پنجشنبه , آذر 22 1403

مرگ سرو

مرگ سرو

تير 1377

برای سرو جوانی که بيدادگرانه شکست

  باغ پاييزى زرد

 با تنى تب‏زده از نيش خروشان خزان

 خفت در سايه‏ى سرد.

 آن سرودى كه جهان

 شاد مى‏خواند و ز رقصش دل لاله مى‏سوخت

 بر لب برگ گسست.

  در بهاران، رخ پرنازِ دل‏انگيزِ درختان بلند

 باغ را مى‏آراست

 بركه مى‏گفت نبايد به خزان باور كرد

 نيست كابوس چو راست.

 سبزه‏ى خيس لوند

 زير سرمستِ درختْ اطلسى از شب مى‏دوخت

 بيدِ در رقص، بيفشاند به هر بادى دست

سروِ افراشته‌قد

پيكرى بود فروساخته از نقره‏ى ماه

چون درفشى ز ستايشگرى شعر شكوه

آنكه در موى بلندش خبر از باد بَرند

آنكه برپاست چو كوه

رفته از باغْ بهار

نيست ديگر اثر از غلغله‏ى شاد ملخ

تلخ شد چهره‏ى برگ

خسته شد سايه‏ى دار

آشيان‏هاى كبوتر همه مملو از مرگ

چمن خشک خميد

آسمان سنگين شد

رفت از يادِ درختان سخن شاعر سبز

خاطره، چشمِ پر از خون خزان چون كه نديد

گام‏ها چوبين شد

زير نفرين زمان خاک گُجست

هيچ گل شكوه نكرد

بلبلى گريه نكرد

غيرت لشكر بى‏برگ تكانى چو نخورد

مَه خبردار نشد

هيچ اشكى به دل بركه رهى باز نبرد

سرو سركش چو شكست

همچنین ببینید

درباره‌ی خاستگاه انديشه‌ی  محافظه‌کاران

مقاله‌ای درباره‌ی خاستگاه اندیشه محافظه‌کاران که در روزنامه‌ی همشهری، شنبه ۱۳۸۵/۹/۴ به جاپ رسید...

یک دیدگاه

  1. و چنین شد که امرداد بر خاک نشست

    و دل مهر شکست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *