پنجشنبه , آذر 22 1403

دیباچه

دیباچه

برخی از کتابها نخست در حین خواندن کتابی دیگر در ذهن نویسنده شکل می‌گیرد و نوشتن برخی دیگر در جریان بحثی و تبادل نظری، یا به دنبال رویارویی با رخدادی ضرورت می‌یابد. در این میان اندکی از کتابها هستند که زاده شدن‌شان به جایی خاص و نظم نهادین مشخصی وابسته باشد، و این کتاب یکی از آنهاست.

نطفه‌ی این کتاب بی‌شک در موزه‌ها بسته شده است. به عنوان یک دوستدار هنر و علاقمند به لذت بردن از دستاوردهای خلاقیت هنرمندانه، از دیرباز وقتی چشمگیر را در فضاهایی مانند نمایشگاه‌ها و گالری‌ها می‌گذراندم و چون علاقه‌ام به تاریخ هم با آن درآمیخته بود، بدیهی بود که موزه‌ها و گنجینه‌ها هم از مکانهای مورد علاقه‌ام باشد. در همین راستا بود که نگاهی انتقادی شکل گرفت که معنای منسوب به اشیای نهاده شده در موزه‌ها، شیوه‌ی چیده‌ شدن‌شان، و کارکردی که از آن انتظار می‌رفت و کژکارکردی که از آن بر می‌خاست را مورد ارزیابی و داوری قرار می‌داد.

برای دیرزمانی آشفتگی در چینش اشیا و مبهم و ناقص بودن داده‌هایی که درباره‌شان در اختیار تماشاچیان قرار می‌گرفت را عارضه‌ای سازمانی و نقصی نهادی می‌دانستم که از غیرحرفه‌ای بودنِ موزه‌داران و نادانی و کم‌سوادی مسئولان‌شان ناشی می‌شود. با این دستاویز بود که آثار موزه‌های ایران و ترکیه و هند و آسیای میانه را دیدم و دم بر نیاوردم، چرا که امیدوار بودم به این که در نهایت سامان یافتن نهادهای موزه‌داری بر این ایرادها غلبه کند. اما بعدتر وقتی موزه‌هایی طراز اول در سطح جهانی را دیدم، دریافتم که ایرادهای یاد شده نه کاستی‌ای و نارسایی‌ای مدیریتی، که ترفندی و ابزاری سیاسی هستند. دیدن موزه‌ی شانگهای و موزه‌های پکن به ويژه در این مورد روشنگر بود و بعد مرور موزه‌های لوور و متروپولیتن و بریتیش میوزیم و اسمیتسونین که خوشبختانه گردش مجازی در آنها با یاری شبکه‌ی اینترنت ممکن بود. در نهایت هنگام بازدید از موزه‌ی آرمیتاژ بود که عزم برای نوشتن چنین کتابی جزم شد.

آنجا بود که این بینش قاطع برایم حاصل آمد که در موزه‌ها و گالری‌ها و گنجینه‌ها با نابسامانی و اختلالی در چینش چیزها و ارائه‌ی آثار به چشم سر و کار نداریم، بلکه با سامانی سنجیده و دقیق رویارو هستیم که هدفش کتمان حقیقت و فروپوشاندن زیبایی است و نه نمایش دادن‌شان. موزه‌ها، گالری‌ها، فیلمهای آموزشی، کلاسهای درس دانشگاهی، و کتابهای تاریخ هنر همگی گرانیگاه‌هایی هستند که توجه و چشم را به سوی خود می‌کشند و تراکمی از نگاه ایجاد می‌کنند. به همین خاطر اینها ماشین‌هایی برای تولید انگاره‌های ما از زیست‌جهان‌مان هستند. ماشین‌هایی پردازنده‌ی معنا که خود به خود به همین خاطر ماهیتی سیاسی دارند.

قدرت در این مراکز بر مبنای متمرکز ساختن نگاه بر چیزهایی و منحرف کردن از نگریستن بر چیزهای دیگر عمل می‌کند. ترفندهایی در این نقاط به کار می‌افتند که بر نادیده انگاشتن پیوستگی‌های تاریخی و جغرافیایی و کتمان شباهتها استوار شده‌اند، و موازی با آن گسستهایی مصنوعی پدید می‌آورند و مرزبندی‌هایی دلبخواهی را مشروع می‌شمارند و بر مبنا پیوستگی‌های جایگزینی را به کرسی می‌نشانند که در بهترین حالت دروغی خوش‌ساخت است و وانموده‌ای که فریبندگی‌اش از جعلی بودن‌اش چیزی کم نمی‌کند.

در روزگار ما تاریخ هنر به موضوع علاقه و توجه گروهی بزرگ از فرهیختگان و فرهنگ‌دوستان تبدیل شده است. کتابهای فراوانی در این زمینه نوشته و به پارسی برگردانده شده و فیلم‌های مستندی با کیفیت عالی درباره‌اش در دست است. با این همه چنین می‌نماید که سرمشق نظری حاکم بر تمام این تاریخ‌نگاری‌ها زنجیره‌ای از نقص‌ها و ایرادهایی تکرار شونده و ریشه‌دار را سبب شده باشد. شیوه‌ای فریبکارانه که به خاطر نادیده انگاشتن برخی از آثار و برجسته ساختن برخی دیگر، وحدت زمانی-مکانی آثارِ خویشاوند را کتمان می‌کند و تصویری ساختگی و نازیبا از تکامل امر زیبا به دست می‌دهد.

به شکلی که پیکره‌هایی منسجم و درهم تنیده از چیزها و آثار که در قلمرو تمدنی یکپارچه، بافت فرهنگی همسان و بستر هویتی یگانه‌ای شکل‌ گرفته‌اند، به دلایل سیاسی تکه تکه شده و به جاها و فرهنگهای ساختگی‌ای منسوب شده و از نو به شکلی سردستی در قالبهایی دلبخواه به زور گنجانده می‌شوند. این استیلای امر سیاسی بر امر فرهنگی و تحریف و مخدوش‌سازی تاریخ تحول سلیقه‌ی هنری به ویژه درباره‌ی آثار مربوط به حوزه‌ی تمدن ایرانی چشمگیر و علنی و تا حدودی بی‌شرمانه انجام می‌شود و این همان است که نوشته شدن این متن را ضروری ساخت.

دست بردن به نگارش تاریخ هنر ایران زمین کاری بسیار دشوار است، چون به معنای دقیق کلمه وقتی به قلمرو هنر پا می‌گذاریم، «همه عالم تن است و ایران دل»، و پرداختن به تاریخ زیبایی در تمدن ایرانی ممکن نیست، مگر آن که شاخه‌زایی‌هایش و پیوندهایش با سایر تمدنها را نیز بنگریم. روایت کردن تاریخ تحول امر زیبا در ایران زمین، خواه ناخواه به اشاره‌هایی گسترده به تاریخ هنر در سطح جهانی نیازمند است، به همان شدتی که نگارش تاریخ هنر جهان، بی نگریستن به آنچه حوزه‌ی تمدنی در مرکز این پویایی پدید آورده، ابتر و جعلی و ناقص می‌نماید.

با این مقدمه نوشتن تاریخ هنر ایران زمین کاری جاه‌طلبانه و طرحی بلندپروازنه می‌نماید. به ویژه برای کسی مثل نگارنده که نه هنرمند حرفه‌ایست و نه تخصصی دانشگاهی در زمینه‌ی هنر و تاریخ هنر دارد. با این حال شاید مسلح بودن به دستگاهی نظری که توانایی فاش ساختن جعلها و تحریفها را دارد، و برخورداری از چارچوبی مفهومی که مدارها و جریانها و پیوستگی‌ها و مرزبندی‌ها و گسستهای عینی را برملا کند، توجیهی برای دست یازیدن به کاری چنین کلان به دست دهد. کاری که بی‌شک به این دفترها تنها آغاز می‌شود، و به پایان بردن‌اش نه کار یک پژوهنده‌ی یکتاست، و نه متنهایی محدود و معدود. پس در این میدان این نوشتارها را باید آغازگاهی دانست، در آن حدی که نگارنده از پس نگارش‌شان بر می‌آید.

 

 

ادامه مطلب: گفتار  نخست: خاستگاه  هنر و افقهای آن

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب