دوشنبه , مرداد 1 1403

سیر آفاق و سیر انفس

 

 

 

 

 

در زمانه‌ی ما صنعت گردشگری یکی از شکوفاترین و مهمترین شاخه‌های گسترش یابنده‌ی نظامهای اجتماعی است. سفر کردن ساده‌ی قدیمی در دهه‌های گذشته به صنعتی تمام عیار تبدیل شده که چرخشی چشمگیر در منابع مالی ملت‌ها و سیاست بین‌الملل ایجاد کرده و رقابتی نفس‌گیر را میان دولتها و سرزمینهای گوناگون پدید آورده است. رقابتی که هرکس در آن بناهای تاریخی، ‌یادمانهای دیرینه، چشم‌اندازهای طبیعی زیبا، یا مکانهای مقدس مهمتر و برجسته‌تری داشته باشد، از اعتبار و منزلت بین‌المللی بیشتر و همچنین ثروت و اندوخته‌ی ارزی بیشتری برخوردار خواهد شد.

ظهور صنعت گردشگری نتیجه‌ی ترکیب چند نیروی اجتماعی و نوآوری فناورانه است که طی سه دهه‌ی گذشته سر برآورده‌اند. از سویی به تک قطبی شدن قدرت سیاسی و نظامی جهان در غرب به گشوده شدن تدریجی مرزهای کشورها بر فضای بین‌الملل انجامیده است. کشورهایی که تا پیش از این در قالب دو اردوگاه دشمن‌خوی کاپیتالیستی و کمونیستی رده‌بندی می‌شدند و به خصوص در سرزمینهای توتالیتر کمونیستی مرزهای بسته داشتند، در یک نظم جهانی گسترده و تک قطبی ادغام شده‌اند که یک محور سیاسی-نظامی اروپایی-آمریکایی با قواعد و زورگویی‌های خود را دارد. به شکلی که بستن مرزها بر جهان به شیوه‌ی سابق برای کشورها روز به روز دشوارتر می‌شود. از سوی دیگر تحول فناوری‌های ارتباطی و گسترش خطوط اینترنت و ظهور شبکه‌های اجتماعی و انقلاب رسانه‌ای پیوند نزدیکتری میان مردمان کشورهای گوناگون ایجاد کرده و در سومین مرتبه فناوری‌های ترابری دگرگون شده و به ارزان شدن سفرهای هوایی و سریع شدن سفرهای زمینی انجامیده است. اینها را باید در کنار این حقیقت دید که در بیشتر کشورهای دنیا یک طبقه‌ی متوسط رشد یابنده شکل گرفته که اوقات فراغتی بیشتر دارد و بازاری بزرگ برای تفریح و سرگرمی محسوب می‌شود. ترکیب این نیروها باعث شده برخی از رفتارهای جمعی دیرینه به شکلی نو بازتعریف شوند و در رده‌ای به کلی تازه بازسازی شوند.

به این خاطر است که رقابتی گاه خشن در میان کشورها درگرفته تا منابعی جذاب و به یاد ماندنی برای بازدید و مشاهده‌ی گردشگران در قلمرو خود کشف یا ابداع کنند. ادعاهای گزاف و آشکارا دروغی که طی دهه‌های گذشته درباره‌ی مناطق تاریخی و قدمت یادمانهای گذشتگان بر سر زبانها افتاده، و مسابقه‌ی بزرگی که بر سر جعل تاریخ و سرهم‌بندی رخدادهای باستانی در قالبی مدرن به راه افتاده، ‌باید در بافت این رقابتها فهمیده شود. یعنی کشور‌های تازه‌تاسیسی مانند ترکیه و عربستان و آذربایجان در همسایگی ایران که عمرشان تنها چند ده سال است، یا ملت‌های به نسبت جوان و تازه به دوران رسیده‌ای مثل انگلستان و آمریکا و استرالیا که تاریخ‌ ملی‌شان سه چهار قرن بیشتر نیست، تنها برای دستیابی به وحدت ملی، برخورداری از منزلت و اعتبار بین‌المللی، و برتری‌جویی در زمینه‌ي فرهنگ نیست که به میدان تاریخ‌تراشی و تاریخ‌سازی وارد شده‌اند. همه‌ی کشورها امروز رسانه‌های عمومی و نیروهای دانشگاهی خود را برای بازنویسی و گاه جعل رسوای تاریخ و اسناد علمی بسیج کرده‌اند، چرا که برخورداری از تاریخی دیرینه و در خود گنجاندن، یادمانهایی نامدار گذشته از این موهبت‌ها،‌ جایگاهی مطلوب در صنعت پرسود گردشگری را نیز به ارمغان خواهد آورد. صنعت گردشگری قلمرو مکانی کشورها را به منبعی سودآور تبدیل کرده که باید در آن چشم‌اندازهای طبیعی باشکوه، شهرهای باستانی مشهور، و بناها و گنجینه‌های خیره‌کننده کشف – و یا ساخته- شوند. به شکلی که سفر کردن مردمی از کشورهای دیگر و خرج کردن پول در آن کشور را توجیه نماید. بدیهی است که قضیه‌ی مسابقه بر سر جایگیری در بازار گردشگری به اقتصاد محدود نمی‌شود و سویه‌های سیاسی هم دارد. بمباران کشوری که بناهای تاریخی نامدار دارد دشوارتر از برهوتی بی‌تاریخ است و کشتار مردمی که تاریخی دیرینه و هویتی اثرگذار در تاریخ بشر داشته‌اند،‌ نامشروع‌تر از بومیانی نانویسا و گمنام می‌نماید.

از این روست که جریانهای خشن و ویرانگری که طی دهه‌های گذشته در قلمرو ایران زمین پدید آمده، تنها به جعل تاریخ، ترویج نسخه‌هایی نامعقول از بنیادگرایی دینی، یا کشتار مردم و ویران کردن شهرها بسنده نمی‌کنند، بلکه به شکلی سازمان یافته در صدد ویران کردن یادمانهای تاریخی و از بین بردن میراث ملموس و مادی بازمانده از گذشتگان هم هستند. بوداهای بامیان که در عصر ساسانی در قلمرو دولت ایران تراشیده شده و بزرگترین تندیسهای مذهبی جهان بود، تنها از سر خلوص عقیده و تعصب طالبان به توپ بسته نشد، که ویرانی‌شان راه را بر تبدیل شدن این نقطه به زیارتگاه بوداییان و رونق اقتصادی بامیان نیز بست. به همین ترتیب القاعده و داعش در عراق بی‌برنامه معبد بعل را منفجر نکردند و پالمیرا را منهدم نساختند و بی‌دلیل با پتک و نارنجک آثار باستانی باز مانده از عصر اشکانی در موزه‌ی موصل را نابود نکردند. امروز نیز تصادفی نیست که ارتش ترکیه در حمله‌اش به شمال سوریه معبدهای هیتی را بمباران می‌کند و از بین می‌برد. اینها همه آثاری تاریخی هستند که هویتی بسیار دیرینه را به مردمی تفرقه‌زده و درمانده یادآوری می‌کنند، و هسته‌ی مقاومتی عینی و مستند محسوب می‌شوند که در در برابر روایتهای جعلی نوساخته و مسیرهای گردشگری و پولسازی کشورهای نوساز و تازه‌تاسیس ایستادگی می‌ورزند.

ایران زمین کهنترین تمدن کره‌ی زمین، و ایران قدیمی‌ترین دولت و فرهنگ زنده‌ی گیتی است. از این رو غریب نیست که انباشتی شگفت‌انگیز از یادمانهای تاریخی، آثار باستانی و چشم‌اندازهای معناساز و معنازای نامدار در این قلمرو متراکم شده‌اند. بر همین مبناست که می‌بینیم نیروهای ویرانگر خردگریزی که در قالب فرقه‌های سیاسی و جریانهای تندروی مذهبی رخ می‌نمایند و فصل مشترک همه‌شان ایران‌ستیزی است، در همین سرزمین باستانی تمرکز یافته‌اند. پراکندگی سیاسی و هویت‌زدایی نیروهای استعماری طی قرن گذشته به قدری در این قلمرو فرسایندگی ایجاد کرده که امروز حس و درک مردم این سامان درباره‌ی فاجعه‌ای که بر زیستگاهشان و تاریخ‌شان در جریان است، به نوعی کرختی و بی‌حسی دچار آمده‌اند.

 

صنعت گردشگری امروز، تعریفی ساده و مشخص دارد. مبدأ و مقصد مشخصی در کار است که مسافرانی را در کسوت «توریست» از جایی به جایی منتقل می‌کند و هم از راه دریافت هزینه‌ی سفر و هم –به ویژه- از راه خرج کردن پول در کشور مقصد انباشتی از سرمایه را ممکن می‌سازد. صنعت گردشگری هم مانند هر صنعت مدرن دیگری موضوع خود را دگرگون می‌سازد و ماده‌ی خام اولیه‌ای را به کالایی تکثیرپذیر بدل می‌سازد.

کشوری مانند فرانسه که کهنترین کشور زنده‌ی اروپایی است و با این همه قدمت‌اش به چهار پنج قرن محدود است، یادمانی تاریخی و واقعی مثل برج ایفل را مرکز صنعت گردشگری خود قرار می‌دهد. به این ترتیب این برج پولادین جالب توجه که دو قرن قدمت دارد، به نمادی تکثیر شونده تبدیل می‌شود. شکل آن همچون علامت تجاری کشور فرانسه به کار گرفته می‌شود، مدلها و کپی‌های بی‌شمار آن در موقعیتهای گوناگون امکان فروش پیدا می‌کند و مکانی که گرداگرد این یادمان فلزی قرار گرفته کاربری خود را به فضایی توریستی تغییر می‌دهد، که کارکردش کمابیش همان است که در مکانهای مقدس سنتی می‌دیدیم. به این ترتیب برج ایفل دیگر یک ستون فلزی سیصد متری نیست که صد و سی سال پیش توسط مهندسی فرانسوی ساخته شده باشد. این بنا به گرانیگاهی برای کسب هویت ملی، به علامتی جاودانه و ایستا و به سرچشمه‌ای برای تولید قدرت و معنا تبدیل می‌شود که در شرایط جنگ جهانی اول ارتشهایی بزرگ را گرداگرد خود سامان می‌دهد و در شرایط صلح‌آمیز امروزین میلیونها توریست را از دورترین نقاط دنیا به خرج کردن پول در کافه‌ها و رستورانهای پیرامونی‌اش وا می‌دارد. برج ایفل در این وضعیت هم در شبکه‌ی پیچیده‌ی تبادل اقتصادی جایگاهی محکم پیدا می‌کند و هم در مقام نماینده‌ی کهنترین کشور مدرن اروپایی همچون چیزی جاویدان و ماندگار از آنچه که هست قدیمی‌تر، باشکوه‌تر، مرتفع‌تر و مهمتر جلوه می‌کند.

صنعت توریسم بر اساس معادلاتی به نسبت ساده کار می‌کند. یعنی هر یادمانی که بتواند به این ترتیب تاریخچه‌ای معنادار و جذاب پیدا کند، جایی در این بازار به دست می‌آورد. از این روست که می‌توان بنایی تاریخی مانند دیوار چین را در نقاطی که فاقد رد تاریخی مشخص است، ‌بازسازی کرد و توریست‌ها را برای بازدیدش جلب کرد. یا کتیبه‌های مقبره‌ی شاعری پارسی‌گو مانند نظامی را تراشید و ادعا کرد که زبان مادری‌اش ترکی بوده و اصولا این شاعر گرانقدر ایرانی نهصد سال پیش شهروند کشوری نوظهور و چهل ساله بوده است! جعل در این بستر آسان است و شدنی، چرا که صنعت مدرن توریسم حتا درباره‌ی یادمانهای تاریخی واقعی هم به شکلی از جعل و ساده‌سازی و کالایی کردن افراطی همت گماشته است.

صنعت توریسم تنها بناها و یادمانها را به این ترتیب مسخ نمی‌کند، و تنها در ابداع یادمانهای تاریخی بی‌ریشه یا ویرانگری سازه‌های باستانی راستین نقش ایفا نمی‌کند، که بلایی مشابه را بر سر خودِ جهانگردان می‌آورد. در آن روزگاری که ناصر خسرو هفت سال را در سفر می‌گذراند تا کتابی صد صفحه‌ای درباره‌اش بنویسد، و در آن زمانی که خروج از شهر و گشت و گذار در شهرها و کوهها و بیابانها در ایران زمین مرحله‌ای ضروری از رشد فکری و معنوی مردمان بزرگ قلمداد می‌شد، این سلوک و سفر را سیر آفاق و انفس می‌نامیدند. یعنی فرض بر آن بود که «من» در جریان حرکت در مکان با امری قدسی روبرو می‌شود که می‌تواند مکانی الهام بخش، و یا –مهمتر از آن- افرادی اثرگذار باشد. از این رو دیدن افقهای نو با دیدن نَفْس‌های دیگر گره می‌خورد. در جریان این سفرهای پیوسته است که دانشمندان و صوفیان و هنرمندان و شاعران و سیاستمداران بزرگان روزگار خود را «زیارت» می‌کردند، چرا که دگرگونی من‌ها هدف بود و این جز با رویارویی با دیگری‌ها ممکن نمی‌شد و مکان تنها در مقام بستری برای تثبیت و ساماندهی این رویارویی اعتبار و ارج داشت. دیگری‌هایی که ممکن بود زنده باشند و در مدرسه یا خانقاهی پذیرای مهمانان‌شان شوند، و یا حتا درگذشته باشند و در آرامگاهی آرمیده، و با این همه گفتارشان و نوشتارشان همچنان جاری باشد و مقبره‌شان همچون یادآوری برای خاطره‌شان و مرکز ثقلی برای سازماندهی پیروانشان عمل کند.

سیر آفاق و انفس که شیوه‌ی دیرینه‌ی ایرانیان برای جهانگردی است، شیوه‌ای فراگیر و کامیاب بود که در تاریخی چند هزار ساله، هزاران هزار انسان ارزشمند و اثرگذار پدید آورد و امروز اندوخته‌ی بازمانده از همین باشندگان است که تمدن ایرانی را به دژی استوار در برابر ویرانی‌های پیاپی تبدیل کرده است. صنعت گردشگری گذشته از آنچه که بر سر مکان می‌آورد، بلایی بدتر بر سر آدمیان می‌آورد و آن هم فرو کاستن‌شان به مشتری‌هایی ساده و تخت و همریخت است که به همان شیوه‌ی کپی‌ شده پدید می‌آیند. در دامنه‌ی این صنعت دیگر افقی گشوده در کار نیست که نفس‌ها در آن جریان یابند. همه چیز به رویارویی من‌هایی چیزواره با چیزهایی در مکان خلاصه شده است، و دستاوردی که از آن انتظار می‌رود «چیزهایی» ساده تکرار شونده است. در اینجا قرار است همه چیز به پولی که داد و ستد می‌شود ترجمه شود و به همین خاطر توریست‌هایی را داریم که سطحی‌نگرانه به تاریخهای ساختگی و روایتهای تخت و مسطح و تجاری دلخوش‌اند و دقایقی بیش برای لمس سطح یادمانها و اشیا وقت صرف نمی‌کنند و اندوخته‌ی نهایی‌شان از سفرهایشان آلبومی از عکسها در شبکه‌ای اجتماعی است، و نه چیزی بیش از آن.

ایران زمین تا به امروز با اندوخته‌ی شگفت‌انگیز و اعجاب‌آورش در برابر ویرانی‌های پیاپی پایداری به خرج داده و نامحتمل نیست که این بحران را نیز مانند بحرانهای پیشین تاریخ طولانی‌اش از سر بگذراند. در این حالت گذشته از امکانی که برای بازاندیشی و بازخوانی تاریخ و جغرافیا به دست می‌دهد،‌ بختی نو برای بازتعریف من‌هایی نو را نیز در اختیار مردمان قرار می‌دهد. هردوی این‌ها آماج‌هایی هستند که در تبلیغات صنعت توریسم عرضه شده‌اند. اما این وعده در آن بافت مدرن و کپی‌شونده امکان برآورده شدن ندارد… و چه بسا که با نوسازی و بازسازی سیر آفاق و انفس به شکلی دیگر چنین امکانی پیدا شود.

 

همچنین ببینید

ناموس ،حق و داد

مقاله‌ای درباره‌ی تبارشناسی «ناموس» که در نشریه‌ی  «رسانه‌ی فلسفه و فرهنگ»، سال اول، شماره‌ی دوم، زمستان ۱۴۰۰، ص:۱۷-۲۰، منتشر شد...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *