پنجشنبه , آذر 22 1403

درباره‌­ی لذت‌های دروغين (بخش نخست)


شروين وكيلی

پيش درآمد

همچون هر بار، نگاشته‌شدن اين نوشتار نيز محصول به هم گره‌خوردن چند رخداد و همگراشدن چندين انگيزه بود. در آغاز، ميلی قديمی بود برای پرداختن به جنبه‌های جامعه‌شناختی آنچه كه من لذت‌های دروغين می­‌نامم و از آن «تحريک بيوشيميايی و از نظر فيزيولوژيک، زيانبارِ دستگاه لذت در مغز» را مراد می­‌كنم. به اين ترتيب، استفاده از سيگار، مشروبات الكلی و مواد مخدر، نمونه­‌های بارز لذت دروغين محسوب می­‌شوند. اين ميل با تصميمِ به همان نسبت قديمی­‌ای برای نوشتن كتابی درباره­‌ی تبارشناسی لذت‌های دروغين و تاريخ تكاملشان همراه بود و با اين وجود، همچنان به تعويق می­‌افتاد كه گردآوری داده در اين زمينه به نسبت دشوار بود و رده­‌بندی­شان مشكل.

اين وضعيت همچنان در كنار مخالفت مشهورم با استفاده از لذت‌های دروغين به حال خود باقی بود تا آنكه در چند روزِ پياپی، رخدادهايی بر هم سوار شد كه نوشته‌شدن اين متن را ضروری ساخت. نخست آنكه با دوستان و ياران و عياران به شهر باستانی ميمند سفری كرده بوديم و قوانين خورشيد در منع اين قبيل لذت‌ها همچنان جاری بود و در پايان، اعتراض ملايم برخی از مهمانان و نوآمدگان به جمع را برانگيخت كه از آزادمنشی و احترام به انتخاب آزاد در ميان خورشيديان خوشنود و سرخوش بودند و سازگاری اين منع را با آن، شايد در نمی­‌يافتند. در آن هنگام، قول دادم پاسخی در خور به اين اعتراض‌ها بدهم و دلايلی بسنده برای اين منع، ارائه كنم.

آنگاه در روزهای بعد از اين سفر، هنگامی كه تازه سفر به ديار خراسان را شروع كرده بودم، متوجه توزيع جالب توجه و ناهمسانِ اعتياد به سيگار در ميان ساكنان شهرهای سر راه شدم. در برخی از شهرها و روستاها، گويی همه با سيگاری در دست به دنيا آمده و همان گونه از دنيا می­‌رفتند و در برخی از شهرها نشانی از اين عادت به چشم نمی­‌خورد. آنگاه، وقتی به تهران بازگشتم، مقاله‌ی دوست خوبم «امين بزرگيان» را خواندم كه در وبلاگش منتشر شده است و به جامعه‌شناسی سيگار، طرد منع‌های قدرت‌مدارانه­‌ی حاكم بر آن و دفاعی خفيف از آن می­‌پردازد.

از اين روست كه پيش از نوشته‌شدن كتابی كه شايسته­‌ی اين موضوع است به نگارش اين مقاله دست می­‌برم. برای دوستانی كه به دليل عادتشان به سيگار، در سفر ميمند همراه ما نبودند و برای دوستانی كه همراهمان شدند و به خاطر پرهيز از برآوردن اين عادت، رنجه گشتند.

در اين نوشتار، قصد و مجالِ پرداختن به بحثی گسترده و فراگير در مورد لذت‌های دروغين و تبارشان را ندارم؛ تنها برخی از انديشه­‌ها را در مورد دو لذت دروغين مشهور -سيگار و مشروب الكلی- بر كاغذ خواهم آورد، بدان اميد كه بعدها در قالبی عمومی­‌تر بار ديگر تدوين شوند. اين متن مقاله­‌ايست كه بايد پس از كتاب «عصب‌شناسی لذت» كه مفهوم لذت دروغين را شرح می­‌دهد و در كنار مقاله­‌هايی مانند «جامعه‌شناسی اعتياد» و «داو، قمار و زايش سوژه» خوانده شود كه به جنبه‌­هايی خاص از اين موضوع می­‌پردازد.

گفتار نخست: توتون، سيگار و نيكوتين

تاريخچه

وقتی اروپاييان در واپسين سال‌های قرن پانزدهم، قاره­‌ی آمريكا را كشف كردند با سرزمينی پهناور و ناشناخته، جانوران و گياهانی ناآشنا و مردمی بيگانه با آداب و رسوم غريب را در برابر خود يافتند. يکی از اين گياهان ناشناخته، تنباكو و يكی از اين عادت‌ها و رسوم عجيب، دودكردن برگ آن بود. اسپانيايی­‌ها به ويژه در منطقه‌ی آمريكای مركزی و كارائيب با سرخپوستانی روبه‌رو شدند كه تنباكو دود می­‌كردند. به اين ترتيب، «كريستف كلمب» به عنوان نخستين معرفی‌كننده­ی  تنباكو به جهان غرب شهرت يافت و دو تن از ملوانانش -رودريگو دِ يِرِز و لوئيس دِ تورِس[1]–  نخستين اروپاييانی شدند كه در كوبا به همراه سرخپوستان، توتون دود كردند و اين به سال 1492.م بود.

وقتی اروپاييان در واپسين سال‌های قرن پانزدهم، قاره‌ی آمريكا را كشف كردند با سرزمينی پهناور و ناشناخته، جانوران و گياهانی ناآشنا و مردمی بيگانه با آداب و رسوم غريب را در برابر خود يافتند. يکی از اين گياهان ناشناخته، تنباكو و يكی از اين عادت‌ها و رسوم عجيب، دودكردن برگ آن بود. اسپانيايی‌ها به ويژه در منطقه‌ی آمريكای مركزی و كارائيب با سرخپوستانی روبه‌رو شدند كه تنباكو دود می‌كردند.

بنا به شواهد باستان‌شناسانه، توتون از حدود قرن دهم ميلادی در منطقه‌­ی آمريكای مركزی كشت می‌شده است. در ويرانه­‌های شهر مايايیی اوآخاكتون در گواتمالا نقش‌هايی از مردانی كه مشغول دودكردن چيزی شبيه به سيگار هستند، يافته شده و اين نشانگر قدمتِ زياد استفاده از اين گياه در ميان سرخپوستان است. به اين ترتيب، آنچه كه در چشم اروپاييان رفتاری غير عادی و جادويی جلوه می‌كرد از نظر بوميان آمريكايی چيزی جز تداوم يک سنت 500 ساله نبود.

نخستين كشيش­‌هايی كه برای رستگاركردنِ سرخپوستان و رهاندن ايشان از گناهانی مانند پرستش خدايان بيگانه و مالكيت زمين‌های بارور و معدن‌هايی انباشته از زر به جهان نو رفته بودند، در گزارش‌های خويش از عادتِ «دودكردن» در برخی از قبايل سرخپوست ياد كردند؛ فعلی كه با عبارتِ ماياييی «سيكار» -به همان معنای دودكردن- شناخته می­‌شد و در متون مبلغان مذهبی به شكل sigarro درآمد تا برای گوش‌های اسپانياييان، مفهوم­‌تر باشد. بر اساس يادداشت‌های اين مبلغان مذهبی، سرخپوستان طی مراسمی دور هم جمع می­‌شدند و برگ‌های خردشده و خشک توتون را كه در برگ توتون بزرگ‌تری پيچيده شده بود، دود می­‌كردند. اين رفتار از سويی دلالت اجتماعی داشت و به جشن‌ها و مراسم دينی و مناسک اهليت و عقد عهدها و پيمان‌ها مربوط می­‌شد و از سوی ديگر كاربردی پزشكی داشت، چراكه سرخپوستان گمان می‌­كردند دودكردن و جويدن تنباكو، ايشان را از شر امراضی گوناگون مصون نگه دارد.

نخستين اروپايی كه گزارشی از مصرف توتون منتشر كرد، جهانگردی فرانسوی بود به نام «ژاک كارتيه»[2] كه در جريان يكی از سفرهايش مهمان يک قبيله­‌ی سرخپوست شد و به همراه ايشان چپق دوستی كشيد و بعد از بازگشت به وطنش ماجرا را با آب‌وتاب توضيح داد. آنگاه، سفير فرانسه در پرتغال كه «ژان نيكوت» نام داشت، برای ماموريتی به برزيل -كه در آن هنگام از مستعمرات پرتغال بود- رفت و در آنجا به مصرف تنباكو عادت كرد. بعد هم به پرتغال بازگشت، در حالی كه بذرهای تنباكو را در انبان و نظريه­‌ای روشنفكرانه در مورد آثار معجزه‌­آميز و شفابخش توتون را در چنته داشت. به اين ترتيب، درست همان طور كه بعدها در مورد «فرويد» با كوكائين و  «تيموتی ليری» با LSD رخ داد، آدمی با بهترين نيت­‌ها و با قصدِ نجات‌دادن مردمان از رنج و بيماری، شتاب‌زده عمل كرد و عادتی خطرناک را به امراضی آزارنده افزود.

ژان نيكوت به يكی از مبلغان كوشا و پرشورِ مصرف توتون در اروپا تبديل شد. در 1556 .م آن را به فرانسه برد و دودكردن و جويدن و مصرفش به صورت انفيه را به مردم پاريس آموخت. بعد از دو سال اين موهبت جهان نو از مجرای همين سفير به پرتغال رسيد و يک سال بعد بذرهای توتون را در اسپانيا هم كاشتند. انگلستان، كمی ديرتر از اين ماجرا خبردار شد و در 1565بود كه تازه با تنباكو آشنا شد. آنگاه در 1592.م يک كشتی اسپانيايی به نام «سان كلمنته» 50 كيلوگرم از بذر توتون كوبايی را به فيليپين برد و در آنجا مبلغان مذهبی كاتوليک و كليساهايی كه به ارشاد و رستگارساختن مردم فيليپين مشغول بودند، نقشِ مروجان كشت‌وكار توتون و استفاده از آن را نيز بر عهده گرفتند.

نخستين اروپايی كه گزارشی از مصرف توتون منتشر كرد، جهانگردی فرانسوی بود به نام «ژاک كارتيه» كه در جريان يكی از سفرهايش مهمان يک قبيله‌ی سرخپوست شد و به همراه ايشان چپق دوستی كشيد و بعد از بازگشت به وطنش ماجرا را با آب‌وتاب توضيح داد. آنگاه، سفير فرانسه در پرتغال كه «ژان نيكوت» نام داشت، برای ماموريتی به برزيل -كه در آن هنگام از مستعمرات پرتغال بود- رفت و در آنجا به مصرف تنباكو عادت كرد. بعد هم به پرتغال بازگشت، در حالی كه بذرهای تنباكو را در انبان و نظريه‌ای روشنفكرانه در مورد آثار معجزه‌آميز و شفابخش توتون را در چنته داشت. به اين ترتيب، درست همان طور كه بعدها در مورد «فرويد» با كوكائين و «تيموتی ليری» با LSD رخ داد، آدمی با بهترين نيت‌ها و با قصدِ نجات‌دادن مردمان از رنج و بيماری، شتابزده عمل كرد و عادتی خطرناک را به امراضی آزارنده افزود.

برای دير زمانی، اروپاييان تنباكو را همچون نوعی ماده‌­ی دارويی مورد استفاده قرار می‌دادند. استفاده از آن با وجود عادتی كه برای دودكنندگانش به ارمغان می‌آورد، چندان زياد نبود تا آنكه جنگ، «دودكردن» را رواج داد. در ابتدای كار، دودكردن تنباكو يا جويدن آن نوعی عادتِ عجيب و غريب و مربوط به «آن طرف آب» محسوب می‌­شد كه به خصوص در ميان طبقه­‌ی اشرافی اروپايی كه دلباخته­‌ی چيزهای نو و نامعمول بودند، «مد» شده بود. پذيرفتن يا طرد آن در ابتدای كار كاملا به سليقه­‌ی شخصی افراد بستگی داشت، اما وقتی به سطوحی سلطنتی می‌­رسيد، بازتاب‌هايی سياسی می­‌يافت.

«سير والتر ريلای»[3] كه يک مستعمره­‌چی خبره و بانفوذ بود و می­‌رفت تا به خاطر سركشی تا چند سال بعد اعدام شوم، توانست ملكه­‌ی انگلستان را متقاعد كند تا دودكردن سيگار را امتحان كند؛ هر چند بعدها ملكه­ ويكتوريا از اين عادت بسيار ابراز تنفر كرد و استفاده از تنباكو را در ميان اعضای خانواده­‌اش ممنوع كرد، اما پسرش شاهزاده­ ولز كه با نامِ ادوارد هفتم بر تخت سلطنت انگلستان تكيه زد، سيگاركش قهاری از آب در آمد و چون تعيين‌كننده­‌ی مد در ميان طبقه‌­ی اشرافی خودنمای انگليسی بود، در رواج اين عادت تاثيری به سزا گذاشت. از آن سو، پادشاهانی مانند جيمز اول انگلستان و فيليپ دوم اسپانيا از اين عادت متنفر بودند و استعمال توتون را برای چند سال در كشورشان ممنوع كردند. جيمز اول حتی بيانيه­‌ای در مذمت توتون منتشر كرد و مردم را به ترک اين عادت فراخواند.

به اين فهرستِ شاهان تنباكوستيز بايد شاه عباس بزرگ را هم افزود كه در عصر خود مقتدرترين پادشاه جهان بود. در زمان او و در حدود سال 1000 هجری بود كه عادت به كشيدن چپق در ايران نيز وارد شد و شاه عباس كه می­‌ديد سربازان پادگان اصفهان، بخش عمده‌­ی پول خود را صرف خريد توتون می­‌كنند، كشت و تجارت آن را ممنوع كرد و دستور داد هر كس چپق كشيد، دماغ و لبش را ببرند. در نتيجه، اين عادت برای مدتی از ايران‌زمين رخت بربست.

تنباكويی كه شاه عباس ممنوع كرد، يک نسل پيش از به قدرت رسيدن او از مرزهای جنوبی وارد ايران شده بود و واسطه­‌ی انتقال آن به احتمال زياد پرتغالی­‌ها بودند. كمی بعد، بذر توتون چپق از مرز عثمانی وارد كشورمان شد و در كردستان و آذربايجان كشت شد. پس از مرگ شاه عباس و به خصوص در دوران زوال قدرت صفوی كه نظم و نسقی بر امور حاكم نبود، كشت توتون بار ديگر در ايران از سر گرفته شد و عادت به چپق و قليان نيز قدم به قدم در ميان مردم ايران‌زمين رخنه كرد.

نكته­‌ی جالب اينكه سيگار در شكلی كه امروز آن را می‌­شناسيم، تازه در سال 1762 بود كه به آمريكای شمالی وارد شد. مسئول اين كار، افسری بود به نام «ايسرائل پوتنام»[4] كه از برزيل به كشورش بازمی‌گشت و همراه خود بذرِ توتون‌های مرغوب كوبايی را می­‌برد. اين مرد كه بعدها از تيمسارهای مشهورِ جنگ‌های استقلال آمريكا شد، در مزرعه­‌اش در كانكتيكات، تنباكو كاشت.

كاشت توتون در آمريكا يكی از عوامل اصلی رشد برده‌­داری در اين كشور بود. نخستين گروه از بردگان آفريقايی كه برای كار به آمريكای شمالی منتقل شدند در 1614 .م به جيمزتاون رسيدند و در مزارع كشت تنباكو به كار گمارده شدند. از آن پس نيز كشت و كار توتون، يكی از زمينه­‌هايی بود كه به همراه كاشت پنبه، بيشترين شمار از بردگان را به خود مشغول می‌داشت.

در اروپا، رواج عادت استفاده از تنباكو، باعث شد تا دستگاه‌هايی برای پيچيدن سيگار و توليد صنعتی آن اختراع شود. در 1790 .م نخستين دستگاه‌ها از اين دست در اسپانيا و پرتغال به كار گرفته شدند و به سرعت به سمت شمال پيشروی كردند. در مدتی كوتاه، كارخانه‌­هايی كوچک برای توليد سيگار در فرانسه و آلمان پديد آمد و در هلند به ويژه به صورت نوعی تجارت پرسود در آمد. در 1820 .م كارخانه­‌های سيگارپيچی در انگلستان تاسيس شدند و پس از يک سال، قانونی برای گرفتن ماليات و گمرک بر آن در مجلس تصويب شد كه سيگارهای انگليسی را در دسترس مردم قرار می­‌داد و سيگارهای خارجی را به كالايی گران و لوكس تبديل می­‌كرد.

در اروپا، رواج عادت استفاده از تنباكو، باعث شد تا دستگاه‌هايی برای پيچيدن سيگار و توليد صنعتی آن اختراع شود. در 1790 .م نخستين دستگاه‌ها از اين دست در اسپانيا و پرتغال به كار گرفته شدند و به سرعت به سمت شمال پيشروی كردند. در مدتی كوتاه، كارخانه‌هايی كوچک برای توليد سيگار در فرانسه و آلمان پديد آمد و در هلند به ويژه به صورت نوعی تجارت پرسود در آمد. در 1820 .م كارخانه‌های سيگارپيچی در انگلستان تاسيس شدند و پس از يک سال، قانونی برای گرفتن ماليات و گمرک بر آن در مجلس تصويب شد كه سيگارهای انگليسی را در دسترس مردم قرار می‌داد و سيگارهای خارجی را به كالايی گران و لوكس تبديل می‌كرد.

عادت به استعمال توتون در اروپا همچنان به صورت امری اشرافی و خاص باقی ماند تا آنكه جنگ ايبريا ( 1808-1814.م) آغاز شد و سربازان انگليسی و فرانسوی كه برای نبرد به اسپانيا و پرتغال رفته بودند در سال‌های اقامتشان در آنجا به اين عادت گرفتار شدند. آن‌ها پس از بازگشت به وطنشان به عنوان گره‌هايی اجتماعی در ميان عوام عمل كردند كه به تدريج عادت سيگاركشيدن را همه‌گير ساختند. در آمريكا نيز، استفاده از سيگار پس از جنگ‌های داخلی و در دهه­‌ی 1860 .م رواج يافت. دليلِ سوارشدنِ موج‌های رواج سيگار بر جنگ‌های بزرگ، چنان‌كه شايد بتوانم بعدها در كتابی مستقل نشان دهم، كميابی و قحطی لذت‌های راستين و زيستی در شرايط جنگی است و جايگزين‌شدنش با لذت‌های دروغين، كه الگويی عام است و در تاريخ، بسيار ديده می‌­شود. گذشته از اين، توتون اثر محرک و ازبين‌برنده­‌ی گرسنگی هم دارد و به همين دليل هم در شرايط دشوار جنگی راه را بر ابتلا بدان هموار می­‌سازد.

از اواسط قرن نوزدهم با فراگيرشدن استفاده از دستگاه­‌های سيگارپيچی و كاشت تنباكو در مستعمره‌هايی مانند كوبا و خاور دور، قيمت سيگار پايين آمد و به اين ترتيب طبقه­‌ی متوسط نيز به مصرف‌كنندگان آن پيوستند. به اين ترتيب، سنت‌هايی اجتماعی كه به طبقه­‌ی متوسط و بالا تعلق داشت، در اطراف اين كالا شكل گرفت. در انگلستان -در پيروی از  ادوارد هفتم- رسمِ دودكردن سيگار پس از شام و خوردن مشروب‌هايی مانند پورت و براندی ظاهر شد و اتاق‌هايی برای سيگاركشيدن در هتل‌ها و قطارها پديدار شد. به اين شكل، دودكردن دسته‌جمعیِ سيگار پس از چند قرن فرازونشيب، كاربردی شبيه به اصلِ سرخپوستی­اش را در اروپا احيا كرد.

رواج استفاده از تنباكو، صنعتگران و توليدكنندگان سيگار را به فكر انداخت تا شكلی ارزان‌تر و ساده­‌تر از آن را پديد آورند تا بازار سيگار را در طبقه­‌های فقيرتر نيز گسترش دهد. به اين ترتيب بود كه سيگارت زاده شد و آن، برگ توتون خرد شده است كه در كاغذ پيچيده شده باشد. سيگارت -كه در كشور ما با همان نام سيگار شناخته می­‌شود- با سيگار -كه در كشور ما سيگار برگ نام دارد- از اين نظر تفاوت دارد كه دومی بسيار بزرگ‌تر است و برگ‌هايی تازه‌­تر را در آن به كار می­‌گيرند و معمولا آن را در برگ می­‌پيچند نه كاغذ. نخستين سيگارت‌ها در اروپا در دهه­‌ی 1880 .م پديدار شد. آنگاه در جريان جنگ جهانی اول استفاده از آن فراگير شد و به اين ترتيب عمومی‌شدن سيگار اتفاقی بود كه در ابتدای قرن بيستم تحقق يافت و اين عادت را از طبقه­‌ی متوسط و بالا به كل جامعه تسری داد.

رواج استفاده از تنباكو، صنعتگران و توليدكنندگان سيگار را به فكر انداخت تا شكلی ارزان‌تر و ساده‌تر از آن را پديد آورند تا بازار سيگار را در طبقه‌های فقيرتر نيز گسترش دهد. به اين ترتيب بود كه سيگارت زاده شد و آن، برگ توتون خرد شده است كه در كاغذ پيچيده شده باشد. سيگارت -كه در كشور ما با همان نام سيگار شناخته می‌شود- با سيگار -كه در كشور ما سيگار برگ نام دارد- از اين نظر تفاوت دارد كه دومی بسيار بزرگ‌تر است و برگ‌هايی تازه‌تر را در آن به كار می‌گيرند و معمولا آن را در برگ می‌پيچند نه كاغذ.

بذر توتون سيگارت در سال 1251 توسط دكتر «استپان هاراطونيانس» ارمنی وارد ايران شد. اين مرد كه در گيلان با نام حكيم فانوس شهرت داشت، توانست حمايت «محمدخان ناصرالملک همدانی فرمانفرما» را جلب كند. به اين ترتيب بذر توتون موسوم به سامسون در گيلان كشت شد و سپس توسط شخصی به نام «كوسيس»، به مازندران برده و در بابل كاشته شد. آنگاه از آنجا به اورميه و گرگان منتقل شد و بخش‌هايی را كه امروزه نيز زير كشت اين گياه است را تسخير كرد. امروزه توتون چپق كه گفتيم نوع عثمانی اين بذر بود در استان‌های آذربايجان غربی، كردستان و كرمانشاه و تنباكو در استان‌های اصفهان، فارس، بوشهر، خراسان و شاهرود كشت می‌شود.

در 1315 خورشيدی، اولين آزمايشگاه تحقيقاتی توتون در منطقه­‌ی تالش تاسيس شد و به اصلاح نژاد توتون ايرانی پرداخت كه مدتی بعد اين مركز به تيرتاش در بهشهر منتقل شد. در سال 1317 اولين مجتمع صنعتی‌ ‌توليد سيگار در زمينی به مساحت 10 هكتار در خيابان قزوين تهران به بهره‌برداری‌ ‌رسيد و اين همان است كه امروز شركت دخانيات ناميده می‌­شود. شركت دخانيات را در ابتدای كار، مشاورانی آلمانی، انگليسی و يونانی راه می‌بردند كه در طول يک نسل با مديران ايرانی جايگزين شدند.

 تركيب و تاثير

در مورد ماهيت ماده­ ی موثر در سيگار، راز بزرگی وجود ندارد. در سال 1828.م  دو دانشمند آلمانی به نام‌های «پوسِلت» و «رايمان»[5] موفق شدند ماده­ ی موثر موجود در برگ توتون را تخليص كنند و آن را به افتخار «ژان نيكوت» كه در فراگيرشدن مصرف اين ماده كوشش‌های زيادی به خرج داده بود، نيكوتين ناميدند.

نخستين دانشمندانی كه موفق به سنتز نيكوتين در آزمايشگاه شدند، «پيكته» و «كريپو»[6]، دو شيميدان فرانسوی بودند كه در 1893 .م گزارش كارخود را منتشر كردند.

اين ماده به رده­ ای از سموم گياهی تعلق دارد كه به خاطر خاصيت قليايی خود، آلكالوئيد ناميده می­‌شوند. نيكوتين در واقع سمی است كه بر دستگاه عصبی حشرات اثر می­‌گذارد و برای همين هم در صنعت كشاورزی از مشتقات آن به عنوان حشره­‌كش استفاده می­‌كنند. در واقع، اين ماده زهری است كه گياه برای دفاع از خويش در برابر حشرات، آن را توليد می‌كند. مهم‌ترين سازنده­‌ی آن در جهان گياهان، توتون است (Nicotiana tabacum) كه اين ماده را در ريشه­‌هايش سنتز می­‌كند. با اين وجود، نيكوتين در برگ‌های توتون -كه در معرض خطرِ خورده‌شدن توسط حشرات است- انباشته می­ شود. گياهان ديگری مانند سيب‌زمينی، گوجه‌فرنگی، فلفل سبز و برگ كوكا هم حاوی مقاديری كمتر از اين ماده هستند.

نيكوتين از نظر بيوشيميايی، يک محرک دستگاه سمپاتيک و تشديدكننده­‌ی اثر استيل‌كولين است؛ به طوری كه يكی از دو گيرنده­‌ی اصلی كولينرژيک را به دليل پاسخ سريعش به اين ماده، گيرنده­‌های نيكوتينی می­‌نامند. تاثير نيكوتين بر دستگاه عصبی مهره­‌داران و پستانداران در سطح فيزيولوژيک شبيه به حشرات است؛ يعنی، 40-60 ميلی‌گرم از آن می‌تواند يک انسان بالغ عادی را از پای درآورد. به اين ترتيب، نيكوتين را بايد زهری نيرومند و كشنده دانست. سميت اين ماده از آلكالوئيدهای ديگر بيشتر و مثلا حدود دو برابرِ خاصيت سمی كوكائين است. ريختن نيكوتين مايع بر روی پوست انسان می­‌تواند به جذب پوستی اين ماده و مرگ منتهی شود. با اين وجود، در شرايط عادی، مقدار نيكوتينی كه در جريان سيگاركشيدن وارد بدن می­‌شود از اين ميزان، بسيار كمتر است، چنان‌كه با كشيدن هر سيگار حدود يک ميلی­‌گرم از اين ماده وارد بدن می­‌شود. مانند ساير سم‌های دستگاه عصبی با استفاده­‌ی مداوم، حساسيت نورون‌ها به اين ماده كاهش می‌یابد و مقاومت بدن به آن بيشتر می­‌شود.

نيكوتين در واقع سمی است كه بر دستگاه عصبی حشرات اثر می‌گذارد و برای همين هم در صنعت كشاورزی از مشتقات آن به عنوان حشره‌كش استفاده می‌كنند. در واقع، اين ماده زهری است كه گياه برای دفاع از خويش در برابر حشرات، آن را توليد می‌كند. مهم‌ترين سازنده‌ی آن در جهان گياهان، توتون است (Nicotiana tabacum) كه اين ماده را در ريشه‌هايش سنتز می‌كند. با اين وجود، نيكوتين در برگ‌های توتون -كه در معرض خطرِ خورده‌شدن توسط حشرات است- انباشته می‌شود. گياهان ديگری مانند سيب‌زمينی، گوجه‌فرنگی، فلفل سبز و برگ كوكا هم حاوی مقاديری كمتر از اين ماده هستند.

مصرف نيكوتين به شكل انفيه، سيگار، يا توتونِ جويدنی در دفعات اول، پيامدهايی ناخوشايند را به دنبال دارد. تحريک دستگاه سمپاتيک، حالت تهوع، سردرد و حال‌به‌هم‌خوردگی، عوارض معمولی هستند كه پس از استفاده‌­های اوليه در فرد بروز می­‌كنند. با اين وجود يكی از ويژگی‌های نيكوتين آن است كه بدن به سرعت به آن خو می­‌گيرد و اين عوارض پس از چند بار مصرف برطرف می­‌شود. در اين حالت، پيامدهای خوشايند نيكوتين است كه در فرد تجربه می‌­شود و همان لذت دروغين مشهور را در وی ايجاد می‌كند. نيكوتين با تحريک دستگاه دوپامينرژيک، سيستم لذت مغز را فعال می­‌كند و به اين ترتيب باعث ايجاد حس آرامش و سرخوشی می­‌شود. اثر محرک آن بر سمپاتيک هم حس هوشياری و برانگيختگی را در فرد پديد می­‌آورد. كاهش حركات لوله­‌ی گوارش و افزايش ترشح غدد فوق كليوی از پيامدهای فيزيولوژيک استفاده از سيگار هستند.

بر خلاف نظر عموم، نيكوتين نيز مانند تمام آلكالوئيدهای ديگر، اعتيادآور است و با دستكاری سيستم لذت و شبكه­‌ی نورون‌­های دوپامينرژيک، الگوی تجربه­‌ی لذت را در فرد تحت تاثير قرار می­‌دهد و در نتيجه، ترک مصرف را به امری تنش­‌زا و رنج­بار تبديل می­‌كند. باور عمومی -كه از رواج مصرف سيگار ناشی شده- آن است كه درجه‌­ی اعتيادآوری نيكوتين از مواد مخدری مانند هروئين و كوكائين پايين‌تر است، اما در واقع چنين نيست. قدرت اعتيادآوری اين ماده از هروئين و كوكائين بيشتر است، اما از آنجا كه با دُزی كمتر مصرف می‌­شود، نشانگان ترک در آن خفيف­‌تر تجربه می‌­شود. با اين وجود، اين گزاره از گزارش انجمن قلب آمريكا كاملا درست است كه :«بنا به تجربه­‌ی تاريخی، معلوم شده كه اعتياد به سيگار يكی از دشوارترين اعتيادها برای ترک‌كنندگان است.»

نشانگان ترک سيگار اين علايم را در بر می­‌گيرد: سردرد، تحريک‌پذيری شديد، حالت تهوع و اختلال در خواب.

مصرف

چنان‌كه ديديم، الگوی مصرف سيگار در چارچوبی تاريخی از نظمی طبقاتی پيروی كرده است. در ابتدای كار در قرن شانزدهم و هفدهم استفاده از تنباكو مدی اشرافی و متظاهرانه بود كه به ويژه در طبقه­‌ی درباری اروپا رواج داشت. پس از آن، دامنه‌­ی مصرف‌كنندگان توتون در سه گامِ پياپی گسترش يافت و به مقياس امروزين رسيد، چنان‌كه مرور شد، وجه اشتراک تمام اين موج‌ها آن بود كه جنگی بزرگ مقدمه‌شان را تشكيل می­‌داده است. در ابتدای كار، جنگ فرانسه و انگليس با اسپانيا و پرتغال در سال‌های 1808 تا 1814 .م بود كه رواج مصرف توتون در ميان سربازان را رقم زد. پس از آن، به دنبال جنگ داخلی آمريكا در دهه­‌ی 1860.م مصرف دخانيات در اين سرزمين رواج يافت. مصرف سيگارت پس از جنگ جهانی اول و فراگيرشدن استفاده از سيگار به ضرب‌وزور تبليغات سينمايی و تلويزيونی نيز بلافاصله پس از جنگ دوم جهانی بود كه رواج يافت. به اين ترتيب، جنگ‌های نيمه­‌ی نخست قرن نوزدهم و جنگ‌های جهانی اول و دوم، موج‌هايی از رنج و فقرِ لذت راستين و زيستی را به دنبال داشتند كه با لذت‌های دروغينی در دسترس و مشروع مانند سيگار جبران شد.

گذشته از سير طبقاتی استفاده از تنباكو كه چكيده‌­اش را مرور كرديم، يک الگوی جنسی نيز برای استفاده از آن وجود داشته است. در ابتدای كار، استفاده از توتون به صورت سيگار و كشيدنِ آن، امری مردانه بود و در اروپای قرن شانزدهم هم به صورت عادتی مردانه رواج يافت. پس از مدتی كوتاه، رسمِ استفاده از انفيه؛ يعنی، كشيدن پودر توتون به بينی در ميان زنان رواج يافت و به سرعت در ميان مردان هم رايج شد. به اين ترتيب، تنباكو در ابتدای كار به صورت دودكردنی در مردان و انفيه در زنان رواج داشت. اولين شكلِ دودكردنی از توتون در زنان، پيپ يا همان چپق خودمان بود. چپق را سرخپوستان اختراع كرده بودند و اروپاييان استفاده­‌اش را از آن‌ها وام گرفتند. چپق در اروپا به شكلی ظريف و باريک ساخته می‌شد و پيپ در فرانسه و انگلستان، ابزاری زنانه برای استعمال دخانيات بود. جالب آنكه در كشورهايی مانند ايران، شكلِ اوليه­‌ی استعمال تنباكو -يعنی كشيدن سيگار- تا دوران معاصر رواجی نيافت و از آغاز، توتون را با چپق می‌­كشيدند و ناگفته پيداست كه چپق در ايران، ابزاری مردانه برای دودكردن تنباكو بود. پس از عصر ناصری، زمانی كه خيابان لاله‌زار تهران به عنوان يكی از نخستين گذرگاه­‌های مدرن ايران ظهور كرد، مردانی كه در آنجا به نظربازی و گردش اشتغال داشتند، بسته به ابزار دودكردنِ تنباكويشان و مركبشان رده‌بندی می­‌شدند. كسانی كه بر خر يا قاطر سوار می‌شدند و چپق می­‌كشيدند، معمولا از طبقات پايين‌تر جامعه بودند و برای امردبازی به آنجا می‌­آمدند (يا دست كم اين دو نشانه­‌ی امردبازان بود)، در حالی كه سيگاركشان معمولا بر اسب يا كالسكه سوار بودند و به زن­‌بارگی شهرت داشتند. در عصر قاجاری در ايران و عثمانی و مصر نيز تقسيم‌بندی جنسی روشنی برای مصرف توتون وجود داشت، چنان‌كه زنان از قليان و مردان از چپق يا سيگار استفاده می­‌كردند.

مصرف نيكوتين به شكل انفيه، سيگار، يا توتونِ جويدنی در دفعات اول، پيامدهايی ناخوشايند را به دنبال دارد. تحريک دستگاه سمپاتيک، حالت تهوع، سردرد و حال‌به‌هم‌خوردگی، عوارض معمولی هستند كه پس از استفاده‌های اوليه در فرد بروز می‌كنند. با اين وجود يكی از ويژگی‌های نيكوتين آن است كه بدن به سرعت به آن خو می‌گيرد و اين عوارض پس از چند بار مصرف برطرف می‌شود. در اين حالت، پيامدهای خوشايند نيكوتين است كه در فرد تجربه می‌شود و همان لذت دروغين مشهور را در وی ايجاد می‌كند. نيكوتين با تحريک دستگاه دوپامينرژيک، سيستم لذت مغز را فعال می‌كند و به اين ترتيب باعث ايجاد حس آرامش و سرخوشی می‌شود. اثر محرک آن بر سمپاتيک هم حس هوشياری و برانگيختگی را در فرد پديد می‌آورد. كاهش حركات لوله‌ی گوارش و افزايش ترشح غدد فوق كليوی از پيامدهای فيزيولوژيک استفاده از سيگار هستند.

در ابتدای كار، مقاومت در برابر سيگار و مشتقات ديگر تنباكو اندک بود. برخی از گروه‌ها و دسته­‌های معمولا سنت­‌گرا به دلايلی دينی يا اخلاقی­‌ای كه در نوعی محافظه­‌كاری ريشه داشت، استفاده از دخانيات را نادرست می‌دانستند و بديهی بود كه با چنين زمينه­‌ای نمی­‌شد با عادتی اعتيادآور مقابله كرد؛ به خصوص كه اين عادت با تجارتی پرسود و صنعتی بزرگ و تبليغات برخاسته از آن نيز آغشته شده باشد. به همين دليل هم در عمل تا اواسط قرن بيستم تنها چيزی كه می­‌بينيم، پيشروی سريع و آسان عادت به مصرف سيگار در جوامع گوناگون و جمعيت‌های بزرگ است و عقبگرد و فروپاشی سريع نظام‌های معنايی يا حقوقی­‌ای كه مهاركردن آن را آماج كرده بودند.

در اين مدت برداشت‌هايی شايعه­‌گونه و تبليغاتی كه سيگاركشيدن را مردانه، زنانه، بالغانه، جذاب، زيبا، سكسی يا خردمندانه می­‌نمود، رواج داشت؛ به شكلی كه سياست‌مدارانی مانند كاسترو و چرچيل و نويسندگان و انديشمندانی مانند سارتر و كامو، معمولا با سيگاری يا پيپی در گوشه­‌ی لب تصوير می‌شدند و اين قضيه حتی در مورد كسانی كه كاريكاتوری از يک سياستمدار يا انديشمند بودند -مانند استالين- هم مصداق داشت. خواص دارويی نيكوتين، كه به طور خاص به ماهيت حشره‌كش بودنش مربوط می­‌شود و بيشتر به همين دليل هم در ميان سرخپوستان كاربرد داشت، به قلمروهايی گوناگون و معمولا اساطيری تعميم می­‌يافت و به اين ترتيب، آرای «ژان نيكوت» كه توتون را «تقويت‌كننده­‌ی ذهن» و «مايه‌ی به حركت افتادن اخلاط اربعه» و «تيز‌كننده‌ی هوش» می­‌دانست به اشكالی جديدتر مدام بازتوليد می­‌شد.

اين ماجرا همچنان ادامه داشت تا آنكه به تدريج بدنه­‌ی نظام اجتماعی به بازانديشی و فهمِ پديده­‌ی مصرف دخانيات روی آورد. در اواسط قرن بيستم، شواهد تجربی برآمده از تجربه­‌ی سيگاركش­‌های حرفه­‌ای به قدری بر هم انباشته شده بود كه ديگر نمی­‌شد با قالب‌های خرافی و تبليغاتی قديمی، آن‌ها را فهم كرد. در نتيجه در زمينه­‌ی دانش زيست‌شناسی و پزشكی جديد، چارچوبی عقلانی و  شواهدی علمی برای طرد سيگار و مردود دانستن برداشت‌های قديمی پديدار شد. با اين وجود، زيان‌مندی سيگار و تاثيری كه بر دستگاه‌های تنفسی و خونی می‌­گذاشت به قدری آشكار و عريان بود كه سابقه­‌ی اين نوع از حمله‌كردن به سيگار به سال‌ها پيش بازمی­‌گشت.

نخستين گزارش‌های علمی در مورد زيان‌های سيگار به اواخر قرن هجدهم مربوط می­‌شوند. در سال‌های پايانی اين قرن، دكتر «ون سويمرينگ» آمريكايی (به سال 1795.م) ‌گزارش داد كه استفاده از پيپ به سرطان لب و دهان منتهی می­‌شود و دانشمند ديگری به نام «هيل» از شيوع سرطان بينی در ميان كسانی كه انفيه می‌‌كشند، خبر داد. با اين وجود، نخستين آزمايش‌های كنترل‌شده در مورد زيان‌های تنباكو در آغاز قرن بيستم انجام پذيرفت. در 1912.م «ايساک آدلر» برای نخستين بار سرطان شش را با دود سيگار مربوط دانست و يک تنه جنبشی در آمريكا را برای محدودكردن استفاده از اين كالا به راه انداخت. در 1929.م «فريتز ليكينتِ» آلمانی با داده‌­هايی آماری اين ادعا را اثبات كرد و نشان داد كه شيوع بيشترِ سرطان شش در مردان (كه پنج تا 6 بار از زنان بيشتر است) در عادتِ مردان برای دودكردن سيگار ريشه دارد. در سال 1950.م دكتر «ريچارد دال» بار ديگر همين ادعا را در مجله‌­ی معتبرِ «پزشكی بريتانيايی» طرح كرد.

گزارش‌های يادشده و آگاهی تدريجی مردم بر صدمه­‌های برخاسته از سيگار، باعث شد تا دعواهايی حقوقی بر ضد شركت‌های توليدكننده­‌ی سيگار طرح شوند. در 1954 .م نخستين دعوای حقوقی بر ضد شركت‌های توليد سيگار از سوی مردی كه به خاطر مصرف زياد سيگار به سرطان شش دچار شده بود، طرح شد. اين دعوا در كشور ايالات متحده به دادگاه رفت و اين كشوری است كه بزرگ‌ترين شركت‌های توليدكننده‌­ی سيگار را هم در خود جای داده است. نفوذ شركت‌های يادشده در اين دوران به قدری بود كه دعوای يادشده بعد از 13 سال در نهايت بی‌نتيجه ماند و به تبرئه­‌ی شركت‌ها ختم شد.

نخستين قانونی كه برای انحصار توليد و توزيع دخانيات در ايران وضع شد، به سال 1294 خورشيدی بازمی‌گردد. اين قانون در سال‌های 1302 و 1307 بازنوشته و به دولتی‌شدن كسب و كار توتون منتهی شد. بر اساس قوانين يادشده، انحصارِ واردات‌وصادرات، خريدوفروش و ساخت و نگهداری سيگار به دولت تعلق دارد. در 1310 خورشيدی موسسه‌ی انحصار دولتی دخانيات تاسيس شد تا به اجرای اين قوانين رسيدگی كند.

با اين وجود، در سال 1964 .م گزارش انجمن جراحان آمريكا سيگاركش­‌ها را دچار بهت و حيرت كرد. دكتر «لوتر تِری» در اين گزارش، هفت‌هزار مقاله در زمينه­‌‌ی سرطان شش و بيماري‌های قلبی و عروقی ديگر را تحليل كرده بود و به شيوه‌­ی بازآمايی (metaanalysis) نشان داده بود كه مصرف سيگار با ابتلا به بيماری‌های قلبی و تنفسی رابطه­‌ی مستقيمی دارد و پيوندی آشكار و محكم بين سرطان و مصرف دخانيات وجود دارد. پس از انتشار اين گزارش، جنبش‌های اجتماعی‌ا‌ی كه پيش از اين در قالب‌هايی زيبايی­شناسانه يا دينی از تحريم سيگار حمايت می­‌كردند، جانی تازه گرفتند و پس از مسلح‌شدن به ابزار دانش، بر اثرگذاری خود افزودند. شركت‌های توليد سيگار ناگزير شدند بر پاكت‌های سيگار خود عبارتِ «مصرف سيگار برای سلامتی زيانمند است.» را چاپ كنند و برخی از مسيرهای تبليغ دولتی برای سيگار مسدود شد.

با اين وجود، هنوز تا شكل­‌گيری نهادهای حقوقی پشتيبان مصرف‌كنندگان راه زيادی باقی مانده بود. نخستين دعوای حقوقی­‌ای كه به محكوميت شركت‌های توليد سيگار منتهی شد، تازه در سال 1983.م به نتيجه رسيد، اما در آن هنگام هم، وقتی دادگاه به نفع زنی سرطانی به نام «رز اسليوان» رای داد و 9 شركت توزيع سيگار را بابت بيماری او به پرداخت، 400هزار دلار غرامت محكوم كرد، ردپای قدرت به روشنی به چشم خورد، چراكه اين زن به فاصله­‌ی چند روز از دنيا رفت و دادگاه هم هم‌زمان با اين ماجرا حكم خود را تغيير داد و اين بار به نفع شركت‌های يادشده رای داد. در دهه­‌ی 90، نخستين رای قطعی برای محكوميت اين شركت‌ها صادر شد و از آن هنگام تا به امروز، شركت‌های يادشده هر ساله در حدود 200ميليون دلار به بيماران سرطانی شاكی غرامت می­‌پردازند، اما اين مبلغ نسبت به سودِ اين نهادها قابل چشم‌پوشی است.

به دنبال ضربه­‌های يادشده بر بازار دخانيات از اواسط قرن بيستم شركت‌های توليد سيگار به فكر افتادند تا با ايجاد تغييراتی در كالای خود، خطرِ ناشي از آن را كاهش دهند. در نتيجه استفاده از چوب سيگار برای دودكردن، مد شد و سيگارهای فيلتردار يا سبک (light) كه نيكوتين كمتری داشت به بازار آمد. داده­‌های آماری نشان می‌دهند كه اين كالاهای به ظاهر كم­‌خطرتر، در واقع تاثير چندانی در كاهش خطر مصرف دخانيات نداشته­‌اند، چراكه مشكل اصلی در جای ديگری است و اين كالاها آن را نشانه نگرفته­‌اند. مشكل در آن است كه افراد سيگاری­ به نيكوتين معتاد شده­‌اند و در سازگاری با الگوی آشنای تمام اعتيادهای ديگر، به شكلی اجباری و غير ارادی رفتارهايی را از خود بروز می­‌دهند كه به ورود نيكوتين به دستگاه عصبی­‌شان منتهی شود. از اين رو استفاده از سيگارهای فيلتردار يا سبک فقط باعث می‌شود اين افراد برای به دست آوردن نيكوتينِ مورد نياز خود، تعداد بيشتری سيگار بكشند، يا پک‌های عميق‌تری به سيگار خود بزنند.

امروز به ويژه در كشورهای توسعه‌يافته، جريان‌های نيرومندی برای مهاركردن اين عادت بسيج شده‌­اند. در دهه­‌های گذشته حركت‌هايی در رسانه­‌های عمومی برای آگاه­سازی مردم در مورد زيان‌های سيگار انجام گرفته و فيلم‌هايی در هاليوود ساخته شده است كه دقيقا برعكسِ سنتِ قديمی سينمای آمريكا -كه وامدار حمايت مالی شركت‌های توليد سيگار بود- پرهيز از سيگار را ترويج می­‌كرد. مشهورترين نمود اين جنبش برای ايرانيان، احتمالا فيلم «دنيای آبی[7]» است كه در آن آدم‌های خوب و قهرمانان داستان «غير سيگاری» و «شخصيت‌های بد داستان «سيگاری و دودی» نام داشتند.

جنبش‌های اجتماعی يادشده به كاهش چشمگير مصرف سيگار در دهه­‌های نيمه­‌ی دوم قرن بيستم منتهی شد. به همين ترتيب، الگوی جنسيتی استفاده از دخانيات نيز تغيير كرد، به اين معنی كه سن استفاده از آن، بيشتر و رواج آن در سنين بالا كمتر شد؛ يعنی، دخانيات تا حدودی به يک مدِ سنی تبديل شد كه جوانان در دوران نوجوانی و جوانی به آن گرايش نشان می­‌دادند و معمولا در ميانسالی آن را ترک می­‌كردند. الگوی يادشده در دهه­‌ی 1990 بار ديگر واژگونه شد و اين بار دليل اصلی، استعداد شركت‌های توليد سيگار برای جلب حمايت ستاره­‌های سينما بود تا استفاده از سيگار را امری متشخصانه، جذاب و سكسی بنمايند. عامه­‌پسندشدن شخصيت‌های مرجع در اين دوران و غياب سرمشق‌های تاريخی­‌ای كه تا پيش از جنگ جهانی دوم همچنان برای غربيان اهميت داشت، منتهی به آن شد كه دوستداران بازيگران سينما به خيل مصرف‌كنندگان سيگار بپيوندند. به اين ترتيب «آرنولد شوارتزنيگر»، «شارون استون»، «جک نيكولسون» و «دِمی مور» به مبلغان جديد مصرف سيگار تبديل شدند.

با وجود تمام اين تدابير و يافته‌های علمي، در حال حاضر يک ميليارد و 250ميليون نفر در جهان به سيگار معتاد هستند كه 80 درصدشان در كشورهای توسعه‌نيافته و فقير زندگي مي‌كنند، چراكه الگوی مصرف سيگار به ويژه در سال‌های هزاره‌ی سوم ميلادی آشكارا دگرگون شده است. شركت‌های توليد سيگار، هم‌زمان با سخت‌ترشدنِ قوانين و اوج‌گرفتن محدوديت‌های قانونی در كشورهای پيشرفته، بازار هدف خود را به مناطق فقيرتر جهان منتقل كرده‌اند. به همين دليل هم نيمی از كل سيگاری‌های جهان در چين، بنگلادش، هند و آفريقا زندگی می‌كنند و سيگاركش‌ترين مردم دنيا در حال حاضر، ساكنان كشورهای فقير و در حال توسعه هستند.

در ايران اما، سيگار و چپق و قليان بر خلاف ساير كشورها با چنين كشمكشی درگير نشده است. ورود اين محصول به سرزمين ما، بر خلاف ساير كشورهای مسلمان، چندان با جار و جنجال همراه نبود. آسان‌گيری در برابر مصرف دخانيات، از سوی ديگر با واكنش سريع و به همين ترتيب بی‌مقدمه­‌ی نهادهای قدرت برای محدودكردن مصرف توتون همراه بود. وقتی زيان‌های مصرف سيگار روشن شد، همان نهادهای دينی به سرعت در برابرش صف آراستند و چند تن از مراجع شيعه حكم به حرام‌بودن سيگاركشيدن دادند كه در روزگار ما فتوای آيت­الله سيستانی، نافذترين نمونه در اين زمينه است. با وجود سكوت به نسبت گسترده­‌ی بخش عمده­‌ی مرجع‌های شيعه در برابر عادت دودكردن سيگار و رواداری ناگفته­‌ی ايشان در مورد اين كردار، در سطح حقوقی و نهادهای دولتی، كشمكشی به نسبت سخت­‌تر برای كنترل پديده­‌ی توتون به چشم می­‌خورد.

نخستين قانونی كه برای انحصار توليد و توزيع دخانيات در ايران وضع شد، به سال 1294 خورشيدی بازمی­‌گردد. اين قانون در سال‌های 1302 و 1307 بازنوشته و به دولتی‌شدن كسب و كار توتون منتهی شد. بر اساس قوانين يادشده، انحصارِ واردات‌وصادرات، خريدوفروش و ساخت و نگهداری سيگار به دولت تعلق دارد. در 1310 خورشيدی موسسه­‌ی انحصار دولتی دخانيات تاسيس شد تا به اجرای اين قوانين رسيدگی كند. پس از انقلاب اسلامی، انحصار يادشده كه در زمان پهلوی دوم به نسبت سست شده بود، بار ديگر با صلابت احيا شد و امروز شركت دخانيات ايران، صاحب و كنترل‌كننده­‌ی فرآيندهای حاكم بر بازار توتون و تنباكو در ايران است. در سال 1374 تلاشی برای خصوصی‌كردن توليد دخانيات در 14 استان انجام شد كه به دليل مديريت‌نشدن و آشفته‌ساختن فرآيندهای توليد به سرعت مهار شد و پس از يک سال همه چيز به وضع سابقش بازگشت.

شركت دخانيات ايران با وجود خصلت دولتی­‌اش و شايد اصولا به دليل همين دولتی‌بودنش از تحول‌­های جاری در معنای بين‌المللی سيگار پيروی كرده است. شعارِ «مصرف دخانيات برای سلامتی شما زيان دارد» تقريبا همزمان با سيگارهای آمريكايی بر پاكت‌های سيگار ساخت ايران نيز ظاهر شد، در حالی كه در كشورمان دعواهای حقوقی‌ای كه انجام اين كار را برای توليدكنندگان، الزام­‌آور سازد، رخ نداده بود. به همين ترتيب با نزديک‌شدن به سال‌های پايانی هزاره­‌ی دوم ميلادی، قوانين محدودكننده­‌ای مشابه با آنچه در كشورهای پيشرفته وضع شده بود در كشور ما هم از تصويب مجلس گذشت.

نخستين تلاش برای محدودكردن استفاده از سيگار پس از انقلاب به سال 1370 بازمی­‌گردد. در هشتم دی‌ماه اين سال طرحی برای ممنوع‌كردنِ استفاده از سيگار در مكان‌های عمومی از تصويب مجلس گذشت، اما شورای نگهبان با اين استدلال كه اين طرح باعث ضرروزيان به شركت دخانيات و در نتيجه دولت می­‌شود، آن را با قانون اساسی مغاير دانست و جلوی اجرای آن را گرفت. با اين وجود، تلاش برای به كرسی‌نشاندن اين قانون همچنان ادامه يافت. مجلس با وجود وتوی شورای نگهبان بر نظر خود پای‌فشرد و در نتيجه، اين طرح به مجمع تشخيص مصلحت نظام فرستاده شد. اين مجمع در سال 1371 نظر شورای نگهبان را تصويب كرد و موضوع به شكلی مبهم و فرمايشی به دولت واگذار شد. دو سال بعد، بخشنامه­‌ای 6 ماده‌­ای از مجرای دولت به سازمان‌ها و نهادهای دولتی ابلاغ شد. معاون اول رئيس جمهور وقت، دكتر «حسن حبيبی» زير اين بخشنامه را امضا كرده بود و وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی؛ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی؛ وزارت صنايع و سازمان صداوسيما در تهيه آن نقش داشتند. در اين مصوبه تدابيری برای كاهش مصرف دخانيات گنجانده شده بود. اين سند در سوم مرداد 1373 به وزارتخانه­‌ها و نهادهای دولتی ابلاغ شد، اما هرگز اجرا نگشت. با اين وجود، همچنان جريانی در جامعه­‌ی ايرانی وجود داشت كه خواهان تحقق قوانين محدودكننده بود. از اين رو در سال 1376 آئين‌نامه ممنوعيت استعمال و عرضه سيگار و ساير مواد دخانی در اماکن عمومی به تصويب هيات وزيران رسيد. در نخستين ماده از اين سند، دودكردن سيگار در امكان عمومی سقف‌دار به هر شكلی ممنوع شده است. با اين وجود اين آيين‌نامه نيز در نهايت، كارآيی اجرايی به دست نياورد.

در ايران، مصرف سيگار يكی از عوامل اتلاف منابع انسانی و مالی است. گذشته از تلفات 60هزار نفره‌ی يادشده كه با مرگ يک ارتش بزرگ در هر سال برابری می‌كند، هزينه‌ی سيگاری‌بودن ايرانيان، روزی 15ميليارد تومان تخمين زده می‌شود كه پنج ميليارد تومانِ آن صرف دودكردنِ مستقيمِ سيگار و 10 ميليارد تومان ديگر صرف هزينه‌های جانبی آن می‌شود كه به ويژه مخارج درمانی مربوط به امراضِ برخاسته از اين اعتياد را در بر می‌گيرد. 15 درصد از جمعيت كشور؛ يعنی، بيش از 10 ميليون نفر به سيگار معتاد هستند و سنِ ابتلا به اين عادت و رواج اين موضوع در ميان دختران در دو دهه‌ی گذشته، الگويی توسعه‌يابنده و نگران‌كننده را از سر گذرانده است، چنان‌كه در دو سال گذشته، مصرف سيگار در كشور 10% افزايش يافته است كه رقمی شگفت‌انگيز و بی‌نظير در ميان ساير كشورهاست. اگر اين آمارها الگوی يادشده را حفظ كنند تا 20 سال ديگر سالانه 200 هزار ايرانی به خاطر سيگاركشيدن كشته خواهند شد.

پس از افتادن زمام به دست اصلاح‌طلبان، بار ديگر اين قانون‌ها از محاق فراموشی خارج شد و يكی از مواردی كه در مجلس ششم تدوين شد، طرح جامع كنترل و مبارزه­‌ی ملی با دخانيات بود كه در كميسيون بهداشت و درمان آماده شد. اين طرح در زمان فعاليت مجلس هفتم با 18 ماده و پنج تبصره بار ديگر مطرح شد و اين بار در پنجم مهرماه 1385 به تصويب رسيد. منع فروش سيگار به افراد زير 18 سال و جريمه­‌ی كسانی كه در مكان‌های عمومی سيگار می­‌كشند، از بندهای مهم اين سند قانون است. قوانين يادشده، موازی با قوانينی مشابه در كشورهای مسلمان ديگر -به ويژه مالزی- به تصويب رسيده‌­اند و تا حدودی دنباله­‌ی جريانی حقوقی هستند كه به خصوص در غرب، فعال است و با موفقيت منع استفاده از دخانيات در مكان‌های عمومی كشورهای پيشرفته را متحقق ساخته است.

با وجود تمام اين تدابير و يافته‌­های علمی، در حال حاضر يک‌ميليارد و 250ميليون نفر در جهان به سيگار معتاد هستند كه 80 درصدشان در كشورهای توسعه‌نيافته و فقير زندگی می­‌كنند، چراكه الگوی مصرف سيگار به ويژه در سال‌های هزاره‌­ی سوم ميلادی آشكارا دگرگون شده است. شركت‌های توليد سيگار، هم‌زمان با سخت‌ترشدنِ قوانين و اوج‌گرفتن محدوديت‌های قانونی در كشورهای پيشرفته، بازار هدف خود را به مناطق فقيرتر جهان منتقل كرده­‌اند؛ به همين دليل هم نيمی از كل سيگاری­‌های جهان در چين، بنگلادش، هند و آفريقا زندگی می‌­كنند و سيگاركش‌­ترين مردم دنيا در حال حاضر، ساكنان كشورهای فقير و در حال توسعه هستند.

آمار كسانی كه هر ساله به دليل مصرف سيگار كشته می­‌شوند، سه‌ميليون نفر تخمين زده می­‌شود و در ايالات متحده مصرف سيگار، مهم‌ترين دليل مرگِ قابل پيشگيری به شمار می­‌رود. هر سال در جهان، چهارميليون نفر به دليل بيماری‌های ناشی از مصرف سيگار كشته می‌­شوند و آمار اين تلفات در كشور ما به 60 هزار نفر در سال تخمين زده می‌شود. در كشور ايالات متحده  -و احتمالا در بسياری از كشورهای ديگر- مرگ‌ومير در اثر سيگار، مهم‌ترين دليلِ مرگِ قابل پيشگيری می­‌باشد.

در ايران، مصرف سيگار يكی از عوامل اتلاف منابع انسانی و مالی است. گذشته از تلفات 60هزار نفره­‌ی يادشده كه با مرگ يک ارتش بزرگ در هر سال برابری می­‌كند، هزينه­‌ی سيگاری‌بودن ايرانيان، روزی 15ميليارد تومان تخمين زده می­‌شود، كه پنج‌ميليارد تومانِ آن صرف دودكردنِ مستقيمِ سيگار و 10 ميليارد تومان ديگر صرف هزينه­‌های جانبی آن می‌­شود كه به ويژه مخارج درمانی مربوط به امراضِ برخاسته از اين اعتياد را در بر می­‌گيرد. 15 درصد از جمعيت كشور؛ يعنی، بيش از 10 ميليون نفر به سيگار معتاد هستند و سنِ ابتلا به اين عادت و رواج اين موضوع در ميان دختران در دو دهه‌­ی گذشته، الگويی توسعه‌يابنده و نگران‌كننده را از سر گذرانده است، چنان‌كه در دو سال گذشته، مصرف سيگار در كشور 10% افزايش يافته است كه رقمی شگفت­‌انگيز و بی‌نظير در ميان ساير كشورهاست. اگر اين آمارها الگوی يادشده را حفظ كنند، تا 20 سال ديگر سالانه 200 هزار ايرانی به خاطر سيگاركشيدن كشته خواهند شد.

دهانی كه سيگار می‌كشد، اسفنكتری منضبط و اجتماعی‌شده است كه كاری با دلالت نمادينِ منفی را انجام می‌دهد. سيگاركشيدن از اين رو به گمان من نقطه‌ی مقابل خوردن/نوشيدن است. به هنگام خوردن نيز اين تنها اسفنكترِ عريان در برابر چشم جامعه، فعال می‌شود. در خوردن هم مانند دودكردن، سيالی از دهان عبور می‌كند كه در نهايت، لذت و سرخوشی ايجاد می‌كند، با اين تفاوت كه خوردن، لذتی زيستی و سودمند برای بدن را پديد می‌آورد، در حالی كه دودكردن سيگار به لذتی دروغين و بنابراين ممنوع منتهی می‌شود.

يكی از عوامل بالارفتن آمار مصرف دخانيات در ميان جوانان، باب‌شدنِ استعمال قليان در سال‌های اخير بوده است. قليان به دليل جايگاه به نسبت قديمی‌اش در سنت استعمال تنباكوی ايران و به دنبال برخی از سودجويی‌­های نهادهای بانفوذ در سال‌های اخير، به عنوان برابرنهادی «ايرانی» و «بی‌خطرِ» موازی با سيگار در ميان نوجوانان و جوانان مطرح شد. به همين دليل هم استفاده از آن به ويژه در نوجوانان 13 تا 15 ساله كه هنوز با ته‌مانده­‌ی اخلاق قديمی­‌شان، روی‌آوردن به سيگار را ناپسند می­‌دانند، رواج يافت. اين برداشت غلط كه قليان، ابداعی ايرانی است و اينكه زيانی كمتر از سيگار دارد، به سادگی با نگريستن به داده­‌های تاريخی و علمی ابطال می‌شود. در واقع قليان، ابداعی عربی است كه نخست در بخش‌های عرب‌نشينِ كشور عثمانی -مصر، سوريه و عراق- رواج يافت و بعد از آنجا به ايران راه يافت. مصرف كامل هر «دست» قليان، با دودكردن 80 تا 100 سيگار برابر است؛ يعنی، می‌تواند دزی سمی و خطرناک را به بدن منتقل ­كند كه معمولا پيش از انجام اين كار به دليل حالت تهوع يا سرگيجه­‌ای كه عارض می­‌سازد، مصرف‌كننده را از تدخينِ بيشتر بازمی­‌دارد. در ميان سال‌های 1382 تا 1386، صرف قليان در ميان نوجوانان گروه سنی يادشده دو برابر شد و از آنجا كه اين نوجوانان پس از مصرف قليان به كشيدن سيگار روی می­‌آورند، می­‌توان افزايشی مشابه در اعتياد به سيگار را نيز در نسلِ جوانِ در راه مانده، انتظار داشت. درحال حاضر از هر چهار نوجوانِ 13 تا 15 ساله، يک نفر يا بيشتر قليان می‌كشد.

در يک جمع­‌بندی كلی، می­‌توان گفت كه در حال حاضر، پويايی مصرف تنباكو در پيوند با قدرت و ثروت، همچنان مسير ويژه­‌ی خود را طی می­‌كند. سيگار همچنان تنها ماده­‌ی اعتيادآور دودكردنی است كه در سطح جهانی به طور قانونی خريدوفروش و توليد می­‌شود. هنوز شركت‌های توليد سيگار از مصونيت قانونی و حقوقی قابل توجهی برخوردارند و تازه امكانِ شكايت از اين موسسه­‌ها در كشورهای پيشرفته در سپهر عمومی طرح شده است.

معنای سيگار

1. با اين مقدمه­‌ی زيست‌شناسانه و آن مقدمه‌­ی تاريخی، می‌توان به بحثی چندسويه­‌تر در مورد سيگار پرداخت.

توتون، اگر از زاويه­‌ی جامعه‌شناسی زيستی نگريسته شود، تفاوتی با ساير آلكالوئيدها ندارد. نيكوتين هم مانند ترياک و كوكائين و حشيش، ماده­‌ای سمی است كه گياهان برای دفاع از خود در برابر حشرات توليد می‌­كنند. سمی كه بر دستگاه عصبی تاثير می­‌گذارد و در كنار عملِ كشنده و زيانبارش بر نورون­‌ها، سيستم لذت را هم فعال كرده و از اين راه، لذتی دروغين را پديد می­‌آورد. اين لذت دروغين دستمايه­‌ی بهره‌­جويی آدميان از اين ماده شده و آن را به مرتبه‌­ی گياهی نمادين با كاركردِ آيينی و بعد از آن به عنوان گونه‌­ای كشاورزی و در نهايت محصولی صنعتی تبديل كرده است.

سرخپوستانی كه از هزاران سال پيش توتون را می­‌كاشتند و مورد استفاده قرار می‌­دادند، به ندرت به اين ماده معتاد بودند. از سويی بدان دليل كه كاشت و توليد اين ماده در حدی كه مصرف دايمی را ممكن كند دشوار بود و از سوی ديگر به خاطر كاركرد نمادين و آيينی «دود كردن»، كاری نبود كه در قالب عادتی روزمره قابل تكرار باشد. با اين وجود، وابستگی به نيكوتين نيز مانند ساير سم‌های عصبیِ سرخوش‌كننده، سيرِ مارپيچي ارتقا از گياهی زهرآگين به گياهی مقدس و نمادين را به سرعت پيمود و از آنجا نيز به چيزی كاشتنی و قابل مصرف تبديل شد كه جويدنِ آن و ماليدن آب دهان آلوده به آن بر روی بدن، حشراتی مانند پشه و كک را فراری می­‌داد.

از اين نگاه، پيدايش سيگار هم مانند هروئين و LSD، محصول نوعی اشتباه جامعه‌شناختی در سير تكامل جماعت‌های انسانی است؛ انسانی كه پيچيدگی دستگاه عصبی‌اش،امكان چنگ‌انداختن به هر لذتِ ممكنی را برايش فراهم كرده، دست اندركار گشودن عرصه­‌هايی نو، هر چند زيانبار و بيماری­‌گونه در قلمروی لذت شد كه اعتيادهای گوناگون از جمله سيگار يكی از آن‌هاست.

به اين تحليل، می­‌توان برداشت رفتارشناسانی مانند «جيرد دايموند» را نيز افزود كه در كتاب زيبای «ظهور و سقوط شامپانزه­‌ی سوم» استفاده از سيگار و مشروب الكلی را نوعی رفتار خودويرانگر می‌داند كه در جريان تكامل برای جفت­‌يابی طراحی شده است. می­‌دانيم كه بسياری از جانوران به ابزارهايی دست و پاگير و خطرناک برای نمايش جذابيت جنسي­شان مسلح هستند كه دم دراز طاووس با اثرِ بازدارنده‌­اش بر پرواز جانور نر، نمونه‌­ای از آن است. رفتارهايی از اين دست هم در پرندگان و پستانداران مشاهده شده است كه جنگ نرها با هم يا نمودن خود به يک شكارچی و گريختن از آن، نمودهايی از آن هستند. در تمام اين موارد، جانوری كه رفتارِ خطرناک يادشده را انجام می­‌دهد، در واقع مشغول ارسال اين پيام به جفتِ خويش است: «ببين من چه ژن‌های خوبی دارم! با اين ديوانه‌­بازی­‌ها/ با اين جسارت در برابر شكارچی/ با اين دمِ دراز و دست‌وپاگير! اين همه عمر كرده‌­ام!»

جيرد دايموند معتقد است كه سيگاركشيدن يا نوشيدن مشروب الكلی با وجود نتايج زيانبار آشكار و روشنش، به همين دليل در ميان آدميان رواج دارد، چراكه اين هم راهی است برای نمايش قدرت و توانايی بدنی كه زير تاثير زهر، قابليت‌های خود را به نمايش می­‌گذارد.

رويكرد دايموند و ساير رفتارشناسانی كه به اعتيادهای آشكار و متظاهرانه مانند سيگار همچون «پديده­‌ی دم طاووس» نگاه می‌­كنند، اين خوبی را دارد كه می­‌تواند ارتباط دور از ذهن، اما مبرهنِ ميان سيگار و جذابيت جنسی را هم توضيح دهد. هر كس در معرض دود سيگار قرار گرفته باشد، می­‌داند كه فرد سيگاری كسی است كه دهانی بدبو، تنفسی آسيب‌ديده و معمولا دندان‌هايی جرم‌گرفته و ناسالم دارد و در صورتی كه به استعمال دخانيات مشغول باشد، دودی بدبو را از خود متصاعد می­‌كند. با اين وجود اين نكته كه سيگار، نشانه­‌ی مردانگی مردان و سكسی‌بودن زنان محسوب می‌شود، نياز به توضيح دارد. ناگفته پيداست كه جذابيت جنسی، سرراست­‌ترين و قوی‌­ترين راه برای تبليغ يک محصول است و شركت‌های توليد سيگار كه نمادهايی مانند «مردِ مارلبورو» يا «وينستون به مثابه سيگار و نه به مثابه چرچيل» را ابداع كرده­‌اند، در ترويج اين كيشِ سكسِ سيگاری نقشی به سزا داشته­‌اند. با اين وجود، چنين می­‌نمايد كه زيربنايی زيست‌شناختی و تكاملی هم برای اين موضوع وجود داشته باشد كه سوارشدن اين نمادها و تبليغ‌ها را بر زمينه‌­ای چنين ناجور و ناخوشايند ممكن سازد.

از اين روست كه تلاش برای ريشه‌كن‌كردن و پاكسازی جامعه از نهادهای پشتيبانِ لذت‌های دروغين، كاری آرمان‌گرايانه و ساده‌لوحانه است. تا وقتی كه مواد شيميايی مولد لذت‌های دروغين و در نتيجه اعتياد و رفتارهای تكراری مربوط بدان وجود دارند، نهادهای سازمان‌دهنده به آن نيز وجود خواهند داشت. در شرايطی كه اين نهادها مشروعيت قانونی داشته باشند، با چيزهايی شبيه به شركت دخانيات يا كارتل‌های بزرگ توليد سيگار روبه‌رو خواهيم بود و وقتی اين مشروعيت از بين برود، شبكه‌های قاچاق مواد مخدر و سازمان‌هايی جنايی مانند مافيا جايشان را خواهند گرفت.

2. سيگار از نگاهی ديگر اما، به نمادی برای يک تابوی اجتماعی می‌­ماند. حدود يک قرن از زمانی كه فرويد گرايش به سيگار را همچون تثبيت در مرحله­‌ی دهانی توصيف كرد، می­‌گذرد و امروزه می­‌توان به برداشت‌های پيچيده­‌تری در اين خط روانكاوانه ميدان داد. سيگار از سويی به دهان مربوط می­‌شود كه يكی از اسفنكترهای منضبط‌‌شده­‌ی مهم و تنها اسفنكترِ اجتماعی‌شده­‌ی آشكار و عريان است؛ از سوی ديگر به تنفس مربوط است كه از ديرباز با استعاره­‌های متصل به هوا و جان و زندگی و روح و اموری شبيه به اين پيوند داشته است. سيگار، ابزاری است برای «دودكردن»؛ يعنی، مربوط‌كردن دودِ گرمِ غليظ با دهان.

اين ارتباط ميان دود و دهان را می‌توان در قالبی روانكاوانه همچون بازسازی كنشِ آغازينِ مكيدن سيال گرمی مانند شير، شبيه دانست و سيگار را جانشين سوژه­‌ی لذتِ اوليه -پستان مادر-  فرض كرد. از سوی ديگر، می­توان ارتباط آن دو را همچون امری تابوگونه تفسير كرد. دود، همواره در برابر آتش، دلالتی منفی داشته است. نه تنها در ادبيات ايران‌زمين و باورهای عاميانه و اساطير پارسی، كه در قلمرو ساير تمدن‌ها هم مدام به جفت متضاد معنايی مهمی برمی­‌خوريم كه آتش را در برابر دود و نور را در مقابل ظلمت قرار می­‌دهد و اين دو را با جم­‌هايی مشهورتر مانند نيک/ بد يا زمينی/ آسمانی، يكتا می­‌انگارد. بنابراين كشيدن سيگار، در واقع درآميختن هوا با دود؛ يعنی، آغشتنِ هوا/ روح/ پاكيزگی با دود/ پليدی/ آلودگی است. امری كه در شرايط عادی، تابو و حرام دانسته می‌­شود و دست‌يازيدن به آن، شمنی كاركشته و جادوگری رازآشنا را می‌­طلبد. در واقع در گذشته چنين نيز بوده است و دودكردنِ مواد مخدر و محرک -چه توتون باشد و چه كوكا يا حشيش- كاری بوده كه به جادوگران قبيله و كسانی كه اهليتِ بازی‌كردن با تابوها را داشته‌­اند، واگذار می‌­شده است.

سيگاركشيدن به اين تعبير، نوعی بازی اجتماعی با تابوهاست. كسانی كه مشغول دودكردن سيگار هستند، دهان -يعنی دروازه‌­ی ارتباط بدن/ لوله­‌ی گوارش/ روح – خود را به چيزی بويناک و تيره كه دلالتی اهريمنی دارد آلوده می­‌كنند. بنابراين به كاری اساطيری دست می­‌زنند و تابويی را نقض می‌كنند. از اين روست كه سيگاركشيدن دسته‌جمعی به ورود به محفلی از رازآشنايان شباهت دارد و يکی از راه‌های ايجاد و ابراز صميميت، دودكردن با هم است؛ يعنی، شريک‌شدن در گناهی جمعی كه به شركت در مناسكی تابومدارانه می­‌ماند.

دهانی كه سيگار می­كشد، اسفنكتری منضبط و اجتماعی‌شده است كه كاری با دلالت نمادينِ منفی را انجام می­دهد. سيگاركشيدن از اين رو به گمان من نقطه­‌ی مقابل خوردن/نوشيدن است. به هنگام خوردن نيز اين تنها اسفنكترِ عريان در برابر چشم جامعه، فعال می‌­شود. در خوردن هم مانند دودكردن، سيالی از دهان عبور می­‌كند كه در نهايت، لذت و سرخوشی ايجاد می­‌كند، با اين تفاوت كه خوردن، لذتی زيستی و سودمند برای بدن را پديد می­‌آورد، در حالی كه دودكردن سيگار به لذتی دروغين و بنابراين ممنوع منتهی می­‌شود.

پيش از اين در نظريه­‌ی قدرت نشان داده بودم كه تشديدِ اسفنكترها و هماهنگی فعاليت آن‌ها -كه در مورد دهان، نمودی بارز دارد-  ابزاری برای همگرايی هويت‌ها و زايش «ما» است. يكی از مشهورترين روش‌های دستيابی به اين همگرايی، هم‌­غذا شدن، با هم نان و نمک خوردن و هم­سفره بودن است. بوسيدن كه برابرنهاد جنسی و حركتی خوردن است، نمودی ديگر از اين پديده است و هر دو به قلمروی لذت‌های زيستی و نگهدارنده­‌ی بقا تعلق دارند. در كنار اين موارد، تشديد اسفنكتر دهانی به قصدِ دستيابی به لذت‌های دروغين را هم داريم. در اينجا هم، افراد در هماهنگی با هم، سيالی را از دهانشان عبور می‌دهند، با اين تفاوت كه سيال يادشده، غذا يا شربت نيست، كه مايع يا گازی است با اثر محرک بر سيستم لذت مغز، كه در نهايت باعث تخريب آن می­‌شود.

از اين رو دودكردن با خوردن غذا يا نوشيدن آب و شربت، جفت نشده، كه با نوشيدن مشروبی مانند براندی و پورت -و در ايران با چای- گره خورده است، چراكه اين دو در واقع پديدارهايی يگانه هستند، هماهنگی اجتماعی‌شده­‌ی دهان‌هايی هستند كه لذت دروغين را می‌بلعند و به اين ترتيب، سوژه­‌های هنجارشده را در گناهی جمعی و شكستن تابويی خفيف شريک می‌سازند. شايد از اين رو باشد كه ورود سيگار به تمدن‌های گوناگون، همواره با صف­‌آرايی نظام‌های سنتی و مستقرِ دينی همراه بوده است و در تمام جوامع شناخته‌شده، مناقشه­‌هايی در مورد مجاز يا ممنوع‌بودنِ استعمال آن درگرفته است. در برخی از تمدن‌ها مانند ايران، اين كشمكش به مرتبه­‌ی امری سياسی و همچون آغازگاهی برای جنبش‌های اجتماعی مقاوم در برابر قدرت مستقر ارتقا يافته‌­اند و در جاهايی مانند انگلستان به عقب­‌نشينی منظم و بی­‌تلفاتِ چارچوب‌های تقدس و مجازپنداشتن تدريجی اين عادت منتهی شده­‌اند.

3. انضباط، امری است كه قدرت می­‌زايد، از اين روست كه بازی‌های جاری بر اسفنكترهای منضبط‌شده و جريان‌های سيال در زمينه­‌ی شكسته‌شدن تابوها پيوندی تنگاتنگ با قدرت دارند.

تنباكو در ابتدای كار، همچون حشيش و كوكا، با نظام‌های اقتدارِ دينی و آيين‌های اجتماعی و مرجعيت شمن‌ها مربوط بوده است، اما در عصر مدرن، با تبديل‌شدنِ آن به صنعتی سودآور، ابعادی تازه به اين بلورِ قدرت افزوده شد.

به عنوان يک قاعده­‌ی عام، چنين می­‌پندارم كه نظام های مستقر بر سطح جامعه‌شناختی -كه نهادها نمودهای آن هستند- سازوكارهای خاص خود را برای هنجارساختن و همگون‌نمودن «من»هايی كه در سطح روانشناختی مختار هستند، ابداع كرده‌­اند. نهاد اجتماعی، سيستمی تكاملی است كه بايد بتواند زيرواحدهای بسيار پيچيده، پيش‌بينی­‌ناپذير و سركش خود را كه همان من­‌ها باشند، كنترل كند. اين كار از مجرای هنجارساختن من­‌ها و اجتماعی‌كردنِ ايشان ممكن می­‌شود. تمام رفتارهای تكراری، قابل برنامه‌ريزی و در حد امكان اجباری­‌ای كه بتواند در من نهادينه شود، قلاب‌هايی است كه می­‌تواند برای هماهنگ‌ساختن رفتار اعضای يک نهاد اجتماعی مورد استفاده قرار گيرد و به اين ترتيب، كارآيی و دوام نهاد يادشده را تضمين کند.

بخش مهمی از اين هنجارسازی رفتاری آدميان و مهندسی تكرار در كردار ايشان به رمزگذاری جهان با نشانگانی زبانی مربوط می­‌شود و سلطه­‌ای نرم­‌افزارانه كه آموزش‌های دوران كودكی و نقش‌پذيری و اجتماعی‌شدن، پشتيبانِ آن هستند. با اين وجود، اين رويكرد نرم­‌افزارانه، تنها شيوه­‌ی رام‌كردن منِ سركش و پيش­بينی‌ناپذير نيست. تجربه­‌ی تاريخی جوامع مدرن نشان داده كه هر جا ابزارهای تكثير مكانيكی و توليدِ انبوهِ لازم در دسترس باشند، در اطراف مواد شيميايی مولد تكرار و اعتياد نيز نهادهايی اجتماعی خواهند روييد. نهادهايی اقتصادی كه به روش‌های مدرنِ سازماندهی نيروي كار، ترابری و توليدِ انبوه مجهز باشند و بتوانند مواد خامِ لازم برای توليد رفتاری تكراری -از جنس اعتياد- را فراهم آورند، بختی بزرگ برای كاميابی در سطح اجتماعی دارند. سطح اجتماعی، همچون ساير سطوح فراز (سطوح چهارگانه­‌ی زيستی، روانی، اجتماعی و فرهنگی)، مقیاسی توصيفی و لايه­‌ای مشاهداتی است كه پويايی پيچيده­‌ای از سيستم‌های رقيبِ تكاملی در آن جريان دارد. نظام‌هايی كه دراين سطح با هم رقابت می­‌كنند و بر منابعی مانند نيروی انسانی و منابع خام می­‌چرند، نهادهای اجتماعی هستند. آن نهادهايی كه در جذب منابع و سازماندهی رفتار انسان‌ها كارآمدتر باشند، توسعه خواهند يافت و رقبا را از ميدان بيرون خواهند راند.

از اين روست كه تلاش برای ريشه­‌كن‌كردن و پاكسازی جامعه از نهادهای پشتيبانِ لذت‌های دروغين، كاری آرمان‌گرايانه و ساده‌لوحانه است. تا وقتی كه مواد شيميايی مولد لذت‌های دروغين و در نتيجه اعتياد و رفتارهای تكراری مربوط بدان وجود دارند، نهادهای سازمان‌دهنده به آن نيز وجود خواهند داشت. در شرايطی كه اين نهادها مشروعيت قانونی داشته باشند، با چيزهايی شبيه به شركت دخانيات يا كارتل‌های بزرگ توليد سيگار روبه‌رو خواهيم بود و وقتی اين مشروعيت از بين برود، شبكه­‌های قاچاق مواد مخدر و سازمان‌هايی جنايی مانند مافيا جايشان را خواهند گرفت. آنچه در نهايت همواره وجود خواهد داشت، نهادهايی در سطح اجتماعی است كه بر توليد انبوه مواد شيميايی اعتيادآور تمركز كرده‌اند. قدرت و ثروت، دستاوردی است كه از بازی نهادها با لذت‌های دروغين برمی­‌خيزد و در مورد شركت‌های توليدكننده­‌ی سيگار نيز چنين بوده است.

نهادها و سازمان‌هايی كه كارشان به تعبيری سودآورترين و تضمين‌­شده­‌ترين تجارت و كسب‌وكارِ ممكن است، چراكه محصولی را توليد می­‌كنند كه مشتری امكان نخريدنِ آن را ندارد. اعتياد، در سطحی زيست‌شناختی عمل می­‌كند و معمولا با كنارزدن اراده­‌ی فرد، سطح روانشناختی را دور می­‌زند و اتصالی كوتاه با نهادهای يادشده برقرار می­‌كند. از اين روست كه نهادهای مولد كالاهايی مانند سيگار يا حشيش يا هروئين همواره در جوامع مدرن وجود داشته و وجود خواهند داشت، چراكه بر كرداری گريزناپذير مانند مصرف مواد مولد لذت دروغين سوار شده‌­اند؛ كردارهايی كه پرهيز از آن‌ها به رنج و تنش در سطحی زيست‌شناختی منتهی می‌­شود و بنابراين به ندرت تحقق می­‌يابد.

غياب اين نهادها در دوران پيشامدرن، نه به معنای معقول‌تربودنِ آدميان در آن دوران است و نه پاكيزگی اخلاقی بيشتر مردمان سنتی را نمايندگی می­‌كند. اين غياب، تنها از آن رو به چشم می‌خورد كه سازوكارهای توليد و توزيع كارآمدی برای انجام اين كارها در آن دوران در دسترس نبوده است. از اين روست كه استفاده از مواد مولد لذت‌های دروغين در آن دوران، خصلتی محدود و موضعی داشته و به همين دليل همچنان كاركرد آيينی و معنادار خود را حفظ می­‌كرده است.

پيوند كالاهايی مانند سيگار با نهادهای اجتماعی اقتصادمدار، از سوی ديگر به ارتباط تنگاتنگ اين پديده و ساختارهای قدرت نيز دلالت می­‌كند. در جامعه­‌ی مدرن، قدرت در سطح اجتماعی به كمک رمزگان تسهيل‌كننده­‌ی عام و كميت­‌پذيری به نام پول به جريان می‌افتد و به اين ترتيب دو زبانِ موازی قدرت و پول در قالب توانايی‌‌های موازی داشتن و تعيين رفتار ديگری پا به پای هم تكامل می‌­يابند. يكی از دلايل عمده‌ی پايداری نهادهای توليد سيگار در دوران ما و مقاومت شگفت­انگيزی كه در برابر محدوديت‌های قانونی از خود نشان داده­‌اند، به اين ترجمه­‌پذيری بازمی­‌گردد. توليد و فروش سيگار، تجارتی پردرآمد است، همچون تمام كسب‌وكارهای مربوط به لذت‌های دروغين. در ضمن، عادت به دودكردن سيگار، كرداری تكرارشونده و هنجارين است كه معناهای آيينی و اجتماعی قديمی خود را از دست داده و همزمان با اين معنازدايی، دلالت‌های نمادين تازه­‌ای را به دست آورده است. اين دلالت‌های معنايی تازه، توسط شركت‌های سازنده­‌ی سيگار طراحی شده­‌اند و به قصدِ جايگزينی آن معانی قديمی و تحمل‌پذير كردنِ اين عادت، ترويج می­‌شوند.

در جوامعی كه كارخانه­‌های سيگار توانايی توليد چند ميليون نخ سيگار در روز را دارند و می­‌توانند از فروش آن در مقياسی ميليارد دلاری سود ببرند، رفتاری عمومی، فراگير، ساده و تكرارشونده با بسامد بالا مورد نياز است. در اين جامعه، رمزگانی سنتی كه به كاركرد جادويی يا آيينی توتون برای عقد عهدوپيمان يا دفع ارواح خبيثه به دست شمن قبيله مربوط می­‌شد، كارآيی ندارند. آن نظام معنايی در روزگار ما نه با اپيستمه­‌ی رايج هم‌خوانی دارند و نه نيازِ شركت‌ها برای دستيابی به مشتريانی پرشمار و همگانی را برآورده می­‌سازند، بنابراين لازم است تا همزمان با از ميان رفتن آيين‌های چپق‌كشی ميان روسای قبايل و مصرف توتون برای دفع حشرات موذی، نظام نمادينی ديگر تكامل يابد و جايگزين سبک و سياق قديمی شود. اين چارچوب مفهومی تازه بايد از سويی نيرومند و برانگيزاننده باشد تا مشتريان بالقوه را به مصرف تنباكو تشويق كند و از سوی ديگر به قدری ساده و همه­‌فهم باشد تا مخاطبی را به دليل پيچيدگی پيام از دست ندهد. تكوين معنای تازه­‌ی سيگار در چنين زمينه‌­ای از نيازهای نهادهای پشتيبانِ آن ممكن شده است. از اين روست كه معنای تبليغاتی و تجاری‌شده‌­ی سيگار در جوامع مصرف‌زده‌­ی ما با مفاهيمی خوشايند و ساده كه دلخواه همه هست، پيوند خورده است. سيگار از ابتدای توليد صنعتی­‌‌اش در اواخر قرن نوزدهم با بلوغ و به ويژه در ميان مردان طبقه­‌ی متوسط و كارگر با «مرد شدن» مرتبط بوده است. اين رگه همان است كه در اواسط قرن بيستم به شكل سيگار «مارلبورو» با آن گاوچران خوش‌تيپِ مبلغش تبلور يافت، يا سيگار «وينستون» كه وامدار محبوبيت درخشان­‌ترين سياستمدار دوران پس از جنگ دوم جهانی بود.

در عين حال، شايد در دنباله­‌ی تعبيری كه دايموند به كار برده، سيگار با جذابيت جنسی و سكسی‌بودن نيز مربوط دانسته شده است. اين دلالت، كه آشكارا با بروز بيرونی و محرک‌های حسی وابسته به «سيگاری بودن» در تضاد است، به ويژه در ميان مشتريان زن، كارآيی داشته و به اين ترتيب است كه موازی با نشانه­‌ی «مردِ بالغِ سيگاری»، «زنِ سكسی سيگاری» را هم داريم؛ يعنی، نمادهايی كه اگر به شواهد سخت­‌ترِ زيست‌شناسانه بنگريم، به يک اندازه ناسازه­‌اند و هر دو با تعارض درآميخته‌­اند.

ادامه دارد…


[1] , Rodrigo de Jerez &  Luis de Torres

[2] Jacque Cartier

[3] Sir Water Releigh

[4] Israel Putnam

[5] Posselt & Reimann

[6] Pictet and Crepieux

[7] Water world

همچنین ببینید

درباره‌ی نمودهای نمادین خشونت

مقاله‌ای درباره‌ی تعریف خشونت و نمودهای آن که در تاریخ ۱۳۹۲/۱۰/۱۷ نوشته شد...

8 دیدگاه

  1. ممنون از این همه اهمیت تون و دلسوزی تون…
    کلا ایران ما چند صد سالی هست تب کرده! ایرانم تب کنه فاتحه ی جهان رو باید خوند! فقط چند تا سوال؟ این قلیان های شاه عباسی مگه ماله اون دوران نیست؟ یا بعدا به اسم شاه عباس جعلش کردن؟
    دکتر درسته که تا مولدها از بین نرند هیچ تغییر محسوسی رخ نمی ده ولی مطمئنا هم نظام سرمایه داری وسط این پرسه است! چه در افزایش جمعیت چه در تبلیغات و چه منع انقراض مولد ها! من که شک ندارم.

  2. نگاه بی طرفانه منفی و دقیقی به موضوع بود. به خصوص مساله دم طاووس بسیار هوشمندانه و جالب است. لذت خود ویرانگری، اصلی ترین عامل جذابیت سیگار، حداقل از دید من بوده و در این مساله هشدارهای خطرناک و سرطان زا بودن روی آن را به نوعی تبلیغ برای سیگار کشیدن تبدیل می کند که کمتر به آن پرداخته شده است.

    شاید چنین نگاه از بالا و کلانی، سیگار کشیدن را از یک کنش ماجراجویانه با نشانه های سرکشی و مبارزه جویی علیه فرامن و قدرت غالب (به خصوص برای یک نوجوان) به امری سودجویانه از طرف نهادهای قدرت تقلیل دهد و لذت اصلی آن را که به نظر من زیستی نیست بلکه اجتماعی است تقلیل دهد.امیدوارم.

  3. ابوالفضل وطن پرست

    چه مقاله خوب گول زننده ای!! چه چیز راستین است که این لذت ها را دروغین می نامی؟ چه کسی می تواند مدعی شود که اگر لذتی با زیانی همراه بود دروغین است؟ می توانی بگویی رفتاری که منفعت لذتی اندک را با انبوه بی شماری از محنت به ادمی پیشکش می کند دروغین است؟ جابجایی واژه هایی که بیش از بار معنایی خود باری اخلاقی دارند فضای گفت و گو را یک سر دروغین می کند واژه هایی که سطح بحث را به جایی می برند که جرات پاسخ دهی را از خواننده عادی سلب می کنند و ژستی متمایز کننده می گیرند ممکن است از بن غیر اخلاقی باشند. اما این عنوان گول زننده لذت دروغین بیش از انکه زیبنده نوشتاری عالمانه باشد شایسته یک بروشور تبلیغاتی است…کدام زیست شناسی می تواند مدعی شود که تحریک دوپامینرژیک ناشی از آمیزش جنسی اگر با همسر قانونی ات باشد و با کاندوم و در جای امن و پاکیزه لذتی راستین است و اگر تحریک دوپامینرژیک از آمیزش با تن فروشی مبتلا به بیماری های منتقله از راه جنسی و در شرایط ناایمن باشد دروغین است؟ شاید ساختار این دوپامین با آن دیگری تفاوتی در معنا دارد! نوشته ات حاکی از احساس مسوولیت است اما عنوان بندی و استدلال ها جانبدارانه است و شکلی ایدئولوژیک پیدا کرده…..

  4. احمد یوسف پور

    با درود و با آرزوی تن درستی و سرفرازی
    در یکی از روزهای زمستان پارسال ، نشستِ « آموزشی » یک روزه یی برای آشنایی با « بیماری اعتیاد » در اداره ی محل کارم برگزار شد . سخنران روان شناسی بود که در نیروی انتظامی با « معتادان » سر و کار داشت . او می گفت که پس از سال ها کار با « معتادان » به این نتیجه ی [ به زعم من « فرویدی متمایل به یونگی » ] رسیده که « انسان ها فقط جویای لذت و زندگی نیستند ، بل که به درد و مرگ هم گرایش دارند . تولید و مصرف مواد زیان بار ( درد زا و میراننده ) که به یک رکن اقتصاد جهانی تبدیل شده ، با این فرض قابل تبیین است » .
    آقای شروین وکیلی اما مصرف سیگار را مصداق « لذت دروغین » می دانند ، یعنی در مصرف سیگار « لذت » می بینند نه درد و رنج . شاید در مرحله ی نخست از دید مصرف کننده سرفه و سرگیجه … و تحقیر و « شوخی » اطرافیان ، « خوشایند و لذیذ » باشد ( ! ) ولی به نظرم مشاهده ی هر روزه ی رفتار معتادان و بازبینی گفتار آنان ـ ، بیش از آن که نشانِ میل به لذت باشد ؛ ـ مصداقِ کوشش برای رهایی از درد است ، مگر این که آرامش پس از رهایی از درد را مصداق لذت بدانیم .
    برآنم که انسان ـ در راستای میل به بقاء ـ از درد ( که نشانِ کاستی در سیستم است ) می گریزد : از درد گرسنگی ، از رنج بیماری ، از تصور دردناک مردن … ؛ و در این گریز گاه به مصرف موادی می پردازد که او را به رنجی دیگر و چه بسا بدوی تر می افکنند . از سوی دیگر « خوشی دل کسی را نمی زند » ، خوشی حالت انسان است نه ابزار ؛ پس طرد آلت خوشی و رو آوردن به وضع دردآور ( مثلاً به جای لمیدن در راحتی ، پا برهنه دویدن ) ، نشان دل زدگی از خوشی نیست : آن چه لذت بخش بود ، دل آزار شده است . ( بهشت فراوانی می تواند مایه ی رنج باشد . )
    به هر حال ، برای مردمی که بیشتر در بند نیازهای زیستی اند ـ به گمانم برای بیشتر مردم ـ ، گریز از درد بیشتر نمود دارد تا میل به لذت .

  5. حالا توضیحی هم اضافه کن درباره اینکه کدام تمایز در مقیاس یا مقوله نیکوتین را از کافئین و تئوبرومین و قندهای شکلات جدا می کند.

    یا اینکه چرا خردمندان نباید در این صنعت سودآور خودویرانگری سرمایه گذاری کنند و درخت تناسل ابلهان را از ریشه برآورند.

  6. :(

    “از این روست که تلاش برای ریشه­‌کن‌کردن و پاکسازی جامعه از نهادهای پشتیبانِ لذت‌های دروغین، کاری آرمان‌گرایانه و ساده‌لوحانه است. تا وقتی که مواد شیمیایی مولد لذت‌های دروغین و در نتیجه اعتیاد و رفتارهای تکراری مربوط بدان وجود دارند، نهادهای سازمان‌دهنده به آن نیز وجود خواهند داشت. در شرایطی که این نهادها مشروعیت قانونی داشته باشند، با چیزهایی شبیه به شرکت دخانیات یا کارتل‌های بزرگ تولید سیگار روبه‌رو خواهیم بود و وقتی این مشروعیت از بین برود، شبکه­‌های قاچاق مواد مخدر و سازمان‌هایی جنایی مانند مافیا جایشان را خواهند گرفت. آنچه در نهایت همواره وجود خواهد داشت، نهادهایی در سطح اجتماعی است که بر تولید انبوه مواد شیمیایی اعتیادآور تمرکز کرده‌اند. قدرت و ثروت، دستاوردی است که از بازی نهادها با لذت‌های دروغین برمی­‌خیزد و در مورد شرکت‌های تولیدکننده­‌ی سیگار نیز چنین بوده است.”

  7. پس بیراه نیست اگر بگوییم:

    “God’s in his heaven,
    All’s right with the world!”

  8. کاش در مورد وید (گرس/علف) و روند همه گیر شدنش هم بنویسید.
    ممنون.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *