طی روزهای گذشته دو خبرِ کمابیش همزمان مایهی رنجش و آزردگی افکار عمومی ایرانیان شد. نخست شلاق خوردن کارگرانی که به خاطر اعتراض نسبت به اندک بودن دستمزدشان بر خلاف روال حقوقی و با نقض مسیرهای دادرسی تازیانه خورده بودند، و دیگری انتشار برگهی دستمزد (فیش حقوقی) علی صدقی -مدیر عامل بانک رفاه کارگران- که مبلغی افسانهای را نشان میداد. پس از آن که موج آغازینِ انتشار همزمان این دو خبر جامعه را در نوردید، موج اعتراض و اظهار نظر در این زمینه بلند شد. در حدی که کار به برکناری آن مدیر عامل خوشاشتها انجامید. با این همه این موج با افشاگریهای تازه دربارهی مقامهای دیگر ادامه یافت و گروهی دیگر نیز فیشهای حقوقی چند ضد هزار تومانی قشر زحمتکشی مانند جنگلبانان و نگهبانان طبیعت را منتشر کردند. به تازگی اهالی سینما و تئاتر هم فیشهای حقوقی خود را منتشر کردند و همه را از اندک بودن مستمری بازیگرانی نامداربا پیشینههای شغلی شصت- هفتاد ساله به حیرت وا داشتند.
گذشته از آن که تازیانه زدنِ شتابزده و پر لاف و گزاف کارگران و بعد انتشار آن فیش حقوقی به بازیای سیاسی از طرف جناح تندروی حکومتی برای حمله به دولت شبیه بود، و گذشته از آن که به هر صورت موضوعِ آزردگی و مستندات موجود دربارهی ناعادلانه بودن دستمزدها حقیقتی عینی داشت، این نکته جالب توجه بود که افکار عمومی چطور با این قضیه رویارو شده است.
طی سالهای گذشته فضاهای مجازی به ویژه شبکههایی مثل فیسبوک و تلگرام و وایبر میدانهایی بودهاند که مردم در آن آزادانه به اظهار نظر میپرداختهاند و نظرهای برجسته و محبوب به سرعت در میان مخاطبانی گاه ناشناخته پخش میشده است. دربارهی ماجرای برگههای دستمزد هم داستان به همین شکل بود. یعنی گفتمانی جمعی دربارهی این موضوع شکل گرفت که انتشار داوطلبانهی برگههای دستمزد از یک سو و فشار افکار عمومی برای برکناری مدیران ناسزاوار یا افشاگری دربارهشان خروجیهایی رفتاری از آن محسوب میشد. یعنی مرور این فضاها نشان میدهد که جامعهی ایرانی به اندیشیدنی دست جمعی و همفکریای به نسبت مسالمتآمیز و عقلانی دربارهی موضوعهای تنشآمیزی از این دست روی آورده است. این نوشتار کوتاه را هم باید حاشیهای بر همین گفتمانِ هماندیشانه دانست.
جامعهی ایرانی جامعهای جوان و بیکار است. یعنی بیش از نیمی از جمعیت هشتاد میلیون نفری ایران کودک یا جوان هستند و بخش مهمی از جوانها هم بیکار هستند. یعنی آمار رسمی نشان میدهد که بیش از یک پنجم جمعیت جوان و جویای کارِ کشور، فاقد شغل مشخص و درآمد منظم هستند. این در حالی است که ایران بزرگترین جمعیتِ جوان متخصص در منطقه را دارد و بخش بزرگی از این جوانان بیکار دانشآموختهی دانشگاه هستند.
در این زمینه برگهی دستمزد یا به بیان غیرپارسیِ عامیانهتر «فیش حقوق» معنایی دقیقتر پیدا میکند. این برگه برای بسیاری از افراد دلالتی بیش از یک سند اداری دارد و معنایی غنیتر از یک کاغذِ حامل ارقام را حمل میکند. برگهی دستمزد تا حدودی نشانهی امنیت شغلی و پایداریِ وضعیت اقتصادی فرد است، و خود به خود عاملی است که از هر پنج جوان یکی را (که اصولا شغل ندارد) و احتمالا دو تای دیگر را (که شغل ثابتی با فیش حقوقی ندارند) را از گروهِ سعادتمندِ فیشدار با درآمد ثابتشان متمایز میسازد.
اما این سند تنها علامتی برای نشان دادن جایگاه تثبیت شده و امن اقتصادی نیست، که رقمی را نیز بر خود دارد که درآمد و پایگاه شغلی و منزلت اجتماعی فرد را نشان میدهد. عددی که بر برگهی دستمزد مردم نقش بسته، از این رو تمام دلالتهای مربوط به امنیت شغلی و اتصال به نهادی پولساز و سازمانی پشتیبان را به همراه دارد و افزون بر آن چیزی دیگر، و معنایی دقیقتر و شخصیتر را هم در خود نمایش میدهد. آن هم میزانِ ارزشی است که کارِ شخص، تخصص شخص، و با تعمیمیِ ذهنی، خودِ فرد دارد. مبلغی که بر برگهی دستمزد نقش بسته قرار است توانایی فرد برای تولید ثروت را نشان دهد. ثروتی که فرد آن را در پیوند با سازمانی تولید میکند و بعد خود در مقام دستمزد صاحب بخشی از آن قلمداد میشود.
این چند نکتهی بدیهی را از آن رو گوشزد کردم که به این جا برسم که برگهی دستمزد را میتوان تا حدودی شاخص داد و بیداد در یک جامعه دانست. این که چه شماری از افراد برگهی دستمزد مشخص و مدون دارند، بسامان یا نابسامان بودن وضعیت اقتصادی و نرخ بیکاری را نشان میدهد. این که میانگین مبلغ نوشته شده بر این برگهها چه باشد، رفاه و رونق اقتصادی را باز مینمایاند، و این که تخصص و کار و تولیدِ عینی و واقعی افراد چه تناسبی با این رقمِ داشته باشد، دادگرانه بودن یا ستمکارانه بودن نظام اجتماعی را نشان میدهد.
یک جنگلبان شغلی بسیار دشوار، خطرناک و مهم دارد. او از جان و توان خود مایه میگذارد تا سودجویان نتوانند منابع طبیعی و تنوع گیاهی و جانوری کشور را از میان ببرند. شغل او که در اهمیتاش تردیدی نیست، در ضمن خطرناک هم هست و طی همین روزهای گذشته چندین و چند خبر دربارهی سرنوشت جنگلبانانی منتشر شد که بنا به وظیفهشان با سودجویان برخورد کرده و در زیر سایهی طناب دار گرفتار بودند، و یا در این برخورد ناکام مانده و به دست ایشان کشته شده بودند. این که جوانی دلیر و پرشور با شغلی چنین خطرناک برگهی دستمزدی با رقم چند صد هزار تومان داشته باشد، خود به خود نشانهی بیداد است. چرا که آنچه این فرد در پیوند با نهادهای اجتماعی تولید میکند و مایهای که میگذارد، بسیار بیش از چیزی است که در قالب دستمزد به سویش باز میگردد.
این بیداد وقتی برجستگی بیشتری مییابد که برگهی دستمزد وی را در کنار دیگران بگذاریم. این بندهی خدایی که گویا در بندگی خداوندش اغراقی هم داشته و در مقام مدیر عاملی بانک رفاه کارگران، مسئول رفاه کارگرانی بوده که به خاطر اعتراض به کمبود دستمزد شلاق میخوردهاند، به احتمال زیاد ارزش افزودهای در حد چند صد میلیون تومان در ماه عاید جامعهاش نمیکرده است. که اگر میکرد و وظیفهاش را انجام میداد، رفاهی میبایست میان کارگران برقرار باشد و خبرهایی دردناک از این دست را نشنویم. وقتی دستمزد برخی از مدیران کشوری که میانگین درآمد مردمش آن را در زمرهی کشورهای فقیر و توسعه نایافته قرار داده، از دستمزد رئیسجمهور آمریکا بیشتر باشد، این شائبه ایجاد میشود که اختلالی در این میان وجود دارد و بیدادی در این بین بر مردمان رفته است. چرا که دادگری یا عدل همان وضعیت هرچیز در موضع سزاوار خود است، و کسی که در مدیریت سازمانهای زیر فرمانش ناکارآمد است و رفاه و ثروت و اقتدار اعضای آن نهاد و سازمان و قلمرو را به درستی تامین نمیکند، قاعدتا نباید بیش از کسی باشد که ابرقدرتی بزرگ را -گیریم که با ستم و فریب بسیار- به کارآمدی راه میبرد.
ستم و بیداد امری متافیزیکی و خارقالعاده نیست که از دنیایی دیگر در زندگی روزمرهی ما تجسد یابد. بیداد همین نشانههای ساده را دارد و با همین روندها و رخدادها نمود مییابد و شناخته میشود. رسانههای نوینی که دسترسی سریع و پردامنهی شهروندان به اطلاعات را آسان ساختهاند، پیامدی روشن و شفاف دارند و آن همان است که امروز میبینیم، یعنی افشا شدنِ نمودهای بیداد، رسوا شدن بیدادگران و کیفر دیدنِ برخیشان، و اندیشیدن گروهی و رایزنی دسته جمعی مردمان دربارهی آن که چطور میتوان بیداد را مدیریت کرد و دادگری را به جای آن نشاند. و در این نکته اندرزی است و راهبردی است برای دادگران، و هشداری و نهیبی است برای بیدادگران.