پنجشنبه , آذر 22 1403

نشست ششم: خواست، میل و هدف‌‌گذاری: میل و خواست 1399/05/13

خواست، میل و هدف‌‌گذاری: میل و خواست

نشست ششم: ۱۳ مرداد ۱۳۹۹

علیرضا کسمایی مقدم: از نقاط قوت اندیشه‌‌ی زرتشتی ارزش‌‌ گذاشتن بر خردورزي و تاکید کردن بر عواطفی مثبت‌‌ مانند‌‌ شادي و مهرورزی است. در ادیان زاهدانه‌‌ی بودایی و مانوي و مسیحی نه به خردورزی بهایی داده مي‌‌شود و نه به عواطف واحساسات. یکی از عواطف منفی که از دیرباز در مجموعه‌‌ی‌‌ تمدن‌‌ ايراني مطرح شده و مورد توجه‌‌ بوده‌‌ غم است. غمگساری شده است بر شاه شهيد (سیاوش)، خدای شهيد (دموزی)، پهلوان شهيد (آرش کمانگیر)، عاشق شهيد (اورفئوس)، مرد سیاه‌‌پوش در هفت‌‌پيکر نظامی و در فراق یار. به نظرم این غمگساریها با داشتن ضرب‌‌آهنگ و موسیقی و شعر با شادی و امید درهم‌‌تنیده‌‌اند: «مژه سوزن رفو کن، نخ آن‌‌ ز تار مو کن که‌‌ هنوز وصله‌‌ی دل دو سه‌‌ بخیه کار دارد». در ایران غربی انسان کارگزار خداوند است. پس، هم به دلیل گناه نخستین و هم به علت نقص خدمت‌‌گزاری، انسان همیشه گناه‌‌آلود است و تاکید بر ندامت و غمگساری رایج است. چنان‌‌که در دعاها فراوان‌‌ آمده است که ابکی (بگری یا گریه کن!). در دیدگاه زروان هیچ‌‌کدام از این غمها پذيرفته نیست: «خون غم بر ما حلال و خون ما بر غم حرام». گرچه بعضی را می‌‌توانیم بپذیریم: «تا نگرید کودک حلوافروش / کی برآید دیگ رحمتها به‌‌جوش // گریه شام و سحر شکر که ضایع نگشت / دل برِ دلدار رفت جان برِ جانانه شد».

لیلا امینی: پرسشتان را می‌‌شود لطفا روشن‌‌تر بیان کنید؟

پرویز ورجاوند: نوشته‌‌های علیرضای گرامی پرسش نیستند. دیدگاه‌‌هایی هستند برای آغاز سخن.

محبوبه شکوهی‌‌فر: مگر بحث امشب درباره‌‌ی هرم میل و خواست نیست دوستان؟

معصومه وهبی: این موضوع کلاس هست محبوبه جان. اگر دوستان مایل‌‌ هستند نوشته‌‌هایشان از هرم خواست و پرسشها و ابهامهایشان را به اشتراک بگذارند.

علیرضا کسمایی مقدم: آیینهای غمگساری در تمدن ایرانی بسیار دیرپا و ارزشمند هستند. مثلا یکی از دلایل کشتن دموزی سوگواری نکردن بر ایشتار بوده. خواستم در رابطه با غم اظهار نظر کنید.

پرویز ورجاوند: علیرضا جان، غمگساری دو رکن داشته که یکی سور بوده و دیگری سوگ و هر کدام جای خود را داشته است. در سوگ سیاوش رستم می‌‌گوید: « همه جنگ با چشم گریان کنم / جهان چون دل خویش بریان کنم».

زهره نیکو: به نظر من برای حضور غم هم، مانند همه‌‌ی احساسات، باید جا و فضایی ایجاد شود. اگر رخدادی غم‌‌زا باشد، باید برای این حس هم فضا باز کرد تا حضور پیدا کند و هنگامی‌‌که دوره‌‌اش را پیمود، به صورتی طبیعی بگذرد یا با حسی نو جایگزین بشود که حضوری پررنگ‌‌تر دارد.

علیرضا کسمایی مقدم: عواطف با پردازش منطقی درهم‌‌تنیده است. باید در این تعامل عواطف منفی‌‌ای مانند غم هم با راهکارهایی به بی‌‌غمی و شادی دگرگون شود.

زهره نیکو: موافق‌‌ام با شما که با استفاده از دانش و آگاهیمان از حس‌‌ها می‌‌توانیم محیطی را شاد کنیم تا شاید دوره‌‌ی غم کوتاه‌‌تر بشود، ولی مهم این است که کوششی برای حذف حس حزن نکنیم و بگذاریم شادیِ پیرامون به طور طبیعی جایگزین حزن شود، هر گاه دوره‌‌اش تمام شد.

معصومه وهبی: دقیقا، درست این است که غم را حذف و سرکوب نکنیم، ولی با هیجانی مثبت جایگزینش کنیم.

علیرضا کسمایی مقدم: تا به درون‌‌مایه‌‌ی بی‌‌غمی برسیم، خون غم بر من حلال!

زهره نیکو: من در رودررویی با رخدادهای غم‌‌آور، با شنیدن آهنگی خوب یا همراه شدن با یاران، خود را در محیطی شاد قرار می‌‌دهم. با این حال، غم را بیرون نمی‌‌رانم و می‌‌گذارم دوره‌‌اش تمام بشود. گرچه به ماندن هم تشویقش نمی‌‌کنم، با دوری از شرایط غمگینانه. غم هم مانند هر حسی احترام دارد و برایش وقت می‌‌گذارم.

علیرضا کسمایی مقدم: این همان چیزی است که در ادبیات ما هم آورده شده. در واقع گمان می‌‌کنم راهکار دگرگون کردن غم به شادی است.

معصومه وهبی: علیرضا جان، فکر می‌‌کنم عواطف را چندان با منطق نمی‌‌شود تجزیه و تحلیل کرد. بهتر است همانند خودشان با آنها برخورد کرد و با عاطفه‌‌ای دیگر – که خوشایند هست – جایگزینشان کرد.

علیرضا کسمایی مقدم: شما مخالف درهم‌‌تنیدگی منطق و عاطفه هستید؟

محبوبه شکوهی‌‌فر: به نظرم درهم‌‌تنیدگی این دو ساختاری نیست، کارکردی است.

زهره نیکو: محبوبه جان، بیشتر توضیح می‌‌دهید؟

محبوبه شکوهی‌‌فر: همان‌‌طور که دوستان هم توضیح دادند، ساختار پردازش این دو متفاوت است. هرچند کارکردشان درهم‌‌تنیده است و شناخت را امکان‌‌پذیر می‌‌کند. گمان می‌‌کنم به این ترتیب باشد: ساختار؛ آشکارگی: پردازش عاطفی-هیجانی، بیان‌‌نشدنی و نازبانی، فراگیر و کل‌‌گرا؛ بازنمایی: پردازش عقلانی-استدلالی، بیان‌‌شدنی، زبانی، تخصصی، جزءگرا؛ کارکرد: ایجاد شناخت.

معصومه وهبی: اینها دو کارکرد مغزی هستند که در کنار هم پیش می‌‌روند، اما مستقل هستند.

علیرضا کسمایی مقدم: در اساس چنین استقلالی نداریم. برای همین عواطف منفی وجود دارند، وگرنه تمامی هیجانها ریشه‌‌ای تکاملی دارند.

معصومه وهبی: عواطف و هیجانات وجود دارند و ریشه‌‌ای تکاملی هم دارند، ولی از جنس منطق و استدلال نیستند.

علیرضا کسمایی مقدم: ما دو جنس متفاوت نداریم. شکست پدیده فقط برای شناختن آنهاست.

معصومه وهبی: ولی جایگاههای مغزی‌‌ای متفاوت دارند. علیرضا جان، ما هم داریم در حوزه‌‌ی شناخت‌‌شناسی صحبت می‌‌کنیم.

علیرضا کسمایی مقدم: همه‌‌ی کارکردهای مغز قشربندی‌‌شده (لوکالیزه) شده‌‌اند. این سخن شما را اثبات نمی‌‌کند؟

مریم خالصی: حق با معصومه‌‌ی عزیز هست علیرضا جان. دو‌‌ نوع پردازش در مغز وجود دارد؛ اما همراه با هم. این دو پردازش مدام با هم باید بده بستان کنند، وگرنه انسان دچار بی‌‌تعادلی می‌‌شود.

علیرضا کسمایی مقدم: این همان صحبت من هست. فکر کنم برای این بحث زمان بیشتری نیاز هست و شاید بر سر آن به توافق برسیم. ما در اصل دو نوع شناخت نداریم، ولی ویژگی‌‌های آشکاری و بازنمایی را داریم که متفاوت هستند.

محبوبه شکوهی‌‌فر: چگونه می‌‌توانیم آرمان را تعریف کنیم؟ آیا آرمان از راه بازنمایی تعیین می‌‌شود یا آشکارگی؟ آیا این فرایندی است که در وجود ما هست و با استعدادهای ما درهم‌‌تنیده است یا آن را در گذر زمان و با یادگیری و افزایش معنا تعیین می‌‌کنیم؟

علیرضا کسمایی مقدم: اجازه می‌‌دهید از پایه شروع کنیم تا به آرمان برسیم؟

مریم خالصی: به صورت مستقل؟

علیرضا کسمایی مقدم: برای یاد گیری.

آیدا محمدی: محبوبه جان، به نظرم با بازنمایی می‌‌توانیم آرمان را صورت‌‌بندی کنیم و از آنجایی که آرمان به میل هم گره خورده است، با آشکارگی هم درک می‌‌شود. پاسخ پرسشتان هر دو شیوه است. از دید من استعداد ما به خویشکاری گره خورده و خویشکاری به آرمان که در گذر زمان پیچیده‌‌تر و کامل‌‌تر می‌‌شود.

علیرضا کسمایی مقدم: بله، آرمان هم با آشکارگی و هم بازنمایی تعیین می‌‌شود و با گذشت زمان تغییر می‌‌یابد. آشکارگی و بازنمایی درهم‌‌تنیده‌‌اند.

محبوبه شکوهی‌‌فر: می‌‌توانید از فرآیند تجربه‌‌ی خودتان در تعیین آرمان بگویید؟

علیرضا کسمایی مقدم: از کودکی حسی عارفانه داشتم و با اشعار مولانا نیرو می‌‌گرفتم و به شوق می‌‌آمدم.

معصومه وهبی: به نظرم چون آرمان صورت‌‌بندی و اعلام می‌‌شود و زبانی است، در آن بازنمایی پررنگ‌‌تر هست. هرچند آشکارگی هم بر آن اثر دارد.

محبوبه شکوهی‌‌فر: بیشتر می‌‌خواهم بدانم که تجربه‌‌ی شخصی دوستان در تعیین آرمان از کدام مسیر بوده است؟

مریم خالصی: آن‌‌طور که من متوجه شدم، آرمان با خویشکاری پیوندی مستقیم و درهم‌‌تنیده دارد. آرمان از بدو تولد با ما هست، اما با بزرگ شدن و تاثیر گرفتن از آموزش و پرورش گاهی گم می‌‌شود.

علیرضا کسمایی مقدم: متوجه نمی‌‌شوم که چگونه از بدو تولد با ماست؟

مریم خالصی: منظور این هست که مثلا شما برای کار مشخصی به این دنیا می‌‌آیی و کاری هست که دیگران به صورتی که شما انجام می‌‌دهی نمی‌‌توانند انجام بدهند.

علیرضا کسمایی مقدم: این نگاهی افلاطونی نیست؟

مریم خالصی: ما در اندیشه‌‌ی خودمان این را داریم.

علیرضا کسمایی مقدم: اینکه هر انسانی به سوی نامی که دارد می‌‌رود؟

مریم خالصی: خویشکاری، فر، پیشه و آرمان برای هر فرد می‌‌تواند مستقل تعریف بشود.

علیرضا کسمایی مقدم: مریم جان، می‌‌شود توضیح بدهی؟

مریم خالصی: خویشکاری کاری است که مجبور نیستی انجام بدهی، خودت با لذت و خویش‌‌فرما انجام می‌‌دهی.

علیرضا کسمایی مقدم: اینکه می‌‌گویی در درون اندیشه‌‌مان به صورت یک پیش‌‌داشت داریم چگونه است؟

مریم خالصی: پیش‌‌داشت نیست علیرضا جان. انسان با کلی اطلاعات و خرد به دنیا می‌‌آید. هر آدمی یک استعداد ویژه دارد که محیط به او نداده است. امیالش درونزاد هستند.

محبوبه شکوهی‌‌فر: تجربه‌‌ی من این‌‌طور بوده که آرمان را تقریبا کشف کردم، اما مرحله‌‌ی اهداف و برنامه‌‌ها و نقشه‌‌ها را بیشتر خودم چیدم. گرچه در این فرآیند دوم جاهایی هم کشف و آشکارگی بوده است. چون بخش‌‌هایی از آن با میل در ارتباط بوده، اما بیشتر از جنس برنامه‌‌ریزی و در واقع به شکل خواست بوده است. به دلیل آرمانم خواست و میل‌‌ها هم همراستا شدند.

مریم خالصی: بله، دقیقا همین طور است.

زهره نیکو: گمان می‌‌کنم آرمان تا حدودی پویاست و امکانش هست که تغییر کند و با شناختهای جدیدی که آشکار یا بازنمایی می‌‌شوند در مسیر رشد آدمی قرار می‌‌گیرند که توقف ندارد. من مفهومِ از بدو تولد با ما بودن یا به دنیا آمدن برای انجام کاری مشخص را نمی‌‌فهمم. فکر می‌‌کنم آرمان در مسیر و با توجه به تجربه‌‌های محیطی برای یک آدم آرمان می‌‌شود.

مریم خالصی: منظورم را توضیح دادم عزیزم. میان استعدادها و امیال انسان یکی از همه پررنگ‌‌تر و برجسته‌‌تر است.

معصومه وهبی: موافق‌‌ام که آرمان را می‌‌شود ویرایش کرد و تغییر داد.

محبوبه شکوهی‌‌فر: و اینکه آیا در تعریف آرمان، واسازی و بازسازی سرگذشت اثری دارد؟

مریم خالصی: بله، کاملا مرتبط هستند.

معصومه وهبی: قطعا اثر دارد محبوبه جان. واسازی و بازسازی سرگذشت و سرنوشت به نظرم باعث می‌‌شود ارزشهای واقعی خودمان را ببینیم و آن قسمتهایی که به ما تحمیل شده است را ازش جدا کنیم.

محبوبه شکوهی‌‌فر: می‌‌توانید درباره‌‌ی ترتیب و فرآیندش هم توضیح بدهید؟ اینکه به مرور کشف کردید یا در یک بازه‌‌ی زمانی بر اساس مجموعه‌‌ای از داده‌‌ها برای خودتان تعیینش کردید یا با روش و فرایندی دیگر انجام شده؟

علیرضا کسمایی مقدم: هر از گاهی رخدادی حس درونیم را آشکار می‌‌کرد.

آیدا محمدی: به نظرم آغازش می‌‌تواند با یک جرقه باشد، اما رفته‌‌رفته صیقل می‌‌خورد و می‌‌شود آرمانمان! شاید مانند مجسمه‌‌سازی که با یک نشانه شروع می‌‌کند و روزها و شاید سال‌‌ها کار می‌‌کند و یک تندیس زیبا می‌‌آفریند.

مریم خالصی: نخست باید میل را پیدا کنیم که به لذت مرتبط است. آرمان هم در نهایت با لذت و شادی و افزایش و آفرینش مرتبط است. اینکه واقعا چه می‌‌خواهیم پس از پیدا کردن میل، خواست و بعد اهداف تعيين مى‌‌شود. آرمان در تمام مسیر باید دیده بشود. نباید میل و خواست و هدف واگرا باشند.

علیرضا کسمایی مقدم: ما میل‌‌هایی متنوع داریم.

مریم خالصی: منظورم آن یکی‌‌ای هست که از همه مهم‌‌تر و شادی‌‌آورتر است.

علیرضا کسمایی مقدم: چگونه تشخیص دهیم در هر دوره‌‌ای چه میلی شادی‌‌آورتر است؟

فرزان فولادی: در هنگام صورت‌‌بندی دوقطبی میل و خواست متوجه شدم که این دو از نظر جهت‌‌گیری با هم همسو نیستند. امیال شخصی من بیشتر متمایل به قدرت و لذت است، در صورتی که خواستهای من بیشتر متمایل به معنا و در مرحله‌‌ی دوم قدرت می‌‌باشد. پرسشم این است که آرمانی که در راس هرمی قرار دارد که پایه‌‌ی آن بر اساس چنین تناقضی بنا شده تا چه اندازه واقعی است؟

مریم خالصی: اگر امکان دارد، لطفا مثال بزنید.

فرزان فولادی: امیال من مربوط به خوردن یا انجام امور سرگرم‌‌کننده یا یادگیری و تجربه‌‌ی کارهایی است که به کسب قدرت یا لذت می‌‌انجامد، ولی خواستهایم مربوط به یادگیری و تجربه‌‌ی کارهایی است که به افزایش معنا منجر می‌‌شود و کسب قدرت.

معصومه وهبی: فرزان جان، در مرحله‌‌ي اول می‌‌کوشیم که میل و خواست را همسو کنیم و از این تضادها بکاهیم.

فرزان فولادی: با چه روشی این همسوسازی انجام می‌‌شود؟

مریم خالصی: با داشتن آرمان.

معصومه وهبی: فرزان جان، میل را چون بی‌‌واسطه می‌‌فهمیم در از آنِ خود بودنش شک نمی‌‌کنیم. شاید نیاز باشد خواستی‌‌ را که خیلی با میل متعارض هست، بازنگری کنیم. شاید این خواستی که داریم، خواست راستین ما نبوده و از بیرون به ما تحمیل شده باشد که نخست باید از آن مطمئن بشویم.

آیدا محمدی: فرزان جان، به نقل از شروین عزیز، آرمان همه‌‌ی ما بیشینه کردن «قلبم» هست. پس، چندان هم متناقض نمی‌‌تواند باشد. به نظر من اگر با میل‌‌ات شروع کنی و با خواست‌‌ات هرم را صورت‌‌بندی کنی، کم‌‌کم همسو می‌‌شوند. آرمان هنگامی واقعی می‌‌شود که برایش زمان می‌‌گذاری و می‌‌توانی کارهای روزانه‌‌ات (نقشه‌‌هایت) را هم به آن متصل کنی.

زهره نیکو: می‌‌شود به معنای امیالی که دور محور لذت هست اندیشید. اینکه این لذتها برای زندگی شما معنا دارند و اگر به این لذتها نگاه کنید، احتمالا دارد پیوندی عمیق میان شما و زندگی پدید می‌‌آورند. حدس می‌‌زنم که آن خواستهای شما که بر محور معنا بنا شده‌‌اند، حتما لذت درونی و ارتباط حسی راضی‌‌کننده‌‌ای برایتان ایجاد می‌‌کند. با این دید در واقع تناقضی در کار نیست و میل و خواستتان همراه هم هستند. امیدوارم واضح توضیح داده باشم.

فرزان فولادی: بله، کاملا واضح بود. در نهایت، اگر از شما بپرسند که چرا این آرمان را برای خودت انتخاب کرده‌‌ای، چه پاسخی می‌‌دهید؟

آیدا محمدی: پاسخ من این است که بر «قلبم» خودم و دیگران را می‌‌افزایم.

مریم خالصی: فرزان جان، به نظر شما آنچه که باعث آفرینش، شادی، تحرک و گسترده شدن دنیای من باشد ارزش گزینش دارد یا نه؟

فرزان فولادی: حتما دارد.

مریم خالصی: اهورامزدا تنها با آفرینش، اهریمن را شکست می‌‌دهد. این جمله از کتاب بندهش است. آرمان هم مسیری است که آفرینش در آن ممکن می‌‌شود.

پرویز ورجاوند: بینشهایی هستند که شکستن خواستها و آرمانها را پیشنهاد می‌‌کنند، چون انسان را گناهکار و خواستهای او را پلید می‌‌دانند.

محبوبه شکوهی‌‌فر: من آرمانم را برای این بر‌‌گزیده‌‌ام که از کودکی در من شور و هیجان و حسی خوب ایجاد می‌‌کرده است و هنوز هم می‌‌کند.

فرزان فولادی: به نظرم آرمان چیزی ورای اینهاست؛ یعنی شما حاضراید همه چیزتان را فدا کنید، برای دستیابی به حس خوب و شور و هیجان؟

محبوبه شکوهی‌‌فر: نه ورای اینها نیست. اگر آرمان از درون شما جوشیده باشد و جامعه و نهادهای قدرت آن را به شما تحمیل نکرده باشند، در شما شعف و رضایت‌‌مندی و هیجان ایجاد می‌‌کند.

فرزان فولادی: بله، متوجه فرمایش شما هستم. من مخالف داشتن آرمان نیستم، بلکه به نظرم داشتن آرمانی واقعی امری بس دشوار است.

مریم خالصی: دوستان آرمان در راستای افزایش «قلبم» است. خودِ این چارچوب باعث می‌‌شود، چیزهای اضافی و ناکارآمد حذف ‌‌شوند.

زهره نیکو: در مورد روشِ رفعِ دشواریِ داشتن آرمانی راستین، گمان ‌‌می‌‌کنم گام نخست شروع ‌‌به کند وکاو کردن درباره‌‌ی آرمان است. کل قضیه یک فرایند و تمرینی پایان‌‌ناپذیر است. گاهی چیزی به شدت یک آرمان به نظر می‌‌آید و همه‌‌ی وجود و تفکر فرد این هست که حاضر است همه‌‌ی زندگی‌‌اش را برایش فدا کند، ولی تا هنگامی‌‌که دست به اقدام نزده و با آن رو در رو و چشم در چشم نشده نمی‌‌توان فهمید که آیا یک آرمانِ واقعی هست یا سراب و توهمی است از آنچه که گمان می‌‌کرده آرمانش هست. شاید هم معلوم شود آن آرمان راستین هست و ابعادش به مرور زمان روشن‌‌تر بشود. شاید از جایی به بعد نسبت به یک آرمان دیگر شدت کمتری پیدا کند و از اصالت بیفتد. این جریان بررسی همیشه کمک می‌‌کند به روشن‌‌تر شدن و پیدا کردن آرمان واقعی در آن برهه از زمان. باز ممکن است آرمان در مسیر رشد زندگی دگرگون شود یا تایید نشود که هنوز آرمانی اصیل هست. مهم این است که در هر لحظه آرمانی داشته باشیم و صادق باشیم درباره‌‌ی اینکه آیا هنوز آرمان هست یا نه؟

نقد داستانی را خواندم که به نظرم آشنا و مرتبط با این اندیشه آمده است. سیذارتای هرمان هسه در هر مرحله هدف زندگیش عوض شد و تا زندگی نکرد نتوانست آن میل و خواست تازه‌‌اش را بفهمد. دریافت که این مسیر هم راضی‌‌اش نمی‌‌کند و باید در جایی دیگر دنبال معنای زندگی‌‌اش بگردد. او هر بار صادق بود و پروایی از تغییر جهتش در جست‌‌وجوی معنای زندگیش نداشت.

آیدا محمدی: بله، دقیقا زهره جان. من هم موافق‌‌ام که آرمان در طول زمان هم ممکن هست تغییر کند و هم تراشیده شود و دگر باره صورت‌‌بندی شود.

مریم خالصی: دوستان، کسی هرم خواست خودش را درآورده است؟ می‌‌توانید لطفا به عنوان نمونه برای گروه بگذارید؟

علیرضا کسمایی مقدم: لطفا یک نمونه‌‌ی خواست را هم در چهار لایه‌‌ی «فراز» تحلیل کنید، مثل بازخوانی کتاب سیستم‌‌های پیچیده.

مریم خالصی: خواست شما بازخوانی کتاب سیستم‌‌های پیچیده است؟

علیرضا کسمایی مقدم: برای نمونه.

مریم خالصی: آیا ارتباطی با آرمانتان دارد یا فقط خواستتان است؟

علیرضا کسمایی مقدم: پرسش نخستم در مورد ترسیم هرم خواست بود.

مریم خالصی: هرم خواست برای آرمان ترسیم می‌‌شود علیرضا جان. گمان کردم شما در مورد خواست سوال دارید.

علیرضا کسمایی مقدم: مریم جان، من فراموش کردم بپرسم که شما باور داری آرمان درونزاد است؟

مریم خالصی: بله، كسى آن را به شما تحمیل نمی‌‌کند.

علیرضا کسمایی مقدم: یا اینکه هر کسی با آرمانی ویژه به دنیا می‌‌آید؟

معصومه وهبی: اگر درونزاد نباشد، یعنی از بیرون به شما تحمیل شده باشد، نمی‌‌شود اسم آرمان را روی آن گذاشت.

علیرضا کسمایی مقدم: منظورم از بدو تولد است.

مریم خالصی: مولانا در فیه مافیه درباره‌‌ی فراموشی آورده است: «(خداوندگار) فرمود که در عالم یک چیزست که آن فراموش‌‌کردنی نیست. اگر جمله چیزها را فراموش کنی و آن را فراموش نکنی باک نیست و اگر جمله را به‌‌جای آری و یاد داری و فراموش نکنی و آن‌‌را فراموش کنی هیچ نکرده باشی. همچنانک پادشاهی تو را به ده فرستاد برای کاری معین. تو رفتی و صد کار دیگر گزاردی، چون آن کار را که برای آن رفته بودی نگزاردی، چنان‌‌ست که هیچ نگزاردی».

علیرضا کسمایی مقدم: به نظرم این یک نگاه اشعری است: «الشقی و من شقی فی بطن ام السعید و من سعید فی بطن ام من سما الله یعرف کلهم».

مریم خالصی: یا شاید فره‌‌ی مزداداده باشد علیرضا جان.

علیرضا کسمایی مقدم: در واقع دو دیدگاه متفاوت است.

مریم خالصی: درباره‌‌ی نقشه، برنامه، هدف و آرمان هم اگر می‌‌شود لطفا بگویید. مثلا آرمان يک نفر ممكن است اين باشد كه فقر را در جامعه كم كند. بايد براى اين آرمان نقشه‌‌ها و اهداف و برنامه‌‌هایش را دربياورد. نبايد فقط به عنوان يك آرزو باقى بماند و بايد در راستاى آن كنش بورزد.

محبوبه شکوهی‌‌فر: من چند تا نکته‌‌ی کلیدی درباره‌‌ی هرم میل و خواست به این ترتیب آورده‌‌ام:

1) ترسیم هرم خواست و میل (ترسیم جغرافیای «قلبم»):

نوشتن خواست‌‌ها و میل‌‌ها؛ ویرایش خواست‌‌ها و میل‌‌ها؛ رتبه‌‌بندی خواست و میل‌‌ بر مبنای شدت خواست و میل؛ رتبه‌‌بندی خواست و میل بر مبنای اهمیت؛ رتبه‌‌بندی خواست و میل‌‌ بر مبنای میزان «قلبم»؛ رتبه‌‌بندی خواست و میل بر اساس امکان تحقق؛ خوشه‌‌بندی خواست‌‌ها و میل‌‌های مرتبط با هم.

2) کشف ارزش‌‌ها از دل خوشه‌‌ها: روشی که هر کسی با معنا رویارو می‌‌شود و بر مبنای آن مدارهای دسترسی به «قلبم» را ترسیم می‌‌کند: نقشه؛ برنامه؛ هدف؛ آرمان.

– نقشه: لایه‌‌ی زیستی: فرآیند زیستی، مقیاس زمانی-مکانی کوچک‌‌تر؛

– برنامه: لایه‌‌ی روانی: لذت، مقیاس زمانی-مکانی بزرگ‌‌تر؛

– هدف: لایه‌‌ی اجتماعی: قدرت، مقیاس زمانی-مکانی گسترده‌‌تر؛

– آرمان: لایه‌‌ی فرهنگی، معنا، از جنس گفتمان.

3) زمان‌‌بندی ابزاری برای صورت‌‌بندی میل و خواست است، اما میل و خواست در اکنون شکل می‌‌گیرند و در اکنون انجام می‌‌شوند.

– خواست‌‌های کوتاه‌‌مدت: نقشه، از چند روز تا چند ماه؛

– خواست‌‌های میان‌‌مدت: برنامه، از چند ماه تا چند سال؛

– خواست‌‌های بلندمدت: هدف، از چند سال تا قرن‌‌ها:

خواست‌‌های بلند‌‌مدت=> کلان‌‌تر، کمتر و مبهم‌‌تر => آرمان

– هر من مرکزدار آرمان‌‌دار: گرانیگاهی برای تغییر هستی؛

– خروجی هرم خواست و میل: خویشکاری.

علیرضا کسمایی مقدم: جمع‌‌بندی‌‌ای دقیق و بسيار سودمند ومفید است. سپاس.

 

 

ادامه مطلب: نشست هفتم: خواست، میل و هدف‌‌گذاری: هرم خواست و آرمان‌‌یابی 1399/05/26

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب