سه شنبه , مرداد 2 1403

خندیدن ایرانیان

 

 

 

 

 

 

 خنده و شوخ‌طبعی به عنوان کنشی اجتماعی قوی، نقش مهمی در تنظیم ارتباطات اجتماعی بازی می‌کند. ما با خنداندن دیگران، یخ‌ها را آب می‌کنیم و راهی به ارتباط و صمیمیت و صلح می‌گشاییم. در ایران فرهنگ خنده و شوخ‌طبعی چه جایگاهی دارد و چطور در تنظیم روابط اجتماعی ما نقش‌آفرینی می‌کند؟
خنده امری جهانی است و جامعه‌ای نمی‌شناسیم که در آن فرهنگ ویژه‌ی خنده و خوشه‌های زبانی مربوط به شوخی و جوک وجود نداشته باشد. با این همه تمدن‌های کهنتر طبعا با انباشت لایه‌هایی بیشتر از تجربیات روبرو هستند و فرهنگ خنده‌شان پیچیده‌تر از جوامع نو پایی است که تازه نویسا شده یا نهادهای پیچیده تشکیل داده‌اند. در واقع کهنترین متون جهان که در آن به خنده و شوخی اشاره شده، به ایران زمین مربوط می‌شود. در اسطوره‌ی آداپا در میانرودان یکی از کهنترین‌ترین اشاره‌ها به خنده و ریشخند را می‌بینیم و در آثار هنری بازمانده از ایلام و جیرفت و شهرسوخته قدیمی‌ترین نمونه‌های بازنمایی خنده در جوامع یکجانشین یافته شده است. شوخی و خندیدن شیوه‌ای برای حل تنش‌های اجتماعی است و هرچه جامعه پیچیده‌تر باشد موقعیتهایی ظریفتر و بغرنج‌تر تنش‌آفرین می‌شوند و نیاز به رفع و رجوع پیدا می‌کنند. گذار از جوامع گردآورنده و شکارچی به مراکز کشاورز و یکجانشین گذاری مهم در این روند بوده و پیچیدگی زندگی آدمیان را بسیار افزایش داده، و طبعا در فرهنگ خندیدن هم تحولی جدی ایجاد کرده است. خاستگاه کشاورزی و رمه‌داری و شهرنشینی ایران و مصر بوده و در همین دو جا هم کهنترین نمودهای این پیچیدگی‌های خنده را می‌بینیم.

 نمایش‌های روحوضی در تاریخ کشور ما با شخصیت‌های خنده‌دار و طنازی مثل سیاه، به نوعی خنده را با زبان هنر وارد یک عرصه سیاسی کرده‌اند. به نظر شما چه نسبتی بین شوخی و سیاست در ایران برقرار است؟
خنده اصولا کنشی سیاسی است. یعنی شیوه‌ای رندانه، نامستقیم و زیرکانه برای رویارویی با قدرت است. با خنده هم قدرت سیاسی مورد پرسش قرار می‌گیرد و تخطئه می‌شود و هم در شرایطی بحرانی صلحی برقرار می‌شود و حضورش به رسمیت شمرده می‌شود. از این رو دشوار است بتوان خنده‌ای یافت که به کلی عاری از مدارهای قدرت باشد و چنین خنده‌هایی (مثل خنده به قلقلک) معمولا سطحی و سبک و نامهم قلمداد می‌شوند. با این مقدمه شکل‌گیری شخصیت‌هایی که در نمایش‌ها و داستانهای خنده‌دار قرار است نقش ایفا کنند، از ابتدای کار مسیری سیاسی را طی کرده است. درباره‌ی شخصیت سیاه در سیاه‌بازی، رند در ادبیات عبید زاکانی و حافظ یا دلقک و تلخک در فضای درباری نمودهای این روندها را می‌بینیم.

 در جامعه ما شرایط اجتماعی تولید و بازتولید خنده و شوخی چیست؟
جامعه‌ی ما با جوامع دیگر از این نظر تفاوتی ندارد و تنها به خاطر دیرینه‌ بودن تمدن‌مان و پیچیده بودن روابط انسانی‌مان، فضاهای اجتماعی خنده‌مان به ساختارهایی فربه‌تر با معماری دقیق و پرریزه‌کاری منتهی شده است.

 آیا در بین جوامع می‌توان ایرانی‌ها را ملتی شوخ و بذله‌گو دانست؟
در ایران هم مردم مثل همه جای دنیا به شوخی و جوک و رخدادهای ناسازگون و چرخشهای ناگهانی تفسیری می‌خندند، اما در زمینه‌ای تاریخ‌مند و غنی از تجربیات فرهنگی چنین می‌کنند و به همین خاطر اغلب در برخورد میان ایرانی‌ها و خارجی‌ها اینطور حس می‌شود که ایرانی‌ها انگار شوخ‌طبع‌تر هستند و در ضمن شوخی‌های دیگران به نظرشان بی‌نمک و سطحی می‌رسد. دلیل البته نژادی نیست و به پشتوانه‌های فرهنگی خندیدن باز می‌گردد.

 به در جایی از کتاب‌تان (جامعه‌شناسی جوک و خنده) ‌نوشته‌اید که دلیل اهمیت یافتن جوک، آن است که ساختاری به ظاهر ساده و اندازه‌‏ای کوچک دارد، و می‌توان به عنوان یکی از کوچکترین واحدهای اطلاعاتیِ تکثیر شونده در زمینه‌‏ی فرهنگ مورد وارسی قرار گیرد. منظور از این مفهوم چیست؟
بله، بیست سال پیش که این کتاب را می‌نوشتم پرسش اصلی‌ام همین بود، یعنی به دنبال مدارهایی از قدرت و معنا می‌گشتم که ساختارهای زبانی طنزآمیز را شکل می‌دهند. این پژوهش البته آزمونی هم بود برای دستگاه نظری‌ پیشنهادی‌ام درباره‌ی تکامل ساختارهای فرهنگی که با اسم «نظریه‌‌ی منش‌ها» شهرت یافته است. منش یک واحد پایه‌ی انتقال معنا در فرهنگ است و جوک کوچکترین منش است که انتشاری جهانی دارد.

 در ایران اطلاعاتی که ما در جوک‌هایی که بین خودمان رد و بدل می‌کنیم بیشتر از چه جنسی است؟ آیا جوک‌گفتن راهی برای اعتراض‌کردن ما به شرایط است یا صرفا نوعی سرگرمی است و یا …؟
در این مورد به چند ساختار رسیده‌ام: یکی که بسیار مهم است و در ایران با فرهنگهای دیگر تفاوت دارد، مفهوم تنش‌زاست. شوخی‌ها و به ویژه جوک‌ها مدام به موضوع‌هایی تنش‌زا و دغدغه‌آفرین مثل مرگ و جنایت و خشونت و آمیزش جنسی اشاره می‌کنند و ساختار این ارجاع‌ها در ایران و تمدن‌های دیگر متفاوت است. مضمون سیاسی هم البته اهمیت دارد که هم در روایت و هم در شخصیتهای اصلی جوک نمود پیدا می‌کند. به شکلی غیرعادی جوک‌های دارای مضمون دینی در ایران رایج‌تر از باقی جاهاست. اما در حوزه‌ی سیاسی همین چارچوب را مثلا در زبان انگلیسی هم می‌بینیم و تفاوت چشمگیری در کار نیست.

 از زاویه‌ی دیگر «جوک گفتن» در ایران تا حدی باعث ایجاد تنش‌های اجتماعی، کژ‌فهمی‌ها و واگرایی فرهنگی هم در جامعه متکثر و چند فرهنگی ایران شده است. از چه زمانی و با چه هدفی جوک‌گفتن را ابزاری برای توهین و تحقیر «دیگری» کرده‌ایم؟ (مثلا جوک‌های جنسیتی و یا جوک‌هایی که در باره قومیت‌ها و سبک‌های زندگی و … گفته می‌شود.)
نکته‌ای که بسیار مورد بدفهمی قرار گرفته و چه بسا اغراضی سیاسی هم پشت پرده باشد، این قوم‌گرایانه دانستن جوک‌هاست و وارد کردن شعارهای نژادپرستانه و قوم‌پرستانه به موضوع. نخست باید توجه داشت که ما در ایران زمین یک نژاد و یک جمعیت داریم که همه‌شان ایرانی هستند. هرچند تیره‌های گوناگون ایرانی به زبانهای قومی متفاوت سخن می‌گویند و بسیاری مثل ارمنی‌ها و آسوری‌ها دین‌های ویژه‌ی خود را دارند. یعنی داده‌های علم ژنتیک جمعیت‌ها امروز به روشنی نشان داده که در ایران زمین ترک‌ها و کردها و عرب‌ها بر خلاف تصور عوام، نژادی مستقل نیستند. یعنی این که کسی زبان مادری‌اش کردی یا ترکی یا عربی باشد، هیچ نکته‌ی ژنتیکی‌ای را درباره‌‌اش نشان نمی‌دهد. در این معنا این که در جوک‌ها به افرادی با قومیت خاص اشاره می‌شود، هیچ ربطی به تحقیر نژادی یا دشمنی قومی ندارد. این نکته‌ی خیلی مهمی است که مردم تا زمانی که همدیگر را دوست دارند با هم شوخی می‌کنند. یعنی جوک گفتن و شوخی کردن راهی است برای رفع تنش و درگیری در میان کسانی که مهری به هم دارند. کسانی که از هم نفرت دارند یا مهری میان‌شان نیست، وقتی دچار کشمکش شوند دعوا می‌کنند و به ستیزه بر می‌خیزند. اتفاقا در شرایطی که جنگی خونین میان دو گروه در کار است،‌ جوک ساختن درباره‌شان متوقف می‌شود و تبلیغات جنگی و روایتهای خشن نفرت‌پراکن جای آن را می‌گیرد. در این معنا این حرفِ رایج که جوک‌هایی با مضمون قومی یا جنسی روشی سیاسی برای تحقیر نژادی یا جنسی خاص است، از نادانی و بدفهمی ماهیت جوک و خنده بر می‌خیزد، اگر که برنامه‌ای سیاسی پشتوانه‌اش نباشد.

 یعنی می‌گویید ایرادی ندارد که مردم جوک‌هایی با مضمون قومیتی یا جنسیتی تعریف کنند؟
نه تنها ایرادی ندارد، که اصولا کسی برای تعریف کردن این جوک‌ها از کسی اجازه نمی‌گیرد. شخصیتهای کلیشه‌ای که در جوک‌ها نمودار می‌شوند نشانه‌ی تنش‌های اجتماعی و خطوط کشمکش درون زیرسیستم جامعه است، در آنجا که جامعه سعی می‌کند به شکلی مسالمت‌آمیز و مهربانانه اختلافها را حل کند. در همه‌ی جوامع دنیا چنین خطوط اختلافی وجود دارد و هرچه جامعه در تولید شوخی و جوک ورزیده‌تر باشد، کشمکشها بیشتر به صورت زبانی و شوخ‌طبعانه بیان و حل می‌شوند، و ‌کمتر در قالب خشونت و درگیری نفرت‌پرورانه نمود می‌یابند. در عثمانی زمانی که کشتار ارمنی‌ها شروع شد یک تحول مهم آن بود که بر خلاف سابق دیگر کسی درباره‌ی ارمنی‌‌ها جوک نمی‌گفت، و در آلمان هم جوک‌های فراوانی که در دوران جمهوری وایمار درباره‌ی یهودیان داریم، ‌همزمان با به قدرت رسیدن نازی‌ها ناپدید شد و تبلیغات سیاسی خشن و نفرت‌پراکن جایش را گرفت. به همین ترتیب انگلیسی‌ها تازه پس از استقلال هند و دهه‌های اخیر ساختن جوک‌هایی واقعی با شخصیت هندی را آغاز کرده‌اند. تا پیش از آن که هندی‌ها وحشیانی استعمار شده و نژادی فروپایه محسوب می‌شدند در فرهنگ بریتانیا کلیشه‌سازی‌های تحقیرآمیز و داستانهای هولناک فراوان درباره‌ی هندی‌ها رواج داشت، اما جوک‌گویی درباره‌شان نادر بود. خلاصه این که ساز و کارهایی مانند جوک‌گویی سیستم ایمنی نظامهای فرهنگی برای غلبه بر تنش‌های درونی هستند. بهتر است اگر از ماهیت‌شان سر در نمی‌آوریم، کاری به کارشان نداشته باشیم!

 می‌توان گفت جایگاه مهمی که خنده و شوخی در فرهنگ ما دارند به این خاطر است که ما از این دو به عنوان استراتژی بقا و تحمل شرایط استفاده می‌کنیم؟
تا حدود زیادی چنین است. یعنی همانطور که گفتم هرچه جامعه پیچیده‌تر باشد و تاریخی طولانی‌تر داشته باشد غنا و تنوع تجربه‌های شوخ‌طبعانه‌اش هم بیشتر است. در جامعه‌ی ایرانی هم چنین بوده است. اما باز باید در نظر داشت که هر تنشی را با شوخی نمی‌شود حل کرد. ما در تاریخ طولانی‌مان با گسستهای سیاسی و آشوبهای فراوانی سر و کار داشته‌ایم و این نکته آموزنده است که درباره‌ی کدام‌ها جوک ساخته و درباره‌ی کدامها نساخته‌ایم. جالب است که ما ایرانی‌ها در میان اقوامی که دولتهای بزرگ ایرانی را نابود کردند، تنها درباره‌ی آن اقوامی که از درون ایران زمین برخاسته و ایرانی بوده‌اند جوک و شوخی ساخته‌ایم. ما در دورانهای متفاوت تاریخی شخصیت‌پردازی‌هایی در جوک‌ها داریم که به ترک‌ها، عرب‌ها، و افغان‌ها مربوط می‌شود و اینها اقوامی ایرانی هستند که زمانی بر قدرت مرکزی شوریدند و دولتهای بزرگ و خوشنامی مثل سامانیان و ساسانیان و صفویان را نابود کردند. نوع برخورد با این اقوام خودی را مقایسه کنید با اقوام مهاجم خارجی مثل مغول‌ها و روسها، که درباره‌شان هیچ جوکی ساخته نشده و در مقابل تصویری بسیار منفی و پلید از حضورشان در مرزهای ایران زمین در ذهن داریم. پیچیدگی‌ای که گفتیم در این است که جامعه انتخاب می‌کند فلان تیره بخشی از خود ایران است و باید با شوخی اختلاف با آن رفع و رجوع شود و خاطره‌ی خرابکاری‌های تاریخی‌اش پاک شود، در مقابل بهمان قوم مهاجم و بیرونی است و در مقام دیگری باید طرد شود، و کسی با دیگری شوخی نمی‌کند و درباره‌اش جوک نمی‌سازد، ‌بلکه جنگاورانه در طرد و دفع‌اش می‌کوشد و این همان کاری است که ما درباره‌ی مغولها و روسها کردیم.

همچنین ببینید

ناموس ،حق و داد

مقاله‌ای درباره‌ی تبارشناسی «ناموس» که در نشریه‌ی  «رسانه‌ی فلسفه و فرهنگ»، سال اول، شماره‌ی دوم، زمستان ۱۴۰۰، ص:۱۷-۲۰، منتشر شد...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *