سه شنبه , مرداد 2 1403

مشاهیر و مزامیر

 

 

 

 

 

آیا هنرمند، ورزشکار و چهره های مشهور باید در قبال اتفاقاتی که در جامعه و کشورشان می‌افتد موضع‌گیری داشته باشند و واکنش نشان دهند؟ و صدای مردم باشند؟

 شکی نیست که هرکس –چه از مشاهیر و نامداران باشد و چه نباشد- حق دارد دیدگاه شخصی خود را درباره‌ی امور جاری در جامعه‌اش بیان کند، و حتا تا حدودی وظیفه دارد که درباره‌ی مسائل تهدید کننده‌ی آرامش و تندرستی کشورش موضعی داشته باشد و ابرازش هم بکند. مسئله اما به آنجا باز می‌گردد که این موضع‌گیری و بیان چگونه تفسیر شود. اگر نظر کسی صرفا به خاطر شهرتش معتبر قلمداد شود، جای چون و چرا دارد و بی‌ربط بودن‌اش نمایان است. به ویژه در شرایطی که فرد به خاطر تخصص در زمینه‌ای شهرت یافته، که به موضوع ابراز نظرش ارتباطی پیدا نمی‌کند.

 بگذارید مثالی بزنیم: علی کریمی بعد از مرگ سحر خدایارای در پست اینستاگرامی خود نوشت که به استادیوم نروید. اما خیلی ها به استادیوم رفتند.چند هفته پیش امیر تتلو در پست اینستاگرامی خود نوشت اگر فلان قدر کامنت بگذارید من اهنگ جدید منتشر می کنم و در نهایت تعداد کامنت ها به حدی رسید که رکورد کامنت های اینستاگرام شکسته شد. چرا موضع کریمی که حرکتی در جهت مسئولیت اجتماعی و یک فعالیت مدنی است، کمتر مورد توجه قرار می گیرد اما این درخواست ساده و احمقانه تتلو مورد توجه افراد قرار می گیرد؟

 باز اینجا به نظرم بحث به مخاطبان باز می‌گردد. هردوی این افراد به عنوان یک «منِ» خودمختار و خودبسنده حق دارند هر اظهار نظری یا درخواستی که از مردم دارند مطرح کنند. اما این درخواست در نهایت نزد مخاطبان است که دریافت و تفسیر می‌شود. آن مخاطبانی که پای درخواست تتلو شانزده میلیون یادداشت گذاشتند، تقریبا همان کسانی هستند که در جمعیتهای چند ده هزار نفره برای دیدن فوتبال به استادیوم می‌روند. روشن است که برای این جماعت بزرگ شنیدن آواز تازه‌ی تتلو جالبتر است تا مطالبات مدنی زنانی که از حق تماشای مسابقه‌ی ورزشی محروم شده‌اند. فکر می‌کنم نیازی نباشد دیدگاه خودم را در این دو زمینه بگویم. یعنی چه به لحاظ اخلاق و انگاره‌ی شخصی و چه از زاویه‌ی محتوای معنایی و زیبایی‌شناسی آهنگ، فروپایه‌ترین موقعیت را برای تتلو قایل‌ام و موضع علی کریمی را به جا و درست و مترقی می‌دانم. با این حال راستش با سرزنش کردن مخاطبان میانه‌ای ندارم. یعنی فکر نمی‌کنم در پی این ماجرا بشود جماعت استادیومی یا علاقمندان به تتلو را با صفاتی مثل پست و فرومایه و چیزهای مشابه نامید، که این چند وقت زیاد چنین نامیده شده‌اند. اینان هم شهروندانی‌اند که حق دارند هر سلیقه‌ی زیبایی‌شناسی که می‌خواهند داشته باشند، هرچند از دید من پرت و ابتدایی بیاید. حق هم دارند بی‌توجه به هر مفهوم حقوقی‌ای، تفریح خود مثل تماشای مسابقه در ورزشگاه را دنبال کنند، هرچند از دید من منع نیمی از جمعیت کشور از تماشای مستقیم این برنامه غیرعقلانی و غیرعادلانه باشد. اینها مردمی هستند که چنین سلیقه و چنان تفریحی دارند و اغلبشان هم شهروندانی شریف و زحمتکش و نیکو هستند. باید هنگام مخاطب قرار دادنشان این سلیقه و موضع‌شان را دریافت و بیهوده چیزی را از آنها انتظار نداشت که خودشان خواهان‌اش نیستند.

پیرو سوال قبلی، می خواهم این مسئله را از دید حاکمیت هم مورد بررسی قرار بدهم. چرا موضع گیری های علی کریمی، وریا غفوری، بستن مچ بند سبز بعد از حوادث انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ و یا پوشیدن پیراهن مشکی بعد مرگ سحر خدایاری، موضع گیری ها و حرف های برخی از سینماگران و نویسنده‌ها باعث می شود که حاکمیت و برخی از نهادها و روزنامه‌های خاص نگاه منفی به آن ها پیدا کنند، ممنوع‌الکار بشوند، به کمیته انضباطی کشانده شوند و برایشان پرونده سازی شود؟ با وجود توضیحاتی که در سوال قبل دادم اما رفتار حاشیه‌ساز و بعضا خارج از عرف افرادی چون بهاره رهنما، سحر قریشی و… هیچ واکنشی از سمت حاکمیت و نهادها و روزنامه های خاص در پی ندارد؟

 این ویژگی همه‌ی سیستم‌های سیاسی ایدئولوژیک است که مدام خطوط قرمزی تخیلی برای خود ترسیم می‌کنند و بعد ناگزیر می‌شوند برای حفظ آن خطوطی تازه در اندرونش بکشند. سیاست در ایران امروز ما امری به کلی ایدئولوژیک است، یعنی قدرت مشروعیت خود را از گزاره‌هایی مقدس و مفاهیمی حساسیت‌برانگیز کسب می‌کند، که خود به خود تقدس یا حساسیتی ندارند، اما در پیوند با نهادهای قدرت چنین وضعیتی به دست می‌آورند و به ارکان یک ایدئولوژی برکشیده می‌شوند. در چنین شرایطی این که زنان بروند و ورزش برادران و پسرانشان را ببینند، از حالت امری بدیهی و پیش پا افتاده بیرون می‌آید و به یک چالش سیاسی بدل می‌شود. همچنان که خیلی از امور عادی و ساده‌ی دیگر مثل پوشش بانوان نیز چنین می‌شود. مفهومی که به خودی خود عادی و بی‌مسئله است، چون بر کانون خطوط قرمز ایدئولوژیک نشانده می‌شود، همچون نشانه‌ای از اقتدار عمل می‌کند و دستکاری‌اش تهدید کننده پنداشته می‌شود و بنابراین هرکس در آن مورد اعلام موضع کند مورد حمله قرار می‌گیرد. به این ترتیب است که مثلا حجاب زنان امری مهمتر از اختلاس یا سبک زندگی شخصی مردم موضوعی دغدغه‌برانگیزتر از توسعه‌ی اقتصادی و فرهنگی قلمداد می‌شود.

گاهی پیش می آید که حاکمیت و برخی از نهادها و روزنامه‌های خاص از چهره‌ها، هنرمندان و ورزشکاران در جهت اهداف خاص و استراتژی‌هایشان استفاده می کنند و از آنها برای تبلیغات بهره می برند اما در مواقع دیگر اگر چهره یا ورزشکاری موضع مخالفی با حاکمیت بگیرد و به اصطلاح کنار مردم قرار بگیرد مورد شماتت روزنامه ها و نهادهای خاص قرار می‌گیرد و به کمیته انظباطی فراخوانده می شود یا ممنوع التصویر می شود، این دوگانگی به چه علت است؟ چرا گاهی خوب هستند و گاهی بد؟

 ببینید، به یک نکته باید توجه کرد و آن هم این که همه جای دنیا وضعیت همین شکلی است. همه‌ی نظامهای سیاسی خطوط قرمز و ایدئولوژی‌های نامعقول و گاه ابلهانه‌ی خودشان را دارند و بر مبنای آن خودی/ ناخودی‌ها را از هم تفکیک می‌کنند و به این ترتیب مشروعیت خود و اعتبار سیستم فکری‌شان را مدام با خدشه‌هایی بیشتر روبرو می‌کنند. در ایران هم داستان همین است. به همان ترتیبی که ورزشکاران سیاهپوست در آمریکا به خاطر اشاره به عصر بردگی و اعتراض به تبعیض نژادی از مدال و افتخارات رسمی محروم می‌‌شوند، در ایران هم مشابهش را می‌بینیم. این یک مرض جهانی است که در همه‌ی کانونهای قدرت لانه کرده است.

 آیا حکومت های توتالیتر صرفا در پی داشتن چهره های هنرمند، ورزشکار و …. سفارشی هستند؟ یعنی به آنها دیکته شود چه چیزی بگویند و پایشان را از گلیمشان بیشتر نگذارند.

همه‌ی دولتها و نظامهای اقتدار چنین هستند. نامداران و مشاهیر وقتی با نظام سیاسی حاکم مخالفت داشته باشند اثرشان می‌تواند بسیار ویرانگر باشد. به استاد شجریان در ایران بنگرید، یا کشمکش اهالی فرهنگ در آمریکا با ترامپ را در نظر بگیرید. همه جا سیاستمداران می‌روند و آنان که با صدای بدنه‌ی مردم همراه بوده‌اند نام نیکی از خود به جا می‌گذارند.

 چرا برخی از هنرمندان، ورزشکاران و چهره‌های کشورمان در قبال اتفاق‌هایی که در کشورمان می افتند سکوت می‌کنند و حتی از نوشتن چند خط در شبکه‌های اجتماعی هم دوری می‌کنند و سعی می‌کنند خودشان را مشغول کار دیگری نشان دهند که یعنی اتفاقی که افتاده است را ندیده اند اما در کشورهای دیگر مثل آمریکا بعد از روی کار آمدن آقای ترامپ، چهره‌های زیادی به روی کار آمدن او واکنش نشان دادن و به رفتارش واکنش نشان دادند که نمونه‌اش آقای رابرت دنیرو است. یا بعد از اینکه جنبس metoo راه اندازی شد، خیلی از هنرمندان به آن پیوستن و از آزارجنسی نوشتند. مثلا ها در این رابطه زیاد است. لطفا این تفاوت را توضیح دهید و اینکه چرا در کشورما برخی از چهره ها در مواقع خاص ساکت هستند و یا درباره مسائل بی اهمیت و روزمره صحبت می کنند.

 حقیقتش آن است که نظام اجتماعی از مدارهایی از قدرت تشکیل شده است و صدا یا سکوت بر اساس پویایی این مدارها تعیین می‌شود. همه جای دنیا مقابله با قدرت مستقر هزینه‌بردار است و به همین خاطر اکثریتی ترجیح می‌دهند سکوت کنند. حالا یک جا ممکن است شما شغلتان را از دست بدهید و در جای دیگر جانتان را، و به همین خاطر خبرنگاران در روسیه با احتیاط بیشتری مطلب می‌نویسند تا آلمان. اما از آن سو این را هم در نظر داشته باشید که خودِ گفتمانهای مردمی و جریانهای اجتماعی هم در همین مدارهای قدرت جای دارند. یعنی خطاست اگر فکر کنیم هرچه قدرت مستقر است پلید و پلشت است و هرچه در مقابلش به مخالفت می‌پردازد مقدس است و پاکیزه. ماهیت قدرت آن است که منافع افراد و گروهها را بر آورده می‌کند و بنابراین مستعد فسادشان می‌کند. بسیاری از جریانها (از جمله همین metoo که گفتید) به نظرم از زاویه‌ی محتوا و حکم و تاثیر خطرناکتر و ویرانگرتر از قدرتهایی هستند که برای مخالفت با آنها شکل‌ گرفته‌اند. مشکل اصلی آن است که این سیاست سکوت به زایش ریا منتهی می‌شود. یعنی من شخصا با کسانی که به هر دلیلی سکوت می‌کنند مشکلی ندارم. ولی با آنهایی که صدایی دارند و صدایشان فریبکارانه و دروغین است نمی‌توانم کنار بیایم. مجسم کنید کسی نماینده‌ی تبلیغ نوع خاصی از پوشش بانوان باشد، و خودش در هر فرصتی از پوشش دیگری استفاده کند، یا کسی مانند مبلغ شعارهایی در فلان زمینه نقشی ایفا کند، و رفتار و عقایدش دقیقا واژگونه‌اش باشد. این ریاست که بدترین ر‌ذایل را ایجاد می‌کند و از حافظ شیرازی تا مردمی که امروز در تاکسی می‌بیندشان، همه بیش از هرچیز از این است که می‌نالند.

 

همچنین ببینید

ناموس ،حق و داد

مقاله‌ای درباره‌ی تبارشناسی «ناموس» که در نشریه‌ی  «رسانه‌ی فلسفه و فرهنگ»، سال اول، شماره‌ی دوم، زمستان ۱۴۰۰، ص:۱۷-۲۰، منتشر شد...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *