در ستایش شبکه
روزنامهی شهروند، شنبه ۱۳۹۴/۸/۱۶
دربارهی این که شبکههایی مجازی مانند فیسبوک و تلگرام و وایبر مایهی جدایی آدمها از هم و اختلال در کنش متقابل گرم و صمیمانهی مردم میشوند، شکایت و اعتراضهای فراوانی را شنیدهایم. راستش من چنین نظری ندارم. یعنی گمان میکنم پیدایش هر فنآوری نو و ظهور هر رسانهی تازهای امکانهای در دسترس برای ارتباط با دیگری و «بودن با هم» را افزایش میدهد و گرما و صمیمیت و محتوای پیامی که در این میان داد و ستد میشود به خودِ فرستندگان و گیرندگانش مربوط میشود. باقی همه نارضایتی و ناخشنودی کسانی است که به ابزار ارتباطی قدیمیتری خو گرفتهاند، که آن هم به نوبهی خود هیچ طبیعی یا بدیهی نیست و زمانی به همین اندازه مورد نکوهش بوده است. یعنی به نظرم فیسبوک و تلفن دو قدم در تکامل نظامهای ارتباطی هستند که در ادامهی روندهایی تکاملی مانند پیدایش زبان طبیعی قرار میگیرند.
پس تا اینجای کار معلوم شد که من با نظریهی «تباهی تمدن به خاطر گسترش رسانههای نو» موافق نیستم.
اما من برای خوشنودی از حضور این رسانهها یک دلیل دیگر هم دارم. آن هم این که رسانههایی از جنس فیسبوک و تلگرام دارند خلأ ارتباطی و اختلال گفتاریای را درمان میکند که ایرانیان طی چند نسل پیش با آن دست به گریبان بودهاند. به طور خاص از دههی ۱۳۴۰ به بعد نسلی بیسواد و پرادعا از روشنفکران تازه به دوران رسیدند که راه و روش گفتگوی متین و عقلانی را درست نیاموخته بودند. از این هنگام ارتباط و منطق گفتمانی به تدریج از نخبهترین لایههای جامعه نیز رخت بر بست و متانت و عقلانیتی که در بیشتر نشریهها و روزنامههای عصر مشروطه تا آن هنگام وجود داشت، جای خود را به ترکیبی از لمپنبازی و شارلاتانیسم داد که تا پیش از آن تنها به شکلی حاشیهای در میان عوام دیده میشد. این فضای سرد و نمناک و تیرهی گفتمانی همچنان در ایران زمین حاکم بود و هنوز هم هست و نمونهاش را میتوان در فحاشیهای مداوم بیمارانی دید که بسیاریشان با القاب دانشگاهی هم تزیین شدهاند. حتا بسیاری از نامداران عرصهی دانش و فرهنگ هم هنگامی که در مورد موضوعی محل اختلاف سخنی با هم رد و بدل میکنند، کاستیهایی جدی را در خرد و ادب به نمایش میگذارند. در این میان تنها روزنهی امیدی که به چشم میخورد، رسانههایی نو هستند که تودهی مردم –و نه فقط نخبگان- در آن مجال مییابند تا با هم سخن بگویند، بحث کنند، و یاد بگیرند بدون جامه دریدن و کتککاری موضعی داشته باشند و بر سر آن بمانند و عاقلانه با هم مخالفت کنند.
گذشته از این تمرینِ گفتگو که ارجمند است و اثربخش، این رسانههای نو در عمل جایگزین رسانههای انبوه سنتی شدهاند. یعنی شمار اخباری که مردم از فیسبوک و اینترنت و تلگرام دریافت میکنند، به تدریج با آنچه از رادیو و تلویزیون و روزنامهها میگیرند وارد رقابت شده است، اگر که نگوییم شکلی از جایگزینی در این زمینه رخ نموده است.
رسانههای نو و شبکههای اجتماعی در ضمن فضایی مردمسالارانه برای شکلدهی به افکار عمومی هم هستند. بر خلاف نظر عوام روشنفکران، مردم ایران زمین از دیرباز یک شبکهی پیچیده و بزرگ از ارتباطهای مدنی غیردولتی داشتهاند و فشار افکار عمومیشان چندان نیرومند و تعیین کننده بوده که رخدادهای تاریخی را جز با ارجاع بدان نمیتوان فهم کرد. طی یکی دو سال گذشته من پژوهش کوچکی دربارهی موجهای هیجان عمومی بر فیسبوک انجام دادهام که نیکوست اگر نتیجهاش را با شما در میان بگذارم. در هر سال حدود سی موج هیجان عمومی جامعهی ما را در مینوردد. این هیجان ممکن است مثبت و شادمانه باشد (مانند آنچه دربارهی برجام دیدیم)، یا منفی و خشمگینانه (مثل واکنش به اسیدپاشی به زنان اصفهانی). با توجه به این که شمار دوستان من بر فیسبوک زیاد است و سر به چند هزار تن میزند، میتوان فرض کرد موجهایی که در این بستر دیده میشوند نمایندهای از کل جامعهی طبقهی متوسط شهرنشین و جوان ایرانی باشند. طی چهار سال گذشته نزدیک به صد تا از این موجها را بررسی کردهام و میتوانم در این حد بگویم که انگار موضعگیریهای عمومی مردم، یعنی آنچه باعث هیجانشان میشود، نوع هیجانی که تولید میشود، و موضعگیریای که از آن بر میخیزد، روی هم رفته خردمندانه و از نظر اخلاقی «درست» بوده است. گذشته از تک و توکی موجهای هیجانی که با «جَوْگیری» توضیح داده میشوند (مثل قضیهی مشهور رنگین کمانی شدن عکسها)، افکار عمومی نسبت به مسائل جدی و مهمی واکنش نشان میدهد و نوع این واکنش و گفتمانی که آن را به نتیجه میرساند هم ماهیتی خردمندانه و عقلانی دارد. شمار و دامنهی آن مواردِ آمیخته به جوگیری هم به نسبت اندک است و در چهار سال گذشته حاصل جمع همهشان از ده کمتر است. گذشته از این نوفه و جزر و مد تصادفی رسانهها، موضعگیریهای عمومی اغلب بر چهار محور متمرکز بوده که عبارتند از اخلاق و حقوق (قضیهی ممنوعالخروج شدن کاپیتان تیم فوتسال زنان)، منافع ملی (داستان برجام)، پاسبانی از انگارهی جمعی «مردم» (سخنان اباذری)، و موضعگیری نظری یا سیاسی (فاجعهی منا). تا جایی که من دیدهام، بیشتر مردم دربارهی این چهار محور به شکلی همشکل و یکدست واکنش نشان میدهند و بحثها و تبادل نظرهایی که در فضای فیسبوک انجام میشود در نهایت به نقطهی تعادلی میگراید که عاقلانه و پذیرفتنی است. مثلا توهین اکبر عبدی به یکی از اقوام ایرانی (اعراب) به سرعت با نقد و نکوهش روبرو شد و تحلیلها و بحثهایی که دربارهی رخدادی تاریخی مانند برجام و داعش و فاجعهی منا در فضای عمومی رد و بدل میشود هم از نظر سبک بیان و ادبیات و هم به لحاظ محتوای اطلاعاتی و حجم دادهها چشمگیر و جالب توجه است. موضعگیریهای جمعی دربارهی مخاطرههای سیاسی، بحران زیستمحیطی، نمودهای ناشایست رفتار غیراخلاقی و تبلیغات نفرتپراکنان قومی نمونههاییست که مبنای عقلانی همگراییهای جمعی را نشان میدهد.
نتیجه آن که به نظرم رسانههای نو و شبکههای اجتماعی فضایی نوظهور هستند که ایرانیان به درستی و با کارآیی چشمگیری از آن بهره میجویند تا افکار عمومی خویش را تنظیم کنند. این فضای «با هم اندیشیدن» و «رایزنی با هم» تا پیش از این وجود نداشته و توانایی مردم برای بهرهجویی از دنیایی که تا ده سال پیش به کلی ناشناخته بوده، به راستی درخشان و خیره کننده است. باید این فضاها را بیش از پیش گسترد، دستگاهی اخلاقی و عقلانی را بر گفتمانهای جاری در آن حاکم کرد، از پخش شدن شایعهها و اخبار نادرست و دروغ و تحریکهای هیجانی منفی که به خشم و نفرت و کین و ترس دامن میزنند، جلوگیری کرد، و به شکلی خردمندانه و درست با گفتمانهای سودجویی که در پی ناتوان ساختن شالودهی معنایی جامعهی ایرانی هستند، مقابله کرد. شاید بعدها وقتی به این دوران تاریخی مینگریم، دریابیم که در زمینهی آشوبزدهای که هیچ بند نافی برای متصل ساختن مردم به هم باقی نمانده بود، ظهور ناگهانی موجی فنآورانه و هوشیاری مردمی که با هم اندیشیدن را برگزیدند، کلیدی بود که از تباهیهای پردامنه و فروپاشیهای مهیب پیشگیری کرد…
ادامه مطلب: در نکوهش استبداد قلم
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب