رام: روزشمار ایرانی معنادار

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

طرح مسئله: جامعه‌ی ایرانی طی قرن گذشته با بحرانی در زمینه‌ی گاهشماری روبرو بوده است. این بحران به فناوری و ریاضیات محاسبات سالشمارانه مربوط نمی‌شده و به نشاندن رخدادهای تاریخی بر محور زمان و به یاد آوردن‌شان ارتباطی نداشته است. چرا که در زمینه‌ی ریاضیات شمردن وقت و علم گاهشماری ایرانیان از دیرباز سرآمد بوده‌اند و طی دهه‌های گذشته در زمینه‌ی تدوین و نگارش تاریخ نیز گامهایی بلند – وگرچه ناکارساز- برداشته شده است. بحرانی که از آن سخن می‌گوییم ماهیتی وخیم‌تر و عمیق‌تر داشته و به معنایی مربوط می‌شده که بر محور زمان انباشته می‌شود.

در دوران سنتی سال از روزهایی تشکیل می‌شود که هر از چندی مناسبتهایی را در خود جای داده است. از آیینهای ملی بزرگی مانند نوروز و مهرگان و سده گرفته تا جشنهای ماهانه‌ی دینی مانند خردادگان و تیرگان و اسفندگان که تبارنامه‌ای زرتشتی دارند و از سالگردهای رخدادهای تاریخی مانند واقعه‌ کربلا گرفته تا جشنهای مذهبی اسلامی مانند عید فطیر و قربان. این مناسبتها که با ترتیبی به نسبت متقارن و متعادل در سراسر سال توزیع شده‌اند، آیینهایی جمعی را رقم می‌زنند و دوره‌هایی از استراحت و شادخواری یا سوگ جمعی را در زندگی جمعی مردمان رقم می‌زنند که از سویی شکافهای سنی و جنسی و قومی و زبانی را در می‌نوردد و همبستگی اجتماعی‌شان را افزون می‌کند و از سوی دیگر زمان روزمره را در چشم مردمان معنادار می‌سازد. همین آیینها به نوشته شدن متونی مانند سی‌ روزه‌ی بزرگ و کوچک و یا نوروزنامه منتهی می‌شد. یعنی متونی که نه تنها معنای اساطیری و جمعی روزهای ماه یا ماههای سال را گوشزد می‌کردند، که انجام کاری در روزی خاص را نیز پیشنهاد می‌کردند.

مناسبتهایی که بر محور سالانه مرتب شده‌اند، از سویی شیوه‌ی به یاد آوردن تاریخ مشترک پیشین هستند و از سوی دیگر چشم‌اندازهای همگرایی آینده را ترسیم می‌کنند. در این معنا برای یک تقویم ملی ضرورت دارد که مناسبتهایی مهم و معنادار برای همگان را در خود جای دهد. مردمان بر این مبنا گرانیگاه‌های هدف‌مند و معنابخش در زیست‌جهان خویش را با هم گره می‌زنند و انجام آیینها و مراسمی را سامان می‌دهند که همدلی و همیاری‌شان را ممکن می‌سازد.

پس از ورود مدرنیته به سپهر تمدن ایرانی و بازسازی نهادهای اجتماعی آن تقویم سنتی و سالشمار معنادار قدیمی به شکلی بازگشت‌ناپذیر دستخوش زوال و دگردیسی شد. در ابتدای قرن گذشته با احیای تقویم خورشیدی و بازگشت ایرانیان به نام و نشان ماههای باستانی‌شان، نوعی دوگانگی میان تقویم خورشیدی و قمری نمود یافت که به کشمکش این دو در گفتمانهای سیاسی نیز دامن زد. چنان که مشروطه‌خواهان قدیمی و ملی‌گرایان بر استفاده از تقویم خورشیدی پافشاری داشتند و حتا در نهایت کوشیدند گاهشماری هجری را با ابداع تقویم شاهنشاهی منسوخ سازند. از سوی دیگر هم مراجع تقلید و سنت‌گرایان مذهبی بر استفاده از مناسبتهای مذهبی بر محور سال قمری اصرار می‌ورزیدند و حتا می‌بینیم که نامه‌های شخصی‌شان را سرسختانه بنا به تقویم قمری تاریخ‌گذاری می‌کرده‌اند.

این ماجرا با بحران مشابهی در سطح جهانی همراه بوده است. دولت-ملت‌های اروپایی که اغلب پیشینه‌شان از یکی دو قرن فراتر نمی‌رود طی قرن گذشته مناسبتهایی ملی و سالگردهایی را در تاریخ کوتاه خود یافتند و به نسبت با کامیابی باب کردند. کشورهای مستعمره‌ای که طی هفتاد سال گذشته یکی پس از دیگری استقلال خود را از ایشان به دست می‌آوردند هم در این زمینه از ایشان پیروی کردند و مناسبتهای واقعی یا جعلی را در تاریخ نزدیک و معاصرشان و یا تاریخ دوردست و اساطیری‌شان یافتند و گرامی داشتند. حالا که چند نسل از کوششهای جمعی در این راستا گذشته روی هم رفته می‌توان داوری کرد که این شیوه از رمزگذاری تقویم ناکارآمد و ناموفق بوده است. یعنی مردمان جز در کشورهایی که خیلی نوپا هستند و فرهنگی عامیانه و سطحی دارند، مناسبتهای رسمی را جدی نمی‌گیرند. مردم کشورهای دارای تمدن کهنتر که مدرنیته تقویم قدیمی‌شان را بی‌اعتبار ساخته‌ هم با نوعی بحران در معنای سالشمارِ روزمره دست به گریبان‌اند.

راهبردهای آزموده شده: در ایران طی قرن گذشته سه جریان اجتماعی مهم داشته‌ایم که در راستای حل این بحران کوشیده‌اند. یکی از آنها جریان دولتی و زورمداری است که از بالا به پایین عمل می‌کند و تصمیم‌گیری‌هایی اغلب ناکارآمد و شتابزده را با شدت و حدت اعمال می‌کند. این همان جریانی است که مثلا زادروز شهبانو فرح را به عنوان روز مادر معرفی می‌کند یا در مخالفت با آن زادروز حضرت فاطمه را مبنای همین مناسبت قلمداد می‌کند. جریانی که زمانی به تغییر تقویم از شمسی خورشیدی به شاهنشاهی حکم می‌کند و زمانی دیگر می‌کوشد با اعلام پر سر و صدا و پر تب و تاب و متفاوتِ عید فطر تقویم قمری را در چشم مردمان مهم جلوه دهد. تجربه‌ی تاریخی‌مان نشان داده که این شیوه به کلی ناکارآمد و بی‌فایده بوده و معنایی برای زمان روزمره برای مردمان تولید نکرده است. مردم ایران –و کمابیش مردم ایران زمین- مناسبتهای نوساخته را به همان شدتی نادیده می‌انگارند که تقویم قمری و مناسبتهای دینی مربوط به آن را از یاد می‌برند. جایگزینی تدریجی تقویم میلادی به جای تقویم قمری در کشورهای نوساز جدا شده از ایران زمین پیامد همین بحران و شکست خورده بودن همین روندهای تقویم‌تراشی دولتی است.

دومین جریان ماهیتی غیردولتی و ضدحکومتی داشته و کوشیده تا با وامگیری و بزرگداشت مناسبتهایی که در جهان رواج دارد و غیربومی است گزینه‌هایی در برابر پیشنهادهای رسمی و دولتی ایجاد کند. این همان جریانی است که در دوران پهلوی مناسبتهایی مانند روز هشتم مارس را برای روز زنان گرامی داشت یا اول ماه مه را روز کارگر نامید. ادامه‌ی همین روند در دوران کنونی چرخشی سیاست‌زدایانه را تجربه کرد و با همان انگیزه و کارکرد به رواج جشنهایی مانند کریسمس و ولنتاین انجامید. تقویم این جریان میلادی است و به طور کلی از آنچه که در سطحی جهانی رخ می‌دهد پیروی می‌کند. سطح دانش کارگزاران این جریان درباره‌ی مناسبتهایی که تبلیغ می‌کنند حتا از مبلغان ایدئولوژی حکومتی در جریان اول نیز فروپایه‌تر است و اغلب کسانی را می‌بینیم که روز ولنتاین یا هشتم مارس را جشن می‌گیرند بدون این که تاریخچه و مضمون و اساطیر و روایتهای مربوط به این ماجرا را درست بدانند. این جریان هم روی هم رفته ناکام و ناموفق بوده و معنای چندانی ایجاد نکرده است. هرچند در حد تولید جشنها و مراسم شادمانه‌ی مردمی یا جریانهای سیاسی اعتراضی تا حدودی در دورانهایی موفق عمل کرده است.

در کنار این دو، جریان سومی را هم داریم که نوعی بازگشت به مراسم و آیینهای ایران باستان را هدف گرفته است. طی سی سال گذشته این روند از دو تای دیگر تناورتر و نیرومندتر بوده و از نظر پشتوانه‌ی اطلاعاتی و زمینه‌ی فرهنگی نیز استخوان‌دارتر و پرمحتواتر بوده است. نخستین نشانه‌های این جریان زمانی آغاز شد که برگزاری آیین نوروزی توسط انقلابیونی که دشمنی‌ای با هویت ملی داشتند، خوار شمرده می‌شد و کوششهایی انجام می‌گرفت تا چهارشنبه سوری و سیزده به در منسوخ شود. در نتیجه جنبشی مردمی برخاست که چهارشنبه سوری را به نوعی جنگ شبانه‌ی پر سر و صدا و پرتلفات تبدیل کرد و سیزده به در را نیز همچنین به گلگشتی عمومی بدل ساخت که از نظر شادخواری قدری افراط‌آمیز می‌نمود. در ادامه همین جریان است که جشن گرفتن نوروز به شیوه‌های نوسازی شده را می‌بینیم. احیای جشنهای مهرگان و سده و تیرگان و اهمیت یافتن مجدد یلدا و چله نیز از دستاوردهای این جریان بوده است و چنین می‌نماید که هم از نظر پیوند با فرهنگ ایرانی و هم از نظر گسترش و عمق تاثیر از دو جریان پیشین موفق‌تر عمل کرده باشد. ایراد اصلی این جریان آن است که به خاطر وفاداری بسیار به سنتهای ملی کهن در تولید مناسبتهای تازه و رقابت با دو سیستم پیشین ناکارآمد عمل کرده و تنها پیروزی مهم‌اش مطرح کردن سپندارمذگان در برابر ولنتاین بوده است.

صورتبندی چالش: با توجه به آنچه که گذشت روشن است که ما با شرایطی بحرانی روبرو هستیم که می‌شود به این ترتیب صورتبندی‌اش کرد:

بحران: فروپاشی تقویمهای سنتی و بی‌معنا شدن مناسبتهای کهن، و در نتیجه معنازدایی و یکنواختی و ملال‌آمیزی زندگی روزمره.

جریانهای کوشا در این مسیر:

الف) جریان رسمی و دولتی وابسته به ایدئولوژی‌های حکومتی،

ب) جریان جهان‌وطن ضدحکومتی که چارچوب نظری‌اش مارکسیستی یا مسیحی است،

پ) جریان ملی‌ با گرایش باستان‌گرایانه

ایرادهای هر سه جریان را هم می‌توان چنین فهرست کرد:

الف) ناتوانی در تدوین دستگاهی نظری که معنادار شدن تقویم در آن به دلایل و شواهدی عقلانی و علمی متکی باشد؛

ب) واکنشی بودن و دنباله‌روی مخالفت‌آمیز یا تایید کننده‌ی این جریانها از مدارهای غالب سیاسی، چه در سطح کشور و چه در سطح جهانی؛

ت) کم‌سوادی و نادانی نسبی جریانهای یاد شده و غیاب خزانه‌ای از دانش مدون درباره‌ی معنای زمان تقویمی در تمدن ایرانی.

داده‌ها و داشته‌ها: از همه‌ی این تجربه‌ها هم این نتیجه‌ها به دست آمده و می‌توان آنها را همچون داشته‌هایی پذیرفت:

الف) تقویم قمری به خاطر چرخش‌اش در فصلها و غیرعلمی بودن‌اش و تکیه کردن‌اش به متغیرهایی تقریبا تصادفی مثل دیدن ماه توسط فردی خاص ناکارآمد است و کمابیش در میان ایرانیان منسوخ شده است. تقویم قمری با وجود رواج گسترده‌‌ای که پیدا کرده، به خاطر خطاهای علمی‌اش و مناسبت به نسبت نامربوطش (آغاز سال در زمستان، زاده شدن عیسی مسیحِ تاریخی در حدود سال چهارم پیش از میلاد مسیح!) شایسته‌ی آن نیست که مبنای گاهشماری ایرانی باشد.

ب) مناسبتهایی که در سطح جهانی مهم قلمداد می‌شوند در ایران هم اهمیت می‌یابند. یعنی باید برابرنهادهایی برای آنها در نظر گرفت، وگرنه همان نسخه‌ی بین‌المللی‌اش به میان مردم وارد خواهد شد. در غیر این صورت با تثبیت سالگردهایی مانند هشتم مارس یا اول ماه مه روبرو خواهیم شد که به ایدئولوژی سیاسی خاصی وابسته‌اند و ارتباطی با فرهنگ و تمدن ایرانی ندارند، و چه بسا تبارنامه‌ی سیاسی‌شان چندان مثبت نباشد.

پ) مناسبتهای دینی در رمزگذاری تقویم اهمیت دارد. کوششهایی که توسط روشنفکران انجام شده تا مناسبتهایی سیاسی را جایگزین سالگردهای دینی کنند تقریبا همیشه به شکست انجامیده است. تقویم دینی ایرانیان ترکیبی از عناصر زرتشتی و اسلامی را در خود جای داده و خاستگاه هردوی این مناسبتها هم بوده است. گزینه‌های رقیب تازه‌وارد هم به همین شدت ماهیت دینی دارند و از مسیحیت اروپایی برخاسته‌اند. خلاصه آن که نقش دین را در معنادار کردن تقویم سالانه نمی‌شود نادیده انگاشت.

ت) حساسیت ایرانیان به مناسبتهای تاریخی برانگیخته شده و شرایط برای طرح پیشنهادی کارساز در این زمینه مساعد است. چنین می‌نماید که بیشترین رونق و رواج در میان مناسبتهای نوظهور به احیای جشنهای باستانی ایرانی مربوط باشد و بیشترین تراکم از دانش و اطلاعات تاریخی را نیز در همین زمینه می‌بینیم. یعنی نقطه‌ی امیدبخش در نوسازی گاهشماری معنادار سالانه در این نقطه قرار دارد.

راهکار: حل بحران یاد شده به سادگی ممکن است و روش‌شناسی معلوم و روشنی هم دارد که معلوم نیست چرا زمانی چنین دراز نادیده انگاشته شده است. قاعدتا برای معنادار کردن تقویم باید چنین شرطهایی را برآورده ساخت:

نخست: تقویمی روزشمار و دقیق از رخدادهای مهم تاریخ ایران به دست آورد و نشان داد که در هر روز از سال خورشیدی چه رخدادهایی در سطح جهانی و در سطح حوزه‌ی تمدن ایرانی رخ داده است.

دوم: تمام آیینها و ادیان مرسوم در ایران زمین را باید در نظر داشت و تقویمهای دینی‌شان را بر محور سال خورشیدی مرتب کرد، طوری که برگرفتن یا از دست نهادن مناسبتهای مربوط به ادیانی که در ایران زمین رایج‌اند یا زمانی رایج بوده‌اند، دلیلی عقلانی داشته باشد و در حد امکان همه‌ی مناسبتهای مربوط به همه‌ی ادیان را در تقویم سالانه بگنجاند.
سوم: باید بر اساس همگرایی رخدادهای مهم در تاریخهای مشخص تشخیص داد که چه مناسبتی برای چه روزی از سال شایستگی دارد. یعنی اگر به عنوان مثال در یک روز شمار زیادی از پزشکان نامدار زاده شده و یا درگذشته باشند، معقول است که آن روز را روز پزشک بدانیم. یا ضروری است که با برجسته ساختن سالگرد رخدادهای مهم و تعیین کننده در تاریخ ایران زمین هویت زمان‌مند جمعی و خاطره‌ی تاریخی مردم را به ایشان بازگردانیم.

پیشنهاد عملیاتی: نتیجه آن که بر اساس این راهبرد، طی سال آینده قصد دارم برای معنادار کردن تقویم ایرانیان پیشنهادی مشخص را صورتبندی و ارائه کنم. پیشنهادی که با پشتوانه‌ای مستند و مستدل برای هر ماه و هر هفته و هر روز مناسبتی و معنایی را تعیین می‌کند و آیینی و کنشی جمعی را در آن راستا فرا می‌خواند. طی سال ۱۳۹۶ طرحی پژوهشی-ترویجی به نام «رام: روزشمار ایرانی معنادار» اجرا خواهم کرد. به این شکل که زنجیره‌ای از نوشتارهای روزانه را طی سال جاری در کانال خود بارگذاری خواهم کرد و در پایان سال برای نوروز آینده به صورت سالنامه‌ای منتشرش خواهم کرد. در هر روزشمار رام مناسبتهای مهم ایران و جهان در آن روز، پیشنهاد مناسبت برای آن روز و پیشنهاد و اندرزنامه‌ای به سبک «سی‌روزه‌ها» گنجانده می‌شود.

پی‌نوشت: لطفا منابع سودمند در این زمینه و مناسبتهایی که از قلم افتاده را با ذکر مرجع به نشانی SherwinVakili@ (https://t.me/SherwinVakili) بفرستید تا در طرح رام گنجانده شود.

 

همچنین ببینید

ناموس ،حق و داد

مقاله‌ای درباره‌ی تبارشناسی «ناموس» که در نشریه‌ی  «رسانه‌ی فلسفه و فرهنگ»، سال اول، شماره‌ی دوم، زمستان ۱۴۰۰، ص:۱۷-۲۰، منتشر شد...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *