به بیماری و درویشی گرفتار ز صد گونه به بی خویشی گرفتار
عطار
آشوب پهنهایست که نظمهای نو از دل آن بیرون میروید و هر بلا در هر جامعه به مشعلی میماند که به قیمت سوزاندن گوشه و کنارهایی، نوری نیز بر زوایای پنهان و کنجهای تاریک فرو میبارد. از این روست که وقتی جامعهای با دردی و بلایی کلنجار میرود، برای آنان که اهل اندیشه و تأمل هستند، فرصتی دست میدهد تا دقیقتر به آنچه که هستند بنگرند و چیزهایی نو دربارهی خویش و مردمان بیاموزند. و چنین است روزگاری که امروز ما در آن زندگی میکنیم. چرا که چشمی نابینا و ذهنی کرخت میخواهد که نتواند بلاهای پیاپی و ویرانی و تباهی زمانهی ما را تشخیص دهد.
پس از خشکسالی و سیل و زلزله و ریزگرد و بحرانهای سیاسی و اقتصادی و بینالمللی گوناگون، اینک نوبت ویروس کروناست که چندی دایرهگردان این صحنه باشد و اینجا هم مثل موارد پیشین، آموختنیها بسیار است و پند و اندرزها فراوان. سخن در ناکارآمدی ناشایستگان و چسبندگی مسئولان نامقبول به صندلیهایشان چندان در این روزها تکرار شده که نکتهای نو در آن باقی نمانده است. اما در واکنش تودهی مردم و رفتارهایی که از شهروندان عادی سر میزند، الگوهای آموزنده و نکات مهم فراوان است. به ویژه که در رویارویی با ویروس کرونا، بحث بر سر مرگ و زندگی است و بیماری همهگیری که مثل همهی اپیدمیهای دیگر، کور و تصادفی تاخت و تاز میکند و غیرمنصفانه و حسابناشده قربانی میگیرد.
در میان خبرهای اغلب ناگوار روزهای گذشته، یک رده که به تازگی توجه عموم مردم را به خود جلب کرده، به کسانی مربوط میشود که در چارچوبی غیرعقلانی و پیشاعلمی به شرایط پیرامونشان مینگرند. از سویی برخی از مدعیان دروغین طبابت که با سوزاندن کتابهای درسی پزشکی شهرتی یافته بودند، روشهای درمانیای پیشنهاد کردند که به سرعت به طنز و شوخی بدل شد، و از سوی دیگر کسانی بنا به عقاید مذهبی استوار خود گمان کردند در برابر ویروس کرونا مصونیت دارند و در چالشی که در فضای مجازی هم انعکاس یافت، برای اثبات ایمانشان ضریحها و سطوحی از آرامگاهها و ضریحهای مکانهای مقدس را بوسیدند و گاه لیسیدند. واکنشها در این مورد هم به نسبت تند و تیز بوده است. از نکوهش عمومی این نوع رفتارها نزد افکار عمومی، تا جرم شمرده شدن چنین عملی، که در عمل نوعی انتقال عمدی بیماری به دیگران است و از معدود بگیر و ببندهای عاقلانه و درست در سالهای اخیر بوده است.
وارسی رفتار تودهوار مردم را میتوان از همین نمونهها آغاز کرد، که البته لبهای افراطی و کمیاب است و بسامدی اندک دارد و پذیرش اجتماعی ناچیز. با این حال یکی از واکنشهای عادی مردم نسبت به بلاهای طبیعی، همین است که گمان میکنند با پناه بردن به نیروهایی برتر، از نیروهای کور و لگام گسیختهی طبیعی مصون خواهند ماند. در سراسر دورانی که اروپای قرون وسطایی با طاعون دست به گریبان بود، مؤمنان مسیحی در کلیساها گرد هم میآمدند و مراسم نیایش و توبه و انابه را با خلوص تمام اجرا میکردند، و با این حال حدود نیمی از کل جمعیت اروپا (بین ۳۰ تا ۶۰٪) قربانی شدند، در حالی که مناسک و برنامههایشان برای رهایی از این بلا به کلی نامربوط و مهمل بود و با ساز و کارهای حاکم بر عامل این بیماری (باکتری یِرسینیا پِستیس) هیچ ارتباطی برقرار نمیکرد.
اروپای طاعونزدهی قرن چهاردهم میلادی تنها نمونه در این مورد نیست و کافی است به هر برش تاریخی و هم حوزهی تمدنی بنگریم تا واکنشهایی از همین دست را بازیابیم. یک نمونهی مشابه که در بافتی به کلی متفاوت رخ نمود، به حدود یک قرن پیش مربوط میشود. در سال ۱۲۷۸ (۱۸۹۹.م) و همزمان با شدت گرفتن جریان استعمارستیز مشروطهخواهی در ایران، جریان مشابهی در چین هم آغاز شد. تفاوت در آنجا بود که چین در این هنگام تقریبا مستعمرهی اروپا محسوب میشد و دولتهای سودجوی غربی به خاطر اجبار به صدور تریاک به چین، برخی از سیاهترین برگهای کارنامهی تاریخی خود را درمینوشتند. در این هنگام بود که آتش شورشی بزرگ در چین شعلهور شد که اغلب با نام قیام مشتزنان (یا بوکسورها، به چینی: ییهِهتوان 義和團 ) شناخته میشود. چرا که شورشیان رزمیکارانی بودند که به فرقههای سنتگرای تائویی یا مانوی تعلق خاطر داشتند و عضو انجمنهای مخفی بودند.
جنبش مشتزنان در چین تا به امروز با تعبیرهایی بسیار واگرا و ضد و نقیض تفسیر میشود. اما این را میدانیم که حدود صد هزار نفر جنگاور شورشی در قیامی نافرجام نخست موفق شدند نیروهای استعمارگر را از چین بیرون برانند، اما بعد شکست خوردند و تقریبا همگیشان به قتل رسیدند. این شورشیان که در مهارتهای رزمی و دلیریشان تردیدی نیست، و نیت وطنخواهانه و ضداستعماریشان را بسیار محترم میدانم، اما با باورهایی عجیب و غریب درگیر بودند که دستشان را برای رویارویی با بلای رویارویشان میبست.
اروپاییانی که در میانهی قرن چهاردهم با طاعون درگیر شده بودند، تا حدودی حق داشتند مرگ و میرها را به خشم الهی و بلایی آسمانی منسوب کنند. چون هنوز شش قرن مانده بود تا میکروبها شناسایی شوند و تقریبا کل جمعیت اروپا در آن هنگام مردمی نانویسا و روستایی و بسیار نادان و خرافهپرست بودند، که امکانی برای جور دیگر اندیشیدن دربارهی بلای طاعون را در اختیار نداشتند.
مشتزنان اما در جهانی تفاوت میزیستند. دشمنشان اروپاییانی بودند از جنس خودشان، که تنها فناوری و سلاحهایی پیشرفتهتر داشتند. چینیهای شورشی هم نسبت به اروپاییان پنج قرن پیشتر بسیار باسوادتر و متمدنتر محسوب میشدند. با این حال واکنششان در برابر مخاطرهی پیشارویشان به شکل عجیبی همسان بود. بخش بزرگی از شورشیان پیروان آیینی بودند به اسم نیلوفر سپید، که در واقع شکلی تغییر یافته از آیین مانی بود که با عناصری از باورهای تائویی درآمیخته بود. اینان نه از خشونتگریزی دین ایرانی مانی که پیروش بودند آگاهی داشتند، و نه دربارهی خرافههای آیین تائو تأملی جدی کرده بودند. به همین خاطر وقتی استعمارگران لشکرهای بزرگ خود را برای نابودی شورش به چین گسیل کردند، به جای آن که آموزش رزمی مدرن ببینند و کار با تفنگ و توپ را یاد بگیرند، به این بسنده کردند که بر پیراهنهایشان دعاهایی جادویی بنویسند، با این گمان که گلولهی سلاحهای آتشین شیاطین سفید از آن عبور نمیکند. شمار زیادی از شورشیان رزمیکار با آن که دلیر و نیرومند بودند و در ایمان خویش استوار، با شلیک مستقیم گلوله به بدنشان از پای درآمدند، و احتمالا آخرین آموختهشان دربارهی زندگی آن بود که اعتقادشان به رویینتن شدن با دعانویسی، خرافی و نادرست بوده است. درست مثل اروپاییانی که آخر سر در برابر طاعون به ادراکی مشابه دست یافتند.
آنچه نزد لیسندگان ضریح اماکن مقدسه میبینیم، به شکلی شگفتانگیز با این الگوها شبیه است. در همهی موارد عامل مخاطرهآمیز و مرگبار چیزی مشخص است که با ساز و کاری قاعدهمند و طبیعی کار میکند. خواه نیروی نظامی فرنگیان باشد و خواه ماشهی سلولی باکتری طاعون یا ویروس کرونا. هرچه پیشتر میآییم، دانش عمومی مردمان از این ساز و کارها افزونتر میشود و بنابراین انجام کارهای نامربوط به آن بسامد و پذیرشی کمتر پیدا میکند. با این حال همواره بقایایی از آن در گوشه و کنار یافت میشود.
واکنشهای غیرعقلانی و خرافی به بلایی طبیعی مثل کرونا از هر دو سو روشنگر است. هم کسانی که چنین رفتارهایی ازشان سر میزند قشری از جمعیت کشورمان را نمایندگی میکنند، و هم کسانی که به نقد و طرد آن میپردازند نشانگر باورهای لایههایی متفاوت از جامعه هستند. با مقایسهی این رفتارهاست که میتوان به تصویری جامعتر از سیمای جامعه دست یافت. مثلا طی روزهای گذشته با تحلیل آماری محتوای رسانههای مجازی و مطالعهی افکار عمومی میتوان این نکته را دریافت که رویارویی خرافهمدارانه و غیرعقلانی با بیماری کرونا به اقلیتی بسیار کوچک از جامعهی ایرانی مربوط میشود و تنها در دایرهای بسته و محدود مولد و مخاطب دارد. تجویزهای نامربوط و وهمانگیزی که به واکنش اروپاییان در برابر طاعون شباهت دارد، اغلب به طنز و شوخیهایی تعبیر میشوند، و رفتارهای خطرناک و غیرمسئولانهای مثل انتشار مرض در مکانهای مقدس که همتای دعانویسی شورشیان مشتزن است، به سرعت با داوری و محکومیت افکار عمومی روبرو میشود.
از همین جا به انگارهی جمعی ایرانیان نیز میتوان بهتر پی برد. این نکته جای توجه بسیار دارد که رفتار کلی بدنهی جامعهی ایران در برابر بلای کرونا روی هم رفته بسیار عقلانی و منطقی بوده است. یعنی آن گفتمان خرافی و علمستیز در حاشیهای باریک و گوشههایی از جامعه قرار داشته، و گفتمان رسمی نزد مقامهای دولتی و دینیای که مقبولیتی دارند، یکسان و سازگار با دانش جدید و علم پزشکی بوده است. اینها البته جدای از فساد سرطانگونهی حاکم بر نهادهای کشور است، که به احتکار ماسک میانجامد، و مستقل است از ناکارآمدی، بیلیاقتی و دروغگوییهایی که به سوءمدیریت، پنهانکاری و تصمیمسازیهای نادرست انجامیده و تشت رسواییاش هم از بام افتاده است.
این انگارهی عینیت یافتهی جامعهی ایرانی و عقلگرایی چشمگیرش از این رو اهمیت دارد که گفتمانهای سیاسی گوناگونی چه در میان ایرانستیزان مستقر در کشور و چه در سطح بینالمللی گرایش دارند تا چهرهای هیجانی، غیرعقلانی و ناشایست از مردم ایران به دست دهند. به همین خاطر نایاب شدن ماسک و احتکار اقلام بهداشتی و گران شدن ناگهانیاش در کشورهای اروپایی در اخبار به شکلی ضمنی و زودگذر مورد اشاره قرار میگیرد، اما همین موارد در سطحی خفیفتر نشانهی سودجویی و بدطینتی «ایرانیان» قلمداد میشود، و نه مثلا محتکران یا سودجویان.
این البته حقیقتی شناخته شده است که تبلیغات رسانههای عمومی دربارهی رفتارهای جمعی مردمان کشورهای مختلف چندان با واقعیت سازگار نیست. مثلا شیوهای که دولت چین برای کنترل بیماری در شهر ووهان در پیش گرفت اغلب ستوده شده است، بی توجه به این که تلفات انسانی این شیوه احتمالا از تلفات خود بیماری کرونا بیشتر بوده است. یا این روزها باب شده که انتشار بیماری در کشورهای دیگر را به مسافران ایرانی منسوب میکنند، در حالی که مثلا در جایی مثل سانفرانسیسکو و نیویورک با «چایناتاون»های (تانگرِنجیِه: 唐人街) مشهورشان بعید است خاستگاه این اپیدمی ایرانیان بوده باشند. یعنی روشن است که مدارهای قدرت بر شیوهی بازنمایی بلاهای طبیعی اثر میگذارند و به ویژه در موردی مثل ویروس کرونا، عناصری مثل وجههی دولت و سیمای ملی مردمان را هدف قرار میدهند یا از آن دفاع میکنند.
این انگارهسازیها به ویژه دربارهی رفتارهای خرافی و نامعقولی که شرحش گذشت شدت دارد. چند ساعت پیش از نوشته شدن این سطور، خبر رسید که علت اصلی انتشار ویروس کرونا در کرهی جنوبی، فرقهای مذهبی بوده که رفتارهای جمعی خود را با تعصب دنبال کرده و مایهی ابتلای جمعیتی بزرگ شدهاند، و تقریبا همزمان با نوشته شدن این سطور عکسی از مدیران ارشد دولت ایالات متحده انتشار یافت که در کاخ سفید پیش از جلسهی چارهاندیشی دربارهی کرونا، دور هم جمع شدهاند و دارند برای دفع بلا دعا میخوانند. دعا خواندن البته ایرادی ندارد، اما بخشی از خویشکاری اثربخش دولتمردان هنگام رویارویی با بلایای طبیعی نیست، و پافشاری بر عقاید و آرای دینی هم در جای خود هیچ ایرادی ندارد، به شرط آن که آسیبی به دیگران نرساند. با مرور آرای عمومی ایرانیان روشن میشود که این نکتهی بدیهی عقلانی و اخلاقی به شکلی هنجارین در میان ایرانیان پذیرش دارد و آنان که چنین اصولی را در نمییابند، مستقل از موقعیت سیاسی و اجتماعیشان، اقلیتی در حاشیهی بدنهی مردم به شمار میآیند.
بیماری کرونا در میان اپیدمیهای جهانگیر پر سر و صدا کمخطرترین است، و در میان بیماریهای کمخطر پر سر و صداترین اپیدمی جهانی را پدید آورده است. انتشار این بیماری در جامعهی ما مثل بیکیفیت بودن خودروها و تلفات جادهای، یا سوءمدیریت محیط زیست یا آلودگی هوا و آب نیرویی مرگبار و مستمر و ویرانگر نیست، و بحرانی است گذرا که بیش از تاثیر مادی، به خاطر اثر روانیاش بر مردم اهمیت دارد. کرونا به آذرخشی میماند که برای لحظهای میدرخشد و شاید جایی را به آتش بکشد، اما مثل حریقی گسترده ویرانگر نیست. برههایست که نوری بر جامعهی ایرانی میپاشد، و در فروغ آن میتوان بیکفایتی نالایقان و آزمندی سودجویان و بلاهت نابخردان را دید، همچنان که با شدتی بیشتر و بسامدی چشمگیرتر فداکاریها، از خود گذشتگیها و رفتارهای جمعی درست و عقلانی را نیز میبینیم. کرونا با هیاهو آمده و با هیاهو خواهد گذشت، اما نخواهد ماند. جامعهی کهنسال ایرانی اما میماند و به شیوهی رویارویی با بحرانهای پیشارویش دقیقتر و سختگیرانهتر خواهد اندیشید.
آمدن کرونا در نزدیکی نوروز چه بسا دلالتی اسطورهشناسانه هم داشته باشد. چون نوروز زمان نو شدن هستی است و فرشگردسازی، و زمانی ویژه که طبیعت پوست میاندازد و مردمان جامه نو میکنند و با خانهتکانی پلیدیها را از خود میرانند. این قاعدهای تکاملی است که جوامع در تنگنای بلاهای بزرگ جمعی انسجام پیدا میکنند و مردمانشان هماهنگ رفتار کردن را تمرین میکنند. کرونایی که ما امروز میبینیم، احتمالا در تاریخ بیش از آن که با خرافهپرستیهای پیراموناش به یاد آورده شود، یادآورِ این پوست انداختنِ ضروری خواهد بود.