مهمترین گونهی میمون بومی ایران زمین، انسان است!
انسان، و باقی جانورانی که معمولا میمون نامیده میشوند، اعضای یکی از کوچکترین راستههای جانوری هستند، راستهای تنها با حدود سیصد گونه. راستهای از پستانداران که نخستیها (Primata) نامیده میشوند و نامشان را مدیون تخیلات لینه هستند، که در سال ۱۷۵۸ میلادی وقتی میخواست میمونها را ردهبندی کند، به خاطر شباهتشان به انسان و با تکیه بر گزارش عهد عتیق که میگفت انسان پیش از سایر جانوران خلق شده، نام «نخستیها» را برایشان برگزید. درست صد سال پس از او داروین در این تقدم تاریخی چون و چرا کرد، و ما امروز میدانیم که درست واژگونهی تصور لینه، نخستیها با ۵۵ میلیون سال قدمت از جوانترین راستههای جانوری، و انسان در میانشان با حدود ۱۵۰ هزار سال عمر، جوانترین پستاندار درشتاندام زمین است.
نخستیها گروههایی متنوع از جانوران را در بر میگیرند که ممکن است وزنشان در دامنهی صد گرم تا دویست کیلو نوسان کند. همهی این جانوران استخوانبندیای پرمفصل و متحرک، اندامهای بینایی کارآمد، مغز بزرگ و رفتارهای پیچیده دارند. بسیاریشان گروهی زندگی میکنند و برخیشان مثل انسان و شامپانزه و بابون جوامع بزرگ و پیچیده تاسیس میکنند و از ابزار برای تغییر دادن محیط پیرامون خود استفاده مینمایند. جانورشناسان نخستیها را به دو ردهی پیشمیمونها (Prosimian) و میمونها (Simian) تقسیم میکنند، و میمونها را هم بر اساس شکل بینی یا جغرافیایی که در آن تکامل یافتهاند، به گروههای کوچکتر تجزیه میکنند. این تقسیمبندی هم طی دهههای گذشته باب شده که میمونها (monkey) را از نخستیهای عالی یا انسانریختها (ape) متمایز بدانند.
دایرهی گسترش جغرافیایی میمونها به نیمکرهی جنوبی محدود است. این راسته تقریبا کل تاریخ تحول خود را در آفریقای زیر صحرا سپری کرده و بعد از آنجا به بخشهای جنوبی آسیا (هند و هندوچین) و همچنین آمریکای جنوبی کوچیده است. تنها یک گونه از نخستیها هنگام خروج از آمریکا در قلمرو ایران زمین استقرار یافت، و آن انسان بود، و تمام انسانهایی که در سراسر خشکیهای خارج از آفریقا زندگی میکنند، نوادهی جمعیتهای انسانیای هستند که زمانی در ایستگاه اول خروجشان از آفریقا، در ایران زمین میزیستهاند. چه آنهایی که از جنوب ایران زمین (شبه جزیرهی عربستان و اطراف خلیج فارس) به هند و شرق کوچیدند، چه آنها که از ایران شرقی به قلمرو چین و کمربندی قطبی رفتند و از آنجا قارهی آمریکا را مسکونی کردند، و چه آنهایی که از غرب ایران زمین در سه موج از قفقاز و آسورستان به اروپا رفتند، یا بار دیگر به شمال آفریقا بازگشتند.
به این ترتیب اگر انسان را کنار بگذاریم، ایران زمین هیچ گونهی بومیای از میمونها را در خود نپرورده است. با این حال این منطقه نزدیکترین خشکی درپیوسته با آفریقاست، و از این رو از دیرباز میمون را میشناخته و با آن آشنا بودهاند، هم با واسطهی آفریقا و هم در پیوند با شبه قارهی هند، که حاشیهی شمالیاش بخشی از حوزهی تمدن ایرانی محسوب میشود.
ساکنان قلمرو ایران زمین از هزاران سال پیش با این جانور آشنا بودهاند، و شواهد نشان میدهد که مجرای اصلیاش هندوستان بوده باشد. میمونهایی که از آن منطقه به ایران وارد میشدند، اهلی بودند و همچون جانور خانگی پرورده میشدند. یکی از قدیمیترین نمودهای حضور این جانوران در ایران را در هزارهی اول پ.م و در هنر آشوری میبینیم، که اتفاقا دورترین فاصله را هم با مرزهای هندوستان دارد.
این تصویر دیوارنگارهایست که بر بخش شمال غربی کاخ نمرود کشف شده و قدمتش به میانهی قرن نهم پ.م (حدود سه هزار سال پیش) باز میگردد. بر این دیوار مرمرین دو نماینده را میبینیم که برای اعلام اطاعت از آشورنصیرپال دوم شاه آشور به این کاخ آمدهاند. یکیشان که دو دستش را به علامت درود فرستادن بالا گرفته، لباس مردم آرامی در سوریهی امروز را بر تن دارد، و پشت سرش مردی دیگر با لباسی قدری متفاوت میآید که دو میمون اهلی را همراه دارد. میمونها با قلاده مهار شدهاند. اما جالب است که یکیشان روی سر مرد نشسته و معلوم است که ارتباطی دوستانه میان او و این جانوران برقرار است و میمونهایی اهلی را برابر چشم داریم.
در این نگاره فرض کردهاند که میمونها از آفریقا به آشور منتقل شدهاند، و به همین خاطر نفر دوم را فنیقی پنداشتهاند. چنین فرضی معقول هم هست، و کوتاهترین راه دسترسی به میمون در آشور باستان (کردستان عراق امروز) بندرگاههای فنیقیه بوده که به مصر و شمال آفریقا راه داشته است. با این حال گونهی میمونی که در تصویر میبینیم بیشتر به نمونههای هندی نزدیک است تا آفریقایی، و این احتمال را هم میتوان در نظر داشت که شاید میمون اهلی تا این تاریخ از هند هم به درون ایران راه یافته و تا آشور رسیده باشد.
تاریخ میمون در ایران به این ترتیب به شکلی مستند سه هزاره را در بر میگیرد، و این در حالی است که این جانور هرگز در ایران به شکل وحشی جایگیر نشد و همیشه به صورت اهلی و شهری باقی ماند. در ادبیات پارسی به همین خاطر اشارههای فراوانی به میمون داریم و با چندین کلمه بدان اشاره میشده است که بوزینه و عنتر و کُپی در میانشان رواج بیشتری داشتهاند.
در این بین کپی سیر تحول جالبی داشته است. چون این کلمه در دوران استعمار هندوستان به زبان انگلیسی راه مییابد و چون «کپی کردن» یعنی رفتار میمونوار داشتن، با تقلید و تکرار یک کار همراه بوده، همین اصطلاح به صورت copy با همین معنی به زبان انگلیسی وارد شده است. بر مبنای آن تعبیرهایی مثل پلیکپی و کپی-پِیست ساخته شده است. ترکیبهایی مثل کپیکاری هم که در پارسی رواج یافته، بر خلاف تصور وامواژه و وارداتی نیست و کاملا بومی محسوب میشود.
تبارشناسی کلمهی کپی نشان میدهد که به احتمال زیاد خاستگاه میمونهای اهلی ایران هند بوده و نه شمال آفریقا، چرا که این کلمه نیز خاستگاهی هندی دارد و در قدیم رایجترین عنوان برای اشاره به نخستیهای کوچک بوده است. شکل اصلی این کلمه کَپی است و در زبان پهلوی هم آن را به صورت کَپیک و کَبیگ داشتهایم. خاستگاه این واژه زبان سانسکریت است و آنجا به صورت «کَپی» دیده میشود. در زبان پالی که زبان مادری بودا بود این کلمه به همین شکل کَپی و همچنین کَوی رایج بوده است. ریشهی هند و اروپایی این کلمه احتمالا «جست و خیز کردن و پریدن» معنی میداده است.
دادههای متنی نشان میدهد که کپی در شکل اصلیاش به میمون سیاهرنگ ارجاع میداده و به همین خاطر ریشههای دیگری که میتوان برایش برشمرد، «کَپ» به معنای خاکستری است (که مثلا اسم ماهی کپور از آنجا آمده) و یا «کَپو» به معنای تیره و سیاه که واژههایی مثل کبود و کبوتر از آن مشتق شدهاند. خاستگاه اصلی این واژه هرچه که باشد، ریشهای هند و ایرانی دارد و در حاشیهی شمالی هند در گوشهی جنوب شرقی ایران زمین شکل گرفته است. جالب آن که وامگیری انگلیسیها از این کلمه نخستین نمونه از سرریز شدن این واژه به غرب نیست، و احتمالا در عصر اشکانی و ساسانی بوده که این واژه از زبانهای ایرانی به یونانی (کِبوس/ کِپوس:) و لاتین (cephus) راه یافته که همین میمون معنی میدهد.
چنین مینماید که قدیمیترین کلمهی پارسی دری برای اشاره به میمون نیز همین کپی باشد. هم در کلیله و دمنه آن را میبینیم و هم رودکی در روایت منظومش از همین داستان میگوید که «شب زمستان بود، کپی سرد یافت/ کرمکی شبتاب ناگاهی بتافت»…
در شاهنامه هم برای اشاره به میمون همین کپی را میبینیم، در آنجا که فردوسی میگوید در عصر خسروپرویز جانوری مهیب در چین پیدا شد که «شیر کُپی» نامیده میشد:
همی سنگ را درکشیدی به دم شده روز ازو بر بزرگان دژم
ورا شیر کپی همیخواندند ز رنجش همه بوم در ماندند
رشیدالدین میبدی هم در تفسیر عرفانیاش از قرآن کلمهی قرده را به کپی برگردانده و معلوم است که در دوران او این جانور دیگر چندان محبوب نبوده و همچون شکلی مسخ شده و پست از انسان قلمداد میشده است. شاید در پیوند با همین تصور بوده که سنایی در حدیقه الحقیقه طی ابیاتی نامنتظره میگوید:
صورت طمع که آفت بشر است کپی سگ دم است و گربه سر است
صورت بخل آن که زردار است …ن پر هار و تیز ناهار است!
نظامی و مولانا هم تقریبا همهجا برای اشاره به این جانور از همین کلمهی کُپی یا کَپی استفاده میکنند. نظامی در مثنوی لیلی و مجنون در شرح پیوند میان کپی و تکرار و تقلید رفتارها میگوید:
من سکه زنم به قالبی خوب او نیز زند ولیک مقلوب
کپی همه آن کند که مردم پیداست در آب تیره انجم
بر هر جسدی که تابد آن نور از سایه خویش هست رنجور
سایه که نقیصه ساز مردست در طنز گری گران نورداست
اما کلمات دیگری که برای اشاره به میمون به کار گرفته میشده، انگار چندان ادیبانه نبوده و به زبان عوام تعلق داشته است. عنتر تقریبا هرگز در متنهای ادبی ظاهر نمیشده و وقتی صادق چوبک عنوان «عنتری که لوطیش مرده بود» را برای کتابش انتخاب کرد، در واقع نوعی سنتشکنی نشان داد. این کلمه البته رواج داشته، اما زیاد در متون ادبی و به خصوص شعر به کار گرفته نمیشده و آنجا هم که میآمده به پهلوان دلیر عرب -که عنتره نام داشته- اشاره میکرده است.
بوزینه هم چنین بوده و تا حدودی کاربردی توهینآمیز داشته است که تا به امروز حفظ شده است. با این همه کاربرد این دو کلمه در دوران قاجار را میتوان در شعری از قاآنی بازجست که با زبانی طنزآمیز اوضاع خود را هنگام ورود دلدارش از درگاه به خانه چنین توصیف میکند و هردو کلمهی عنتر و بوزینه را هم به کار میگیرد:
بینی و چانه رفته پست و بلند سبلت و ریشگشته زیر و زبر
همچو بوزینه پوز و لب باریک همچو چلپاسه دست و پا منکر
ناخنم همچو ناخنگربه چانهام همچو چانهی عنتر
موی ریشم ز رشک گشته سفید چون پلاس سیه ز خاکستر
با مرور آثار ادبی پارسی در مییابیم که اسم میمون که در روزگار ما بسیار رواج دارد، در گذشته چندان مرسوم نبوده و معنای اصلیاش –یعنی مبارک و دارای یُمن- را میرسانده است. از چسبیدن همین صفت به عنوان این جانور معلوم میشود که ایرانیها میمونها را جانورانی خجسته و نیکو میدانستهاند، و این قاعدتا از شباهت این جانور به انسان و رفتار بامزهاش ناشی میشده است. عملا تا پایان عصر ایلخانی کلمهی میمون برای اشاره به این جانوران کاربرد چندانی نداشته و رواج این برچسب چند قرنی است که مرسوم شده است. از این رو وقتی سعدی میگوید «روی میمون تو دیدن درِ دولت بگشاد»، یا در قصاید ناصرخسرو میخوانیم که «میمون خلفا اند و بر امت خلفا اند» «روز محشر سوی آن میمونِ بیهمتا نیا»، نباید اینها را به شکلی سیاسی یا جانورشناسانه تعبیر کنیم.
در دوران جدید اما کلمهی میمون دلالت اخترشناسانه و مربوط به سرنوشت را از دست داده و اغلب برای اشاره به همین راستهی نخستیها به کار گرفته میشود. یکی از نمونههای استفاده از این کلمه در زبان ادبیمان را مدیون حسین پژمان بختیاری ادیب معاصرمان هستیم که بد نیست گفتارمان را با شعری از او به پایان ببریم:
دوش با میمونی از راز وجود داشتم گفتی که میباید شنود
دیدمش خوش در جهان بیغمی گفتم ای سردودمان آدمی
جد من هم همچو تو میمون بُدست زاین همایون حلقه بیرون سر زدست
نغمهای نو خواند و راهی ساز کرد تا ره آدم شدن را باز کرد
تو در این مویین قبا چون ماندهای ای پسرعم از چه میمون ماندهای؟
راه مردم گیر و خوی مردمی آدمی شو ای نیای آدمی
چون که میمون این حدیث از من شنفت زد مُعَلَق بر فراز شاخ و گفت
من دل آزادم در این وحشی سرا آن اسارت باد ارزانی تو را
گر به زیر بار محنت خم شوم آنقدر خر نیستم کآدم شوم
پهلوان-نامۀ گیلگمش، بازتابِ جنگ های میان عیلامیان و میانرودانی ها بوده است. یکی از شاهان باستان میانرودان، گیلگمش، به همراه اِنکیدو به سرزمین غول هومبابا می روند و او را شکست می دهند. به درست، هومبابا (نگهبان روییدنی ها) همان ایزد ملی عیلامیان هومبان است که در پیوند با گُل و گیاه است. بسیاری از شاهان عیلامی نامشان با این ایزد درآمیخته است. سپس گیلگمش، برای به دست آوردن گیاه جاودانگی (گئوکرن ایرانیان) از جنگل های سدر (جنگل های سدر زاگرُس) به سمت دریای شیرین (دریای کاسپین/مازندران) می روند.
در یک لوحی تازه که چند سال پیش از این پهلوان-نامه کشف شد، می گوید گیلگمش و انکیدو در جنگل سدر (زاگرُس) میمون دیده اند. این سند باستانی، نشان می دهد که گویا در جنگل های کوهستان زاگرُس میمون هم موجود بوده است که امروزه نسلشان برانداخته شده است.