1. از همان سال 1911 .م که فورد نخستین خودروهای مدل تی را به بازار عرضه کرد و ظهور نخستین خط تولید انبوه خودرو را به مردمان اعلام کرد، معلوم بود که موجی تازه در بازار کالاهای فنآورانه به راه افتاده است. صنعت تولید خودرو هنوز پس از یک قرن، یکی از بزرگترین صنایع دنیا محسوب میشود و لبهی فنآورانهی بسیاری از غولهای صنعتی دنیا، بر جدیدترین نسلِ خودرویی تثبیت شده که به تازگی طراحی کردهاند. خودرو گذشته از کاربرد غیرقابل چشمپوشیاش در جامعهی سریع و شتابزدهی مدرن، عاملی است که تحول جامعهشناختی چشمگیری را نیز پدید آورده است. خودرو نخستین دستاورد فنآورانهی مهمی بود که پس از اختراع قایق و کشتی در هزاران سال قبل، ترابری عمومی مردمان را در جوامع انسانی تسریع کرد، و به همین ترتیب تبادل کالا و افکار را در دامنهای چشمگیر به جریان انداخت. خودرو به همین ترتیب، از نظر مطلوبیت هم جایگاهی ویژه داشت. از طرفی هر خودرو یک ماشین پیچیده است که برای کار کردن به پشتیبانی یک سیستم اجتماعی سوخترسان و مکانیک و راهدار و … نیاز دارد، و از سوی دیگر کالایی است که یکسره و بیشک و تردید در مالکیت دارندهاش قرار دارد.
خودرو به خانه شباهتی دارد و میتواند در میانهی عمومیترین محیط شهری –یعنی گذرگاهی مثل یک بزرگراه- فضای خصوصیای شبیه به منزل فراهم آورد. از این روست که «داشتنِ خودرو»، تا حدودی در ردهی داشتن چیزهای مهم و کلان مانند «داشتن خانه» قرار میگیرد. در جامعهی شهرنشینِ ایرانی چندگاهی است که «داشتن خانه و ماشین» همچون پیششرطی برای ازدواج مردان جوان پنداشته میشود و دهههاست که پایگاه اجتماعی و طبقهی اقتصادی افراد، علاوه بر محل و وسعت خانه، بر مبنای مدل و بهای خودرو نیز تعیین میشود. بنگاههای معاملهی خودرو در شهر ما شباهتی کارکردی به بنگاههای معاملات ملکی دارند و انگارهی مردمان دربارهی کارگزارانِ این دو بخشِ در اصل بیربط، سخت با هم در آمیخته است. این در حالی است که در یک سو ما کالایی مدرن، فنی، متحرک و تا حدودی «خارجی» را داریم، و در مقابل در سوی دیگر با خانهای روبرو هستیم که بومی، بسیار دیرینه، و بسیار ثابت و نامتحرک است.
موقعیت و ارجی که خودرو در جوامع مدرن اشغال میکند، بارها و بارها در نوشتارهای جامعهشناسان و انسانشناسان مورد وارسی قرار گرفته است. اما آنچه که در اینجا مورد بحث است، الگوهای اجتماعیِ داشتنِ خودرو است. به خصوص داشتن چند خودرو، و داشتن شمار زیادی از خودروها، یعنی همان پدیدهای که میتوان کلکسیونداریِ خودرو نامیدش.
2. داشتنِ خودرو، اگر از نظرگاهی اقتصادی نگریسته شود، مانند داشتن هر کالای دیگری است. قاعدتا هر خانواده باید یک –یا شاید در شرایط خاص دو یا سه- خودرو داشته باشند، و قاعدتا نباید یک نفر بیش از یک خودرو داشته باشد. چرا که کارکرد خودروی اول از دومی هم بر میآید. قاعدتا خودرو باید برای ترابری و انتقال افراد و اشیاء مورد استفاده قرار گیرد، و قاعدتا کارکرد اصلیاش حملِ بدن انسان است در مکان، به سریعترین و راحتترین شیوه. اما خودرو را نیز، مانند جعبه کبریت و سکه و تمبر و اسکناس، میتوان گردآوری کرد و در ابعادی کلان، «داشت». در این حالت خودرو کارکرد اقتصادی و فنی خود را از دست میدهد و به نشانهای تبدیل میشود که دایرهی داراییِ دارندهاش را نمایش میدهد.
مجموعهداری، و تشکیل دادن کلکسیون بیشک یکی از شگفتانگیزترین ویژگیهای گونهی انسان است. من خود مجموعهای از سنگها و سنگوارههای جانوری را گرد آوردهام و این را نیک میدانم که چیزهای گرد آمده در یک کلکسیون، بیش از آن که به تنهایی اهمیت داشته باشند، به خاطر همنشینیشان با چیزهای دیگر صاحب معنا میشوند. مجموعههایی مانند صدف و پروانه و سنگ، به خاطر کوچکی اجزایشان، یا تفاوتهای تخصصی و علمیِ آنها با هم، بیش از آن که ارزش نمایشی داشته باشند، همین میل به «کنار هم دیدنِ» چیزها را ارضا میکنند و تمایل درونیمان برای فهمِ گرامرِ همنشینی اشیاء را برآورده میسازند. در تعبیری عمومی، شاید انگیزهی اصلی کلکسیونداران، همین گرد آوردن و کنار هم نشاندن چیزهایی باشد، که انگار ارتباطی درونی با هم دارند و در دنیای واقعی پراکنده و نامربوط با هم، در جاهایی تصادفی پخش و پلا شدهاند. میل به مجموعهسازی در این معنا، از همان غریزهی نظمبخشی و سامان دادن به محیط بر میخیزد. غریزهای که شاید در پستانداران و پرندگان، همچون رفتار تمیز کردن لانه یا آراستنِ آن با شاخ و برگهای مناسب تجلی یافته باشد.
اما خودرو تفاوتی با چیزهایی که معمولا مجموعهداران گرد میآورند، تفاوتی دارد. مهمترین نکته آن که خودرو کالایی گران و فنآورانه است. البته کم نیستند سنگهای قیمتی یا عتیقههایی که بهایی بیش از یک خودرو داشته باشند. اما با این وجود معمولا ابعاد و بهای یک شیئِ نهاده شده در یک کلکسیون، قابل مقایسه با اندازه و قیمت یک خودرو نیست. این قضیه وقتی اهمیت بیشتری مییابد که دریابیم دلبستگان به داشتنِ مجموعهای از خودروها، معمولا به دنبال نسخههای قدیمی و به اصطلاح کلاسیک از ماشینهای مورد نظرشان میگردند. این دستگاهها هم کمیاب هستند و هم بهایی چشمگیر دارند. گذشته از این، همین ماشینهای کلاسیک دقیقا به خاطر قدیمی و «کلاسیک» بودنشان کارکرد خود را در ترابری به تدریج از دست میدهند و از سوخت، پشتیبانی فنی و قطعات یدکی لازم بهرهمند نیستند. از این روست که تقریبا همهی خودروهایی که در کلکسیونها قرار میگیرد، تقریبا تمام عمر خود را در وضعیتی ساکن و همچون شیئی تزیینی سپری میکنند. بر این مبنای خودروی قرار گرفته در یک مجموعه، در واقع ابزار و ماشینی است که از کارکرد اصلی خود خلع شده باشد. این چیزِ به نمایش گذارده شده، در مقابل کارکردی نمایشی به دست میآورد و آن هم عاملی است که از همنشینیاش با خودروهای دیگر کلکسیون بر میخیزد.
در کشور ما شمار کلکسیونداران خودرو زیاد نیستند، و به دلایلی که به نکوهش اختلاف طبقاتی و بدبینی تودهی مردم نسبت به تازه به دوران رسیدگان باز میگردد، از نشریههای عمومی یا نمایشگاههای گشودهای که این مجموعهها در آن به نمایش در آیند، خبری نیست. در مقابلِ غیابِ جامعهای منسجم و شناسنامهدار از مجموعهدارانِ خودرو، با پدیدهی موازی دیگری روبرو هستیم و آن هم شمار بیشتری از شهروندان است که به اصطلاح «ماشین کلاسیک باز» هستند. این شهروندان در واقع همان کسانی هستند که در صورت دستیابی به منابع لازم، مجموعههایی از خودروها را پدید خواهند آورد. با این وجود، از آنجا که بیشتر این افراد جوان و متعلق به طبقهی متوسطِ بالای اقتصادی هستند، به داشتنِ یک خودروی کلاسیک بسنده میکنند.
الگوی رفتار «ماشین کلاسیکبازها» با مجموعهداران خودرو متفاوت است. ایشان از فضا و امکانات مالی لازم برای انباشت خودروها و ایجاد الگویی از همنشینیشان بیبهرهاند. از این رو از خودروی قدیمی خود به عنوان وسیلهی ترابری نیز بهره میبرند. زمانی که فردی را سوار بر خودرویی قدیمی در خیابانهای شهر میبینید، در واقع گوشهای پویاتر و متحرکتر، و البته کوچکتر از فضای کلکسیونداری را شاهد هستید که از جایگاه عادی خود خارج شده، و به فضای عمومی پرتاب شده است. دارندهی این خودرو با چیزی که به موزهی ماشینهای قدیمی تعلق دارد، همچون خودرویی کارآمد و امروزین برخورد میکند و آن را در زمینهی ابزارها و خودروهای امروزین به خدمت میگیرد. کاری که چنین کسی انجام میدهد، به کردار ادیبی شباهت دارد که واژهای کهن و در عین حال جذاب را از تاریخی دوردست فرا میخواند، و آن را در گفتگویی یا سخنرانیای به کار میگیرد. در هردو حال، مالکیتِ چیزی غیرعادی و مطلوب است که در فضایی عمومی به نمایش گذاشته میشود، و مالکِ آن است که با این نمایان ساختنِ دارندگی، به هویتی متمایز و ویژه در زمینهی اجتماعیاش دست مییابد.
کسی که با خودروی کلاسیکی در خیابانهای شهر تردد میکند، در واقع غیابِ خودروهای کلاسیک دیگری که مالکش باشد را با حضور خودروهای دیگری که مالکشان دیگری است، پر میکند. این حرکتی هوشمندانه و زیرکانه است، چون همان همنشینی میان خودروها را پدید میآورد، هرچند که این بار فضای ظهور این همنشینی کنترل شده نیست و از عقلانیت و نظم و تقارنِ کلکسیونها بیبهره است. تفاوت مهم دیگر آن است که مجموعهی سرسامآور و آشفتهی خودروهایی که در یک بزرگراه با خودروی کلاسیکِ «من» چفت و بست شدهاند، در مالکیت من قرار ندارند، و به همان سپهر عمومیای تعلق دارند که شبکهی خودروهای همنشین را پشتیبانی میکند. با این وجود شکلی دیگر از هویتسازیِ یک کلکسیوندار، در ابعادی کوچکتر و در شرایطی یکسره متفاوت، در اینجا نیز بازتولید میگردد. در اینجا نه تنها خودروی کلاسیک در شبکهی خودروهای امروزین و عادی برجسته میشود و نمایان میگردد، که دارنده و رانندهی آن هم در زمینهی مردمان دیگر برکشیده میشود و هویتی متمایز و برتر پیدا میکند. ماهیت این هویتِ مطلوب، همان مالکیتِ چیزی مانند خودرو است. اما در زمینهای از مالکیتهای موازیِ دیگران بر خودروهای دیگر بازتعریف شده است، و همچون موردِ کلکسیونداران، چون حجمی منسجم بر خود بسته نمیشود و در دایرهی مالکیتِ خودروهای بسیار محدود نمیماند.
داشتن، شاید غریبترین صفتِ آدمیزادگان باشد. در میان تمام جانوران تکامل یافته بر سطح زمین، هیچ گونهای نیست که به قدر انسان مالک باشد و چیزهای مالکیتپذیر را پیرامون خود تعریف کرده باشد. بر این مبناست که بخش مهمی از هویت مردمان بر مبنای چیزهایی که دارند تعیین میشود، و انگارهی دیگری هم تا حدود زیادی بر همین مبنا شکل میگیرد و تثبیت میشود. داشتنِ چیزی که گرانبها، پیچیده، و قابل مشاهده برای عمومی باشد، در این میان البته چشمگیرتر است، و هویتی که از دل این نوع مالکیت زاده میشود نیز، به همین ترتیب، ارزش و اعتباری اجتماعی را برای خواهندگانش به ارمغان میآورد.