درآمدی بر جدال رستم و سوپرمن
هفتهنامهی کرگدن، شمارهی ۵۴، سه شنبه ۱۳۹۵/۲/۱۴
معیار داوری دربارهی تمدنها، تصویری است که از انسان آرمانی پدید میآورند، و ماهیت بانفوذترین و برجستهترین مردمانی است که بر این اساس پدید میآورند. نقاط حدی و اوجها آنجایی است که هنگام فهمِ یک پدیده باید بدان نگریست. بر همین مبنا به همان ترتیبی که هر انسانی را میتوان بر اساس بزرگترین دستاوردها و درخشانترین نقاط کارنامهاش ارزیابی کرد، دربارهی تمدنها و فرهنگها نیز میتوان چنین کرد. یعنی میتوان به نامدارترین دانشمندان و سیاستمداران و ادیبان و شاعران و هنرمندان یک تمدن نگریست و از ایشان همچون شاخصی برای فهم و داوری دربارهی آن تمدن بهره جست.
میتوان تصویر تخیلی و تقدیس شدهی انسان کامل را تحلیل کرد و دریافت که در آن بافت فرهنگی چه ویژگیهایی اهمیت داشته و پیشرفت و بالیدن در کدام زمینهها مهم و کلیدی قلمداد میشده است. میتوان سیر تحول تاریخی ابرانسانها را در ادبیات و اسطورهها دنبال کرد و به این پرسش اندیشید که آیا الگوی دگردیسی این مفهومِ ذهنی، با مسیر تحول شخصیتهای نامدار و اسوههای تاریخیِ زاده شده در آن فرهنگ سازگاری و توازی دارند، یا ندارند. میتوان به این پرسش پرداخت که چه نیروهای اجتماعی، چه دگردیسیهای فنی، چه تحولات نهادی و کدام نوآوریهای فلسفی و هنری به کدام تغییرها در سیمای انسان کامل منتهی میشود. از مسیری واژگونه نیز میتوان پیش رفت و پرسید که آیا ظهور شخصیتهای تاریخی نامدار و مهم به تحولی یا چرخشی در صورتبندی انسان آرمانی منتهی میشود، یا نه؟
میتوان پرسید که چه شرایط تاریخی و زیربنای نظریای به شکلگیری اسطورهی جمشید انجامیده، و میتوان روابط میان جمشید و شخصیتهای همساناش مانند سلیمان و کیکاووس و نمرود را تحلیل کرد. میتوان پرسید که اسطورهی ابرپهلوانی مانند رستم بر اساس زندگینامهی جنگاوری سکا شکلگرفته، یا خودِ آن گندفرنهی سیستانی یا پهلوان سورنی زیر تاثیر روایتهایی از پهلوانی همسان بوده است. میتوان پرسید که کوروش بزرگ به خاطر شناختن و دانستن و الهام پذیرفتن از داستان نجاتبخشیِ سوشیانس زرتشتی کرداری چنین اخلاقی و مهربانانه با رقیبان سیاسیاش داشته، یا این که مضمون دادگری سوشیانس بر اساس کردارهای این شخصیت تاریخی صورتبندی شده است.
با ردگیری این پرسشها میتوان به نوعی دانشِ تخصصی دربارهی انسان کامل دست یافت. عزیزالدین نسفی از عارفان قرون میانه کتابی زیبا دارد به پارسی، که نامش هست «کتاب الانسان الکامل»، و در آن آرای شاعران و صوفیان و دینمردانِ چند قرن پیش از خویش را گرد آورده است. نسخهای تحلیلی و انتقادی از این کتاب را امروز میتوان با روششناسی سیستمی یکسره از نو نگاشت و نه تنها صورتبندی این مفهوم در ایران زمین، که مقایسهاش با تمدنهای دیگر را نیز آماج کرد.
هر پژوهندهای که به اساطیر ایران زمین علاقهای و در شناخت اساطیر تمدنهای دیگر نیز دستی داشته باشد، خیلی زود متوجه این نکته خواهد شد که در هر دورهی تاریخی اسطورههای ایرانی به چهار دلیل از اساطیر معاصرشان در سرزمینهای دیگر متمایز بودهاند. روایتهای ایرانی ۱) بسیار فلسفی و پیچیده هستند و به فراروایتی کلان و عقلانی دربارهی کل هستی متصل میشوند، ۲) بسیار با اخلاق درهم تنیده شدهاند و مضمون اخلاقی در همهشان غلبه دارد، ۳) به نسبت در فراغت از باورهای خرافی پرداخته شدهاند و رخدادها و موجودات جادویی و تخیلی در آن به نسبت اندک است، و ۴) انسان در مرکز روایتها قرار دارد. یعنی اساطیر ایرانی سرگذشت خدایان یا هیولاها یا اشباح را بازگو نمیکند، بلکه بر سرنوشت انسان تمرکز یافته است.
به همین خاطر مفهوم انسان کامل در ایران زمین یکی از پیچیدهترین و پرداختهترین تصویرها را پدید آورده است. دور از واقع نیست اگر بگوییم که در سراسر هزارههای تاریخ پیشامدرن، در هر برش زمانی در قیاس با سایر فرهنگها پیچیدهترین الگوی ذهنی دربارهی این مفهوم را در ایران زمین میتوان یافت. در ایران زمین با انبوهی از پهلوانان و جنگاوران و قدیسان و هنرمندان و ماجراجویان و پارسایانِ تخیلی و اساطیری سر و کار داریم که شانه به شانهی انبوهی از سرداران و شاهان و دینمردان و هنرگران و عارفانِ تاریخی ایستادهاند. گواهی بر ارتباط تنگاتنگ اسطوره و تاریخ این که آن شخصیتهای تخیلی سخت تاریخی مینمایند و این اشخاص تاریخی بسیار با اسطوره آمیخته شدهاند.
انسانهای آرمانی هرچند در ایران زمین پیشینهای چشمگیر و پیچیدگیای حیرتانگیز دارند، امروز در موقعیتی فرودست و حاشیهای قرار گرفتهاند. تردیدی نیست که اگر مضمونها و ویژگیهای اصلیِ انسان آرمانی را در درازنای تاریخ تحلیل کنیم، ایران را هستهی مرکزی نوآوری در این زمینه خواهیم یافت. با این همه طی سه قرن گذشته موجی نو از تمدن فنآورانهی مدرن به تدریج در مغرب زمین تکامل یافته که امروز فراگیر شده و ایرانیان در تاسیس آن نقشی نداشتهاند. این موج جهانگستر و مقاومتناپذیر تمدن مدرن است که رسانههای نو و ساختهای تازهی روایت کردنِ اساطیر را رقم زده و مادهی خامی که برای این کار مورد استفاده قرار داده، روایتها و اساطیر بومی اروپایی بوده که در نهایت ماهیتی رومی-مسیحی دارند. در نتیجه در برش زمانی امروزین ما با تاریخی دیرپا و غنی از تکامل مفهوم انسان کامل در ایران زمین روبرو هستیم، که اغلب همچنان در چنبر رسانههایی سنتی محدود مانده است، و در مقابل آن روایتهایی نو و مدرن از همین مفهوم را میبینیم که ریشه در خاک جوان و روایتهای نوپای اروپایی دارد، اما در چرخههای پردازش مکرر فرهنگی و تولید فزایندهی اقتصادی وارد شده و از راه صنعت مدرن فرهنگ خصلتی جهانی پیدا کرده است.
برای روشن شدن دعوی، خوب است دو نمونهی نامدار از این ابرانسانها را با هم مقایسه کنیم. در ایرانِ امروز هر کودکی (امیدواریم که!) دست کم اسم رستم را شنیده باشد، اما تردیدی نداریم که نام سوپرمن را میداند. یکی ابرانسانی است ایرانی که از نظر تاریخی به شخصیتی در ابتدای عصر اشکانی، یعنی حدود دو هزار سال پیش مربوط میشود و روایتهایش را به همین سبک و سیاقی که امروز میبینیم، در ادبیات و هنر عصر ساسانی نیز باز مییابیم. کتاب عظیمی مانند شاهنامه بر محور شخصیت او سروده شده و شماری از نامدارترین و بانفوذترین اندیشمندان تاریخ اندیشه (از فردوسی و بیرونی بگیرید تا سهروردی و مولانا) دربارهاش سخن گفتهاند. امروز نیز طبقهی فرهیخته با رستم و روایتهایش و سرنوشتش آشنا هستند. اما رسانهی اصلی انتقال ماجرای رستم همچنان کتابهای حجیم و زبانی سنجیده و فخیم است که شاید همگان آن را در نیابند.
در مقابل سوپرمن را داریم، آفریدهای تخیلی و خلاقانه که یک طراح مجلات کمیک استریپ حدود هشتاد سال پیش آن را پدید آورد. از آن هنگام به بعد فیلسوف، ادیب، دانشمند یا عارفی را نمیشناسیم که دربارهی سوپرمن شعری سروده یا کتابی نوشته یا نظریهای پرداخته باشد. با این همه انبوهی از فرآوردههای فرهنگی و غیرفرهنگی بر محور او پدید آمدهاند و چرخش مالیای که این نماد روایی هرساله تولید میکند، سر به فلک میزند. دشوار است در سراسر کرهی زمین به شهری بروید که دست کم گروهی از مردمش فیلم سوپرمن، نقاشی و عکس سوپرمن، یا کمیکاستریپ سوپرمن را ندیده باشند. عروسک سوپرمن، به همراه کیف و کفش و کلاه و عکس برگردان سوپرمن را همه جا میتوان یافت و سالی نیست که کارتون یا فیلمی دربارهی او ساخته نشود و چند ده میلیون (یا گاه چند صد میلیون) تماشاچی نداشته باشد.
در ایران زمین بر هر چشم نکتهسنج و خرد نقدپسندی آشکار است که سوپرمن طی پنجاه سال گذشته گام به گام پیشروی کرده و رستم قدم به قدم عقب نشسته است. این غلبهی یک اسطوره بر رقیب در عرصهی فرهنگ لزوما از «بهتر» یا «معنادارتر» بودنِ سوپرمن حکایت نمیکند. هرچند جذابتر بودن و روزآمد بودناش را نشان میدهد. سوپرمن با وجود بافت علمی-تخیلیِ داستاناش، در واقع زندگینامهای جادویی دارد. تواناییهای او عبارتند از رویینتنی در برابر آسیب سلاحها، پرواز کردن بی وسیله، سوزاندن و ذوب کردن چیزها با خیره نگریستن، و زورمندیِ باورنکردنی و اغراقآمیز. تمام این عناصر ماهیتی جادویی دارند و دقیقا همان چیزهایی هستند که در اساطیر قدیمی اروپایی پیشینه داشتهاند. سوپرمن در واقع تناسخی است از همان پهلوانان قدیم یونانی. او کمابیش به پرسئوس میماند، و پرواز کردن و زورمندی و خطاناپذیری ضربتهایش ادامهی همان است، با همان فاصله از عقلانیت و همان سطح از جادوپرستی. با این تفاوت که پرسئوس این تواناییها را به هدایای خدایان گوناگون مدیون بود و سوپرمن آن را از عالم لاهوت (یعنی سیارهای دیگر، در ملکوت آسمانها) به ارث برده است.
با وجود تاکید بر سویههای علمی تخیلی داستان سوپرمن، این تواناییها ارتباطی با علم مدرن ندارند و ادامهی مستقیم همان روایتهای باستانی محسوب میشوند. نمونهاش این که بنا به علم مدرن، سازگار با آنچه از قرنها پیش در ایران نیز بخشی از دانش عمومی محسوب میشده، دیدن با ورود اشعهای به چشم همراه است که از اجسام سرچشمه گرفته است. در اروپا این نکته تا عصر نوزایی به درستی دانسته نبود و نویسندگان اروپایی اغلب تا سه چهار قرن پیش در ادامهی تصور نادرستی که افلاطون داشت، اعتقاد داشتند که دیدن با خروج اشعهای از چشم و برخورد کردناش به اجسام همراه است. این شیوه از فهمِ «دیدن» در ایران زمین تنها در دایرهی خرافات باقی ماند و همان است که شالودهی مفهومیِ نظر زدن و چشم زدن را بر میسازد. این که از چشم سوپرمن اشعهای خارج میشود و میتواند اجسام را منهدم کند، دنبالهی مستقیم همین تصویر از دیدن است که هیچ ارتباطی با علمِ دیدنِ مدرن ندارد.
اگر به رستم بنگریم، از خیلی جنبهها او را امروزیتر و غیرخرافیتر خواهیم دید. رستم انسانی تمام عیار است. هیچ توانایی جادویی و غیرعادی به جز زورمندیاش ندارد و آن هم در حدی نیست که نامعقول و اغراقآمیز بنماید. کردار رستم و سوپرمن بر اساس قاعدهی عمومی اساطیر پهلوانان، به کشمکش با دشمنی استوار شده که امنیت و بقای «دوستان» و «قبیلهی خودی» را تهدید میکنند. اما بر خلاف سوپرمن که با موجوداتی عجیب و غریب و به قدر خودش نامعقول گلاویز میشود، رستم با پهلوانانی همسان با خویش در میآویزد که تقریبا همهشان انسان هستند، و آنهایی هم که نیستند دیوهایی هستند که شباهتی چشمگیر به انسان دارند، در حدی که میتوان آنها را قبیلهای از جنگلنشینان مازندرانِ باستان در نظر گرفت.
اگر به انگیزههای درونی، معیارهای اخلاقی، فراز و فرودهای داستانی، و پیچیدگی روابط با انسانهای دیگر و همچنین ارتباط پهلوان با خودش بنگریم، به روشنی در مییابیم که رستم بسیار پیچیدهتر و چندلایهایتر از سوپرمن است. ارتباط سوپرمن با دیگریها گذرا و سطحی است و گفتمان او روایتی تکرار شونده و به نسبت سادهلوحانه است که احترام به قانون مدنی و رعایت قواعد شهر مدرن را تبلیغ میکند. رستم در مقابل شخصیتی است که تمام قوانین را کنار میگذارد و تنها بر اساس قوانینی درونزاد و خودبنیاد کردار خود را انتخاب میکند. از این روست که رستم را میتوان پهلوانی اخلاقی به معنای حقیقی کلمه به حساب آورد، در حالی که سوپرمن، که نه گوش دشتبان را از جا میکند و نه پسرش را در نبرد از پای در میآورد، از عمق اخلاقی و فلسفی به کلی تهی است. به همین سبب است که کودکان سوپرمن را میپسندند و وقتی بالیدند و سن و سالی یافتند، «اگر» از سطحی فرهیختهتر باشند، به رستم روی میآورند.
جامعهی ایرانی در آن زمانی پیشتاز و نیرومند و بانفوذ بود که کودکانش با تصویری پیچیده و اثرگذار و نیرومند از انسان کامل پرورده میشدند و رشد میکردند. در جامعهای که کودکانش از ابتدای کار داستان رستم را آموخته باشند، دشوار بتوان دروغ گفت، دزدی کرد، لافِ گزاف زد، و ریا ورزید. شاید به این خاطر است که تا وقتی سرنمونهای فرهنگیای از این دست برقرار و تاثیرگذار بودند، این فرومایگیهای شخصیتی وضعیتی چنین همهگیر نداشت و بیماریهای اجتماعی امروزین هم از دلشان بر نمیخاست.
اما باید امروز این نکته را دریافت که رستم از فضای تخیل کودکانه به قلمرو اندیشهی فرهیختگان عقبنشینی کرده و بخشی از آنچه به هنگام شکلگیری شخصیت نزد نوباوگان تجربه میشود، کمابیش همان است که چند هزار سال پیش در جامعهای خرافی فهم میشد. علاج این درد تنها زمانی ممکن میشود که دلیل پیشروی سوپرمن و سبب عقبگرد رستم را دریابیم. کلید فهم این ماجرا، همانا فهم مدرنیته است و برتری فنآورانهی خردکنندهای که بر فرهنگهای سنتی دارد، و کارآمدی و چالاکی رسانههایی که پیامهای خویش را با آن مخابره میکند. سوپرمن به این خاطر امروز اهمیتی جهانگیر پیدا کرده که گذشته از یک آفریدهی تخیلیِ یک هنرمند گمنام، امروز یک هنرِ پاپِ فراگیر، و یک صنعت فرهنگیِ پولساز هم هست. تردیدی نیست که مکیده شدنِ اسطورههای پیچیده و معنادار در زمینهی تکثیر مکانیکی فرهنگ، بخشهایی از معنای آن را میزداید و بخشهایی دیگر را تخت و سطحی میسازد. اما شاید زمان آن رسیده باشد که نسخههایی رقیب با سوپرمن از رستم پدید آید. نسخههایی که پس از گذر از صافیهای مدرنِ برسازندهی سینما و پویانمایی و کمیک استریپ و بازی، امری سرراست و ساده و نرم و سطحی شده باشد، اما چه بسا که همچنان در این وضعیت نمادها و رگههایی از آن معنای دیرینه و کارگشا را در خود حمل کند و راه را بر آشنایی بعدیِ نوباوگان با اصل متن هموار سازد. شاید در آن هنگام سوپرمنی جذاب و زیبا و رنگین که چندان معنایی هم ندارد، جای خود را به رستمی به همین اندازه زیبا و چشمنواز دهد، که بخشی از میراث معنایی خود را حفظ کرده است.
ادامه مطلب: هویت کوچگردان
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب