برای حامد و رادمان، بهار ۱۳۹۴
پیشدرآمد: کم بودنِ بازده کار، دل به کار ندادن، پرت شدن حواس هنگامی که به توجه مداوم نیاز داریم، و وقت تلف کردن موقع انجام یک کار نمونههایی از یک وضعیت ناخوشایند و مرسوم هستند که این روزها شکایت و قصدِ رویارویی با آن را زیاد از دوستان و یارانم میشنوم. نامتمرکز بودن و تلف کردن وقت نمونهای از تنشهای سطح روانی است که میشود به شکلی فشرده راهبردهایی برای غلبه بر آن پیشنهاد کرد.
تنش/ تله: حواسپرتی، پریشانی خیال، کمبازده بودن، و مفاهیمی از این دست همگی نمودهایی از یک پدیدهی یگانه در سطح روانی هستند. آن هم ناسازگاریِ پنجرهی توجه و میدان علاقه است، بر کاری که قرار است انجام شود. در حالت بهینه، سه زیرسیستم سطح روانشناختی (دستگاه شناسنده، دستگاه انتخابگر و دستگاه کنشگر) در هماهنگی با یکدیگر و در قالب یک کلیت یکپارچه رفتار میکنند. این همان حالتی است که آن را تمرکز مینامیم. اگر دستگاه شناسنده از سوی دستگاه انتخابگر دربارهی اهمیت و ضرورتِ دادههایی که دریافت میکند، توجیه نشده باشد، پنجرهی توجهی که قرار است دادهها را بگیرد و پردازش کند در دایرهی متفاوت با آنچه مورد نیاز است، کار خواهد کرد. به همین ترتیب اگر دستگاه انتخابگر به درستی کردارها را پشتیبانی نکند، انضباط درونی دست نخواهد داد و زنجیرهی رفتارها به شکلی منسجم و سامانیافته به هم جوش نخواهد خورد و کارآیی چندانی نخواهد داشت. به این ترتیب روشن است وقتی دربارهی عوارضی از این دست سخن میگوییم، با نوعی واگرایی و ناسازگاریِ دستگاه انتخابگر نسبت به دو دستگاه دیگر روبرو هستیم. هرگاه دستگاه انتخابگر به شکلی نیرومند و کارساز دو دستگاه دیگر را پشتیبانی نکند، پریشانی خیال و حواس پرتی و اتلاف وقت بروز خواهد کرد.
وضعیت بهینه: میهالیی چیکزتمیهالیی کتابی پرفروش و مهم دارد به نام «جریان» (Flow) که در سرمشق روانشناسی مثبت انسانگرا نوشته شده است. او در این کتاب با شمار زیادی از کسانی که به خاطر تمرکز چشمگیر و دستاوردهای درخشانشان در زمینههای مختلف نامدار و موفق بودند، مصاحبه کرده است. آنچه همهی این افراد دربارهاش همداستان بودند، آن است که دستاوردهای نبوغآمیزشان در شرایطی خاص و شبیه به هم تولید میشده که آن را با تعبیر «جریان» وصف کردهاند. از دید ایشان بهینهی عملکردشان به شرایطی مربوط میشده که در آن گویی جریانِ کار آنها را با خود میبرده است. در این حالت به اصطلاح شش دنگِ حواسشان متوجه کارشان بوده، احساس لذت و سرخوشی و قدرت و معناداری میکردهاند، و متوجه گذر زمان نمیشدهاند. یعنی به بیان زروانی در زمانِ بیکرانه غرقه میشدهاند و قلبمشان با بیشترین شیب ممکن به خاطر کاری که در دست داشتهاند، افزایش مییافته است. دستیابی به این حالت برای انجام هر کاری بهینه است. در این وضعیت است که سطح روانی با درهم آمیختن و همگرا شدنِ کامل سه دستگاه یاد شده به صورت یک سیستم منسجم و هدفمند کار میکند و بیشترین توان خود را –که بسیار فراتر از حالت روزمره و هنجارین است- نمایان میسازد.
چنان که از تحلیلمان آشکار شد، تمرکز و دستیابی به حالت غرقه شدگی در جریانى کار، به دستگاه انتخابگر وابسته است. از این رو راه دستیابی به تمرکز کامل در کارها، به مدیریت میل در کنار مدیریت زمان مربوط میشود. به همان ترتیبی که نورِ عادی و پراکندهی روزمره کاری جز روشن کردن سطح امور انجام نمیدهد، هشیاری و توجهِ پراکنده و سردرگم معمولی نیز جز به لایههای سطحی و بدیهیِ چیزها رسوخ نمیکند و دگرگونی بنیادینی در هستی ایجاد نمیکند. درست به همان ترتیبی که پرتوهای همدوسِ نور مانند لیزر قدرت شکافتنِ چیزها را پیدا میکنند، توجه و هشیاری نیز وقتی در نقطهای تمرکز یابد به شکلی قدرتمند شکل هستی را تغییر میدهد و این همان است که قلبم را ناگهان افزایش میدهد و زمانی متفاوت با زمان کرانمند خطی را خلق میکند.
راهبرد:
۱) برنامهریزیهای خود را بر محور زمان خطی استوار نکنید. یعنی در برنامهتان چنین بندهایی دیده نشود که «هر روز در ساعت ۱۰:۳۰ کتاب فلان را خواهم خواند»، «هر صبح ساعت ۵ بیدار میشوم و ورزش میکنم». برنامهتان کلی و انعطاف پذیر و محتوایی باشد. یعنی مثلا بدانید که فلان کتاب را طی این هفته خواهید خواند، یا در کل پنج بار در هفته ورزش خواهید کرد. سعی نکنید کارها را به زور و پیش از فرا رسیدن اکنونِ مناسب، بر محور زمان خطی سنجاق کنید.
۲) ردهبندیای از نظر اولویت کارها داشته باشید. کارهای اجباری و ضروری را طوری بچینید که حفرههایی از زمان آزاد در میانهاش پدید آید و خستهتان نکند. در میان کارهای سودمندی که میخواهید انجام دهید، آنهایی را واقعا انتخاب کنید که دوستشان دارید و میلتان در راستای انجامشان است.
۳) خود را در حد امکان به انجام کاری مجبور نکنید. فهرست کارهای پیشاروی خود را همواره در ذهن داشته باشید و روزی یک بار صبح و شام سیاههشان را مرور کنید. در هر لحظه ببینید برای انجام چه کاری بیشترین میل و آمادگی را دارید. آن کاری را انجام دهید که دوستش دارید. وقتی خسته شدید، بلافاصله از آن دست بکشید و به کاری دیگر بپردازید که برایش در آن لحظه بیشترین میل را دارید. راه روشن کردنِ دستگاه انتخابگر و موتور درونیاش که از جنس میل است، آن است که مدتی به حال خود رهایش کنید و در عینِ مراقبت و مدیریت کردناش، بگذارید ساز خود را بزند. توجه داشته باشید که دستگاه انتخابگر مدام در شرایط عادی سرکوب میشود و میل در حالت عادی کتمان شده و انکار میگردد. میل و زیرسیستم انتخابگر خود را به رسمیت بشناسید و کارهایی که باید انجام دهید را برابرش بگذارید و ببینید به کدام دندان میزند.
۴) اضطراب و دغدغهی خاطر نداشته باشید. مغرتان خودش خوب میداند درستترین راهِ انجام کارها چیست. بگذارید کارش را بکند و دنبالش بروید. با این همه هشیارانه خود را بنگرید و شیوههای بهینهکردن کارها را بسنجید و بیازمایید. بی آن که در تلهی کمالگرایی غیرواقعگرایانه گرفتار شوید یا دچار وسواس و اضطراب بشوید.
۵) داشتنِ خویشتنداری و انضباط درونی بدان معناست که کارهایی که برنامهاش را دارید را در زمان مقرر به انجام برسانید. در این مورد سختگیر باشید. اما لگام دستگاه انتخابگر را رها کنید تا بدنهی این کارها را خودش در راستای آماج کردنِ میل انجام دهد. در این میان به تنبلی و سستی میدان ندهید. سختکوشانه در هر لحظه از ساعتهای بیداریتان کاری را با تمام وجود انجام بدهید. اما بگذارید دستگاه انتخابگر نوع آن کار را انتخاب کند. کم کم خواهید دید که دستگاه انتخابگرتان نیرومند خواهد شد و ضرورتها را بهتر درک خواهد کرد و با برنامههایتان همراهتر خواهد شد. به همان شکلی که برنامههایتان هم باید با میلتان هماهنگ شود، یعنی باید در حد امکان از تحمیل کارکردهای ناضروری یا ناخواسته بدان پرهیز کرد.