فرگرد نخست: از لائو تا دائو
گفتار نخست : تاریخ چین
امیرنشینهای محلی دوران «ژو»، زادگاه متن «دائو ده جینگ» احتمالا قلمرو «ژو» در محل تقاطع رود وِی و جینگ بوده است.
تاریخ چین باستان تا حدودی با افسانه و انگارههای تخیلی درآمیخته است و از آنجا که در دوران جدید دانشمندان و مورخان چینی در پالایش این امور خیالی سختگیری و پافشاری چندانی نشان ندادهاند، همچنان بسیاری از پیشداشتهای مرسوم و رایج دربارهی تاریخ چین با شک و تردید درآمیخته است. اگر به منابع اصلی با نگاهی انتقادی بنگریم، بخش مهمی از آنچه که امروز به اسم تاریخ کلاسیک چین باستان تدریس میشود را بحثبرانگیز و جعلی خواهیم یافت. به ویژه که این تصویرهای ساختگی طی دهههای گذشته با آثار سینمایی و ادبیات عامیانه هم پیوند خورده و تهنشست فرهنگی جانسخت و به همان اندازه پا در هوا و نامستندی را ایجاد کرده است.
با این حال بر مبنای داشتههای موجود و تقسیمبندیهایی که از مورخان باستانی چین باقی مانده، و به ویژه با تکیه بر دادههای عینی باستانشناسانه میتوان به تصویری به نسبت دقیق از تاریخ قدیم چین دست یافت، هرچند این تصویر لزوما با تصورات مرسوم همخوانی ندارد.
متنی که مورد نظر ماست، یعنی «دائو دِه جینگ» در اواخر دوران هخامنشی پدید آمده و اغلب آن را به مؤلفی یگانه به نام لائو تسه منسوب کردهاند که در گفتارهای بعدی دربارهاش بیشتر خواهم نوشت. این مرد را یکی از دیوانسالاران دولتی دانستهاند که امروز «ژو» نامیده میشود. چینیها معتقدند که پیش از این دوران دولت فراگیر بزرگی برای قرنها بر چین حاکم بوده که ژو/ جو نامیده میشده است. اما شواهد باستانشناسانه در این مورد نداریم و سطح پیچیدگی تمدن چینی هم تا چند قرن بعد پایینتر از آن است که بتواند دولتی پایدار و گسترده پدید آورد. از این رو این دورهبندیها را باید اساطیری دانست، شبیه به عصر پیشدادی و کیانی در تاریخ اساطیری ایران، که به خاطرههای افسانهآمیز و تثبیت شده در ادبیات تکیه میکند و نه دادههای عینی و علمی و تاریخ مدون.
با این حال مورخان چینی گرایش عجیبی به مستند شمردن افسانههای قدیمی خویش دارند. در حدی که برخی از مورخان قدمت امیرنشین ژو را تا ۱۰۴۶ پ.م عقب میبرند و آن را با «سلسلهی جو» که گویی بر کل چین حکم میرانده، برابر میگیرند. اما این سلسلهی جو مانند سلسلهی شانگ (که پیش از آن جای گرفته) برساختهای جعلی است و از افسانههای چینی برآمده است.
در فاصلهی سالهای ۱۰۵۰ تا ۷۷۰ پ.م هیچ سلسلهای بر کل چین حاکم نبوده و بنابراین «دوران» ژو در کار نبوده است. امیرنشین ژو یکی از واحدهای سیاسی کوچک این دوران بوده که در غرب قلمرو هانها و در همسایگی سرزمین سکاها و تخاریها در غرب قرار داشته است. با توجه به این که عمر هریک از سلسلههای چینی در دوران باستان تنها چند دهه بوده، و این که دولت ژو در ۲۵۶ پ.م از بین رفته، آغازگاهش را باید در قرن چهارم یا دست بالا پنجم پ.م قرار داد.
چین در این دوران حوزهی تمدنی شکوفا و مهمی بود که نسبت به تمدن ایرانیِ همان دوران بسیار جوان و ابتدایی مینمود. در دوران ایالتهای جنگاور مردم چین هیچ تجربهای از دولت یکپارچه و هویت ملی نداشتند، و به کلی با عناصری به ظاهر بدیهی مثل فناوری آهن، رام کردن اسب، ساخت جادههای طولانی بیگانه بودهاند. از نظر فرهنگی هم دین متمرکزِ دارای سلسله مراتب آموزشی، نظام اخلاقی و فلسفی مدون، و علومی مانند اخترشناسی و عددنویسی پیشرفته هنوز در این تمدن شکل نگرفته و نویسایی در آن وضعیتی بسیار ابتدایی داشته و کاربردش محدود و آیینی بوده است.
برای این که سطح پیچیدگی نظام اجتماعی در این دوران را دریابیم، نیکوست اگر به بخشی از «کتاب آیینها»ی کنفوسیوس بنگریم که در همین دوران نوشته شده و اقوام ساکن در قلمرو پادشاهی چین را توصیف میکند. باید توجه داشت که در میان دولتهای جنگاور این دوران، امیرنشین «چین» از همه پیشرفتهتر و مقتدرتر بوده و به همین خاطر بعدتر اسم خود را به کل این قلمرو بخشیده است.
«…مردمی که در این پنج منطقه زندگی میکنند، قوم میانی رونگ (لی) و قبایل وحشی اطرافشان، هرکدام خصلتهای طبیعی خود را دارند و قادر نیستند تغییرش دهند. قبایل شرقی یی نامیده میشوند. آنها موهایشان را نمیبندند و بدنشان را خالکوبی میکنند. بعضیهایشان غذایشان را خام خام میخورند. آنها که در جنوب هستند، مان نامیده میشوند. آنان پیشانیشان را خالکوبی میکنند و پاهایشان را به سمت داخل، به طرف هم میچرخانند. بعضی از آنها هم غذایشان را ناپخته میخورند. آنها که در باخترند را رونگ مینامند. موهایشان پریشان است و پوست میپوشند. بعضیهایشان غله نمیخورند. آنها که در شمالاند دی نامیده میشوند. پوست جانوران و پرندگان را میپوشند و در غارها زندگی میکنند. برخی از آنها هم غله نمیخورند…. در این پنج منطقه مردم زبان همدیگر را در نمییابند و رسوم و علایقشان متفاوت است.»[1]
در این بند میخوانیم که تنها در بخش میانی (چین مرکزی) است که مردمان خانههای آسوده و آوندهای کارساز و خوراکهای گوارا دارند. یعنی در میانهی این قبایل یک کانون زندگی کشاورزانه وجود داشته که همان دولت پادشاهی چین است و به تدریج قلمروهای همسایه را به شکلی شکننده فتح میکند. قلمروی که ساکنانش از همین مردمان گوناگون تشکیل شدهاند. یعنی در این دوران جمعیتهایی متفاوت در هستهی جغرافیایی تمدن چینی مستقر بودهاند که در مرحلهی پیشاکشاورزی به سر میبردهاند.
همچنین از این توصیف این نکته بر میآید که بخش مرکزی قلمرو خاوری در دوران مورد نظرمان مجموعهای از اقوام و قبایل را در خود جای میداده که زبانها و نژادهایی گوناگون داشتهاند و سبک زندگیشان با هم تفاوت داشته است. روشن است که در اطراف هستههایی کشاورز مساحتی بزرگتر وجود داشته که از نظر پیچیدگی نظام اجتماعی در وضعیتی بسیار بسیار ابتدایی به سر میبردهاند. این که این مردم پوست میپوشیدهاند، در غارها زندگی میکردهاند، و غله را نمیشناختهاند، بدان معناست که با قبایلی گرد آورنده و شکارچی سر و کار داریم که هنوز به مرتبهی زندگی کشاورزانه وارد نشدهاند.
نخستین پادشاهیهای متمرکز چینی در دورانی مشهور به «عصر بهار و پاییز» پدید آمدند که به طور سنتی زمانش را بین ۷۷۱ تا ۴۷۵ پ.م قرار میدهند، یعنی با اواخر دوران آشوریها تا میانهی عصر هخامنشی همزمان بوده است. پس از آن دوران ایالتهای جنگاور (چون چیو ژان گوئو: 春秋戰國) میآید که نام دیگرش «ژان گوئو شی دای» ( 戰國時代) است. این عصری بود که پادشاهیهای پدید آمده در دوران بهار و پاییز با یکدیگر درآویختند. و دولتهای محلی بزرگتری را پدید آوردند. تاریخ زایش «دائو ده جینگ» در این هنگام و در میانهی دوران هخامنشی تا آغاز عصر اشکانی قرار میگیرد.
در تاریخهای رسمی کژفهمی مهمی دوران دربارهی «ایالتهای جنگاور» رخنه کرده و فرض بر این است که انگار کشوری به نام چین وجود داشته که در این دوران دستخوش فترت و تجزیه شده و استانهای گوناگوناش به نبرد با هم برخاستهاند. در حالی که شکلگیری کشور چین امری دیرآیندتر است و نخستین نشانههایش (ظهور سلسلهی هان) چند دهه بعد از این دوران قرار میگیرد و نه قبل از آن. واحدهای سیاسیای که در این زمان با هم میجنگیدند، دولتهای محلی و پادشاهیهای ابتداییای بودند که در عصر مفرغ به سر میبردند و از نظر سطح پیچیدگی و نوع فناوری همارز دولتشهرهای سومر و ایلام قدیم در قلمرو تمدن ایرانی محسوب میشدهاند. یعنی اینجا با دولتهای کوچک محلی و امیرنشینها سر و کار داریم و نه ایالتها و استانهایی در کشوری یکپارچه.
آغازگاه دوران ایالتهای جنگاور را پژوهشگران گوناگون در زمانهایی متفاوت قرار دادهاند و از ۴۸۱ پ.م تا ۴۰۸ پ.م را به عنوان شروع این دوره پیشنهاد کردهاند. اما تاریخ سنتی برایش ۴۷۵ پ.م است که نویسندهای به نام سیما چیان در اوایل دوران هان به دست داده است. زمان ختم این دوره هم سال ۲۲۱ پ.م ایت که در آن یکی از این امیرنشینها به اسم چین بر بقیه غلبه یافت و برای نخستین بار موفق شد برای مدتی کوتاه سراسر شرق چین را به دولتی یکپارچه تبدیل کند.
«چین» (秦) غربیترین واحد سیاسی در میان این دولتهای جنگاور بود. میراث سیاسی این سلسلهی شکننده چشمگیر نبود و بلافاصله پس از مرگ فرمانروای فاتح آن، قلمروش بار دیگر تجزیه شد. اما نام کشور چین از این دولت محلی باقی مانده است. تاریخ واقعی پیدایش کشور یکپارچهی چینی به کمی بعدتر و ظهور دودمان هان باز میگردد که با ابتدای عصر اشکانی مصادف میشود و نخستین دولت بزرگ در حوزهی تمدنی چین را پدید میآورد.
بیشینهی گسترش جغرافیایی دولتهای محلی چین در دوران ایالتهای جنگاور، حدود ۲۶۰ پ.م
اگر قدری دقیقتر به منابع کهن چینی بنگریم، میبینیم که بسیاری از پیشداشتهای رایج دربارهی هویت چینی و سیاست چینی این دوران موهوم و ساختگی است. یک نمونهی جالب توجهش آن که در دوران ایالتهای جنگاور ساکنان قلمرو «چین» -که آغازگاه مفهوم «چینی بودن» پنداشته میشود- اصولا چینی نبودهاند. در اسناد کهن چینی قومیت مردم ایالت چین را «رونگ» یا «شیرونگ» ( 西戎) نوشتهاند که یعنی «بیگانه» یا «بیگانهی جنگاور» و همین هویت قومیشان از دیدی چینیها را نشان میدهد.
تا جایی که از بازسازی زبان این مردم بر میآید، رونگها بومیان جنوب غربی قلمرو خاوری بوده و به نژاد تبتی-برمهای تعلق داشتهاند. یعنی هنوز وابستگان به نژاد هان (چینی) در این منطقه مستقر نشده بودند. همچنین روشن است که به تدریج آمیختگیای میان این مردم و قبایل آریایی سکا و تخاری رخ داده است. چون در قرن هفتم میلادی در تفسیری بر متن «هان شو» میخوانیم که قبیلهی آریاییتبار ووسون (یعنی فرزندان کلاغ) که از قرن دوم پ.م تا پنجم میلادی در غرب چین قدرتی بزرگ محسوب میشدند، همچون شاخهای از رونگ ردهبندی شدهاند. در این متن تاکید شده که این مردم نیرومندترین گروه در میان رونگها هستند و مردمانی زورمند و چالاک هستند که چشمان سبز و موی سرخ دارند.[2]
واحدهای سیاسی و امیرنشینهای دوران ژوی شرقی (۷۷۰-۲۵۶ پ.م)، توجه داشته باشید که نامها بر اساس تاریخنگاری چینی ثبت شده، اما مردم ساکن در بسیاری از این قلمروها چینی و متعلق به نژاد هان نبودهاند.
پس تا اینجای کار خلاصهی بحث چنین شد که زمینهی ظهور متن «دائو ده جینگ» در چین مرکزی و اواخر عصر هخامنشی بوده، و در زمینهای سیاسی و اجتماعی جای میگرفته که با تصویرهای کلاسیک امروزین تفاوت داشته است. تمدن چینیای که این متن را تولید کرده از نظر قومی متکثر و گونهگون، از نظر سیاسی پراکنده و فاقد دولت متمرکز، و از نظر فرهنگی ابتدایی بوده و هنوز با فناوری عصر مفرغ خود را تعریف میکرده است. هویت چینی که با قومیت هان و زبان چینی پیوند خورده، هنوز شکلی کلاسیک پیدا نکرده و دولت متمرکز فراگیری نداشته است، و مقتدرترین واحد سیاسی این دوران از نژادی متفاوت (تبتی-برمهای آمیخته با آریایی) تشکیل میشده که حامل اصلی نام «چین» بوده است و اولین کوشش شکننده و زودگذر برای متحد کردن این قلمرو را هم به انجام رسانده است.
ادامه مطلب: گفتار دوم: چینِ بی فلسفه
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب