شبکههای اجتماعی مجازی و چرخش در رمزگذاری هویت فردی
چکیده
در این نوشتار، الگوی «بیان خویشتن» و «عرضهی خودانگاره» در فضاهای مجازی بررسی میشود. به دنبال آن ساز و کارهای نوظهورِ پیکربندی و نمایشِ هویت فردی در سپهر عمومی نوپای مجازی مورد تحلیل قرار میگیرد. آنگاه دورنمایی از آسیبشناسی هویت فردی/ جمعی در چشماندازی سیستمی ارائه میشود. پرسش مرکزی نوشتار آن است که ظهور قلمرو جدید و بیسابقهای مانند شبکههای اجتماعی، چه تاثیری بر رمزگذاری خودانگاره (دریافت من از من) و انگاره (دریافت من از دیگری) به جا میگذارد؟ و پاسخ مقدماتی به این مسئله آن است که منها به کمک رمزگذاری افراطی هویت فردیشان، و ارائهی تبلیغاتی آن در این حریم نوین خویشتن را بازسازی، بازنمایی، و فهم میکنند. همچنین به پیروی از نوربرت الیاس این بحث طرح میشود که کاستیها و ناهنجاریهای برخاسته از این رمزگذاری افراطی، از «تنظیم نبودنِ» نظامهای انضباط فردی، با فنآوری نوظهورِ رایانهها ناشی شده است.
بعد دو پرسش تکمیلی در این ارتباط مطرح میشود: ۱) این رمزگذاری افراطی در چه حوزههایی تمرکز یافته و چه گرانیگاههای معناییای دارد؟ ۲) ارتباط انگاره و خودانگارهی من در این زمینهی نو چطور دستخوش تغییر میشود و چه فرصتها و تهدیدهایی را پدید میآورد؟
این دو پرسش با تکیه بر نظریهی سیستمهای پیچیده تحیلی میشوند و سه گزاره به عنوان پاسخ به آنها پیشنهاد میشود. نخست آن که با نوعی جبرانِ روانشناختی محدودیتهای جامعهشناختی در فضای مجازی روبرو هستیم. یعنی گرانیگاه معنایی پیکربندی و ارائهی هویت فردی در شبکههای اجتماعی، بر اموری مانند جنسیت، باورهای سیاسی، و باورهای دینی تمرکز یافته و در بیشتر موارد هم مضمونی تابو و حرمتگذاری شده را رمزگذاری میکند. دوم آن که به دلیل نوپا بودن این قلمرو ارتباطی، با مخدوش شدنِ پیاپی مرزِ من و دیگری روبرو هستیم و به این ترتیب حریم خصوصی به شکلی فرساینده و پیوسته مورد دستاندازی دیگری قرار میگیرد. سوم آن که جریان روان و بیمانعِ اطلاعات، آزادی بی قید و شرطِ عقیده و بیان، و امکان اندرکنش من با دیگری در چند لایهی متفاوت از خصوصیت/عمومیت، امکانِ آموزش کاربران و بازسازی رادیکالِ خودانگاره را به دست میدهد، و این مهمترین فرصتی است که از این پدیدهی نوبنیاد برمیخیزد.
کلیدواژگان: شبکههای مجازی، هویت، اینترنت، انگاره/ خودانگاره، فنآوری، رسانه، اخلاق
پیشدرآمد
در جامعهی امروزِ ایران، شبکههای اجتماعی یکی از داغترین و مهمترین کانونهای عرضه و دریافت هویت اجتماعی هستند. از همان هنگامی که شبکهی اورکوت[1] به عنوان پیشتاز شبکههای اجتماعی پا به میدان نهاد، استقبال چشمگیر و غیرعادی کاربران ایرانی اینترنت از آن نشان میداد که در این اقلیم الگویی تازه در حال زاده شدن است. به زودی شبکهی اورکوت –که در سرشت خود تنها راهی برای مربوط کردن دوستان به هم بود- دلالتی سیاسی یافت و با روشهای اقتدارگرایانه از دسترسی اعضایش خارج شد. بعد از آن، در سال 2004.م شبکهی فیسبوک به میدان آمد که در مدتی کوتاه گسترشی جهانگیر یافت و باز از همان استقبال خیره کنندهی مخاطبان ایرانی بهره برد. شبکهی فیسبوک در حال حاضر یک میلیارد عضو دارد و از این نظر بزرگترین شبکهی ارتباطی کرهی زمین محسوب میشود.
بحث دربارهی شبکههای مجازی اجتماعی و کارکرد و تاثیر آن بر پویایی جوامع، به خصوص بعد از تحرک سیاسی سالهای اخیر در خاور میانه در کانون توجه جامعهشناسان قرار گرفت. چرا که الگوهایی نوظهور از بسیج سیاسی، فعالیت مطبوعاتی، و سازماندهی رفتارهای جمعی در شبکههایی مانند فیسبوک ظهور کرد، که تا پیش از آن بیسابقه و نامنتظره بود و گاه به وضع کلیدواژگان جدیدی (مثل شهروند-خبرنگار) انجامید. همین تحرکات اجتماعی در نهایت به بهار عربی و سقوط دومینویی دولتهای منطقه منتهی شد و باعث شد گرایشهای سیاسی سرکوبگرانه یا رهاییبخشی به شبکههای مجازی همچون رقیب و دشمن، یا گریزراه و ابزار بنگرند. جدای از این سوگیریهای سیاسی، واقعیتی که پیشارویمان قرار دارد، وجود این شبکهها، استقبال چشمگیر جمعیتی بزرگ از آنها، و فعالیت پیوسته و پایدارِ بخش بزرگی از جمعیتِ فعالِ شهرنشین در آن است. این مسئله، یعنی ظهور رسانهای نو، و فضایی تازه از اندرکنش میان شهروندان، که به لحاظ قواعد و ساختار و کارکرد به کلی متفاوت با الگوهای غیرمجازی باشد، به پرسشهایی جامعهشناسانه دامن میزند، که برخی از آنها را با توجه به دادههای موجود در مورد ایران میتوان با دقتی بیشتر طرح کرد و دربارهشان به گمانهزنی پرداخت. از این زاویه، فهمِ شبکههای مجازی اجتماعی و داوری دربارهی کارکردها و کژکارکردهای آن، به ویژه در ایران به خوبی ممکن است. هم به خاطر شمار چشمگیر و عظیمِ کاربرانی که در این شبکهها عضو هستند، و هم به دلیل تجربهی تاریخی اخیری که نشان میدهد ایرانیان در استفاده از این ابزار برای بسیج اجتماعی (مانند یاریگری به زلزلهزدگان آذربایجان) و سیاسی (مثل رخدادهای بعد از انتخابات سال ۱۳۸۸) پیشتاز و خطشکن هستند.
ایرانیان و فیسبوک
در حال حاضر بزرگترین شبکهی اجتماعی مجازی کرهی زمین، فیسبوک (facebook) است که بیش از یک میلیارد نفر، یعنی یک هفتم کل جمعیت سیارهمان در آن عضویت دارند. دربارهی شمار ایرانیانِ عضو این شبکه دادههای دقیقی وجود ندارد، و فیلتر بودن این شبکه در کشور باعث شده دستیابی به بسیاری از دادههای ابتدایی ناممکن بنماید. با این وجود تمام دادهها حاکی از آن هستند که استفاده از این شبکه در میان ایرانیان رواجی کامل دارد و سهم صرف وقت در آن نسبت به سرانهی جمعیت در کشورمان در میان بیشترینهای جهان میگنجد.
اگر بخواهیم به منابع رسمی و دولتی دربارهی شمار کاربران ایرانی فیسبوک بنگریم، میبینیم که دادههای ضد و نقیضی وجود دارد. اخیرا نایبرئیس مجلس شورای اسلامی در سخنرانیای این شمار را دو میلیون تن اعلام کرد که نیمی از آنها ساکن تهران هستند.[2] اما چنین مینماید که رقم مورد نظر ایشان دقیق نباشد، و تنها کسانی را شامل شود که با شناسهی IP رایانهی خود از درون کشور به این شبکه متصل میشوند. اما بخش عمدهی کاربران به دلیل فیلتر بودن این شبکه از راه فیلترشکن به آن راه مییابند و بنابراین شناسهی مورد نظر برایشان مخفی باقی میماند.
از سوی دیگر رئیس فناوری و اطلاعات سازمان بسیج دانشآموزی و فرهنگیان كشور در همایش «نهضت روشنگری» این شمار را هفده میلیون نفر ذکر کرد و تارنمای «فاوانیوز» این رقم را بیست و هفت میلیون نفر دانست،[3] که گذشته از غیاب مرجع و روششناسی روشن برای استخراج این اعداد، به نظر اغراقآمیز میرسند. عدد اخیر احتمالا بر اساس مقایسهی شمار کاربران فیسبوک در ترکیه و تعمیم دادنِ آن به جمعیت ایران حاصل آمده است. در حالی که جمعیت کشورمان از نظر شمار مهاجران، شمار فارغالتحصیلان دانشگاهی، و مشارکت اجتماعی-سیاسی با ترکیه قابلمقایسه نیست. گذشته از آن، ضریب نفوذ و سطح دسترسی به اینترنت در ایران کمتر از ترکیه و کمابیش برابر با پاکستان است. از سوی دیگر مدیرعامل شرکت “آریا گستر” و مدیر گروه سایتهای پرشین بلاگ، شمار کاربران ایرانی فیسبوک را بین ۶ تا ۱۲ میلیون نفر دانسته و عدد ۹ میلیون را به عنوان یک میانگین درستتر میداند.[4]
آمار کاربران اینترنت و فیسبوک در خاورمیانه به گزارش تارنمای Internet World Stats[5]
دادههای تارنمای Internet World Stats که مهمترین مرجع آمارگیری دربارهی اینترنت است، نشان میدهد که در خاورمیانه حدود 40٪ از جمعیت به اینترنت دسترسی دارند، و از این جمعیتِ نود میلیون نفره، بیست و سه میلیون نفر در شبکهی فیسبوک عضویت دارند. آمار همین تارنما نشان میدهد که سرانهی استفادهی ایرانیان از اینترنت به شکل چشمگیری بیش از کشورهای دیگرِ منطقه است، و این در حالی است که ضریب نفوذ و دسترسیپذیری اینترنت در بسیاری از کشورهای همسایه بیش از ایران است.
از آنجا که این شبکه در ایران و سوریه غیرقانونی است، تارنمای یاد شده شمار کاربران فیسبوک در این دو کشور را بر اساس ضریب نفوذ اینترنت تخمین زدهاند و بر این مبنا 7/46٪ کل کاربران فیسبوک در خاورمیانه، ایرانی هستند. به این ترتیب شمار اعضای فیسبوک در داخل کشور را میتوان حدود یازده میلیون نفر دانست. در کنار این جمعیتِ بزرگِ داخل کشور، پنج تا هفت میلیون مهاجر ایرانی خارج از کشور را هم داریم که بیشترشان به اینترنت و فیسبوکِ فیلتر ناشده دسترسی دارند. بر این مبنا چنین مینماید که شمار کل کاربرانِ ایرانی فیسبوک (در درون و خارج و از مرزهای کشور) در کمترین تخمین به پانزده میلیون نفر بالغ شود.
باز هم به خاطر فیلتر بودن، اظهار نظر دقیق دربارهی تعداد مراجعههای روزانهی ایرانیان به فیسبوک دشوار است. با این وجود، میتوان عدد پانزده میلیون نفرهی یاد شده را با صدهزار بازدید روزانه از تارنمای بازتاب و اعداد مشابه دربارهی پرمراجعترین تارنماهای پارسیزبان مقایسه کرد، و به این نتیجه رسید که در حال حاضر فیسبوک بزرگترین گروه و انجمنِ اندرکنش ایرانیان محسوب میشود و بالاترین شمار مراجعهی کاربران ایرانی را به خود اختصاص داده است.
مرزبندی قلمروی تحلیلپذیر
در عمل، فیلتر بودن فیسبوک در کشورمان باعث شده تا این شبکه نتواند به عنوان ابزاری پژوهشی برای بررسی محتواهای پارسی کاربراناش به کار گرفته شود. از این رو در زمینهی «آنچه که مردم ایران در فیسبوک میگویند» ابهام فراوان وجود دارد. با این وجود، نگارنده به تحلیل محتوایی فشرده و مختصر دربارهی کاربرانِ متصل به خود دست زده و با چند اما و اگر، نتایج به دست آمده را قابل تعمیم به بخش بزرگی از کاربران ایرانی این شبکه میداند.
صفحهی شخصی نگارنده بر فیسبوک، تا حدودی شاخصهای مربوط به یک آمارگیری بیطرفانه در چنین فضایی را برآورده میکند. محتوای این صفحه مثل بیشتر صفحههای شخصی دیگر، از مجموعهای جملات، شعرها، عکسهای شخصی، خبررسانیها (معمولا در حوزهی فرهنگ و هنر) و گاه نوشتارهای کوتاه و بریدههایی از مقالهها تشکیل شده است. نگارنده برای تشکیل گروههای فرهنگی، یا بحث دربارهی موضوعهای تخصصی از صفحهی شخصیاش استفاده نمیکند و این فعالیتها را به صفحههایی محدود ساخته که همچون انجمنهای ادبی یا پژوهشی برای منظوری تخصصی بنیاد شدهاند. در ضمن محتوای این صفحهی شخصی از بحثهای سیاسی و دینی هم عاری است و بنابراین میتوان آن را از این نظر بیطرف در نظر گرفت.
نگارنده از همان ابتدای شکلگیری فیسبوک (سال ۱۳۸۵) به این شبکه پیوست و در بخش اعظم این دورهی هفت ساله فعالیتش در آن به نهادن متنی یا عکسی منحصر بود که به طور هفتگی روزآمد میشد. این بسامد به تازگی طی سال گذشته به چند بار در هفته ارتقا یافته است. شمار دوستان این صفحه در حال حاضر حدود ۳۵۰۰ تن است که حدود نود درصدشان جوان (زیر چهل سال) هستند و به لحاظ آماری تقریبا همهشان تحصیل دانشگاهی دارند. سهم بزرگی از این جمعیت (حدود یک هفتم) در خارج از کشور به سر میبرند. بنابراین میتوان در یک برداشت کلی، پذیرفت که در اینجا با خزانهای جمعیتی سر و کار داریم که ایرانی، جوان، و تحصیل کرده هستند. آنچه پس از این در این نوشتار ارائه میشود، بر مبنای بررسی و تحلیلِ دادههایی استوار شده که بدنهشان از این صفحه و این جمعیتِ آماری استخراج شدهاند. اما با توجه به تنوع اعضای حاضر در این صفحه و شمار به نسبت زیادشان میتوان ایشان را همچون نمایندهای از جمعیتِ بزرگترِ جوانانِ ایرانی تحصیل کردهی عضو فیسبوک در نظر گرفت.
فنآوری، مهارت و اخلاق
فنآوری بر مبنای نظامهای انضباطی و نوع و پیچیدگی «من»ها پدید میآید، و خود نظامهایی نو و پیچیدگیهایی تازه به عنصر انسانی میافزاید. ظهور هر تکنیک به بستری انسانی نیاز دارد. برای استفاده از سادهترین ابزارها، بدنهایی باید وجود داشته باشند و حرکاتی آموخته و ماهرانه را در ارتباط با آن فنآوری به کار بگیرند. این بدنها باید در سطح روانشناختی به ذهنیتی منسجم و روشن و هدفمند مسلح باشند تا کاربستِ آن ابزار و آن فن را ممکن سازد، و نهادهای اجتماعیای ضرورت دارند که کردارها و خردهرفتارهای وابسته به این ابزارها و به این فنون را سازماندهی کنند و هماهنگ سازند و با هم چفت و بست کنند. در نهایت، نظامی فرهنگی لازم است تا کل این روندها را رمزگذاری کند، بدان معنا بخشد، و حریمهای مجاز و غیرمجاز را در اندرونش از هم تفکیک کند. این قانون دربارهی اره و آچار پیچگوشتی همان قدر مصداق دارد، که دربارهی رایانه و هواپیما.
نوربرت الیاس در کتاب «فرآیند متمدن شدن»[6] نشان داده که روندِ پیچیدهتر شدنِ نظامهای اجتماعی و «متمدن» شدنِ «من»ها، با ابداع و تثبیت روشها و فنون انضباطی جدیدی همراه بوده، که با ابزارهای نو نیز پیوند داشته است. هم او در مقالهای[7] ورود فنآوری خودرو به کشورهای گوناگون را بررسی کرده و به این نتیجه رسیده که تلفات بالای تصادفهای رانندگی در برخی از کشورها، از آنجا برمیخیزد که مردمان هنوز با روندهای انضباطی لازم برای مهار و مدیریت ابزارهای نو آشنایی نیافتهاند و به تعبیری مهارتهای جاری بر بدنهایشان، از فنآوری در دسترسشان عقب مانده است.
بحث الیاس را میتوان از حوزهی انضباط بدنی، به انضباط اخلاقی نیز تعمیم داد. یعنی چه بسا ابزار یا فنی که به ظهور پرسشهایی نو و بیسابقه در حوزهی اخلاق منتهی شود، و این عقبماندگی ذهنیت از امکانِ تحقق یافته، به فاجعهای و تلفاتی منتهی شود که شاید از جنس کشته شدن کسی در تصادفی نباشد، و بیشتر از نوع پایمال شدن حقی و نهادینه شدنِ ستمی به حساب آید.
در سالهای اخیر، نسلِ میانسال و جوانِ ایرانی با ورود سه فنآوری مهم به سرزمینشان روبرو بودهاند. نخست، فنآوری تلفن همراه، و افزودههای آن از جمله دوربین و ضبط صوتِ کوچک و در دسترس. دیگری رایانه، اینترنت و شبکههای اجتماعی زاده شده در دل آن، و سومی رسانههای نو که از ویدئو آغاز شد و به ماهواره ختم شده است.
مرور رفتار «من»های ایرانی امروز نشان میدهد که آنچه الیاس دربارهی فنآوریهای سختافزاریتر گفته، دربارهی کشور ما نیز در سطحی نرمافزاری مصداق دارد. به خصوص در سالهای اخیر، همگام با رواج بیشتر استفاده از این سه فنآوری، شاهدِ ظهور نوعی تازه از انحطاط اخلاقی هستیم، که بیشتر در قالب توهین و ناسزاگویی به دیگران در فضاهای عمومی نمود مییابد، و یا ثبت و افشای اطلاعاتی که به زندگی خصوصی مردم تعلق دارد. این که فیلم زندگی خصوصی فلان هنرپیشه در خیابانها فروخته میشود، یا صدای بخشی خندهدار یا ابلهانه از حرفهای فلان شخصیت نامدار از گوشی همراهی به گوشی دیگر منتقل میشود، دو روی یک سکه هستند. سکهای که ضبط کننده یا تحریف کنندهی صدا و تصویر یک سوی آن، و مخاطبِ مشتاق و مصرف کنندهاش سویهی دیگر آن هستند.
امروز در ایران زمین با رسانههای نوینی روبرو هستیم که امکان ثبت، تحریف و نشر اطلاعات را در شبکهای بسیار گسترده و انبوه از مخاطبان فراهم میآورد. تقریبا همه امروز با صرف مقداری پول و مقدار بیشتری وقت، به این رسانهها دسترسی دارند و میتوانند در حد استفادهی عادی، از آن بهره ببرند. اما اختلال اصلیای که در اینجا بروز کرده، به سطح دسترسی یا توانایی افراد برای استفاده از این ابزارها مربوط نمیشود، که به چگونگی استفاده و رعایت هنجارهای اخلاقی در این زمینه وابسته است.
کسی که فیلمی یا عکسی از زندگی خصوصی کسی تهیه میکند و بیاجازه و تمایل او آن را در اختیار دیگران میگذارد، در بسیاری از موارد یک قاچاقچی خطرناک یا مجرم حرفهای نیست، و با قصد فروختن فیلمِ یاد شده نیز چنین نمیکند. در بیشتر موارد این آدم فردی است که از سر بیکاری یا کینه یا حتا تنها به خاطر سرگرمی چنین میکند و ملاحظات اخلاقیِ پشت پرده را یکسره نادیده میانگارد. این شکسته شدن حرمت قلمروی شخصی افراد، البته در حال و هوای زمانهی ما امری عادی و هنجارین قلمداد میشود، اما الگوی رایج و جاری آن مداخلهی نهادهای اجتماعی و غلبهی سیطرهی سیاسی بر حریمهای شخصی بوده، و به تازگی در چند سال گذشته است که شهروندان عادی نیز با پشتیبانی فنآوریهای یاد شده امکان بازتولید این امر غیراخلاقی را به دست آوردهاند.
هر فنآوری، پرسشهایی معمولا اندیشیده شده و سنجیده را حل میکند و به ظهور پرسشهایی نو و نامنتظره دامن میزند. دربارهی فنآوریهای ارتباطی سه گانهای که شرحش گذشت هم ماجرا چنین است. این رسانهها ارتباط میان من و دیگری را برقرار میکنند. در یکی (ماهواره) شمار کمی از افراد انبوهی از مخاطبان را رویاروی خود دارند، در دیگری (اینترنت و شبکههای اجتماعی) یک تن گروهی کوچکتر از اطرافیانش از افراد را خطاب قرار میدهد، و در سومی (تلفن همراه) یک تن با یک تن دیگر وارد مکالمه میشود. در هر سه عرصهی یاد شده، هستهی مرکزی زایندهی پرسشهای اخلاقی، یعنی ارتباط من و دیگری وجود دارد و فعال است و بنابراین همگام با ورود این فنآوریها، ضرورت دارد که به پرسشهای اخلاقی یاد شده نیز پرداخته شود، و روشهای منضبط شدن «من»ها در این شرایط تازه ارزیابی شود.
ساختار متن و محتوا در فیسبوک
هایدگر شاید نخستین فیلسوفی باشد که ارتباط میان ساختارهای رمزگذار و محتوای تعیین شده توسط این ساختها را بیان کرده است، و این چند دهه پیش از آن است که مکلوهان از اثرِ تعیین کنندهی رسانه بر پیام سخن بگوید. با این وجود، بحث هایدگر به کلیت فنآوری و پیکربندی شناخت و هستی توسط تکنولوژی نو مربوط میشد،[8] و سخن مکلوهان، که با بحثِ ما پیوند بیشتری دارد، به دایرهی امکانهایی مربوط میشد که از یک فنآوری خاص ارتباطی مثل رادیو یا تلویزیون بر میخیزد و ارسال و دریافت پیامهای خاصی را ممکن میسازد و مابقی را طرد میکند.[9] آنچه در گفتار هردوی این پژوهندگان مشترک مینماید، تاکیدی است بر تاثیر فرم بر محتوا، و ساختار بر کارکرد.
دربارهی شبکههای اجتماعی مجازی چنین تاثیرگذاریای را به روشنی میتوان دید. شکل و ریختِ تولید و ارسال پیام در این شبکهها به شکلی است که به محتواهایی خاص میدان میدهد و پیامهایی ویژه را از میدان به در میکند. دربارهی فیسبوک، این چند نکته را میتوان دربارهی ساختار رسانه بر شمرد:
نخست: پیشداشتِ معمولا نقض شدهی این شبکهی اجتماعی آن است که هرکس در آن با شبکهای از دوستانش در ارتباط است. این دوستان در وحلهی اول به عنوان اعضای یک صفحهی شخصی بر شبکه حضور دارند، و بعدتر ممکن است در انجمنها و گروههایی با موضوع و کارکرد خاص عضویت یابند. اما اصل بر آن است که بخش عمدهی فضای حضور فرد در فیسبوک، در پنجرهای عمومی میگذرد که در یک سوی آن خودش، و در سوی دیگر دوستان یا اعضای خانوادهاش قرار گرفتهاند. این پیشداشت اولیه معمولا به سرعت نقض میشود، چون شوقِ دستیابی به شمار بیشتری از مخاطبان باعث میشود تا بیشترِ کاربران درخواستهای دوستی طیفی گسترده و حتا گاه مشکوک- از شخصیتهای مجازی حاضر بر شبکه را بپذیرند. بنابراین، گرهی اصلی ارسال پیام در فیسبوک، از «من» به دوستان و خویشاوندان است، که معمولا به «من» به «همهی علاقمندان و کنجکاوان» دگردیسی مییابد.
دوم: دایرهی امکانها برای ارسال پیام در فیسبوک بسیار گسترده است و در عمل تمام اشکالِ ثبت و ارسال الکترونیکی دادهها را شامل میشود. یعنی میتوان بر این شبکه متن، عکس، پویانمایی، نماد، فایل صوتی و فیلم به اشتراک گذاشت. به همین دلیل، بخش مهمی از پیامهای ارسال شده لزوما توسط خودِ «من» تولید نشده،و از جای دیگری وامگیری شده است. با این وجود پیشفرضِ فیسبوک آن است که «منِ پیام دهنده» گرهی اصلی ارتباطی است. از این رو پیامهای ارسال شده از سوی شخصیتهای عضو فیسبوک، به «خود»شان گره میخورد و نقشی هویتی پیدا میکند، هرچند ممکن است از جای دیگری برداشته شده باشد و تولید کسی دیگر باشد.
سوم: فرآیند ارسال پیام ناسازگون است. یعنی «من» در فیسبوک همواره در فضایی شلوغ و پرمخاطب و بنابراین عمومی پیام خود را اعلام میکند، با این وجود فرآیند ارسال پیام وضعیتی کاملا شخصی دارد. به خاطر فیلتر بودنِ فیسبوک، کاربران معمولا از خانه، و معمولا در شرایطی که تنها هستند پیام خود را تولید و مخابره میکنند. به عبارت دیگر، در اینجا ما با یک «من» روبرو هستیم که در خلوتِ خانهاش، در فضایی خصوصی، پیامی را تولید میکند که در فضایی عمومی و جلوتِ محض خوانده خواهد شد و مورد قضاوت قرار خواهد گرفت.
این ویژگیها، باعث میشود که بافت خاصی از محتوا در فیسبوک بیشتر نمود یابد. مرور پیامهای ارسال شده بر فیسبوک، در حد همان دایرهی محدود سه و نیم هزار نفرهی یاد شده، نشان میدهد که بخش بزرگی از پیامها به اموری خصوصی، شخصی و گاه تابو اشاره دارند که قاعدتا نباید در فضایی عمومی اعلام شود. به عنوان مثال، یکی از الگوهای رایج در پیامهای ارسال شده، آن است که افراد دعواهای خانوادگیشان، یا ورود و خروجشان به یک رابطهی صمیمانهی جنسی را اعلام میکنند، در حالی که چنین رابطهای تا ده پانزده سال پیش نوعی تابوی اجتماعی محسوب میشد و هنوز هم در قالب صورتبندی ویژه و شگفتانگیزی که از فقه و حقوقِ رسمی وجود دارد، جرم محسوب میشود. علتِ تکرار چشمگیر چنین الگویی، احتمالا خصوصی بودنِ فضای ابرازِ پیام، و استقرار آغازگاه پیام در خلوتی شخصی است. علتِ دیگر، آن است که پیشداشتِ اولیهی فرستندهی پیام دربارهی محدود و نزدیک بودنِ مخاطبان، با واقعیتِ بیرونی شبکهی مجازی همخوانی ندارد. به این ترتیب یکی از الگوهایی که ریختِ شبکهای مثل فیسبوک به محتوا تحمیل میکند، ارجاعِ بیپروا و پربسامد به امور شخصی و مسائل خصوصی زندگی است، که میتواند در طیفی وسیع از جزئیات نوسان داشته باشد. با مرور پیامهای ارسال شده میتوان به عادات خواب، غذاهای خورده شده، تفریحهای شخصی، و روابط خصوصی اعضای فیسبوک پی برد و این همان چیزی است که به تهدید برای امنیت اطلاعات در فضاهای مجازی دامن زده است.
الگوی دوم، از فشردگی پیامها، تداخل روابط افراد در اندرون یک شبکهی گسترده، و وقتگیر بودنِ کار با فیسبوک بر میخیزد. هر کاربرِ فیسبوک بر صفحهی شخصیاش با دایرهای از دوستان سر و کار دارد که شمارشان بین چند ده تا چند هزار تن نوسان میکند، اما معمولا این شمار در فاصلهی ۵۰۰ – ۱۰۰۰ نفر قرار میگیرد. از نظر تکاملی، آدمیان در شرایطی تکامل پیدا کردهاند که بافت اجتماعی غالبشان جوامع گردآورنده و شکارچی اولیه بوده و جمعیت این جوامع معمولا چند ده و به ندرت چند صد تن بوده است. جمعیت جوامع گردآورده و شکارچی زیر فشار محدودیت منابع اندازهی کوچکی دارند و معمولا شمارشان از دویست تن کمتر است.[10] گونهی انسان خردمند، که تمام کاربران فیسبوک عضوی از آن محسوب میشوند، تقریبا تمام دورانِ حضور خود بر زمین را در چنین جوامعی سپری کردهاند. یعنی در دوران حدود صد و بیست هزار سالهی حضور انسان بر زمین، صد و پانزده هزار سال از آن در چنین محیط اجتماعیای سپری شده است. از این روست که مغز و نظام شناختی آدمی، برای شناختن و ارتباط داشتن با چند ده تن «آشنا» سازگاری و تخصص یافته، و نه چند صد یا چند هزار تن.
بر این مبنا، الگویی که در فیسبوک دیده میشود، از زاویهای به انقلاب شهرنشینی شباهت دارد. با شهرنشین شدنِ مردم، برای نخستین بار اندرکنش «من» با «دیگری» از دایرهی تکاملی مرسوماش فراتر رفت و هرکس با شماری چشمگیر از دیگریها روبرو شد که نه خویشاوند و نه آشنای او محسوب میشدند. این گم شدنِ من میان غریبهها، که با شدت و عمق فراوانی در ادبیات مدرن بازتاب یافته و شالودهی مرکزی ناخرسندی از زندگی شهرنشینانه و «پیشرفته» محسوب میشود، با شدتی بیشتر و شکلی دیگر در فیسبوک نیز بازتولید شده است. با این تفاوت که در اینجا ما با صدها و گاه هزاران تن روبرو هستیم که به نوعی آشنا و حتا دوست قلمداد میشوند و بنابراین میتوانند پیامهای شخصی ما با دیگران را دریافت کنند. این دایره از آشنایی و دوستی در شرایط غیرمجازی ممکن نیست و به طور فیزیکی تنها در موقعیتهای خاص و آیینی مثل جشنوارهها و گردهماییهای بزرگ چیزی شبیه به آن را داریم.
اما ارتباط میان من و دیگری در فیسبوک، از یک جنبه بینظیر و بیسابقه است، و آن هم همزمانی ارتباط است. حضورِ دوستان بر صفحهی شخصی «من»، امری پیوسته و مستمر است. یعنی «من» در لحظهی ارسال پیام بر صفحهاش، ناگهان چند صد یا چند هزار تن را مخاطب قرار میدهد، و هریک از این حاضران یک دریافت کنندهی بالقوهی همزمان هستند که میتوانند بلافاصله به پیام پاسخ دهند. یعنی در اینجا ما برای نخستین بار با سخن گفتنِ یک تن با «جماعت» روبرو هستیم که تا پیش از این تخصصِ انحصاری سیاستمداران، دینمردان، یا استادانِ دانشمند تلقی میشد.
آن شرایطِ خاصِ ارسال و این انبوه بودنِ بافت مخاطبان، باعث میشود الگوی دیگری به پیامها تحمیل شود، و آن هم عصبیت و خشم است. فشردگی فضاها و زمانِ اندکی که در این هیاهوی جمعیتِ بسیار پیشاروی هرکس قرار دارد، باعث میشود زمانِ در دسترس برای سر کشیدن به پیامهای هرکس اندک و محدود باشد. از این رو پیامها بر فیسبوک تمایل به این دارند که کوتاه و مختصر باشند. کاربران فیسبوک معمولا پیامهایی با کمتر از ده جمله را در هر نوبت ارسال میکنند و حتا وقتی قرار است شعری به اشتراک گذاشته شود، معمولا تنها یکی دو بیت از آن نقل میشود. این را باید در کنار این نکته گذاشت که رسانهی اصلی ارسال پیام در فیسبوک نوشتاری است. یعنی فرستنده پیام را مینویسد و دریافت کننده آن را میخواند. به این ترتیب ما با پیامهای نوشتاری کوتاهی سر و کار داریم که معمولا به سرعت و شتاب خوانده میشود.
پیامهای کوتاهِ شتابزده، معمولا از جنس ابراز احساسات هستند و عواطف و هیجانهای فرستنده را به گیرنده ابلاغ میکنند و این در برابر پیامهای طولانیتر و مفصلتری قرار میگیرد که دریافت و فهمشان به صرف زمان و تأمل نیاز دارد و اطلاعاتی را منتقل میکنند یا خط استدلالی عقلانی را در خود گنجاندهاند. از سوی دیگر رسانهی نوشتاری، به خصوص اگر پیامها کوتاه و منثور باشد، اصولا برای ابراز احساسات و انتقال هیجانات و عواطف کارآیی چندانی ندارد. از ترکیب این دو جریان واگرا، الگویی را شاهد هستیم که طی آن بخش بزرگی از کاربران فیسبوک پیامهایی ارسال میکنند که (به خاطر تنگنای کوتاهی پیام و زمان خوانش) محتوایشان شرح عواطف و هیجانها و احساساتشان است، اما با این وجود (به خاطر ماهیت رسانهی نوشتاری) درست دریافت نمیشود و گاهی به سوءتفاهمهایی میانجامد. در سالهای اخیر شبکهی فیسبوک در راستای رفع این مسئله تکامل یافته و خزانهای رنگین از نمادها و علایمِ شرح دهندهی عواطف و هیجانها را در اختیار ارسال کنندگان پیام قرار داده، که صورتکهای زردرنگِ کوچک یا موجودات تخیلی با چهرههای درشت نمونههایی از آن هستند.
سقوط و ظهور اخلاق شبکهای
ترکیب تمام عواملی که یاد شد، به شکلگیری فضای ارتباطی نو و بیسابقهای انجامیده است که تا پیش از عصر اینترنت قابلتصور نبود و تکامل و استقرارش در فضایی غیرمجازی هم ناممکن مینماید. این فضای نوظهور، بر محور اندرکنش میان من و دیگری شکل گرفته و بنابراین جریانها و فرآیندهایی را در بر میگیرد که موضوع قواعد اخلاقی توانند بود. با این وجود، کمینه بودنِ قواعد حاکم بر این فضای مجازی، آزادی تقریبا مطلقی را برای کاربران به ارمغان آورده است که گسترهی رفتارهای مجاز برای ایشان را فراتر از حدود اخلاقِ رسمی یا اخلاق شخصی قرار میدهد. در سالهای اخیر ساز و کارهایی برای گزارش دادنِ صفحههای غیراخلاقی یا حملات غیرمجاز به حریمهای شخصی تدوین شده، اما دست کم تا جایی که به کاربران ایرانی مربوط میشود، این قوانین بازدارنده به ندرت مورد استفاده قرار میگیرند و راههای دور زدن و نادیده انگاشتنشان تقریبا همزمان با وضع این قوانین ابداع میشود.
خصوصی بودنِ حجم زیادی از پیامهای رد و بدل شده، و پیوند استوارشان با عواطف و هیجانها، در عینِ کوتاهیشان باعث میشود سوءتفاهم و بدفهمی رایج شود و غیاب قید و بندها باعث شده که ارسال پیامهای توهینآمیز، افشاگرانه یا تخریبکننده عادی و مرسوم بنماید. از این روست که در فضای مجازی با درگیریها، کشمکشها و جنگهایی میان افرادی روبرو میشویم که گاه تماس و شناختی هم از هم ندارند و به سادگی در همان فضای مجازی یکدیگر را یافته و با هم گلاویز شدهاند. پویایی عصبیت و خشونتی که گاه در پیامهای رد و بدل شده دیده میشود، و اندیشیدن به اخلاقی که آن را مهار سازد، تنها زمانی ممکن میشود که به سویهای دیگر از فیسبوک نیز بنگریم، و آن هم پیوند این سیستم و شبکههای مجازی دیگر با هویت و خودانگاره[11] است.
هر «من» از خود تصویری ذهنی دارد که آن را خودانگاره مینامیم، و به همین ترتیب تصویری ذهنی از دیگری پدید میآورد که انگاره خوانده میشود. حیات اجتماعی «من»، از زاویهای رمزشناسانه و معناپژوهانه، عبارت است از تلاش برای به کرسی نشاندنِ خودانگارهای دلخواه، و تثبیت انگارههایی پایدار و قابلاعتماد از دیگری. این روند با اصلاح، درونیسازی، و بازبینی مداوم خودانگاره، و محک زدن و آزمودن و کسب خبرِ مستمر دربارهی انگاره ممکن میشود. شبکهای مثل فیسبوک، دقیقا بر مبنای این کارکرد ساخته شده و علت استقبال از آن را نیز باید در کارآیی چشمگیرش در تولید و مدیریت انگاره و خودانگاره جستجو کرد.
برای نخستین بار، اَندی وارهول[12] در نیمهی قرن بیستم کوشید تا خود را به عنوان یک اثر هنری به مخاطبان بازار هنر عرضه کند. پیش از آن هم نیچه به ماهیت زیباییشناسانهی زندگی انسانی و غلبهی سویههای هنری هستی «من» بر وجوه اخلاقی یا شناختی آن تاکید کرده بود. اما وارهول اولین هنرمندی بود که با به خدمت گرفتنِ صنعتِ فرهنگ، به جای آفریدنِ آثاری هنری که نمایندهی خودانگارهاش باشد، انگارهای رنگین از خویش را تکثیر کرد و آن را به عنوان شناسنامهی آثارش به مخاطبان قبولاند.
کاری که وارهول در جریان تکثیر صنعتی هنر به انجام رساند، پیشینهای دیرپا داشت، اما همواره عناصری فرهنگی و محبوب را با انگارهی هنرمندی پیوند میداد، و نه برعکس. یعنی در دورانهای پیشین، مردمان از مجرای شاهنامه فردوسی را، و به واسطهی شفا ابنسینا را و با آیینهی نسبیت انشتین را میشناختند. یعنی معنای آفریده شده توسط «منِ نامدارِ نمادین شده» فربهتر از انگارهاش بود. وارهول آنقدر زیرک بود که روشی واژگونه را تشخیص داد و پرورد و آن هم ابتدا تبلیغِ انگارهای جذاب و عجیب و کنجاویبرانگیز بود، و بعد فروش اثر هنری به نسبت تُنُک و لاغر، به ضربِ سایهی سنگینِ آفرینندهاش. تا دیر زمانی این فنِ سودآور محبوب و انحصاری ستارههای سینمایی، نویسندگان نامدار، و خوانندگان بود. تا آن که فیسبوک پا به میدان نهاد.
اگر به کل آنچه که مارک زوکربرگ انجام داد بنگریم، میبینیم که او همان ترفندِ وارهول را برگرفته و آن را به کمک رسانههایی نو در ابعادی جهانی تکثیر کرده است. یک دلیلِ جذابیت فیسبوک و فراگیر شدناش، آن است که کاربران میتوانند به کمک ابزارهای آن تصویری اجتماعی از خویش را به شکلی دلخواه طرحریزی کنند و آن را در اختیار دوستان و نزدیکان و حتا بیگانگان قرار دهند. یکی از دلایل استقبال چشمگیر ایرانیان از فیسبوک، آن است که حقِ طبیعی و معقولِ ایشان برای انجام چنین کاری در اجتماعِ غیرمجازی و واقعی از ایشان دریغ شده است. در شرایط مدرن، بیش از پیش رمزگذاری هویت اجتماعی با واسطهی متغیرهایی مانند پول یا مقام انجام میپذیرد. و این خود به معنای مسخ شدنِ خودانگاره در قالبی غیرانسانی، نهادین و هنجارین است. در موقعیتی که همین روند با فروپاشی نهادهای فرهنگی و انقراض اخلاق جمعی همراه باشد، خودانگاره لطمهای چشمگیر میبیند و انگارهها ناپایدار و شکننده میشود و این دو پیامد ازخودبیگانگی در درون است و بر باد رفتن اعتماد به بیرون.
فیسبوک شکلی انتزاعی، مجازی و رویاگونه از این هویت اجتماعی را بازسازی میکند و از این رو نزد کاربران ایرانی چنین محبوبیت یافته است. کاربران فیسبوک در این بستر اجتماعی نوظهور، محملی برای احیای خودانگارهای دلخواه و بازیابی انگارههایی قابل اعتماد میجویند. از این روست که سهم بزرگی از پیامهای ارسال شده در این شبکه، و به خصوص یادداشتهایی که افراد بر پیامهای یکدیگر میگذارند، تایید کننده و ستاینده است و الگوی غالب آن است که این بازخوردها با بازخوردهای تایید کنندهی مشابهی از طرف مقابل جبران شود. کاربران ایرانی فیسبوک، در این فضای مجازی درگیرِ برساختن فضای اجتماعی قابل اعتماد و آزادی هستند که در دنیای واقعی از آن بیبهرهاند.
اما تمام این روندها در درون سیستمی انجام میپذیرد که کالبدشناسیاش را گام به گام بررسی کردیم. تبلیغاتی شدنِ خودانگاره و نمایشگونگی آن، عوارضی دارد که مهمترینِ آن فرو کاسته شدنِ هویت فردی به رمزگانِ اجتماعی است. در فیسبوک این روند با کمی شدنِ بازخوردها صورتبندی شده است. به شکلی که مثلا محبوبیت یک فرد با شمار دوستانش، پرمعنا بودنِ یک پیام با شمار به اشتراک گذاشته شدناش، و خوب و تایید شده بودنِ یک پیام با شمار likeهایش شمرده میشود. به این ترتیب، چنان که در روندهای منتهی به بازاری شدنِ فرهنگ مدرن شاهدش هستیم، کیفیت به کمیت فرو کاسته میشود و خودانگارهای که قرار بود به شکلی فربهتر از فضای ناامن بیرونی بازسازی شود، همچنان در وضعیتی جنینی و ناقص با رمزگانی کلیشهای پوشانده میشود.
این ناکامی در طراحی و احداث خودانگارهای مطلوب، همان است که بازار کشمکش و خشونت نمادین را در فضای مجازی گرم میسازد. در جهان واقعی هم بخش عمدهی درگیری میان من و دیگری به تصادم انگارهها و خودانگارهها مربوط میشود. منها در قبولاندن خودانگارهشان اصرار دارند و معمولا ناسازگاری آن با انگارهی دیگری را بر نمیتابند، و به همین ترتیب در به کرسی نشاندنِ انگارهشان از دیگری اصرار میورزند. اندرکنش منهایی که چنین گرایشی دارند، به کشمکش، درگیری، دشمنی و خشونتهای واقعی یا زبانی منتهی میشود، و این چارچوبی عمومی است که ریشههای بخش بزرگی از آسیبهای اجتماعی زمانهی ما، به ویژه رواج هراسانگیزِ دروغگویی و ریا را سیراب میکند.
در محیط شبکهای مجازی مانند فیسبوک، این الگو به شکلی دیگر بازتولید میشود. در اینجا از سویی امکانِ پنهان شدن پشت هویتی جعلی و دروغین وجود دارد، و از سوی دیگر ارسال پیامهای توهینآمیز و خشن به خاطر دور از دسترس بودنِ دریافت کننده، هزینهی مستقیم و ملموسِ اندکی به بار میآورد. یعنی بر خلاف کسی که در خیابان با دیگری دست به گریبان میشود و ناسزا میگوید، در فیسبوک خطرِ مشت خوردن از دیگری وجود ندارد، یا دست کم در نگاه اول چنین مینماید که وجود ندارد!
ترکیب سه عاملی که به اشاره از رویشان گذشتیم، به انحطاط اخلاق ارتباطی در شبکهای مانند فیسبوک دامن زده است. این سه عامل عبارتند از تلاش برای جبران محدودیتهای اجتماعی از راه تابوشکنی عمدی در فضای مجازی، تلاش برای بازسازی هویت شخصی به کمک رمزگانی کلیشهای اما آزاد، و تلاش برای غلبه بر دیگری و به کرسی نشاندن انگاره/ خودانگاره از راه ابراز خشونت زبانی در فضای مجازی. این سه عامل، باعث شده صفحههای کاربران ایرانی فیسبوک[13] از سویی انباشته از پند و اندرزهای اخلاقی باشند، و از سوی دیگر نازیباترین و علنیترین اشکال توهین و ناسزا را نیز در آن ببینیم.
پرسشی که در پایان کار به جا میماند، آن است که توانمندی ابزاری مانند فیسبوک برای ساماندهی مجدد هویت فردی تا چه پایه است. یعنی آیا انتظار کاربران ایرانی فیسبوک، که از آن به عنوان ابزاری برای بازسازی خودانگارهای دلخواه بهره میجویند، برآورده خواهد شد یا نه؟
پاسخ این نکته به اصلی بنیادین باز میگردد، و آن هم این که یک خودانگارهی دلخواه و پایدار، لزوما در فردی که از سلامت عقل و سطحی پایه از هوشبهر برخوردار باشد، با حضور یک دستگاه اخلاقی منسجم پیوند خورده است. یعنی نمیتوان هویت شخصی نیرومند و ارجمندی داشت، بی آن که همزمان با آن دستگاه اخلاقی منظم و پیراستهای هم وجود داشته باشد. این اخلاقِ ضروری برای برآورده شدنِ خواستِ یاد شده، بیشک رونوشتی از اخلاق رسمی و هنجارینِ ایران امروز نخواهد بود. چون اخلاق سنتی ایرانیان در دهههای گذشته زیر فشار تندبادهای سیاسی بر باد رفته و اخلاق مدرن هم در توفان حوادث از استقرار بر این حوزهی تمدنی باز مانده است. اعضای هر جامعهای در نهایت به شکلی از صورتبندی هنجارین اخلاق دست خواهند یافت، و تردیدی نیست که آشوب اجتماعی امروزین ایران زمین نیز در نهایت به چنین نقطهای ختم خواهد شد. اما جایگاهِ این نقطهی تعادلی، و فاصلهاش نسبت به اخلاق سنتی قدیم و اخلاق مدرنِ نو، هنوز معلوم نیست، و به همین ترتیب شالوده و ساخت و محتوا و جزئیات آن را نیز در نوسانهای چشمگیرِ رفتار جمعی مردم ایران هنوز به روشنی تشخیص نمیتوان داد.
با این وجود فضاهایی مجازی مانند فیسبوک چشماندازی از ظهور چنین اخلاقی را در برابر چشمانمان نمایان میسازند. فضای مجازی از این نظر که هزینهی درگیری و کشمکش در آن کمتر، و ضرباهنگ رخدادها در آن سریعتر است، به فضایی امن برای آزمون و خطا شباهت دارد. چنان که در تمام نظامهای اندرکنشِ من و دیگری میبینیم، در این فضا هم به تدریج بازیهای برنده/ بازنده از میدان به در میشوند و بازیهای برنده/ برنده جایگزین آن میگردند و کامیابی بیشترِ کسانی که اخلاقی استوار دارند نمایان میشود و این خود پیروی و همراهی جمعیتهای شناور و سردرگم را به دنبال خواهد داشت. روندی که در خودِ جامعهی ایران، دیر زمانی است تداوم یافته و به سرانجام مطلوب ختم نشده، در فضایی مجازی مانند فیسبوک هم به شکلی دیگر و با قواعدی دیگر و شتابی بیشتر در جریان است، و چه بسا آموزشی که این پانزده میلیون ایرانی از مجرای این ابزار دریافت میکنند، راهی بگشاید برای رهایی از آسیبهای کلیشهوارِ چنین شبکههایی، و رهایی از لطمههای بزرگتر و وخیمتری که در جهانی غیرمجازی گریبانگیر «من»هاست.
تردیدی نیست که ایرانیان در نهایت بحران اخلاقی امروزینشان را پشت سر خواهند گذاشت و به شکلی با فنآوریهای اجتماعی و سیاسی نو، و همچنین فنآوریهای ارتباطی نوظهور سازگار خواهند شد. ممکن است این «من» ایرانی در نهایت به تابع سرسپرده و ناآگاه قوانینی نهادین و هنجارهایی برونزاد بدل شود، و یا به هویتی خودبسنده و خودمختار و نیرومند دست یابد که فنآوری یاد شده را در خود هضم کرده و بر اساس اصول اخلاقی درونزادی مدیریتاش کند.
- orkut ↑
- سخنرانی در همایش «وبلاگنویسان آزاده»: http://www.shahrekhabar.com/science/135800568094110 ↑
- http://www.asriran.com/fa/news/183862 ↑
- http://weblognews.ir/news/15725 ↑
- www.internetworldstats.com ↑
- Ellias, N. Civilizing Process, Oxford, Basil Blackwell, 1994. ↑
- الیاس ، ن . تكنیك و تمدن ، ترجمه مراد فرهادپور، فصلنامه ارغنون ، شماره۱۳، پائیز ۱۳۷۷. ↑
- هایدگر،م. پرسش از تكنولوژى، ترجمهى شاپور اعتماد، ارغنون، سال نخست، شمارهى اول، ۱۳۷۳: ۱-۳۱. ↑
- مک لوهان، مارشال، برای درک رسانهها، ترجمهی سعید آذری، مرکز تحقیقات ، مطالعات و سنجش برنامهای صدا و سیما، ۱۳۷۷. ↑
- . لنسكی، گرهارد و نولان، پل، جامعههای انسانی، ترجمهی ناصر موفقیان، نشر نی، ۱۳۸۰: ۶۰ ـ ۲۵ ↑
- Self-image ↑
- Andy Warhole ↑
- تکرار این گزاره قاعدتا نباید لزوم داشته باشد که در همه جای متن اشاره به کاربران فیسبوک و ایرانیانِ حاضر در این فضا بر اساس تعمیم دادههای محدودِ یاد شده حاصل آمده است. ↑
ادامه مطلب: دکان خالی خودباختگی