دیدگاه کلی شما دربارهی گفتمان ملی و پیوندش با فرهنگ حماسی چیست؟
تمام جوامع کهنی که یک طبقهی جنگاور حرفهای داشتهاند، سبکی ادبی را پدید آوردهاند که حماسه خوانده میشود. حماسه در کل بر محور پیوند میان انسان و جنگ گردش میکند و از این رو شیوههایی ویژه از رویارویی انسان با زندگی و مرگ و دیگری را رمزگذاری میکند. در همین بستر است که مفهوم قهرمان و پهلوان و ابرپهلوان زاییده میشوند و تکامل پیدا میکنند. از سوی دیگر فرهنگ ملی بافتی معنایی است که از ظهور دولت بر میخیزد. یعنی وقتی یک دامنهی جغرافیایی و یک بستر جمعیتی با یک نهاد سیاسی فراگیر ترکیب شود، ملت زاده میشود و این ملت همواره منشها و عناصر معنایی ویژهی خود را پدید میآورد. عناصری که مرزبندی بیرون و درونش را تعیین میکند و اساطیر، باورها، ارزشها و فناوریهای مربوط به ساماندهی اجتماعی را در خود میگنجاند. ممکن است در جوامع ابتدایی و در غیاب دولت و فرهنگ ملی طبقهای از شکارچیان یا جنگاوران را داشته باشیم که حماسههایی را پدید بیاورند. چنان که حماسههای قومی نمونههایش را میبینیم. اما همواره در حضور فرهنگ ملی است که حماسهها دستخوش پیکربندی مجدد شده، از نظر حجم و پیچیدگی و عمق معنایی بالندگی پیدا میکنند و از همه مهمتر این که نویسا میشوند.
س: در ایران زمین اوضاع حماسه و فرهنگ ملی چگونه بوده است؟
از دورترین زمانها هردو را داشتهایم. ایران زمین کهنترین تمدن پیوستهی موجود بر کرهی زمین است و پنج هزار سال سند نوشته شده دربارهاش در دست داریم. حدود نیمی از این دوران دولتی فراگیر در سراسر پهنهی ایران زمین وجود نداشته است. در این دوران دولتشهرهایی پراکنده یا دولتهایی به نسبت پیچیده مانند ایلام و بابل و آشور و حوزهی بلخ-مرو-خوارزم را در قلمرو ایران زمین داریم که هریک حماسههای ویژهی خود را پدید میآورند. داستان گیلگمش نمونهای از این حماسههاست و نمونههای دیگرش را در فروردین یشت اوستا هم میبینیم. از قرن ششم پیش از میلاد با ظهور کوروش بزرگ و تاسیس نخستین دولت فراگیر ایرانی حماسهها هم چرخشی پیدا میکنند و از نظر پیچیدگی و محتوای معنایی تکامل چشمگیری مییابند. این همان سطحی از پیچیدگی است که از آن دوران تا اواخر عصر قاجاری تداوم مییابد و متونی پرشمار را پدید آورده است، از کارنامهی اردشیر بابکان بگیرید تا شاهنامه و از ابومسلمنامه بگیرید تا شاهنشاهنامهی ملکالشعرای دربار فتحعلیشاه.
در سراسر این دوران حماسه همان شاخصهایی که فرمودید را داشته است؟ یعنی سبکی ادبی بوده که به جنگ مربوط میشده؟
بله، حماسه در کل چنین است. در ایران زمین هم بر همین اساس حماسه نرمافزارِ طبقهی ارتشتاران بوده است. با این همه باید توجه داشت که گفتمان حماسی توسط فرهیختگانی تولید میشود که اغلب جنگاور نیستند و مصرف کنندگانش هم تودهی مردمی هستند که چنین ویژگیای دارند. با این همه محتوای این گفتمان توصیف و ستایش و رمزگذاری ارزشهای ارتشیان است. یعنی قدرت صریح و سازمان یافتهی انسانی برای دفاع از قلمرو ملی و چیرگی بر دشمنان مشترک را رمزگذاری میکند.
طی سالهای گذشته شاهد افول حماسههای ملی در ایران بودهایم. آیا میشود این گفتمان را بازسازی کرد؟
بله، امکانش هست و شواهد زیادی هم داریم که خود جامعه دارد چنین میکند. اما پیش از تحلیل راهبردهای بازسازی گفتمان حماسی باید نخست ببینیم آن افول که میگویید چرا رخ داده است؟
بله، پرسش خوبی است. چرا رخ داده است؟
جامعهی ما از نظر تولید ادبیات حماسی و نهادینه کردن روحیهی جنگاورانه طی قرنهای گذشته وضعیتی مطلوب داشته است. کافی است به جنگهای ایران و روس بنگریم که در نهایت هم با شکست ایران پایان یافت و این شکستی بود که میتوان آن را در ادامهی شکست ایران از مغول و عرب و مقدونی قرار داد. ادبیات و روحیهای که پس از آن در ایران پدید آمد یکسره حماسی بود و همان است که جنبشهای اجتماعی چشمگیر ایرانیان و جریان مشروطه و بازسازی کشور را ممکن ساخت. حتا بازتاب جنگ جهانی نخست هم در کشور چنین ماهیتی داشت. این روحیه همچنان باقی بود و در دوران انقلاب اسلامی بیانی مذهبی و سیاسی به خود گرفت که شالودهشکن و مخالف نظام سیاسی حاکم بود. با این همه کافی است به سرودهای انقلابی یا گفتمان رهبران انقلاب بنگرید تا ببینید که آگاهانه در بافت همین فرهنگ حماسی گنجانده شدهاند تا با پذیرش عمومی روبرو شوند. ادامهی همین گفتمان بود که پس از حملهی عراق به ایران به مجرای طبیعیاش یعنی جنگ با مهاجمی خارجی انتقال یافت و فرهنگ جبههی ما را پدید آورد. با این همه سیر دگرگونیهای سیاسی و نظامی دهههای گذشته به شکلی بوده که با سیاسی شدن روزافزون این گفتمان همراه بوده و این روندی است که گفتمان حماسی را فرسوده و منحط میکند. کافی است به سراسر تاریخ بنگریم تا دریابیم که این گفتمان حماسی است که قدرت سیاسی را پیرامون خود ترشح میکند و هرجا که قدرت سیاسی خواسته گفتمان حماسی را به خدمت بگیرد، در نهایت نسخهای فرمایشی و بیرمق از آن روی دستش مانده است. این تلاش برای چیرگی نظام سیاسی بر گفتمان حماسی را در شاهنامه در رویارویی کیکاووس و رستم میبینیم، و آنچه رستم بارها و بارها به کیکاووسِ جاهطلب میگوید سزاوار است که مدام برای دولتمردان امروزمان خوانده و بازخوانده شود!
یعنی به نظرتان دلیل اصلی افول گفتمان حماسی در دهههای گذشته مداخلهی نهادهای سیاسی در آن بوده است؟
باید توجه داشت که همواره پیوندی میان گفتمان حماسی و سیاست برقرار بوده است. اما این ارتباط پیوندی دو سویه است. یعنی گفتمان حماسی به جریانهای سیاسی انگیزه و جنب و جوش میدهد و خود توسط آن تکثیر میشود و جهتگیری میکند. تلاش برای استخدام گفتمان حماسی در دیوانسالاری سیاسی، الگویی است که از نیمههای دوران جنگ با عراق در کشورمان میبینیم و این همان است که به فرسودگی این گفتمان دامن زده است. ناگفته نماند که عوامل درونی و بیرونی دیگری هم در این میان نقش ایفا کردهاند و این روندی تک متغیره نبوده است. بی توجهی نابخردانه به آموزش تاریخ و نگنجاندن مطالعهی جدی متون حماسی مانند شاهنامه در منابع درسی کودکان، و پرهیز از سرمایهگذاری بر ساخت فیلم و سریال بر اساس شاهنامه و منابع حماسی کهنمان عاملی درونی بوده که این فرسودگی را تشدید کرده است. در این میان توسعهی رسانههای جمعی و دسترسی همگانی به فرآوردههای فرهنگی هالیوود و بالیوود و سینمای هنگکنگ که ستون فقرات بخشی از آن حماسی است، باعث شده خلأ ناشی از نادانی و نابخردگی مدیران داخلی، با تولیدهای خارجی پر شود.
با این همه در دورانهای گذشته که این عاملها در کار نبوده است. چرا ما بعد از فردوسی نتوانستیم کتابی دیگر مانند شاهنامه به وجود بیاوریم؟
شاهنامه به چند دلیل در میان متون حماسی ما یگانه است. مهمترین دلیل آن که فضل تقدم دارد. یعنی متنی بنیانگذار محسوب میشود. دیگر آن که دقت علمی و جذابیت روایی و عمق فلسفی و استحکام اخلاقی را یکجا گرد آورده است و این تنها از عهدهی نابغههایی کمنظیر مانند فردوسی بر میآید که شمارشان به هر صورت اندک است. با این همه نباید از حجم عظیم ادبیات حماسی ما در دورانهای بعدی غفلت کرد. ما تا همین چند دههی پیش متون حماسی ماندگار و خوبی تولید میکردهایم که بیشترشان به خاطر بیسواد شدن تدریجی جمعیتمان نادیده انگاشته شدهاند. شاهنشاه نامهای که جنگهای ایران و روس را روایت میکند را اغلب به خاطر برخی از بیتهای سستاش دست میاندازند و شوخی میگیرند، اما بخشهای درخشان و زیبا هم در این اثر اندک نیست و حجم آن هم از شاهنامه بیشتر است. این سنت سرودن تاریخ حماسی تا جنگ جهانی اول هم پیش میآید و قیصرنامهی ادیب پیشاوری که در چهارده هزار بیت در ستایش جنگهای قیصر ویلهلم امپراتور آلمان سروده شده و به او تقدیم شده و بیتهای نغز فراوان دارد. اینها البته همگی تپههایی در اطراف قلهی شکوهمند شاهنامه به حساب میآیند، اما باید توجه داشت که گرداگرد آن چکاد را قلههای کوتاهتر و تپههایی احاطه کرده، و نه دشتی تخت.
آیا امروز میتوان به کمک ادبیات مدرن حماسه را تقویت کرد؟
بیشک میتوان. در واقع گذار جوامع اروپایی به مدرنیته با گسترشی چشمگیر و اثرگذار در زمینهی ادبیات حماسی روبرو بوده است. در قرن نوزدهم و بیستم که رسانههایی تازه مانند اپرا و بعدتر تلویزیون پدید آمدند، همچنان حماسه را در کانون داستانسرایی خود حفظ کردند. یعنی تردیدی نیست که ادبیات مدرن مایهی شکوفایی سبک حماسی شده است و جلوههای تازهای برایش ممکن ساخته است که هم اپرای نیبلونگن واگنر در آن جای میگیرد و هم فیلم شجاعدلِ مل گیبسون.
در ایران اوضاع چطور است؟ چقدر میشود امید داشت که حماسه بار دیگر رستاخیزی را تجربه کند؟
جامعهی ایرانی از دیرباز توانایی شگفتانگیزی برای بازسازی خود داشته و امروز فکر نمیکنم این توانایی کم شده باشد. جنبشهایی هم در گوشه و کنار دیده میشود که البته تلاشهایی فردی و پراکنده است، اما گواهی است بر توجه آفرینندگان ادبی و هنری به درونمایههای حماسی.
شما خودتان هم گویا در این زمینه رمانهایی نوشتهاید؟
بله، به سهم خودم در این زمینه اندکی کوشیدهام. از حدود پانزده سال پیش طرحی را آغاز کردهام برای بازخوانی و بازسازی اساطیر کهن ایرانی و بازنویسیاش در قالب رمان. نخستین جلد از این مجموعه سوشیانس بود که دوازده سال پیش چاپ شد و تا پایان امسال همراه با جلد دوم این مجموعه که جم باشد، تجدید چاپ خواهد شد.
با توجه به این که شما هم روی رمان تمرکز کردهاید، آیا رمان و نثر تنها مجرا یا نیرومندترین رسانهی امروزین برای بازسازی حماسههای ایرانی است؟ یا هنوز میشود به شعر و ادبیات منظوم امید داشت؟
خیر، بزرگترین برگ برندهی زبان پارسی در رقابتش با زبانهای دیگر توانایی شگفتانگیزش برای تولید شعرهای منظوم خوشآهنگ است و بزرگترین نگهبان فرهنگ ایرانی هم اندوختهی عظیم نظم پارسی است. از این رو تردیدی ندارم که آفریدههایی تازه از جنس شعر نیز در این زمینه پدیدار خواهد شد و باید منتظر بود و شگفتیهایی که در کار زاده شدناند را با چشمانی گشوده نگریست.