع (b Khasekhemre مصری باستان) روح رع نیرومند است، از ریشهى مصری باستان كا (روح)، سِخِم (نیرومند)، و رِع [لقب نفرحوتپ اول، از فراعنهى دودمان سیزدهم].
خاسِخِمْوى (b Khasekhemwy مصری باستان) آن دو نیرومند آشكار مىشوند، از ریشهى مصری باستان خا (آشكار شدن) و سِخِموى (دو نیرومند) [آخرین فرعون دودمان دوم].
خاشع (b عربى) فروتن، اسم فاعل از ریشهى خشع (فروتنى).
خالاگ (b Khalag ارمنی) چشم آبى.
خالد (b عربى) جاویدان، پایدار، اسم فاعل از ریشهى خلد (جاودانگى) [خالد بن ولید: سردار مسلمان].
خالیون (b Chalion یونانی) بىفكر.
خان بالغ (b تركى) امیرِ شهر (یا ماهى)، از ریشهى تركى خان (امیر) و بالغ (شهر، یا بالغ) [اسم مغولىِ پكن].
خبیر (b عربى) دانا، آگاه، صفت از ریشهى خبر [از القاب خداوند].
خِپِركارع (b Kheperkare مصری باستان) روح رع هستى مىیابد، از ریشهى مصری باستان خِپِر (ظهور كردن، هستى یافتن)، كا (روح) و رع [لقب سنوسرت اول، از فراعنهى دودمان دوازدهم].
خِپِرمآت رع (b Khepermaatre مصری باستان) عدالت رع پایدار است، از ریشهى مصری باستان خِپِر (پایدار بودن)، مآت (عدالت)، و رع [لقب رامسس دهم، از فراعنهى دودمان بیستم].
خدیجه (r عربى) دختری كه زودتر از موعد به دنیا آمده است [زن حضرت محمد].
خصیب (b عربى) زمین حاصلخیز.
خضر (b عربى) سبز [نام پیامبرى است].
خطّاب (b عربى) بسیار خطبهخوان، صفت تفضیلى از ریشهى خطب (سخن گفتن) [عمر بن خطاب: دومین خلیفهى اسلام].
خَفْرِه (b Khafre مصری باستان) آشكار همچون رع، از ریشهى مصری باستان خا (پدیدار)، ف (شبیه به) و رع [از فراعنهى دودمان چهارم و سازندهى یكى از هرمهاى سه گانه].
خلیل (b عربى) دوست یكدل، صفت از ریشهى خلل (در دل نفوذ كردن) [لقب حضرت ابراهیم].
خنوم (b Khnenum مصری باستان) آفریدن [خداى آبشار نیل].
خوئِه (r b )Xue چینى) برف.
خوتاویرِع (b Khutawwyre مصری باستان) رع دو سرزمین را حفظ كند، از ریشهى مصری باستان خو (حفظ كردن)، تاوى (دو سرزمین) و رع [نخستین فرعون دودمان سیزدهم، بیشتر با نام وِگاف شناخته مىشود].
خوفو (b Khufu مصری باستان) حفاظت شده توسط خنوم، از ریشهى مصری باستان خنوم (اسم یك خدا) [از فراعنهى دودمان چهارم، سازندهى بزرگترینِ اهرام سه گانه].
خون (b Xun چینى) سریع.
خونسو (b Khonsu مصری باستان) گذر كرده [خداى ماه، تقویم و پزشكى].
خیانگ (rb )Xiang چینى) خوشبو.
خیرون (b Chiron یونانی) دست، از ریشهى یونانی باستان (دست) [سنتورى در تسالى كه پزشكى چیرهدست بود].
خِیماروس (b Cheimarrhus یونانی) سیلابى، سیلواره.
خیمون (b Ximun باسك) شکل تغییر یافتهی شمعون/ سیمون.
خیونِه (r Chione یونانی) ملكهى برف.
ادامه مطلب: حرف ( د )
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب