شکندچرندیک ویزار! «گزارش چرند شکن» سیمای داریوش سوم هخامنشی

در پاییز سال ۱۴۰۰ تصویری در فضای مجازی انتشار یافت و با اقبال روبرو شد که ادعا می‌شد توسط دانشمندی ترسیم شده (راست) و چهره‌ی داریوش سوم هخامنشی را نشان می‌دهد. پیش از او در فیلم «اسکندر کبیر» که هالیوود در سال ۱۳۸۳ (۲۰۰۴م.) ساخته بود هم سیمایی مشابه از او را دیده‌ایم (چپ). مرجع هردوی این بازسازی‌ها هم «تابلوی اسکندر» ذکر شده است. در حالی که به نظر می‌رسد مرجع تصویر جدیدتر «آکادمیک» همان تصویر «هنرمندانه»ی دو دهه‌ی پیش باشد. ضمن احترام به همه‌ی کسانی که این شکلی هستند، باید به شکلی عقلانی این تصویرها را محک بزنیم و ببینیم تا چه اندازه اعتبار تاریخی دارند؟

این نقاشی از حدود چهار میلیون قطعه موزائیک رنگی کوچک درست شده که در کنار هم تابلویی در ابعاد 6/5 در 2/3 متر را پدید می‌آورد. این نقاشی را در تمام کتاب‌های درسی تاریخ هنر به عنوان نمونه‌ای از هنر یونانی معرفی کرده‌اند، در حالی که هم سبک ترسیم آن همتای هنر اشکانیِ بعدی است و هم مضمون آن ایران‌گرایانه و ضدمقدونی است. من پیشتر در کتاب «داریوش دادگر» این اثر را تحلیل کرده‌ام، و نشان داده‌ام که باید آن را در کنار «گلدان داریوش» دید که همزمان با جنگهای داریوش و اسکندردر ایتالیا ساخته شده و جلسه‌ی جنگی او را نشان می‌دهد. در هردوی این آثار پارسیان ستوده شده‌اند و داریوش قهرمان اصلی تصویر است.  ما البته از هنرمندان معاصر فرنگی متشکریم که اینقدر به شاه باستانی‌مان ابراز علاقه می‌کنند. اما لازم است محک بزنیم و ببینیم تصویرپردازی‌شان از داریوش تا چه اندازه با اسناد تاریخی سازگاری دارد. درباره‌ی داریوش سوم اتفاقا داده‌های زیادی داریم که سیمایش را با دقت نشان می‌دهد. آن که در این بازسازی‌ها زیاد مورد ارجاع قرار گرفته، نگاره‌ی مشهور نبرد داریوش سوم با اسکندر است که در سال 1830 م. در دیوار کاخی در پُمپی یافت شد. پمپی به خاطر آتشفشانی کوه وزوو در سال ۷۹ پ.م نابود شد و به همین خاطر این اثر به نسبت سالم تا به امروز باقی مانده است و زمان ساخته شدنش را باید در حدود سال ۵۰ میلادی قرار داد.

 علاوه بر این اسناد که از ایتالیا برآمده و به هر صورت شاید دقت زیادی نداشته باشد، گزارش‌هایی هم داریم که انگاره‌ی داریوش در ایران را نشان می‌دهد. مهمتر از همه گزارش مورخان رومی مثل آریان و دیودور و کورتیوس روفوس که جنگهای اسکندر و داریوش را شرح داده‌اند و دو اشاره به شکل ظاهری داریوش دارند. نخست آن که تاکید دارند او مردی بسیار زیبارو و بلند قامت بوده و یکی از دلایل برگزیده شدن‌اش به سلطنت همین نشانه‌های فرهمندی‌اش بوده، چون او از شاخه‌ای فرعی از خاندان هخامنشی برمی‌خاست و خویشاوند نزدیک شاهان پیشین نبود.

دومین اشاره را نیز همین مورخان آورده‌اند و در نقاشی‌های کلاسیک اروپایی بازنموده شده است. آن هم چنین است که وقتی بعد از جنگ گوگامل مادر و اهل حرم داریوش اسیر مقدونیان شدند، اسکندر و سردارانش بسیار با ایشان محترمانه برخورد کردند و برای دیدار با ایشان به خیمه‌شان رفتند. در آن هنگام مادر داریوش که یونانیان اسمش را سیسیگامبیس ثبت کرده‌اند، به اشتباه در برابر یکی از سرداران اسکندر به اسم هفائیستیون کرنش کرد، چون او بلندقدتر و زیباروتر بود و گمان کرد او اسکندر است. یعنی در دربار پارس فرض بر آن بوده که شاه، در ضمن زیباروترین فرد هم هست و این از توصیف مورخان یونانی از چهره و رخسار داریوش و کوروش نیز برمی‌آید.

علاوه بر اینها نگاره‌های خودِ شاهنشاهان هخامنشی را هم در دست داریم. متاسفانه کشته شدن داریوش سوم و نافرجام بودن سلطنتش مانع شده که تصویر درباره‌اش تا روزگار ما باقی بماند. اما سیمای خویشاوندان داریوش سوم در این آثار نمایان است، که با گزارش مورخان یونانی و رومی و بازنمایی ایتالیایی‌ها از او سازگار است. به ویژه تصویرهای باز مانده از اردشیر سوم در این میان اهمیت دارد. چون انگار او نزدیکترین خویشاوند داریوش سوم در خاندان سلطنتی بوده باشد و همو بوده که وی را به مرتبه‌ی شهربانی ارمنستان برکشیده و راه دستیابی‌اش به تاج و تخت را هموار ساخته است. سکه‌ای از اردشیر سوم در دست داریم که اگر نقش رویش نشانگر شاهنشاه باشد (و شاید هم نباشد)، او را در قالب مردی تنومند و عضلانی با چهره‌ی شکیل نشان می‌دهد که نیزه و کمانی در دست دارد.

 

 

سکه‌ی شهربانی کاریه در دوران اردشیر سوم . مرد کماندار احتمالا اردشیر است و مرد اسب سوار هیدَرِیه شهربان کاریه است.

 

 

نکته‌ی دیگری که درباره‌ی شکل ظاهری داریوش سوم و سایر پارسیان و ایرانیان باستان باید مورد توجه قرار گیرد، رنگشان است. در تمام بازسازی‌های جدید غربی ایشان چشم و ابرو مشکی و با پوستی تیره بازنموده شده‌اند، و حتا در فیلم اسکندر هم که انگار پایبندی‌ای به نقش‌های باستانی داشته، ضمن بور نمودن ریش داریوش، در بیشتر نماها او را با همین جلوه‌ی تیره نشان داده‌اند. حقیقت آن است که شواهدی بسیار در دست داریم که نشان می‌دهد آریایی‌های باستانی از جمله پارسها و مادها بور و سرخ و سفید بوده‌اند. این را بر اساس شواهدی متنوع می‌توان دریافت. یکی نام‌شان است: سپیتمان (پدر زرتشت) یعنی سپیدرو و رخشانه/ روکسانا (دختر هوخْشَثرَه/ یا وَخش‌اَرتَه، شهربان بلخ) یعنی «روشن» و همان است که روشنک تبدیل شده است، و همچنین است تکرار کلماتی مثل «سوخْرا» (مثلا در سهراب) ‌و «بوران» (در پوران‌دخت) که «سرخ‌رو، بور» معنی می‌دهد. ارجاع‌های شفاف‌تری به زرین‌گیسو یا سپیدبازو بودن پهلوانان و بانوان هم در اوستا دیده می‌شود. همچنین نمونه‌هایی از جسد سکاها از عصر هخامنشی به دست آمده که همگی بی استثنا بور و سپیدپوست و درشت‌اندام بوده‌اند. بنابراین کلیشه‌ی مشهوری که آریایی‌ها را مردمی با این شکل ظاهری مجسم می‌کند، با آن که در قرن بیستم میلادی دستمایه‌ی تبلیغات آلمان‌ها قرار گرفت و به لحاظ سیاسی بدنام شد، بنا به گواهان علمی و اسناد تاریخی درست است. بنابراین نقاشی‌ها و بازنمایی‌های کهن -از جمله نقاشی اسکندر در پمپی- که داریوش سوم را بور و سپیدرو نشان می‌دهد، به احتمال زیاد درست و دقیق بوده است.

در مقام جمع‌بندی می‌توان گفت که همه‌ی این شواهد نشان می‌دهند که داریوش سوم: الف) بلندقامت و به شکلی متمایز زیبارو بوده، ب) پوستی روشن داشته و بور بوده، و پ) اندامی ورزیده و پیکری درشت داشته است. یعنی بازنمایی‌های سینمایی و هنرمندانه‌ی فرنگیان از ایشان -و همچنین مقلدان ایرانی‌شان- نادرست و جعلی است.

فرسایش شکل اصلی و نسخه‌ي بازسازی شده‌ی موزائیک داریوش و اسکندر، پمپی، حدود ۵۰م.

چهره‌ی داریوش بر موزائیک پمپی، حدود ۵۰ پ.م

 

 

 

داریوش بر گلدان داریوش، تارانتو، حدود ۳۳۰ پ.م

 

دیدار اسکندر و هفائستیون با مادر داریوش، (بالا) اثر سباستیانو ریچّی، حدود ۱۷۲۰م؛ (پایین) اثر لِبرون، ۱۶۸۰م.

 

همچنین ببینید

اشکانیان

برگی از تاریخ سیاسی شاهنشاهی اشکانی (تاریخ قفقاز)

اشاره به تاریخ قفقاز بدون پرداختن به دولت کوچکی که در گرجستان شکل گرفت، بسنده …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *