شرح بدنامی نامجو

 

  ۱. محسن نامجو را ندیده و نمی‌شناسم، اما دوستانی مشترک داریم و افتخار دوستی با خواهرش -سارای عزیز- را دارم که از آدم حسابی‌های روزگار است و کاملا مستقل از برادرش.

برداشتم درباره‌ی نامجو آمیخته است، مثل همگان. صدایش را دوست دارم اما شیوه‌ی خواندن‌اش را نمی‌پسندم، نبوغ هنری‌اش به نظرم درخشان است و بارور، هرچند اصراری در ضایع کردن و ناپخته وانهادن‌اش دارد.

به نظرم آدمی صادق و بی‌شیله پیله است و در ضمن نادان، که هر اظهار نظری درباره‌ی تاریخ و فرهنگ ایران کرده پرت بوده و نادرست. اثری که بر احیای علاقه‌ی جوانان به موسیقی ایرانی گذاشته به نظرم نیکوست، هرچند برداشت‌ درباره‌ی هنر و ادبیات (که متاثر از رضا براهنی‌ست) خودخوارانگارانه است و ایران‌ستیزانه‌. اگر محسن نامجو هواداران و ستایندگان و علاقه‌مندانی داشته باشد، من بی‌شک در میانشان نیستم، اما کارهایش را با علاقه دنبال می‌کنم و برخی از نوآوری‌هایش در موسیقی را می‌ستایم.

 

 ۲. درباره‌ی دفاع از حقوق زنان، آنان که نوشتارها و گفتارهایم را دنبال می‌کنند، می‌دانند که هرجا ستمی سازمان یافته به زنان ببینم، موضعی روشن و شفاف و تند می‌گیرم. سرافرازم که اغلب جایی چنین کرده‌ام که دیگران به خاطر ترس با مصلحت‌جویی سکوت پیشه ‌کرده‌اند. چه درباره‌ی اسیدپاشی به زنان در اصفهان که به مجازات عاملان و آمران تاکید داشته و دارم، و چه ماجرای غم‌انگیز قتل رومینا اشرفی که معتقدم و گفته و نوشته‌ام که پدرش باید برای مهار تکرار جرم اعدام شود. درباره‌ی این رده از جانیان هم تعارفی ندارم و هوادار مجازات اعدام‌شان بوده و هستم.

در کنار این موضع روشن، با فمینیسم معاصر زاویه دارم. از دید من این گفتمان نادرست و ایدئولوژیک و علم‌ستیزانه است، راهبردهایی هوچی‌گرانه، غیرعقلانی و ناکارآمد را برمی‌گزیند، و انگیزه‌ی بسیاری از فعالانش منافع شخصی یا کین و نفرت ‌است. از این رو بین رویکرد خود و جریان فمینیستی پرسروصدای امروزین مرزبندی شفافی قایل‌ام.

من به حمایت از حقوق زنان باور دارم، اما در چارچوبی عقلانی و سنجیده، با روشی متین و منصفانه، و پاکیزه از پیش‌فرض‌هایی اساطیری که کل تاریخ جهان را به نبرد دو جنس نر و ماده فرو می‌کاهند؛ برداشتی که در بهترین حالت اشتباهی کودکانه و در بدترین حالت فریبی سودجویانه است.

 

من فکر نمی‌کنم جنسیت حقی اضافی برای کسی ایجاد کند. پس به همان اندازه که هوادار حقوق زنان هستم، به حقوق مردان هم می‌پردازم و به هر شکلی از ستم خرده می‌گیرم، و معتقدم بستر اصلی بیداد درون‌جنسی است و نه بیناجنسی. یعنی (به دلایل تکاملی، با شواهدی آماری) اغلب مردان به مردان و زنان به زنان ستم می‌کنند و نه مردان به زنان. با این همه ستم مردان به به زنان را مثل ستم ثروتمند بر فقیر و فرادست بر فرودست خطرناک و مهم و برجسته می‌دانم و از آن روست که شاید درباره‌اش ستیهنده‌تر از شکل‌های دیگر ستم ابراز موضع کنم. موضع من در این مورد از اخلاقی برآمده که در حوزه‌ی تمدنی‌مان تکامل یافته است. تمدنی‌ که اصولا تعریف مردانگی را (در آیین جوانمردی و سنت فتوت) بر اساس دفاع از حقوق زنان و دفاع از فرودستان تعریف می‌کرده، و من نیز بدان پایبندم.

 

   ۳. با توجه به این دو موضعم درباره‌ی نامجو و فمینیسم، نقطه‌ی تلاقی این دو یعنی ماجراهای اخیر برایم جای توجه و تأمل دارد. وقتی آن سر و صدای METOOوار درباره‌ی تجاوزگری او برخاست، کنجکاو شدم و همچنان در غیاب شواهدی دندانگیر داوری مشخصی در این مورد ندارم. بعد ویدئویش در انکار اتهام تجاوز را دیدم و اخیرا ویدئوی دومش در عذرخواهی از بانوان آسیب‌دیده را، و در نهایت تک‌گویی‌اش در حمله به متهم کنندگانش را. هرچه هم بیشتر در این مورد گفت، دلزدگی‌ام از گفتارش بیشتر شد. خواه وقتی مثل توابین اول انقلاب در برابر دوربین ابراز ندامت می کرد و خواه زمانی که خودبزرگ‌بینانه درباره‌ی ارزش ساعتهای عمرش سخن می‌گفت.

من درباره‌ی تهمت‌هایی که به نامجو زده‌اند، هیچ داوری قاطعی ندارم. در غیاب شواهد روشن و مستند، احتیاط می‌کنم و او را از جرم و گناه مبرا می‌دانم، مگر آن که تردیدهای موجود با شواهدی مستند تقویت شود. این قاعده‌ی پاکیزه شمردن دیگری در غیاب شواهد هم اصل اخلاقی بدیهی‌ایست که قاعدتا همه باید بدان پایبند باشند، شاید به جز کاتولیک‌های متعصبی که فکر می‌کنند نوزادان با ننگ گناه ازلی از بطن مادر زاده می‌شوند. بر همین مبنا به نظرم عجیب است کردار مردمی که در غیاب شواهد، درباره‌ی او با صراحت و قطعیت قضاوت می‌کنند. در حالی که هنوز معلوم نیست چه کسی او را دقیقا به چه چیزی متهم کرده است.

جدای از جنجالی که برخاسته و قوت غالب رسانه‌های عمومی‌ست، بر مبنای سه گفتار یاد شده می‌توانم حکم کنم که محسن نامجو خطایی بزرگ مرتکب شده است. این خطا البته ارتباطی به زنان ندارد، و آنی نیست که به خاطرش فحش می‌خورد. اما اشتباهی چندان بزرگ هست که می‌ارزد برای گوشزد کردنش متنی چنین طولانی بنویسم.

۴. نامجو به نظرم سه خطای بزرگ مرتکب شده، و در هریک از این بیان‌هایش، یکی.

در آن انکار آغازین، او اصلی را زیر پا گذاشت، و آن هم توضیح دادن درباره‌ی زندگی خصوصی‌اش بود. روابط خصوصی میان زن و مرد، حریمی شخصی‌ست که نباید گذاشت به فضای عمومی نشت کند. خصوصی بودن این فضا از سویی آن را نسبت به مداخله‌ی نهادی و هنجارهای جمعی آسیب‌پذیر و شکننده می‌سازد، و از سوی دیگر به خاطر فاصله‌گذاری با این مداخله، امکان شکل‌گیری روابطی غیردادگرانه را ممکن می‌سازد.

از سویی دست‌اندازی نهادها و فضای عمومی به روابط خصوصی زن و مرد، آن را شکننده و ناپایدار می‌کند و می‌فرساید؛ خواه از جنس استقرار قواعد حقوقی یا شرعی حاکم بر زناشویی باشد، یا فضولی‌های دوستانه و دخالت‌های خانوادگی. از سوی دیگر خصوصی و پنهان بودن این روابط این مجال را فراهم می‌آورد که الگویی بیمار یا ستمگرانه بین دلدار و دلداده شکل بگیرد و در غیاب محک بیرونی تثبیت شود.

 

 

 

تا جایی که من دیده‌ام، آن مداخله‌ی اولی به فروپاشی ارتباط صمیمانه و آن تهدید دومی به اجبارآمیز شدن ارتباط منتهی می‌شود. در نتیجه پیشنهادم همیشه برای کسانی که مهر را پاس می‌دارند، این بوده که ارتباطهای مهرآمیز خود را در حریم خصوصی نگه دارند و به هیچ عنوان به قلمرو عمومی واردش نکنند، و در ضمن بر خصلت ارادی و اختیاری و غیراجباری‌اش تاکید ورزند و مدام محکش بزنند و اگر دیدند بازی‌های برنده-بازنده در آن رخنه کرده، سختگیرانه در بازبینی و اصلاحش بکوشند و اگر نشد بی‌درنگ محدود و حتا قطع‌اش کنند. ارتباط خصوصی زن و مرد نیرومندترین گرانیگاهی است که مهر در آن زاده می‌شود و چیزی برتر از مهر سراغ نداریم. از این رو پاس‌داشت حریم شخصی ضرورت دارد، هم از گزند مداخله‌ی نهادهای سلطه‌گر اجتماعی، و هم از رخنه‌ی خودخواهی‌های شخصی و حس‌های مالکانه و گره‌های روانی، و به ويژه هر شکلی از اجبار و چسبندگی که امری ناباب را تداوم ببخشد.

محسن نامجو در نخستین انکارنامه‌اش این اصل را رعایت نکرد و تا حدودی دیگران را به تماشای این حریم شخصی‌اش فرا خواند. قصد او آن بود که بگوید به کسی تجاوز نکرده، و با توجه به چرخش گفتمان مهاجمانش و جایگزینی تعرض به جای تجاوز، چنین می‌نماید که راست هم می‌گفته است. اما این انکار نمی‌بایست با مخدوش کردن مرزهای حریم شخصی‌اش آلوده شود، که شد.

دومین خطای نامجو، همان بود که در فیلم ندامت‌نامه‌اش دیدیم. جدای از پراکنده‌گویی‌هایش درباره‌ی مردسالاری چند هزار ساله‌ی فرهنگ زن‌ستیز ایرانی، که از کم‌سوادی و ایران‌ستیزی علاج‌ناپذیرش سرچشمه می‌گیرد، اصولا پیامی که منتقل کرد نیز مغشوش و درهم ریخته بود. تا جایی که من دریافتم، شکل این ابراز ندامت زورکی و اجبارآمیز بود. گویی زیر فشار چنین فیلمی را پر کرده و پخش کرده باشد. در آن به خطاهایی مبهم درباره‌ی بانوان نامشخصی اشاره می‌کرد و بعد عذرخواهی‌ای می‌کرد که نه مضمونش معلوم بود و نه تاثیرش. بدیهی است که اگر کسی بر دوستی ستم کرد، باید از او عذر بخواهد و در جبرانش بکوشد، اما روش این کار اندرکنشی دلجویانه‌ی بینافردی است، نه عذرخواهی مبهمی جلوی دوربین برای مخاطبانی عام.

اما سومین خطای او که مایه‌ی خشم عمومی شده، گزارشی شنیداری‌ست از تک‌گویی در محفلی خصوصی که گویا پیش از فیلم عذرخواهی‌اش ضبط شده است. آنچه در اینجا می‌گوید سه جزء اصلی دارد: در اصل دارد از کسانی شکایت می‌کند که او را به خشونت جنسی متهم کرده‌اند، و نشانی‌های دقیقی می‌دهد که معلوم می‌کند هویت ایشان برای حاضران معلوم بوده است. او در این بخش به سادگی مردی است خشمگین که فحش خورده و دارد به فحاشان فحش می‌دهد.

در بخشی دیگر از گفتارش به الگویی از روابط خصوصی‌اش اشاره می‌کند، که جای نقد فراوان دارد. در اینجا می‌گوید که «نه یعنی نه» را قبول ندارد و آن را با ناز و نیاز در ادب پارسی ناسازگار می‌داند. همچنین اشاره می‌کند که مواردی که به تعرض جنسی حمل شده انگار زمانی رخ داده که خودش و بانوی مورد نظرش مست بوده‌اند. گفتارش یک بخش سوم هم دارد که خودستایانه است و در آن عمر خود را بسی ارزشمندتر از متهم کنندگانش می‌داند.

شنیدن هر سه بخش گفتار او ناراحت‌کننده است. اما این ناراحتی برای من متفاوت با آنچه بود که در شبکه‌های مجازی خواندم. نخست آن که فحش و فحش‌کاری از دید من کاری بی‌ادبانه و بی‌فایده و نازیباست، و از این آن را ناخوشایند و نکوهیده می‌دانم. در عین حال فکر نمی‌کنم عدم تقارنی درباره‌ی نامجو و متهم کنندگانش در کار باشد. در میان تماشاچیانی که نه در فضای خصوصی او حضور داشته‌اند و نه از موضوع خبر دارند، طی همین چند روز ناسزاها و فحش‌هایی بسی بدتر از گفتار او را دیده‌ام. متهم کنندگانش هم به نظر نمی‌رسد چندان پاکیزه و مودبانه از او یاد کرده باشند. از این رو نادلپذیر بودن این بخش به سادگی تماشای فحش‌کاری دو طرف است که دعوایشان شده است. فکر نمی‌کنم متهم کنندگان و قاضیان نامجو در این زمینه فضیلتی بر او داشته باشند.

درباره‌ی آن بخش دوم تقریبا با تک تک جملاتش مخالفم. به نظرم آسیب‌شناسی روابط نزدیک نامجو و بسیاری دیگر را همین جا می‌توان دید. ناز و نیاز اتفاقا بدان معناست که دلبر اشارتی به دلباخته می‌کند و او را امیدوار می‌سازد، و این اشارت هم عینی و مشخص است و نه از جنس توهم‌های لیبیدویی و تصورات دلپذیر عاشق. از این رو اگر کسی به شکلی عینی و روشن می‌گوید نه، منظورش دقیقا نه است. مگر آن که آری‌ای عینی و ملموس و مستند بعد از آن بیاید. از راز و نیاز برای تجاوز به حریم شخصی دیگرانی که گفته‌اند نه، نمی‌شود استفاده کرد.

نکته‌ی دیگر آن که ارتباط نزدیک و صمیمانه‌ی مهرآمیز امری پیچیده‌تر از جفتگیری و غلیان هورمونی است. البته من با جفتگیری ساده (چه در انسان و چه سایر جانوران) هیچ مشکلی ندارم، با این شرط که مفاهیمی استعلایی و پیچیده بر آن سوار نشود. درباره‌ی رابطه‌ی جنسی مهرآمیز که چنین معنای ژرفی را دارد، انتخابهای آگاهانه‌ی دو طرف و ارزیابی و محک همیشگی و هوشیارانه‌ی هردو ضرورت دارد و این با مستی و نشئگی سازگار نیست. این که دو تن زیر تاثیر روانگردان‌هایی جفتگیری کنند البته به خودشان مربوط است، ولی نباید همچون ارتباطی عالی و عمیق تفسیرش کنند و وقتی عدم توافقی رخ داد، فحش‌هایشان به هم را در فضای عمومی منتشر کنند. اما بخش سوم سخن نامجو که خودستایانه بود و مایه‌ی دلزدگی، به سادگی به نظرم از خشم و یأس ناشی می‌شد و مشابهش را از آدمهای عصبانی و آزرده زیاد می‌شنویم. به نظرم باید این جور حرفها را شنید و گذشت و زیاد جدی‌اش نگرفت.

پس نامجو به نظرم سه خطای بزرگ مرتکب شده است: حریم شخصی‌اش را بر روی مردم گشوده، احتمالا زیر فشاری پذیرفته تا به سبک چریک‌های مارکسیست اول انقلاب «انتقاد از خود» عمومی کند، و از سر خشم حرفهایی زده که شنیدنش ناخوشایند است و آزارنده.

 

اما آنچه به واقع در اینجا غیراخلاقی و نادرست بوده، به نظرم کردار نامجو نیست. او آدم ضعیفی است که مورد حمله واقع شده، نسنجیده از خود دفاع کرده و خشمگینانه به دشمنانش ناسزا گفته است. تا وقتی که گواهی درباره‌ی تعرض جنسی او در دست نداریم، عینی‌ترین کردار غیراخلاقی پیشارویمان به کسانی مربوط می‌شود که بدون برآورده کردن کمینه‌ای از تعهد به شواهد و شفافیت او را به مسئله‌ی مهمی مثل تجاوز و تعرض جنسی متهم کرده‌اند، در فضای مجازی در غیاب حضور اسنادی روشن و قاطع بر له یا علیه او فحاشی کرده‌اند، و به ويژه آن کسی که این تک‌گویی را ضبط کرده و صبر کرده و بعد از انتشار فیلم ندامت‌نامه‌ی نامجو آن را منتشر کرده است، و چه بسا همو با دستاویز این فایل او را وادار به انتشار ندامت‌نامه کرده باشد.

۵. وقتی ماجرای خودکشی ندانم‌کارانه‌ی فرهنگی (یا قتل حساب شده‌ی اجتماعی؟) نامجو را دنبال می‌کردم، این پرسش برایم مطرح بود که او اگر بخواهد درست و اخلاقی عمل کند، باید چه بگوید و چه بکند؟ پیشنهادهایی در این مورد دارم که شاید کارساز باشد.

  نخست: قاعده‌ایست درباره‌ی ارتباطهای نزدیک و صمیمانه که شرحش مفصل است و در کتاب «مهرنسک» مفصل بدان پرداخته‌ام. چکیده‌اش آن که ارتباط مهرآمیز امری مهم و جدی و ارجمند است که باید آزادانه و بی‌جبر و فشار انتخابش کرد، هوشیارانه آن را پایید، رخنه‌های بازی برنده-بازنده در آن را سریع تشخیص داد و زوال و فسادش را تحمل نکرد. آغاز کردن ارتباطی که در آن طرفها مست و لایعقل‌اند پیامدی جز افسوس ندارد (به هر دو معنا)، و ادامه دادن‌ ارتباطی که ایرادی و اختلالی دارد جز به دریغ منتهی نمی‌شود.

دوم: بدیهی است که اگر کسی در حریم روابط خصوصی با ستمی و آسیبی و تعرضی روبرو شد، حق دارد – و باید که- در رفع ستم بکوشد و برای احقاق حق خود اقدام کند. اما بدیهی است که این کار تنها با روشی عقلانی و اخلاقی و دادگرانه ممکن است. یعنی اصولا اگر کسی بگوید در ارتباطی آسیب دیده و بعد به جای اقدام قانونی و روش‌مند برای تعقیب ستمگر، شایعه بسازد و در فضای مجازی به قصه‌گویی و بدگویی بپردازد، سخنش اعتباری ندارد و دعوی‌اش را مشکوک می‌سازد.

ستم امری عینی است و بر تن و روان و وضعیت اجتماعی فرد ردپایی به جا می‌گذارد که قابل‌اثبات و پیگرد است. اگر زنی -یا مردی- در ارتباطی نزدیک دچار آسیبی عمد و ستمی مشخص شد، باید پیگیری کند و با شفاف‌ترین، علنی‌ترین، قانونی‌ترین و مستندترین شکل در رفع بیداد و جبران ستمی که دیده بکوشد. طرفهای نامجو هم اگر بخواهند جدای از عوام، نزد ناظران خردمند هم اعتباری پیدا کنند، باید چنین مسیری را بپیمایند.

سوم: اگر کسی بدان شکلی که نامجو مورد حمله قرار گرفت، از طرف افرادی که هویت‌شان را پنهان می‌کنند به جرمهایی نامعلوم متهم شود (جان‌مایه‌ی شکایت نامجو در فایل صوتی) به نظرم باید به سادگی آن را نادیده گرفت. چون اینجا هنوز دعوی مشخصی طرح نشده که پاسخی نیاز داشته باشد. اما اگر هویت متهم کنندگان و اتهام روشن باشد و فرد آن را افترا و غیرمنصفانه و نادرست بداند، به نظرم راهش شفاف‌سازی است. یعنی به همان اندازه که حریم خصوصی ارجمند و مهم است و باید حفظ شود، آنگاه که یکی از حاملانش آن را وارد فضای عمومی کرد، می‌شود آن حوزه را در برابر ناظران عمومی گشود.

از آن فایل صوتی برمی‌آمد که هویت تهمت‌زنندگان و نوع اتهام بر نامجو و اطرافیانش روشن بوده است. در این حالت پنهانکاری دلیلی ندارد. نامجو می‌بایست به اقتدار حقیقت تکیه کند و ماجرای آن ارتباطی که به فضای عمومی کشیده شده را شفاف و مستند شرح دهد و نشان دهد که چرا تهمت‌های وارد شده بر او نادرست است. به نظرم اگر واقعا داستان آنچنان باشد که در فایل صوتی می‌گفت، هم شاهد و گواه فراهم است و هم داوری منصفانه درباره‌اش ممکن تواند بود. ابراز ندامت مبهم درباره‌ی اتهامی مبهم، غلط‌ترین کاری است که در این شرایط می‌توان کرد، و این دقیقا همان کاری است که نامجو -شاید زیر شمشیر داموکلسِ همان فایل صوتی- انجام داده، و طبیعی است که به ریاکاری و کتمان و دروغگویی حمل شود.

پ.ن: دریغم آمد این اندرز را به آنان هدیه نکنم که حوصله کرده و تا اینجای این متن طولانی را خوانده‌اند: ارتباط مهرآمیز و صمیمانه میان زن و مرد امری ارجمند است که به بخش مهمی از زندگی معنا می‌بخشد. آزادی محض و انتخابهای پی در پی شرط آن است و این را تاب بیاورید. اختلال و مرضی را هم در آن تحمل نکنید، و آن (به قول اریک امانوئل اشمیت) «خرده‌‌جنایتهای زناشویی» را نادیده نگیرید. اگر اولین هتک حرمت و کوچکترین ستم به واکنشی درست و استوار و منصفانه بینجامد و ارتباط را بازتعریف یا حتا قطع کند، همگان بیش از این مراقب رفتارهای خویش خواهند بود. پیوند مهرآمیز گرانبهاتر از آن است که قبل از گسسته شدن، به گند کشیده شود!

همچنین ببینید

انضباط بدن و طرز ترامپ!

یادداشتی درباره سفر دونالد ترامپ به اسرائیل، عربستان سعودی و واتیکان روزنامه‌ی اعتماد که پنجشنبه ۱۳۹۶/۳/۱۱ به چاپ رسید...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *