مفهوم آفرینش و قربانی در یک متن جدلی ارمنی
بر اساس محتوای کلاس اسطورهشناسی ایرانی، زمستان 1387
پیادهسازی فایل صوتی: لیلا كیاشمشكی؛
ویرایش: بهنوش عافیت طلب و مهشید ابوالحسنی
پیش درآمد
اِزنیك کوقباتسی یکی از مهمترین نویسندگان صدر مسیحیت و مؤلفان دوران ساسانی است که در کشور ارمنستان امروزی میزیست. اِزنیك یکی از بنیانگذاران کلیسای متمرکز ارامنه به شمار میآید. او همان کسی است که برای نخستین بار انجیلها را به زبان ارمنی ترجمه کرد و با توجه به دانش عمیقی که در زبانهای متفاوت و آرا و عقاید دینی ملل گوناگون داشت، کوششی جدلی را برای به کرسی نشاندن مسیحیت در میان مردم ارمنستان آغاز کرد و به سرانجام رساند.
به احتمال زیاد اِزنیك در اواخر قرن پنجم میلادی درگذشته است، بنابراین دوران فعالیت او را باید با کشمکش میان زرتشتیان و مسیحیان در ارمنستان همزمان دانست. از اِزنیك رساله جدلی مشهوری به یادگار مانده به نام «ابطال فرقهها» (اِگ هْتس اَغَندوتس[1]) که به نام «دربارهی خداوند» هم مشهور است و هدف از نگارش آن ابطال باورهای ایرانی و به ویژه کیش زروانی بوده است.[2] تاریخ نگارش آن را میتوان به میانه قرن پنجم میلادی منسوب دانست. این رساله در کل چهار بخش دارد که در بخش دوم آن و طی بیست و هشت بند به نقد آرای ایرانیان در مورد زروان و اهورامزدا و اهریمن مربوط میشود.[3] به ویژه بخشی که ویژهی اسطورهی زروان است بسیار اهمیت دارد. رساله اِزنیك در حال حاضر، مفصلترین و کاملترین گزارش از آیین زروانی در دوران ساسانی به حساب میآید. این رساله در اوایل قرن بیستم مورد توجه پژوهشگران قرار گرفت و این نظر ابراز شد که گفتمانی که رساله بدان تاخته است، باید روایتی متفاوت با زرتشتیگریِ راستکیش قلمداد شود.[4] زنر گزارش ازنیک را یکی از چهار روایتِ موجود از اسطورهی زروان میداند.[5] اسطورهی زروان مفصلترین و پیچیدهترین روایت اساطیری است که دربارهی زمان برای ما از جهان باستان باقی مانده است و میتوان با تحلیل آن نشان داد که مفاهیمی پیچیده و فلسفی در بافتِ اساطیری آن رمزگذاری شدهاند.[6]
متن «ابطال فرقهها» را برای نخستین بار در ارمنستان و شهر ایروان به زبان فارسی برگرداندند. شکلی ویرایش شده از این ترجمه را دکتر پرویز رجبی در فصل نخست کتاب «هزارههای گمشده» نقل کرده است.[7] این رساله نه تنها به دلایل اطلاعات دست اولی که در مورد آیین پرستش زروان و اساطیر مربوط به این ایزد کهن ایرانی به دست میدهد، بلکه به خاطر لحن جدلیاش و به دلیل شیوه برخورد آرا و عقاید در این دورانِ ابتداییِ شکلگیری مسیحیت قابل بررسی و شایسته توجه است.
در نوشتار کنونی، من به رویکرد اِزنیك به مسیحیت چندان توجهی ندارم بلکه بیشتر این متن را به عنوان گفتمانی جدلی تحلیل میکنم. گفتمانی که به تعارضی در بین پیش فرضهای میان مسیحیان، زرتشتیان و پیروان آیین زروان تأکید دارد. متن اِزنیك مانند تمام نوشتارهایِ جدلیِ دینیِ دیگر، به نقاط تعارض، شکافهای معنایی و باطلنماهایی که در درون گفتمانهای رقیب وجود دارد، تأکید میکند و به شکلی جدلی میکوشد تا ناسازههای منطقی و امور غیر عقلانیِ پیش فرض گرفته شده در گفتمان مخالف را نشان دهد. آنچه که از این شیوه از جدلنویسی میتوان آموخت آن است که معمولاً آن کسی که خود به نوشتن جدلنامه اشتغال دارد، پیش فرضهایی دیگر و چارچوب ذهنی متفاوتی را معمولاً با همان درجه از عدم عقلانیت و ناسازگاری منطقی در ذهن دارد.
اگر بخواهیم با نگاهی شالودهشکنانه به موضوع بنگریم، چنین خواهیم یافت که هر متن جدلی نقطه تلاقی دو گفتمان متعارض است. گفتمانهایی که هر یک پیش فرضها، مفاهیم پایه، جفتهای متضاد منطقی و جفتهای متضاد معنایی پایه و روندهای استدلالی و چارچوبهای اعتقادی ویژه خود را حمل میکنند. متون جدلی[8] از این نظر اهمیت دارند که کشمکش میان این پیش فرضها و نقاط برهمافتادگی و افتراق این عناصر استدلالی و منطقی را نمایش میدهند. آنچه که در این پژوهش آماج کردهام، نشان دادن آن است که مفاهیم پایهای مانند آفرینش، قربانی، خداوند، امر مقدس و انسان در دوران ساسانی چگونه در چارچوبهای مسیحی رایج در ارمنستان و روم و در نگرش زرتشتی-زروانی رایج در میان پارسیان ایران، صورتبندی میشده است. اِزنیك با نگارش متنی به نسبت دانشورانه و بسیار جدلی و توفنده بر ضد زروانیان، این لطف را به ما کرده که چارچوبهای منطقی حاکم بر نگرش زروانی و نگرش خویشتن را به شکلی آشکار و عریان در برابر چشمان ما به نمایش بگذارد و این چیزی است که برای بازشناسی مفاهیم پایه جاری در ادیان باستانی ایرانی از جمله مسیحیت، بدان نیاز داریم.
مروری بر داستان زروان
اِزنیك نخستین بند از رساله جدلی خود را، با بازگو کردن فشرده و سریع داستان زروان آغاز میکند. او چنین میگوید که از دید زروانیان، پیش از آفرینش آسمان و زمین تنها حقیقتی که وجود داشت زروان بود. زروان زبان پهلوی به شکل زَروان نیز ثبت شده و زمان معنا میدهد. اِزنیك اسطورهی زروان را چنین بازگو میکند:[9]
پیش از پیدایش آسمانها و زمین، زروان برای مدت هزار سال نیایش کرد و ریاضت به خود هموار كرد تا صاحب فرزندی شود. آنگاه پس از هزار سال ریاضت و نیایش، در مورد این که به راستی صاحب فرزند خواهد شد یا نه، دچار شک و تردید شد. از ریاضت و نیایش او، اهورامزدا زاده شد و از شکی که گریبانگیرش شده بود، اهریمن به دنیا آمد. به این ترتیب زروان که اهریمن و هورمَزد را در شکم خود داشت، وجود هر دو را حس کرد و با خویش گفت که هرکس زودتر از بدنش خارج شود و متولد گردد، پادشاهی جهان را به وی خواهد داد. اهورامزدا این موضوع را دریافت و موضوع خود را با اهریمن در میان نهاد. آنگاه اهریمن شکم زروان را درید و از آن خارج شد. زروان به اهریمن گفت کیستی؟ تو را نمیشناسم و اهریمن گفت که منم فرزند تو. زروان گفت من برای زادن فرزندی روشن و نورانی و خوشبو قربانی میکردم؛ اما تو موجودی بدبو و تیره هستی، از این رو فرزند من نیستی. آنگاه اهورامزدا به دنیا آمد و از آنجا که نورانی و خوشبو بود، به عنوان فرزند خلف زروان پذیرفته شد. زروان بَرسَم یعنی شاخهای را که برای مراسم قربانی به کار میرود، به اهورامزدا داد و به او گفت تا به حال من برای زاده شدن تو قربانی میکردم و حالا تو باید برای من قربانی کنی. در این میان اهریمن نزد زروان گِله گذارد که بنا بر تصمیمی که داشته و قولی که داده باید آن کس که نخست زاده میشود را به پادشاهی برگزیند و این نخستزاده کسی جز اهریمن نیست. زروان در نهایت برای نشکستن عهد خود، تاج سلطنت جهان را به مدت نُه هزار سال به اهریمن بخشید؛ اما همان زمان گوشزد کرد که در نهایت، پادشاهی گیتی و پادشاهی مینو بر عهده هرمزد خواهد بود و اهریمن تنها برای مدتی متناهی و کوتاه یعنی نُه هزار سال بر این قلمرو فرمان خواهد راند.
به این ترتیب اِزنیك در بند نخست رساله خود، به عناصر اصلی اسطورهی زروان اشاره کرده است. این عناصر عبارتند از: خود زروان که پیش از هر چیز موجود بود؛ اهورامزدا که موجودی نیکو و خالق نیکیها بود و اهریمن که موجودی بدکردار بود و شکل ظاهری این دو که بسته به نورانی و تیره بودن و خوشبو یا بدبو بودنشان تعریف میشد؛ کنش زروان که ریاضت کشیدن، نیایش کردن و قربانی گزاردن بود؛ و در نهایت عهد و پیمان زروان با دو فرزندش که منتهی به نه هزار سال پادشاهی اهریمن و دادن بَرسَم به هرمزد شد. اِزنیك در همین متن روایت میکند که پس از بخشیده شدن تاج پادشاهی زمین به اهریمن، اهورامزدا و اهریمن هر یک به آفرینش موجوداتی دست بردند. هر آنچه که اهریمن آفریده بود، ناقص و کژ و پلید بود و هر آنچه که هرمزد آفریده بود، نیکو و راست و هموار؛ و به این ترتیب آفرینش گیتی آغاز شد.
اِزنیك در ده بندی که پس از این بند آغازین میآید، عناصر گوناگونِ نامبرده را یک به یک مورد حمله قرار داده و نامعقول و نادرست بودن آن را مورد تأکید قرار میدهد. در دومین بند از رساله، اِزنیك به شباهت میان آرای مانویان و مغان پارسی تأکید میکند. از دید او آرا و باورهای مغان پارسی -که زروانیان نیز در میانشان هستند- با مانویان یکسان است و هر دو به چارچوب نظری و آیین و دینی مشابه باور دارند؛ با این تفاوت که مانی برای پرهیز از اتهام و برچسب شهوتپرستیای که به پارسیان منسوب میشد، اخلاقی پرهیزگرانه و مخالف با لذتگرایی را تبلیغ میکرده است. با این وجود اِزنیك از شباهت آرای میان این دو آیین، فهرستی به دست میدهد. پیش از هر چیز آن که هر دو این ادیان به آفتابپرستی، به دو بُنگرایی و ثنویت و به این نکته که ماده دارای روح است، باور دارند. تفاوتی که اِزنیك در میان مانویان و مغان تشخیص میدهد، آن است که مانی معتقد بود که زایش هستی به شکل خود به خود و پیشینی رخ داده است. چنان که دکتر اذکایی در کتاب زیبای خود نشان داده، این دیدگاه تا دوران ذکریای رازی به قوت تمام باقی بود و او نیز به پیروی از مانی مادهی برسازندهی هستی (هیولی) را امری قدیم میدانست و نه حادث.[10] در حالی که از اسطوره زروان چنین بر میآید که آفرینش آسمانها و زمین و حتا آفرینش خدایان بعد از قربانیهای زروان همچون امری حادث تحقق یافتهاند.
فهرست شباهتهایی که اِزنیك از این دو آیین به دست میدهد، قابل تأمل است. به احتمال زیاد، آفتابپرستی به اهمیت مهر یا خورشید و همچنین آتش در آیین مانی و آیین زروانی و زرتشتی دلالت میکند. در همهی این آیینها، یعنی هم در چارچوب پارسیان که زرتشتیگری و زروانیگری را در بر میگیرد و هم در آیین مانی، خورشید و نور علامت اهورامزدا و علامت امر مقدس تلقی میشود. آتش که نماد زمینیِ خورشید آسمانی است نیز، شکلی گیتیانه از این امر مینویی تلقی میگردد. به این ترتیب آفتابپرستی از سویی با بزرگ داشتن ایزد مهر همراه است و از سوی دیگر به اهمیت و نقش مفهوم روشنایی در این دو آیین دلالت دارد. دو بُن گرایی که مورد نظر اِزنیك است، چنان که گفتیم در نگرش زروانی و زرتشتی به شکلی خفیفتر از نگرش مانوی دیده میشود. در کتابی دیگر که در مورد زند گاهان و تفسیر سرودهای خود زرتشت پرداختهام، نشان دادم که این دو بُن گرایی در ابتدای کار در واقع به دو امر مستقل دلالت نمیکرده بلکه بر هستی و نیستی امر مقدس یعنی به شکلی از یکتاپرستی افراطی مربوط میشده است. با این وجود ضدیتی که مورد نظر اِزنیك است، دست کم در آیین زروانی به روشنی دیده میشود. هرمزد و اهریمن نه همچون امری که نشانگر هستی و نیستی باشند، بلکه همچون دو برادر همزاد از دل زروان زاییده میشوند. از این رو شکلی از دو بُن گرایی دست کم در نگرش زروانی منسوب به زرتشتیان، در دوران اِزنیك وجود داشته است.
اشارهی اِزنیك به این باور که ماده دارای روح است، بسیار جای تامل دارد. صاحب روح پنداشتن ماده یکی از دو معنای زیر را میتواند به خود بگیرد. این بند یا بدان معنا است که مانویان و زروانیان به ادغام روح در ماده باور داشتند؛ یعنی فکر میکردند که امور روحانی به امور مادی قابل تحویل هستند که در این حالت با شکلی از مادهگرایی افراطی روبرو هستیم؛ شکلی که شاید در آیین مزدکی تجلی یافته باشد. سویهی دیگر این باور، میتواند این باشد که ماده امری روحانی است؛ یعنی ماده امری است که بُن و ریشهاش به امور مینویی باز میگردد. این شکل از همسان پنداریِ ماده و روح، در متون زرتشتی اولیه مانند گاهان دیده نمیشود؛ برعکس اگر بتوان دو بُن گراییای در گاهان سراغ کرد، به تمایز افراطی و نوبنیاد میان گیتی و مینو یعنی امر آسمانی و امر زمینی مربوط میشود.
با این وجود میدانیم که در نگرش مانویان تمایزی جدی میان ماده که امری کثیف و پلید و آفریده اهریمن پنداشته میشد و روح که امری روشن و سبک و اهورایی فرض میشد، وجود داشته است. این تمایز میان ماده و روح اتفاقاً شکل اولیه نگرش گنوستیکی و نگاه صوفیان نیز محسوب میشود. بنابراین چنین مینماید که اِزنیك در اشاره به این که مانویان نیز ماده و روح را یکسان میپنداشتند، به خطا رفته باشد. ادغام ماده و روح در آیین زرتشتی متأخر به شکلی دیده میشود که در نهایت در قالب دین مزدکی به حالتی مادیگرایانه و افراطی منتهی میگردد. شواهدی وجود دارد که آیین زروانی نیز به شکلی از این ادغام ماده و روح باور داشته است، چنان که موبدان زروانی و مغان هوادار آیین زروان را تا حدودی ملحد و مادهگرا میپنداشتهاند، و دادههای فراوانی هست که نشان میدهد ایشان به شکلی از جبرانگاری مکانیستی و مادهگرا باور داشتهاند و آرای حکیمانی مانند زکریای رازی از ایشان متاثر بوده است.[11]
نکتهای که از سخن اِزنیك در بند دوم رسالهاش بر میآید آن است که به سبک تمام کسانی که جدلنامه مینویسند، کوشیده است تا تمام مخالفان خود را در قالب یک چارچوب و سرمشق بنیادین بگنجاند و با رد کردن این چارچوب عمومی، تمام مخالفان را با یک تیر از پای درآورد. واقعیت امر آن است که نگرش مانوی نسبت به آن چه که اِزنیك از زروانیان میگوید بسیار به مسیحیت نزدیکتر است. به عبارت دیگر اگر قرار شود آیین زروانی، آیین زرتشتی اولیه، آیین مانوی و آیین مسیحی را در کنار یکدیگر بنشانیم و به ردهبندی و مقایسه شباهتها و تفاوتهایشان دست یازیم، به این نتیجه خواهیم رسید که آیین مانوی بیشترین شباهت را به آیین مسیحی دارد. هر دو این نگرشها به دو بُنگرایی، به وجود فرزند خداوند که اتفاقاً عیسی هم نامیده میشود و به پرهیز شدید از لذت باور دارند. در مقابل، نگرش زروانی بیشتر به آیین زرتشتی شباهت دارد و حتا به نگرش زرتشتی اولیه نیز نزدیک است، هرچند چند چندخداگرایی موجود در آن با یکتاپرستی افراطی گاهانی همخوانی ندارد.
صفات خداوند
اِزنیك در بند سوم رسالهاش به بحثی کلامی و فلسفی در مورد مفهوم زروان میپردازد. او نخست میپرسد که آیا زروان کامل است یا ناقص؟ آشکار است که او مفهوم زروان را همچون علتالعلل در فلسفه اسلامی بعدی در نظر میگیرد. کامل بودن زروان بدان معنا است که اِزنیك مفهومی بسط یافته و انتزاعی از خداوند را در نظر دارد و آن را همچون علتالعلل و علتی کامل برای همه چیز در نظر میگیرد. اِزنیك میپرسد که اگر زروان کامل است، پس چرا آفرینش آسمانها و زمین را خود به انجام نرساند و خواستار فرزندی بود که او آفرینشگر هستی باشد؟ اگر این کامل بودن به راستی وجود داشت، چرا قربانی میکرد و چرا بالندگی را از دیگری طلب میکرد؛ مگر نه آن که زروان میتوانست خود بالنده باشد و در مقام ایزد خود همه چیز را بیافریند؟ سایر ایرادهایی که اِزنیك در این بند میگیرد چندان اهمیتی ندارند. مثلاً میپرسد که چطور زروان پیش از زاییده شدن اهورامزدا به او نام داد و چرا نفهمید که یکی از فرزندانی که در شکم دارد شر است و دیگری نیک؟ چرا آن فرزند شر را نابود نکرد و چرا اهریمن پس از زاده شدن توسط پدرش زروان، شناخته نشد؟ چرا تاج پادشاهی گیتی را به اهریمن داد در حالی که میتوانست چنین نکند و چرا اهورامزدا به این حکم پدرش گردن نهاد، در حالی که میدانست اهریمن در نهایت بندگان و مخلوقاتش را آزار خواهد کرد و به بدی و پلیدی در جهان دست خواهد یازید؟
بحثی که اِزنیك در این بند پیش میکشد، دو سویه متفاوت دارد. به ویژه سویه نخست برای ما بسیار اهمیت دارد چرا که به تصویر متفاوت خداوند در آیین مسیحیت آغازین و آیینهای ایرانی همان دوران پای میفشارد. همچنین ایرادهای دیگری نیز در این بند مطرح میشود. مثلاً این که چطور پیش از آفرینش ماه و خورشید، هزار سال سنجیده میشده است؟ یا چگونه پیش از آن که آسمانها و زمین به وجود بیایند، عمل قربانی انجام میگرفت؟ پرسش اِزنیك این است که زروان در کجا عمل قربانی را انجام میداد در حالی که هنوز مکان زاییده نشده بود؟ همچنین در شرایطی که گیاه و جانوران هنوز زاییده نشده بودند و خلق طبیعت به دست اهورامزدا هنوز تحقق نیافته بود، چگونه دسته بَرسَم و مراسم قربانی وجود داشته است؟
این موارد که مورد انتقاد و بحث اِزنیك هستند، در نهایت به آنجا میرسند که در این بند، اِزنیك نتیجه میگیرد که زروان در واقع پهلوانی بوده که در دوران زرتشت محبوب مردمان و زبانزد و نامآور شده؛ و پیروان زرتشت او را همچون خدایی برکشیدهاند و در این کار انگیزهای جز ترویج فسق و فجور نداشتهاند. در واقع تفسیری که اِزنیك از آیین زروانی ارائه میدهد، تفسیری تاریخی (اوهِمِریستی) و در عین حال دشمنخویانه است. اِزنیك از سویی مفهوم زروان را به مفهومی تاریخی و اساطیری مانند پهلوانی باستانی فرو میکاهد و از سوی دیگر نیت مُبدِع این آیین را، به امری منفی و پلید مانند ترویج فسق و فجور منسوب میکند. ناگفته نماند که اِزنیك خطاهای تاریخی فراوانی نیز مرتکب شده است. به عنوان مثال زرتشت را نخستین موبد و مغ مروج زروان میداند، در حالی که میدانیم این چنین نیست و آیین زروانی به احتمال زیاد پیشازرتشتی است و در نیمه غربی ایران زمین ریشه داشته است و در تماس با کیش فلسفی زرتشت که از ایران شرقی برخاسته بود، چارچوب فلسفی و به ویژه دستاوردهای اخترشناسانهی مغان را وامگیری کرد و به فرقهای در درون دین زرتشتی تبدیل شد. به احتمال زیاد مفهوم زروان و آیینهای زروانی بعدها با بسط یافتن دین زرتشتی به نیمه غربی ایران زمین، در درون این دین ادغام گشته و با آیینهای آن آمیختهاند.
اگر از این ایرادهای جزئی بگذریم، به هسته مرکزی بحث اِزنیك در این بند از رسالهاش میرسیم. این هسته مرکزی اهمیت دارد چرا که برداشتِ متفاوت مسیحیان و زرتشتیان و زروانیان را از مفهوم خداوند به دست میدهد. آشکار است که اِزنیك میپندارد خداوند باید امری ایستا، ثابت و تغییر ناپذیر باشد. کمال را او در علتالعلل بودن میجوید؛ یعنی اعتقاد دارد خداوند باید امری ثابت، ایستا، فراگیر، تمام و حائز تمام نیکیها و سجایای اخلاقی باشد. البته این تصویر از خداوند، تصویری زرتشتی است؛ یعنی برای نخستین بار در گاهان که سرودههای خود زرتشت است، به این تصویر فراگیر، عمومی و اخلاقی از خداوند بر میخوریم. اما آشکار است که چنین تصویری یکتاپرستانه و اخلاقی از خداوند در آیین زروانی دیده نمیشود. اتفاقاً جدلی که اِزنیك بر اسطوره زروان وارد میکند، نشانگر آن است که خداوند در مفهوم مسیحی و زرتشتی کلمه، امری انتزاعی، فرارونده، یگانه و تام و تمام است. در حالی که گویا زروانیان به چنین تصویری از خداوند باور نداشتهاند. با مرور اسطوره زروان آشکار میشود که نگاه زروانی، به روندِ تکاملی در آفرینش هستی باور داشته است. چنین مینماید که زروان بذری آغازین در پیدایش هستی بوده است؛ اما این بذر آغازین همچون یین و یانگی بوده که هر دو سویه نیک و بد و هر دو جنبه حضور و غیاب، هستی و نیستی و سایر جفتهای متضاد معنایی را در درون خود میپرورده است. به عبارت دیگر در مقابل نگرش اِزنیك که با توجه به پیوندهایش با مسیحیت به خلقت از عدم باور داشت و شکلی دفعی و ناگهانی از آفرینش را توسط ایزدی همهتوان و همهدان در نظر میگرفت، در اینجا ما با آفرینشی گام به گام، پیوسته و تکاملی روبرو هستیم که به زروان منسوب میشود و از بُن و ریشه با آن مفهومی که در مسیحیت و خدای مورد نظرِ اِزنیك وجود دارد، متفاوت است.
آنچه که در برداشت اِزنیك از مفهوم خداوند به روشنی دیده میشود، ترکیبی از دو اسطورهی مهم و تعیین کننده در پیکربندی مفهوم خداوند در ادیان باستانی است. ترجیح میدهم این دو را به ترتیب، اسطورهی اصالت و اسطورهی خلوص بنامم. اسطورهی اصالت بدان معنا است که بپنداریم یک نیروی مقدس یگانه، به طور کامل و فراگیر، تمام رخدادهای نیک و تمام رخدادهای هستیبخش به جهان ملموس را پشتیبانی کرده است.
از سوی دیگر اسطورهی خلوص به وجه اخلاقی نیروی قدسی اشاره میکند. با تحلیل گاهان میتوان نشان داد که اسطوره خلوص برای نخستین بار در متون گاهانی مطرح شد؛ یعنی برای اولین بار زرتشت بود که خداوندی کاملاً اخلاقی را که تنها و تنها امر خیر از او سر میزند، در نظر گرفت و تبلیغ کرد. پرسش از ماهیت اخلاقی خداوند پرسشی فلسفی و بروندینی است. یعنی از درون یک دین نمیتوان اعتبار اخلاقی مرکز تقدس آن دین را به پرسش کشید و در این مورد شک کرد. زرتشت نیز از منظری فلسفی به خدایان جهان باستان نگریسته و ایشان را از زاویهای اخلاقی نقد کرده و به این ترتیب حکم به دروغین بودن و زیانکاریشان داده و به جای ایشان خدایی یگانه و انتزاعی و خالص مانند اهورامزدا را پیشنهاد کرده است.[12] تمام نحلههای دینی و آیینهای جهان باستان که به خدایی خالص از نظر اخلاقی باور دارند یا در این مورد بحثی را طرح کردهاند، به طور مستقیم زیر تاثیر اندیشهی زرتشتی قرار داشتهاند.
در مقابل اسطوره اصالت به احتمال زیاد خاستگاهی چند مرکزی و منتشر داشته است. در اساطیر ملل و اقوام گوناگون میتوان به ارتقای گام به گام خدایان به مرتبه شاهِ خدایان و خدایِ خدایان برخورد. یک نمونه از این ارتقای یک خدای محلی به موقعیت خدای خدایان، موقعیتی است که مردوک در بابِل تجربه کرد. از سوی دیگر در مصر، آتون خدای خورشید را داریم که برای مدتی در قرن چهاردهم پیش از میلاد، همچون خدای یگانه پرستیده میشد. یَهوه مثال دیگری است و نسخه جدیدتر و مترقیتر آن که همان مسیح باشد، نیز به قدر کافی آشنا هست. بنابراین چنین مینماید که اسطوره خلوص که اخلاقی بودن کامل و تام و تمام خداوند را در نظر میگیرد، نوعی ابداع ناگهانی و زرتشتی بوده باشد که به تدریج در جهان باستانی پخش شده؛ اما اسطوره اصالت که به وجود یک خدای برتر و فراگیر و علتالعللی عام و تام و تمام برای تمام رخدادهای هستی بخش دلالت میکند، امری منتشر بوده باشد که در اثر تکامل گام به گام ادیان در جوامع باستانی حاصل آمده است.
در رساله اِزنیك نشانههای فراوانی که پشتیبان هر دو اسطوره یاد شده باشند، دیده میشوند. اِزنیك در بند سوم رسالهاش میگوید که زاده شدن اهورامزدا و اهریمن که دو ماهیت اخلاقی متضاد دارند، از دل یک خدای اولیه یعنی زروان ناممکن است. آشکار است که در این جا او به اسطوره خلوص اشاره میکند. از دید او، یک خدای ابتدایی مانند زروان که موجودی ازلی و خالق بوده است، نمیتواند دو نیروی متضاد را در درون خود بپرورد. از دید اِزنیك و از دید بسیاری از متألهین آینده، مفهوم خداوند و مفهوم امر قدسی تنها یکی از سویههای جفتهای متضاد معنایی را در بر میگیرد. خداوند تنها میتواند نیکو، پاک، روشن، اخلاقی، آفریننده و راستگو باشد و کاملاً از قطب مقابل معنایی این عناصر یعنی از دروغ، تاریکی، بدی، زیانکاری، نابود کردن و نیستی آفریدن، مبرا است. اِزنیك در بند سوم رسالهاش میگوید که چگونه ممکن است که یک چشمه، دو آب شیرین و تلخ از درون خود بیرون بدهد و چگونه ممکن است که یک درخت، دو میوه تلخ و شیرین به بار بیاورد. همچنین به طور مشخص به این اشاره میکند که یک رحم، هرگز قادر به زادن یک فرزند نیک و یک فرزند بد نیست. این در واقع بیان روشن و خالصی از این اسطوره است که مفهوم امر قدسی به لحاظ اخلاقی پاک و منسجم و یکپارچه است. البته اشارههای دیگری در همین مورد را در متون مسیحی اولیه نیز میتوان بازیافت. خود اِزنیك به انجیل مَتی اشاره میکند که در باب دوازدهم، بند سی و دوم و در باب هفتم، بند هفدهم تا نوزدهم دقیقاً به همین مثالها و به همین موارد اشاره شده است.
در بند سوم همچنین به اشارههایی جانورشناسانه نیز بر میخوریم. اِزنیك میگوید که هرگز ناممکن است که گاو، الاغ بزاید یا برعکس، فرزند الاغ، گاو از آب دربیاید. گرگ، هرگز میش و روباه نخواهد زایید (یا با روایتی دیگر، مار از اسب زاده نمیشود[13]) و به همین ترتیب، هر عنصر طبیعی و آفریده شده توسط خداوند، خلوصی را در خود دارد که آن را به نسلهای بعدی خود نیز منتقل میکند. اِزنیك در واقع با این تدبیر میخواهد نشان دهد که چنین تعمیمی به گذشته نیز ممکن است؛ یعنی خدایان نیز به طور همزمان، قادر به آفریدن و زادن دو امر نیک و بد نبودهاند.
اسطورهی خلوص و اسطورهی اصالت را در سراسر رساله اِزنیك در جاهای دیگر نیز میتوان بازیافت. به عنوان مثال اِزنیك در بند ششم رسالهاش بار دیگر به این امر که دو امر ضد نمیتوانند در یک خاستگاه و در یک رحم پدید آیند و رشد کنند، اشاره میکند. استدلالی که او در بند ششم رسالهاش میآورد، کاملاً گویا است. او میپرسد که چگونه است که دو امر متضاد در آن هنگام که در رحم زروان میبالیدند و رشد میکردند، با یکدیگر وارد نبرد نشدند و یکدیگر را نابود نکردند؟ به عبارت دیگر، تلقی اسطوره خلوص گویا به اینجا بر میگردد که فرض کنیم دو امر ضد نمیتوانند همنشین یکدیگر باشند و لزوماً در مجاورت یکدیگر، به فساد و نابودی امر مقابل خود منتهی خواهند شد.
این در شرایطی است که گویی در آیین زروان به چنین فساد تدریجی و تعارض دایمی میان دو امر مقابل و دو مفهوم متضاد، باوری وجود نداشته است. آشکار است که نگاه زروانی نسبتاً به نگاه یین و یانگ در چین شباهت دارد؛ یعنی به این امر که دو امر متضاد و دو جفت متضاد معنایی میتوانند در کنار یکدیگر وجود داشته باشند و حتا شاید زایش اهریمن و اهورامزدا از دل زروان را، بتوان چنین تعبیر کرد که نیک و بد همواره همراه یکدیگر حضور دارند و در کنار یکدیگر است که معنا مییابند. چنین امری در چارچوب مدرن ساختارگرا و در نگرشهای فلسفی زبانشناسانهی مدرن امری پذیرفته شده محسوب میشود. امروز ما میدانیم که هیچ یک از مفاهیمی که برای ذهن چنین آشنا و بدیهی مینمایند، بدون حضور ضد خود معنایی ندارند و در واقع هر آنچه دلالت معنایی میشناسیم، در مجاورت میان ضدهایی مقابل هم تفسیر و تعبیر میگردند. برای مسیحیان آغازین اما، چنین تصویری ناشناخته بوده است. از دید ایشان دو امر متضاد لزوماً با یکدیگر در کشمکش هستند و حضور یکی، لزوماً به غیاب دیگری منتهی میشود.
اِزنیك در بند نهم رسالهاش به داستان دیگری اشاره میکند که صورت دیگری از همین اسطورهی خلوص را نشان میدهد. داستان اِزنیك به ماجرایی به نسبت ناشناخته مربوط میشود که تنها رد پای آن را در همین رساله ارمنی میتوانیم بیابیم. داستان چنین است که اهریمن روزی هرمزد را برای خوردن ناهار به نزد خود فرا میخواند و اهورامزدا به همراه فرزندانش به دعوت اهریمن پاسخ میدهد و به این ترتیب دو برادر برای خوردن نهار گرد یکدیگر جمع میشوند. در این هنگام، اهورامزدا دست به نهار نمیبرد و صبر میکند تا فرزندانش با فرزندان اهریمن کُشتی بگیرند. در این هنگام، پسر اهریمن بر پسر اهورامزدا غالب میشود اما از آنجایی که داوری نبود و کسی در میان این دو کشتیگیر قضاوت نمیکرد، قرار بر آن میشود که خورشید نقش داور را در این میان بر عهده بگیرد.[14] این اسطوره که اِزنیك به شکلی دست و پا شکسته و نامنسجم روایت میکند، آشکارا به اسطوره جا افتاده و کهنی مربوط میشود که مهر، ایزد خورشید را، به عنوان داور غایی کشمکشها و حتا داور نهایی نبرد اهورامزدا و اهریمن فرا میکشد. چنان که زِنِر در کتاب «زروان: معمای زرتشتیگری» به روشنی نشان داده است، زروانیان به وجود مربعی در میان خدایان قائل بودهاند و این باور تا فرقههای فرعی میانرودانی در زمانهای متاخر نیز تداوم یافته است.[15] زروان که آفریننده اولیه و زایندهی اهورامزدا و اهریمن تلقی میشد، فرزندانش اهورامزدا و اهریمن که نماینده دو قطب نیک و بد در جهان آفرینش بودند و نیروی چهارمی که همان مهر باشد و کشمکش میان این دو برادر همزاد را در روز پایان داوری میکند.
در متون زرتشتی نیز ردپاهای روشنی از این نقش مهر به چشم میخورد، یعنی مهر همچون موجودی شناخته میشود که در روز واپسین، زمان نُه هزار ساله یا دوازده هزار ساله نبرد اهریمن و اهورامزدا را نگه میدارد و به این ترتیب به پیروزی اهورامزدا بر حریف قائل میشود و در واقع با داوری اوست که نیروهای نیک به پیروزی نهایی دست مییابند. با این وجود اِزنیك در همین بند پس از روایت کردن این داستان، میپرسد که چگونه ممکن است که اهریمن و اهورامزدا که با یکدیگر دشمن هستند، در کنار یکدیگر برای صرف نهار بنشینند و بنابراین گرد هم آمدن این دو را دلیلی برای این که این دو دشمن یکدیگر نبودهاند، در نظر میگیرد. بار دیگر در این جا میبینیم که حضور دو قطب متضاد معنایی مانند اهورامزدا و اهریمن، از دید اِزنیك دلیل کافی تلقی میشود برای آن که این دو هرگز یکدیگر را نبینند و جز نبرد و کشمکش، رابطهای در میانشان برقرار نباشد. از سوی دیگر، گویا نگرش زروانیان به نوعی ارتباط پیچیده و عمیقتر میان این دو دلالت داشته باشد.
چنین مینماید که اهریمن و اهورامزدا رابطهای جز نبرد دائمی با یکدیگر برقرار میکنند؛ به شکلی که پسر اهریمن و اهورامزدا با یکدیگر کُشتی میگیرند و کُشتی گرفتن شکلی از نبرد قاعدهمند و چارچوبمدار بوده است. حضور داور و برگزیده شدن مهر به عنوان داور این کشمکش، خود نماینده آن است که رابطه اهورامزدا و اهریمن تنها رابطه دو نیروی متخاصم ابدی و ناسازگار نیست، بلکه به کشمکش میان دو پهلوان و جنگاور شباهت دارد که کسی را به عنوان داور غایی خود و با توافق میان خود، بر میگزینند.
الگویی مشابه را در متون زرتشتی نیز میبینیم چرا که در آن جا نیز اهریمن فریب اهورامزدا را میخورد که از آینده آگاه است و با قرار دادن زمانی مشخص و آفریدن زمان کرانمند، پیروزی خود را در آخر زمان تضمین میکند. وجود زمانی مشخص، در واقع نشانه آن است که اهریمن و اهورامزدا همچون دو پهلوان در یک چارچوب مشخص و یک مجموعه از قواعد حقوقی و اخلاقی با یکدیگر رویارو شدهاند و حضور مهر، خود نشانگر آن است که یك داور بر این کشمکش نظارت میکند. به این ترتیب میبینیم آن چه كه به مفهوم امر قدسی در میان زروانیان و زرتشتیان وجود داشته است و صفاتی که برای خداوند در این چارچوب قائل بودهاند با آنچه که در مسیحیت نخستین میبینیم، کاملاً متفاوت است. در مسیحیت نخستین، به ظاهر با شکلی ساده شده از مفهوم خداوند سر و کار داریم؛ شکلی که همچون مفهومی انتزاعی، حضور ضد خود را بر نمیتابد و جز کشمکشی سطحی و یک طرفه رابطهای با آن برقرار نمیکند. از سوی دیگر در نگرش ایرانی، اهریمن و اهورامزدا دو قطب مقابل یکدیگر تلقی میشوند. دو نیروی متضاد که در درون چارچوبی مفهومی و تحت قواعدی اخلاقی و جنگاورانه با یکدیگر گلاویز شدهاند. حضور مهر و زروان نشانگر آن است که نیروهایی خارج از این دو نیز در صحنه حضور دارند كه هم نیروهای آن دو را محدود میکنند و هم چارچوب و قواعدی به کشمکش میان ایشان تحمیل مینمایند.
رابطه ساده شده یاد شده در بند یازدهم نوشتار اِزنیك نیز دیده میشود. در این واپسین بندِ رساله اِزنیك که به نقد نگرش پارسیان اختصاص یافته است، میخوانیم که اِزنیك به نوع رابطه آفریدههای اهریمن و اهورامزدا با یکدیگر، نقد وارد میکند. از دید اِزنیك پلیدی و پلشتی برخی از موجودات امری ثانویه و اکتسابی است و ماهیتی ذاتی و جوهری ندارد. اِزنیك میپرسد که چگونه است که حشرات همسایهی پروانه و لاشخور در کنار پرندگان سودمند و زیبا حضور مییابند؟ چگونه ممکن است آن چه که اهریمن آفریده و آن چه که اهورامزدا آفریده است، با یکدیگر وارد ارتباط شوند؟ و منظورش آن است که اگر شیطان قادر به خلق چیزی بود و مخلوقات اهریمن موجوداتی یکسره پلید و ناپاک میبودند، امکان نداشت که بتوانند با آن ذات متمایزشان در زمینهی آفریدههای اهورامزدا یعنی در جهان طبیعی حضوری موثر داشته باشند.
این باز نشانگر آن است که از دید اِزنیك، آن چه که به آفرینشگر نیکی تعلق دارد، سراسر و یکسره نیک است و هیچ نوع ارتباطی را جز ارتباط نفیکننده و طردکننده، با آفریدههای خداوند پلید و نیروهای تاریکی برقرار نمیکند. برعکس در نگرش ایرانیان گویا ارتباط میان عناصر پلید و عناصر نیک، ارتباطی پیچیده بوده باشد. هر چند در نگرش زرتشتی، گاه به مفهومی عدمی از بدی و آفریدههای اهریمن بر میخوریم، اما به نظر میرسد که ارتباط پیچیده و بر هم کُنشِ دراز مدت و پیوسته میان نیروهای نیک و بد، حتا در زمینه طبیعی و گستره مخلوقات اهریمن و اهورامزدا نیز تداوم مییابد. چنان که رابطه میان گیاهان و جانوران نیک و بد در نگرش زرتشتی کلاسیک به روشنی صورتبندی شده است و میبینیم که در آن جا به عنوان مثال مگس که خرفستری پلید تلقی میشود، در همان زمینهای حضور دارد که زنبور یعنی جانوری نیک در آن زندگی میکند.
جالب آن است که به این ترتیب از دید اِزنیك تمام موجودات باید آفریده خداوند نیک باشند و اِزنیك در همین بند یازدهم خود را به دام مسئله شر در ادیان یکتاپرست میاندازد؛ یعنی تفسیرش آن است که قاعدتاً یک خدای یکتا، کلیت موجودات نیک و بد را آفریده است. به عبارت دیگر او با یکتاپرستی به نسبت سطحیِ خود، میکوشد تا اهریمن را از دایره امور قدسی اخراج کند و کل سیطره کاینات را برای یک امر قدسی منفرد یعنی خداوند ذخیره نماید. به این ترتیب خداوند آفریننده موجودات پلید نیز تلقی میشود و مسألهی او آن است که توضیح دهد چگونه امر شر توسط خداوند نیک زاییده میشود. پاسخ زرتشتیان به این پرسش آن بود که امر شر توسط نیرویی منفی به نام اهریمن زاده میشود و اهریمن با تراشیدن نیستی و با زادن عدم است که شر را پدید میآورد. اما اگر به دو اسطوره خلوص و اصالت قائل باشیم، با خدایی یکتا و فراگیر و عمومی سر و کار خواهیم داشت که همه چیز، از جمله امور منفی و شر را، آفریده است. تفسیر اِزنیك آن است که خداوند خرفسترها و موجودات پلید را برای آن آفریده که آدمیان احساس زبونی و رنج و ناراحتی کنند و بنابراین فروتنی و اطاعت و تبعیت از خداوند را پیشه خود سازند که آشکارا تفسیری هم انسانمدارانه و هم غیر اخلاقی از کنش خداوندی را به دست میدهد.
قربانی
تعارض دیگری که در درون متن اِزنیك به روشنی دیده میشود، به مفهوم قربانی در آیین زروانی ارتباط دارد. اِزنیك بخش مهمی از انتقادهای خود در مورد آیین زروان را، به مفهوم قربانی کردن زروان اختصاص داده است. چنان که دیدیم زروان برای مدت هزار سال برای بارور شدن خویشتن قربانی کرد. اِزنیك میپرسد که چگونه مدت هزار سال سنجیده شده است؟ چگونه در غیاب گیاهان، دسته بَرسَم و وسایل مربوط به قربانی فراهم آمدهاند؟ چگونه در شرایطی که زمین و آسمان آفریده نشده بود، مکانی برای قربانی کردن وجود داشته است؟ چگونه است که آفرینش اهورامزدا به هزار سال قربانی کردن نیاز دارد، اما اهریمن با یک لحظه شک زاییده میشود؟ چرا زروان پس از زاییده شدن اهورامزدا، بَرسَم را به او داد و قربانی کردن را به او محول کرد و چرا پس از انجام این انتقال، هرمزد به عمل قربانی کردن ادامه داد؟ یعنی چگونه است که اهورامزدا قربانی میکند و در عین حال خود بزرگترین خداست؟ آیا اهورامزدا برای کسی قربانی میکند؟ آیا او برای زروان یعنی برای پدرش، قربانی میکند یا برای موجودی برتر از خویشتن؟ تمام این پرسشها نشانگر آن است که در متن اساطیر زروانی، مفهومی از قربانی کردن وجود داشته است که در زمینه نظری و دایره فهم اِزنیك جایگاهی درخور نیافته است. اِزنیك آشکارا از افقی مفهومی به کلمه قربانی کردن مینگرد که آن را عاری از مفهوم و دچار تعارضات منطقی میسازد. تفسیری که امروز میتوان از مفهوم قربانی کردن زروانی به دست داد، همان مفهوم باستانی هندوایرانی از قربانی کردن است که قربانی کردن را همچون کنشی آفرینشگرانه تفسیر میکند.
چنین مینماید که دو تفسیر کاملاً متفاوت از مفهوم قربانی در جهان باستان رواج داشته باشد. یکی از این دو مفهوم، همان مفهوم مرسوم و رایجی است که تا به امروز دوام آورده و آن مفهومی سامی است که به ویژه در میان اقوام فینیقی، یهودی و تمدنهای میانرودان رواج داشته است. بر مبنای این تفسیر، قربانی کردن عبارت است از تغذیه کردن خدایان. کسی که قربانی میکند، موادی معمولاً غذایی را برای تغذیه خدایان آماده میکند. عمل قربانی کردن در واقع غذا دادن به خدایان و بنابراین، نوعی خدمت کردن و ابراز اطاعت کردن از نیروهای قدسی است. در جهان باستان قربانی کردن با کشتن جانوران و حتا گاه انسان و سوزاندن گوشت و چربی ایشان همراه بود، به شکلی که بو و دود ناشی از این مواد غذایی به آسمانها برود و خدایان از این بو و از این دود بود که تغذیه میکردند. بنابراین در یک چارچوب که دیدگاه سامی مفهوم قربانی کردن باشد، گرفتن جان جانوران و سوزاندن مواد غذایی گیاهی و جانوری، به عنوان کنشی خدمتگزارانه و چاکرمآبانه برای تغذیه کردن خدایان قلمداد میشده است. از سوی دیگر، در چارچوب هندواروپایی با شکلی دیگر از مفهوم قربانی کردن روبرو هستیم. در اوپانیشادها و در ریگ ودا به روشنی با مفهومی از قربانی کردن روبرو میشویم که همچون عملی آفرینشگرانه و نه خدمتگزارانه نمود مییابد. در حدی که گاه برهمنان ادعا میکنند که خدایان را با عمل قربانی کردن خود آفریدهاند و نه برعکس! و این اشاره بسیار مهمی است که نشان میدهد خدایان توسط انجام مراسمی پا به صحنه وجود میگذارند؛ نه آن که توسط این مراسم تغذیه شوند و خدماتی به ایشان ارائه گردد.
به عبارت دیگر چنین مینماید که مفهوم قربانی کردن در چارچوب ادیان کهن سامی، مفهومی فرعی و حاشیهای در آیینهای دینی بوده باشد که به خدمت کردن خداوند دلالت میکرده، اما امر قدسی را نمیزاییده است. بنابراین قربانی کردن امری انسانی و چاکرمآبانه بوده که در مجاورت عظمت امر قدسی و امر آسمانی رنگ میباخته است.[16] اما گویا در میان قبایل آریایی قربانی کردن مفهومی دیگر داشته است. گویی قربانی کردن، خود نوعی عمل ورجاوند و الاهی تلقی میشده است. آدمیان با عمل قربانی کردن در کنش خدایان سهیم شده و به رفتاری مقدس دست میزدهاند. یک برهمن با قربانی کردن، خدایان را میآفریند نه آن که ایشان را تغذیه کند؛ و مشابه این را در ادیان ایرانی نیز میبینیم. فرایند قربانی کردن در یشتها آشکارا به جلب رضایت، جلب نظر، جلب توجه[17] و حتا گاه آفریدن نیروهای مقدس[18] دلالت دارد. چنین مینماید که قربانی کردن اسب و گاو و گوسفند برای آناهیتا به شکلی که به پیروزی جنگاوران منتهی شود، نوعی مبادله پایاپای بوده است. جنگاوران برای آناهیتا قربانی میکردند و در مقابل نظر او را جلب میکردند. این کار وظیفه ایشان نبوده است، بلکه همچون نوعی تبادل پایاپای و کنش سازنده و تغییردهنده جهت گیتی، تلقی میشده است. در ضمن ارتباط پهلوانان با ایزدان از مجرای قربانی از نوع جادوی فنآورانه نبوده و ساز و کاری مکانیکی نداشته است. چون مثلا میبینیم که نیت قربانی کننده در روا شدن یا نشدن خواستهاش تاثیر دارد. طوری که مثلا آژیدهاک بعد از قربانی گذاشتن برای آناهیتا ناکام میماند، اما فریدون در همین عرصه کامیاب میگردد.
کلمهی یشت که برچسب نام یک رده از متون اوستایی است، همان است که از ریشهی «یَز» به معنای ستودن و پرستیدن برخاسته و در پارسی دری کلماتی مانند جشن و یزد و یزدان و ایزد را پدید آورده است. این کلمه در اوستا به معنای قربانی به کار گرفته شده است. یعنی مثلا مهریشت یعنی «سرود قربانی برای مهر» و «بهرام یشت» و سایر یشتها نیز به همین ترتیب برای خوانده شدن در مراسم قربانی به افتخار نیروهای مقدس زرتشتی یا پیشازرتشتی تدوین شدهاند. با مرور گاهان و اوستای متاخر میتوان دریافت که این مفهوم زاینده و یاریگرانهی قربانی، در منابع زرتشتی با نام یشت و واژگان دیگرِ همریشهی آن نمایش داده میشده است. ازنیک نیز در همین چارچوب بحث کرده و برای ارجاع به قربانی هزار سالهی زروان از کلمهی «یَشت(س) اَرنِل» استفاده کرده، که یعنی «قربانی گزارد». به همین ترتیب اهورامزدا را که در اثر این قربانی زاده شده بود، «یَشتَهچین» خوانده است، یعنی «زاده شده به واسطهی قربانی».[19] بنابراین ازنیک در بافتی از واژگان اوستایی و سنت هند و ایرانیِ قربانی داستان زروان را روایت میکرده، اما آن را در چارچوبی سامی میفهمیده و تفسیر میکرده است.
اگر این چنین به مفهوم قربانی کردن زروان بنگریم، کل مسائلی که اِزنیك مطرح میکند، حل میشود. اِزنیك میپرسد که زروان چگونه قربانی میکرده است؟ در بند پنجم رسالهاش اشاره میکند به این مفهوم که مغان معتقدند که زروان برای «هیچ کس» قربانی میکرده و او اولین کسی بوده که عمل قربانی را انجام داده است. این به روشنی به آفرینشگرایانه بودن مفهوم قربانی دلالت میکند؛ یعنی آشکار است که قربانی کردن زروان در واقع شکلی از آفریدن محسوب میشده است. زروان برای خدمت کردن به کسی قربانی نمیکرده، بلکه فعل قربانی کردن نوعی آیین آفریدن چیزهای جدید بوده است؛ چنان که قربانی کردن زروان به آفریدن اهورامزدا نیز منتهی شد.
به همین ترتیب میتوان به ایراد دیگر اِزنیك نیز پاسخ داد. چگونه است که اهورامزدا با هزار سال قربانی کردن زاده میشود، اما اهریمن تنها به یک لحظه شک برای زاده شدن نیاز دارد؟ آشکار است که از دید ایرانیان باستان، قربانی کردن فرایند دشوار و طولانی آفریدن و ساختن چیزی نو و نیک محسوب میشده است؛ در حالی که زاده شدن چیزهای پلید و مفاهیم عدمی نیازی به این فرایند طولانی نداشته است. به روشنی آشکار است که فرآیند قربانی کردن با آن زمان طولانی و با آن کنش دشوار و تردید برانگیزی که در زروان از آن سراغ داریم، رفتاری مرتبط با انضباط درونی بوده است. زروان با قربانی کردن، شکلی از منضبط بودن درونیِ نفس خویش را به نمایش میگذاشته است. از این رو است که شکلی پالایش یافته و استعلایی از وجود خود را در قالب اهورامزدا باز میزاید. از سوی دیگر ممکن است این انضباط در فرد وجود نداشته باشد. بنابراین زروان به عنوان نمادی از سوژه آغازین و نمادی از آن منِ اولیه آفریننده، سویهای تاریک و منفی نیز در خود دارد که اتفاقاً ربطی به عمل قربانی ندارد و به سادگی بدون عمل قربانی با یک شک ساده، یعنی با رفتاری کاملاً نامنضبط و غیر آفرینشگرایانه، پا به عرصه وجود میگذارد.
این تفسیر را میتوان با شرح کارل گوستاو یونگ بر داستان ایوب[20] مقایسه کرد. در آنجا هم یونگ بردباری ایوب و روند مقاومت وی در برابر بیدادِ سرنوشت را راهی برای خودآگاه شدنِ یهوه قلمداد میکند. اما کاملا روشن است که ماجرای ایوب به شکلی که در عهد عتیق آمده و محورش شرطبندی یهوه و شیطان است، امری یکسره غیراخلاقی است. به عبارت دیگر، در اینجا ما با انسانی سر و کار داریم که قربانی رنج و عذابی میشود و خویشتنداریاش به خودآگاه شدن و هویت یافتنِ موجودی دیگر، یعنی آفرینندهاش منتهی میشود. در مورد زروان ماجرا چنین نیست. یعنی کنشگری که فعلِ بردباری و انضباط را صادر میکند، با موجودی که در این روند خودآگاه میشود و به تمایز نیک از بد دست مییابد، یکی است. در سفر پیدایش مار به آدم و حوا میگوید: «اگر به تمایز نیک از بد دست یابید، همچون خدایان خواهید شد»،[21] و زروان همان خدایی است که با متمایز ساختن نیک و بد در اندرون خویش، به این موقعیت والا دست یافته است. این کاری است که تنها از مجرای قربانی کردنِ خویشتن برای خویشتن ممکن میشود، و این دفاعی است که میتوان در مقابل ازنیک، از نگرش زروانیان به دست داد.
به این ترتیب، تمایز میان زاده شدن اهورامزدا و اهریمن به سادگی چارچوبی مفهومی پیدا میکند؛ چارچوبی که در آن مفهوم قربانی کردن در معنای سامی خود به کار نمیرود و به همین ترتیب در چارچوب یهودی-مسیحی مورد نظر اِزنیك اصولاً فاقد معنا و مترادف است. اِزنیك مترادفی برای مفهوم قربانی کردن مغانه در نظر نداشته است. از این رو است که قربانی کردن زروان برای هیچ کس را همچون امری مضحک و نامفهوم در نظر میگیرد؛ در حالی که در یشتها قربانی کردن راهی برای خلق فرهمندی و اقتدار دنیوی است که پهلوانان و ایزدان (و حتا خود اهورامزدا) بدان دست مییازند و در آیین هندو نیز قربانی کردن خدایان را به عنوان ساز و کاری برای آفرینش باز مییابیم.
مفهوم قربانی مورد نظر اِزنیك، یعنی مفهومی که در ادیان سامی کهن وجود داشته است، از همان اسطورهی اصالت و خلوص بر میآید؛ یعنی در صورتی که یک نیروی مقدس فراگیر عمومی وجود داشته باشد، نیروهای دیگری در جهان قابل تصور نیستند و بنابراین تمام آن چه که به عنوان آیینهای دینی انجام میشود، باید مستقل از آفرینش و همچون امری فرعی در نظر گرفته شود. در مقابل در نگرش زروانی، با شکلی از مفهوم آفرینش و شکلی از مناسک و آیینهای دینی روبرو هستیم که به آفرینشی گام به گام، منتشر و چند لایهای در جهان باور دارد. حتا در گاهان، که افراطیترین متن یکتا پرستانهی جهان باستان است، به وجود نیروهایی واسط مانند وَهومَنه و اَشَه قائل هستیم که نقشی واسط را در میان اهورامزدا و سایر آفریدههای اهورایی ایفا میکنند.
داوری فرجامین
واپسین بخش از انتقادهای اِزنیك بر زروانیان، به مفهوم قربانی و پیامدهای آن در رابطه میان اهورامزدا و اهریمن مربوط میشود. آشکار است که اِزنیك از چگونگی اندر کنش خدا و شیطان در نگرش زروانیان به دردسر افتاده است. از دید او، این که چگونه ممکن است زروان قول اولیه خود به فرزندش اهریمن را نگه دارد و تاج و تخت گیتی را به او بسپارد، غیر قابل توجیه مینماید. اِزنیك میپرسد چگونه است که زروان با وجود این که دریافت اهریمن فرزند مورد نظر و مطلوب وی نیست، پادشاهی جهان را به او بخشید؟ همچنین چرا اهورامزدا ارتباط میان پدر و برادرش را به رسمیت شمرد و قول و قرار میان زروان و اهریمن را با وجود این که میدانست به آزردن آفریدههایش منتهی خواهد شد، تاب آورد و قبول کرد؟
آشکار است که در این جا نیز اِزنیك و مغان زروانی در دو چارچوب متفاوت به مفهوم قول و قرار و پیمان میاندیشند. چنین مینماید که مفهوم عهد و پیمانی که زروانیان بدان اعتقاد داشتهاند، مشتقی از مفهوم پیمان مهرپرستانه بوده باشد، چرا که ارتباط میان اهریمن و اهورامزدا و همچنین ارتباط این دو با پدرشان زروان، در چارچوب عمومی پیمان مهری معنی میشود. قربانیای که زروان برای فرزندش اهورامزدا گزارده است در واقع شکلی از پیمان منتهی به زایش ایزدی جدید را باز مینماید. همچنین پس از آن که اهورامزدا زاده میشود، نقش میان این دو معکوس میگردد و زروان از او میخواهد که از این پس، او برای پدرش زروان قربانی کند. این نیز به نوعی عهد و پیمان متقابل میان پدر و فرزند شباهت دارد. اوج این ارتباطِ مبتنی بر پیمان در این اسطوره را هنگامی میبینیم که زروان پیمان میبندد تا نخستزادهاش را به پادشاهی گیتی منسوب کند و پس از دریده شدن شکمش و بیرون آمدن اهریمن، این عهد را برآورده میکند و اهریمن را به پادشاهی بر میگزیند. آشکار است که در این جا نوعی از ارتباط پایاپای میان موجودات قدسی و مفهومی غایی و استعلایی از پیمان وجود داشته که در چارچوب نگرش مسیحی اِزنیك مجالی برای طرح شدن پیدا نمیکرده است.
اگر بخواهیم متن نقادانه اِزنیك بر نگرش زروانیان را مورد تحلیل قرار دهیم، میبینیم که در واقع با گفتمانی بسیار پیچیده و لایه لایه روبرو هستیم. در این جا اِزنیك به عنوان یک مسیحیِ معتقد، نقدی را بر زروانیان وارد میآورد که خود به ظاهر فرقهای از زرتشتیان هستند، اما از یکتاپرستی افراطی و ارادهمداری تندروانهی ایشان فاصله گرفتهاند. دو بُن گرایی زرتشتی به هیچ عنوان به قدرِ آنچه که در میان زروانیان میبینیم، رنگین و افراطی نیست. در واقع اِزنیك در مقام یک مسیحی منتقد، شاخهای از زرتشتیگری را مورد نقد قرار داده است که خود همچون نقدی بر زرتشتیگری کلاسیک مینماید. به عبارت دیگر، متن اِزنیك متنی است که از دیدی مسیحی به دیدی زروانی میتازد که خود همچون اصلاحیهای نظری در دید زرتشتی جلوه میکند و همه اینها در نهایت عناصری از فلسفهی خلوصِ برخاسته از گاهان را در خود حمل میکنند.
متن اِزنیك از این روی اهمیت دارد که به عناصر مشترک میان زروانیگری، زرتشتیگری و مسیحیگری میتازد و چنین مینماید که میکوشد تا با مردود دانستن نسخههای کهنتر این عناصر اساطیری، بقای همین عناصر در نگرش مسیحی اولیه را تضمین کند. به عنوان مثال، اِزنیك در بند دهم رسالهاش به ماجرای زایش سوشیانس میپردازد. چنین مینماید که نسخهای از این نگره در برداشت زروانیان به فرزند اهورامزدا مربوط شده باشد. چرا که اِزنیك میگوید فرزند هورمزد است که قرار است در چشمهای باز زاده شود و از دل باکرهای، پس از هزار سال به دنیا بیاید. آشکارا این افسانه به اسطورهی سه سوشیانس که از پشت زرتشت هستند، باز میگردد. اِزنیك به سه رستاخیز، به فانی بودن موجود برانگیخته شده که همان خدا باشد، و به امانت گذاشته شدن نطفه در آبهای شیرین که همگی عناصری از آیین ترکیبی زرتشتی و آناهیتا هستند، اشاره میکند. جالب آن است که خود مسیح در واقع یکی از مدعیان نقش سوشیانس به شمار میرود. به این ترتیب، آنچه که اِزنیك به عنوان امری نامعقول و نادرست بدان میتازد، همان است که در هسته مرکزی آیین مورد پذیرش وی همچنان باقی است.
مسیح دقیقاً بر طبق الگویی که زرتشتیان اعلام کرده بودند، مدعی بود که از مادری باکره زاده شده است؛ نطفه ایزدی نیرومند که از مجرای وهومنه یا روحالقدس به زمین آمده، در بدن مادرش رسوخ کرده است؛ و کسی است که پس از هزار سال از نسل پادشاهان آمده و این بار از نسل داوود یهودی است و آمده تا آدمیان را آزاد کند. آشکارا، داستان زایش و مأموریت مسیح همان است که در نگرش زرتشتی به سوشیانس اطلاق میشود؛ اما جالب است که حملهی اِزنیك به برداشت زرتشتیان از همین اسطوره بر عناصری مانند چگونگی فانی بودن خدا، چرایی سه گانه بودن این رستاخیز و چگونگی مرگ اهریمن در این هنگام، اشاره نمیکند. عناصری که همگی در برداشت مسیحی از این ماجرا نیز به قُوّت خود باقی هستند.
سایر مواردی که مورد حملهی اِزنیك قرار میگیرد، آشکارا به مفاهیم متضادی باز میگردد که در سنت مسیحی و زرتشتی تعابیری یکسره متفاوت داشتهاند. چنان که گفتیم این عناصر به طور عمده عبارتند از: مفهوم زایش خداوند و زادآور بودن و بارور بودن خداوند که اتفاقاً این نیز در نگرش مسیحی همچنان باقی است؛ نگرش مربوط به قربانی؛ و نگرش مربوط به عهد و پیمان. در مورد زادآور بودن خداوند، اِزنیك در مورد این که چگونه زروان دارای فرزند شد و چگونه فرزندان از طریق زاد و ولد جهان را آفریدند، اشارههای فراوانی کرده است. آشکار است که اِزنیك به رابطه زادآورانه میان زروان و اهورامزدا و اهریمن نقد دارد و معترض ناممکن بودن این شکل از آفرینش است. چنان که در نوشتارهای دیگری نشان دادهام، مفهوم آفرینش در جهان باستان به دو شکل عمومی معمارانه و یا زادآورانه تعبیر میشده است؛[22] یعنی خداوند یا موجوداتی بودند که همچون کوزهگر یا معمار، چیزی را بر میساختند و مواد خامی را به شکلی جدید تبدیل میکردند، یا همچون موجوداتی زادآور و جانورگونه انگاشته میشدند که موجودات تازه را از دل خود میزاییدند و به این ترتیب به زاد و ولدی شبیه به جانداران مشغول میشدند. چنین مینماید که الگوی زادآورانه که به ویژه در آیین متأخر مانوی بسیار مورد توجه است، شکلی کهنتر و ابتداییتر از این دو بوده باشد. حملهای که اِزنیك به نگرش زادآورانه میکند، غریب به نظر میرسد چرا که در خود نگرش مسیحی نیز، مسیح فرزند خداوند پنداشته میشود و فرض بر آن است که از مجرای لقاح مطهر، به شکلی نطفه خداوند با مریم باکره درآمیخته است و این دقیقاً همان است که در اساطیر کهن نیز در چارچوب زادآورانه شاهد تکرار آن هستیم.
در مورد امر قربانی و مرکزی بودن مفهوم پیمان، آشکار است که در این جا با برداشتی بسیار کهن و آریایی روبرو هستیم؛ برداشتی که آدمیان و خدایان را همپایه، همپیمان و هم سطح میداند. به این ترتیب خدایان نیز همچون آدمیان به عهد و پیمان با یکدیگر پایبند هستند و چنین نگرشی به شکلی از تکثر در آسمان قائل است که امر قدسی را به اموری چند مرکزی، چندگانه و بنابراین غیر متمرکز تبدیل میکند. آن چنان که اِزنیك به خوبی در ماجرای دعوت ناهار اهریمن و اهورامزدا نشان داده است، وجود خدایانی که با یکدیگر عهد و پیمان میبندند و ناگزیرند این عهد و پیمان را رعایت کنند، نشانگر آن است که مفهوم تقدس و اقتدار امر قدسی در آیینهای آریایی کهن، حتا تا دوران اِزنیك نیز امری منتشر و پراکنده و چندمرکزه پنداشته میشده است. از این رو است که مفهوم پیمان، مرکزیت خود را همچنان حفظ کرده است، چرا که تنها در میان موجوداتی همپایه و همسطح است که پیمان بستن معنا مییابد و داوری کردن در میان کسی که پیمان را نگه میدارد و پیمانشکنی میکند، در این جا یعنی اهورامزدا و اهریمن، معنا مییابد.
در یک نگاه کلگرا، رساله اِزنیك نشان دهنده یکی از چرخشگاههای عمده در متون دینی باستانی است. اِزنیك از زاویه کسی سخن میگوید که به یک خدای مقتدر و جبار سامی معتقد است. خدایی که هیچ نیروی دیگری را بر نمیتابد و از این رو به ارتباط با هیچ موجود قدسی دیگری قائل نیست. خدایی که نیازی به قربانی کردن و قربانی گرفتن ندارد، بلکه ارتباطش با امر قربانی تنها به خدمت و بندگیِ چاپلوسانه آفریدههایش محدود میشود. خدمت کردن آدمیان و سایر خدایان در مقابل یَهوه یا مسیح، خدمتی چاکرانه است، یعنی نوعی ارتباط یکسویه در میان این دو برقرار است که به قول هِگِل رابطه خدایگان و بنده را در ذهن متبادر میکند. ارتباطی که میتواند به قربانی کردن فرزند (ابراهیم) یا خویشتن (ایوب) منتهی شود. در مقابل، آشکارا در چارچوب زروانیان و زرتشتیان این رابطه، رابطهای دو طرفه است؛ چنان که پیمان حتا در میان آدمیان و اهورامزدا نیز به قوت خود باقی است. این پیمان در نگرش زروانی به پیمان میان اهورا و اهریمن، ارتباط میان اهریمن و زروان و ارتباط میان اهورامزدا و زروان تکثیر شده است.
کتابنامه
اذکائی، پرویز، حکیم رازی، طرح نو و مرکز گفتگوی تمدنها، 1382.
رجبی، پرویز، هزارههای گمشده، جلد اول؛ انتشارات توس، چاپ دوم 1382.
زنر، آر.سی، زروان یا معمای زرتشتیگری، انتشارات امیر کبیر، 1384.
وکیلی، شروین، دربارهی زمان: زروان کرانمند، شورآفرین، 1391.
وکیلی، شروین، اسطورهی آفرینش بابلی، علم، 1391.
وکیلی، شروین، زند گاهان، شورآفرین، 1392.
یونگ، كارل گوستاو، پاسخ به ایوب، بنگاه ترجمه ونشركتاب, 1350.
Carriere, A. La naissance d’Ormizd et Ahreman d\apre Theodore Bar Khuni, Eznik et Elisee, Paris, 1900.
Eznik of Kolb, On God, Blanchard, M. J and Young, R. D. (trans.), Uitgeverij Peeters, 1998.
Eznik Koghbats’I, Refutation of the sects; A retelling of Yeznik Koghbatsi’s apology, Samuelian, T. J. (trans.), St. Vartan Press, 1986.
Nardo, Don, Ancient Mesopotamia, Greenhaven Press, 2006.
Panaino, Antonio, Aspects of the Interiorization of the sacrifice, In: Zoroastrian Rituals in Context, Stausberg, Michael (ed.), : Brill Academic Publishign, 2004.
Zaehner, Robert Charles, Zurvan: A Zoroastrian Dilemma, Oxford University Press, 1955.
- Eg hts aghandots ↑
- Eznik, 1998: 145-202. ↑
- Eznik, 1986: 35-49. ↑
- Carriere, 1900. ↑
- Zaehner, 1955: 419. ↑
- وکیلی، 1391: 33-54. ↑
- رجبی، 1382. ↑
- Polemic ↑
- Eznik, 1986: 36-37. ↑
- اذکائی، 1382. ↑
- اذکائی، 1382. ↑
- وکیلی، زندِ گاهان، 1393. ↑
- Eznik, 1986: 38. ↑
- زنر، 1384: 101. ↑
- Zaehner, 1955: 219. ↑
- Nardo, 2006: 32. ↑
- نمونهاش را در مراسم قربانی پهلوانان برای آناهیتا در آبان یشت میبینیم. ↑
- بنگرید به کارکرد مانتره و قربانیهای زبانمدارِ صورتبندی شده در یسنهها. ↑
- Panaino, 2004: 239 ↑
- یونگ، 1350. ↑
- سفر پیدایش، باب سوم، آیهی 5. ↑
- وکیلی، 1391: کتاب دوم، گفتار دوم. ↑
ادامه مطلب: نرگس و نرسه
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب