دوشنبه , مرداد 1 1403

درباره‌ی جنبش ۹۶

 آقای دکتر وکیلی، شما بعنوان یک جامعه شناس ریشه و علت اصلی اعتراض های اخیر را چه می دانید؟

رخدادهایی از این دست هیچگاه یک عامل یکتا ندارند. در این مورد هم دست کم سه عامل زمینه‌ای (نابسامانی اقتصادی کشور، فاش شدن غیرعقلانی بودن توزیع بودجه‌ و اسراف در درآمد ملی، و برآورده نشدن وعده‌ها درباره‌ی آزادی‌های مدنی) به همراه یک عامل مستقیم (تحریک مردم توسط جناح ضددولت در مشهد) با هم گره خورده‌اند و پدیده‌ی مورد نظرمان را ایجاد کرده‌اند. به اینها می‌توان عوامل دورتری مثل زلزله‌های پیاپی یا رفتار سیاسی نابهنجار سران کشورهای دیگر (به ویژه ترامپ و ولیعهد سعودی) را هم افزود که به حس عدم ثبات و ناامنی دامن می‌زدند.

 به‌طور عمده دو تفسیر از این اتفاق‌ها در جامعه وجود دارد. نخست، عده‌ای بر این باورند که این اعتراض‌ها صرفاً دلایل اقتصادی دارد و دوم، برخی رشد و آگاهی فکری جامعه را عامل آن می‌دانند. نظر شما چیست؟

چنین جنبشهای اجتماعی فراگیری را نمی‌توان به عامل‌های معدودی فرو کاست. ما در اینجا با جنبشی اعتراضی سر و کار داریم که شمار زیادی از شهرهای گاه بسیار کم‌جمعیت را درگیر کرد و لایه‌هایی متفاوت از جامعه را به حرکت در آورد و شعارهایی بی‌سابقه را مطرح کرد. بی‌شک نارضایتی مردم از وضعیت اقتصادی کشور عاملی مهم بوده که آن را در ترکیب سنی و جمعیتی معترضان می‌شد دید. عامل دیگر یعنی آگاهی افزونتر کنشگران اجتماعی نیز بی‌شک مهم بوده است. این که شیوه‌ی نابخردانه‌ی تقسیم بودجه‌ی کشور کمی پیشتر دست به دست در شبکه‌های اجتماعی گشته بود و این حقیقت که فسادهای پیاپی دولتمردان به صورت دزدی علنی درآمده، از سویی آن نارضایتی را تشدید می‌کند و از سوی دیگر در اختیار داشتن داده‌ها درباره‌اش نشانه‌ی هوشیاری سیاسی و توجه مردم به وضعیت جامعه است. عوامل دیگری که نهادی هستند مانند رقابت بلوک‌های قدرت در داخل نظام سیاسی نیز بی‌شک موثر بوده‌اند.

 آیا مطالبات مردم وارد مرحله‌ جدیدی شده است؟ به این معنا که، آیا تغییری در جنس خواست‌های مردم نسبت به گذشته به وجود آمده است؟

دست کم دو محور در این اعتراضها با جنبشهای پیشین تفاوت داشت. یکی آن که محتوای شعارها ضمن اغتشاش کامل و گاه مضمون ناهمزمان و شگفت، محوری ملی داشت و به همین خاطر قوم‌گرایان و ایران‌ستیزان نتوانستند از آن بهره‌برداری کنند. دیگر آن که اعتراضها در قالبی برانداز بیان می‌شد و دیگر از حالت هواداری از اصلاح‌طلبان و مخالفت با محافظه‌کاران فراتر رفته بود. از این نظر چنین می‌نماید که در رفتار جمعی مردم خطهای قرمزی در حال محو شدن است.

 آیا این تغییر (درصورتی‌که مطالبات مردم تغییر کرده باشد) تبدیل به یک اجماع گفتمانی شده است؟ در صورت مثبت بودن پاسخ، نشانه‌های این اجماع گفتمانی کدم‌اند؟

به نظر نمی‌رسد اجماعی در کار بوده باشد. اجماع گفتمانی زمانی رخ می‌دهد که مردم درباره‌ی تغییری همداستان شوند. آنچه به ظاهر مردم درباره‌اش توافق دارند مخالفت با نظم موجود و اعتراض به بی‌عدالتی‌ها و فسادهای ریشه‌دار است. این که چه گزینه‌ای باید جانشین‌اش شود و از چه راهی چنین شود، معلوم نیست و من در این مورد توافقی میان مردم ندیدم.

 نقدی که همیشه به تصمیم گیران جامعه وارد است، این بود که چرا در این سال‌ها زمینه‌ای را برای ابراز نارضایتی مردم فراهم نکرده‌اند. گویی این موضوع، جامعه را تشنه اعتراض کرده است. آیا این دیدگاه را قبول دارید؟

خیر، مردم ایران از فعالترین جمعیتهای کره‌ی زمین هستند و نوع و شکل و بسامد و خلاقیتی که در اعتراضهایشان به کار می‌بندند به واقع شگفت‌انگیز است. در واقع اگر جمع ببندید می‌بینید بدنه‌ی مردم مرتب دارند به بدنه‌ی نظام سیاسی اعتراض می‌کنند. از پیامهایی که در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌شود و گفتگوهای مرسوم در وسایل نقلیه‌ی عمومی بگیرید و بیایید تا خودِ جریان رای دادن در انتخاباتها که به نوعی آیین مخالفت جمعی تبدیل شده و هربار به رای آوردن کسی می‌انجامد که مورد وفاق نظام سیاسی نیست! این اعتراض اخیر هم یکی از همان اعتراضها بوده، که زمینه‌ای مهم در نابسامانی اقتصادی و فساد فراگیر طبقات بالای جامعه داشته و با سودجویی و کم‌عقلی یک جناح سیاسی هم برانگیخته شده است.

 بسیاری از مردم نسبت به واکنش و رفتار مسئولان نسبت به این اعتراض‌ها گلایه و انتقاد دارند. نظر شما دراین‌باره چیست؟ آیا کراهت رفتار برخی از افراد و تصویری که آن‌ها از خود بر ذهن مردم بر جای می‌گذارند و این روزها بیش از سال‌های قبل دیده می‌شود، بخشی از همان شکل‌گیری اجماع گفتمانی نیست؟

باید رفتار دولتمردان را در زمینه‌ی منافع‌شان و دسته‌بندی‌های سیاسی‌شان تفسیر کرد. در کل دولتمردان چه اصلاح‌طلب و چه محافظه‌کار به خاطر دلبستگی‌های سازمانی و وابستگی‌هایشان با قدرت مستقر با جسارت کرداری و دلیری اخلاقی فاصله‌ای پیدا می‌کنند و این در همه‌ی کشورها الگویی رایج است. در ایران البته دیدیم که پیامهای اصلاح‌طلبان شتابزده و آمیخته با دستپاچگی بود، و جناح دیگری هم در عمل به توهین و ناسزاگویی روی آورد که بدیهی است چنین رفتارهای ناسنجیده‌ای با داوری منفی و نکوهش افکار عمومی روبرو شود.

شما به‌خوبی جامعه ایران می‌شناسید. به نظر شما آیا پاسخ به طرح مطالبات اقشار مختلف جامعه، ایجاد ترس و برخورد قضایی- انتظامی است؟ یا خیر. راه‌حل شما چیست؟

بی‌شک سرکوب امنیتی این جنبشها راه حل نیست. تجربه نشان داده که مردم با فاصله‌ای اندک با روشهایی خلاقانه و گاه تهدید کننده‌تر اعتراض خود را از سر می‌گیرند. اگر نظر مرا می‌خواهید، ساز و کارهای سیاسی کنونی در عمل به بن‌بست رسیده و فساد فراگیر و سستی نهادهایی که باید فساد را ریشه‌کن کنند، به ورشکستگی کل سیستم حکمرانی منتهی شده است. در این شرایط تنها راه حل آن است که مجراهایی قانونی و غیرفرمایشی برای ابراز آشتی‌جویانه و شفاف اعتراضهای مردمی گشوده شود، و ساز و کارهایی قضایی و مجراهایی قانونی تدوین شود که مردم بتوانند با فشار بر آن اهرمهای قانونی فاسدان را تعقیب و ناکارآمدی‌ها را اصلاح کنند. نیروی انباشته شده در جمعیت معترض همواره مانند تیغی دولبه عمل می‌کند. اگر با ندانم کاری و دستپاچگی و از راه انکار و طرد با آن روبرو شویم، دست‌مان را می‌بُرد و اگر خردمندانه آن را در دست بگیریم و کرداری سنجیده با آن انجام دهیم، بیخ نابسامانی و فساد را قطع می‌کند. باقی به خرد دولتمردان وابسته است، و این که تا چه فاصله‌ای دورتر از جلوی پای خود را می‌بینند!

همچنین ببینید

ناموس ،حق و داد

مقاله‌ای درباره‌ی تبارشناسی «ناموس» که در نشریه‌ی  «رسانه‌ی فلسفه و فرهنگ»، سال اول، شماره‌ی دوم، زمستان ۱۴۰۰، ص:۱۷-۲۰، منتشر شد...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *