پنجشنبه , آذر 22 1403

نشست پنجم: مهر در جمع و پیمان اجتماعی: مهر در مقام راهبردی مدیریتی 1399/04/30

مهر در جمع و پیمان اجتماعی: مهر در مقام راهبردی مدیریتی

نشست پنجم: ۳۰ تیر ۱۳۹۹

علیرضا کسمایی مقدم: آنچه از درس‌‌گفتارهای شما برمی‌‌آید این است که: نخست مفهوم عمیق و کهن مهر در تمدن اروپایی و شاید در تمدنهای دیگر هم مطرح نیست. آنچه در آنها می‌‌بینیم فقط عشق رمانتیک است؛ دوم اینکه دریافتیم مهر پردازشی عاطفی-هیجانی (emotional) است که خصلتهای عشق سودایی را ندارد و این بیشتر سلبی است تا اثباتی؛ سوم اینکه مهم‌‌ترین مناطق مغزی که در فرآیند عشق ورزیدن فعال‌‌اند اینها هستند: ناحیه‌‌ی شکمی (vta)، تگمنتوم عقده‌‌های قاعده‌‌ای به‌‌ویژه پوتامین (putamen)، هسته‌‌ی دم‌‌دار (caudate nucleus)، هسته‌‌ی رنگ‌‌پریده (globus pallidum)، هسته‌‌ی آکومبنس (accumbens nucleus)، اجزای دستگاه لیمبیک، پیش‌‌پیشانی کناری lateral prefrontal) (cortex و جلویی (orbito frontal cortex). پس، مهر و عشق از لحاظ عصب‌‌شناسی یکسان‌‌اند؛ چهارم اینکه آسیب‌‌شناسی مهر در فرآیند اجتماعی شدن در تاثیر از مدارهای قدرت می‌‌باشد. آیا می‌‌توانیم در روند مهر دونفره آسیب‌‌شناسی عشق را پیدا کنیم؛ مثلا انحصارطلبی؟

شروين وكيلى:آره، علیرضا جان. جمع‌‌بندی‌‌ای خوب و دقیق از سخن بود. دو پرسش به نظرم در گفتارت برجسته است: یکی آنکه آیا تعریفی که از مهر به دست می‌‌دهم سلبی است یا اثباتی؟ پاسخ آن است که اثباتی است و کوششم برای استخراج متغیرهای تفکیک‌‌کننده‌‌ی مهر و عشق بر همین اساس بوده است. پس، در برابر مفهوم عشق مرسوم، مفهوم مهر را پیشنهاد می‌‌کنم که البته با این صورتبندی و دقت جای دیگری گفته نشده است. هرچند می‌‌شود نشان داد که مفهومش در منابع کلاسیک ادب و عرفان ایرانی وجود داشته است. همانطور که گفتی دومین نکته آن است که مدارهای عصبی مربوط به مهر و عشق با هم یکی هستند و ما درباره‌‌ی دو صورت از یک پدیده سخن می‌‌گوییم. همچنان‌‌که مثلا پروا و احتیاط با هراس و وحشت مدار عصبی یکسانی دارند، اما اولی رفتارهایی درست و سنجیده را در پی دارد و دومی کردارهایی پرخطا و گاه بیمارگونه را.

حامد علیخانی: پوزش می‌‌خواهم از شمار پرسشهایی که به ترتیب موضوع می‌‌آورم، با اینکه بسیاری از آنها را هم مطرح نکرده‌‌ام:

1) مهر

1-1) دیدگاهی که بر اساس اراده‌‌ی آزاد است انسانها را مسئول تمام و کمال رفتارها و تصمیمهای خودش می‌‌داند. در این دیدگاه انسانِ «شرور» کسی است که به‌‌گونه‌‌ای سیستماتیک تصمیمهای شرورانه می‌‌گیرد و مسئولش خودش است و معمولا تمایل به بازی برنده-بازنده دارد. در مقابل، در دیدگاه قضا و قدری مسئولیت شرور بودن به گردن محیط و ناخودآگاه گذاشته می‌‌شود و تقصیر خود فرد نیست. نتیجه‌‌ی دو دیدگاه این است که در دیدگاه اراده‌‌ی آزاد انسان شرور تنها می‌‌ماند و شاید به شرارتش ادامه ‌‌دهد، ولی در دیدگاه قضا و قدری انسان شرور هم به اندازه‌‌ی انسانهای دیگر شایسته‌‌ی مهر و محبت است. پرسش: آیا این نگرش درست است؟ و آیا در نگرش اراده‌‌ی آزاد کسی هست که لیاقت مهر ورزیدن را نداشته باشد؟

شروين وكيلى: حامد جان، پرسشهایت بسیار سنجیده و خوب است. اجازه بده گام به گام پاسخ بدهم. در مرتبه‌‌ی نخست:

۱-۱) بله، شر در دستگاه اخلاقی پیشنهادی‌‌ام همیشه مسئولیتی اخلاقی در پی دارد و خاستگاهش در نهایت با اراده‌‌ی آزاد انسانی در پیوند است. خواه این اراده به دلیل متغیرهایی بیرونی سوگیری‌‌ای خاص پیدا کرده باشد یا خواه اختلالی عصب‌‌شناختی اجبارها و لنگر زدن‌‌هایی نوروفیزیولوژیک را موجب شده باشد. در هر حال، شر دستاویزی برای غیاب مهر نیست؛ یعنی آمیختگی با شر در همگان تا حدودی دیده می‌‌شود و بر این اساس نباید مهر را حصر کرد. نکته‌‌ی کلیدی آن است که مهر در همین چارچوب یک انتخاب است، نه یک طالع سعد یا نحس و نه سرنوشتی از پیش تعین‌‌یافته. هر دیگری‌‌ای می‌‌تواند موضوع مهر قرار گیرد و مهر ورزیدن مانند هر کردار ارادی دیگری بار اخلاقی دارد و مسئولیت ایجاد می‌‌کند.

حامد علیخانی: پس، مهر ورزیدن حتا برای کسی که به صورتی نظام‌‌مند بازی برنده-بازنده را انجام می‌‌دهد تصورپذیر است؟ در این صورت است که «قلبم» من احتمالا کاهش می‌‌یابد.

شروين وكيلى: گمان می‌‌کنم چنین کاری تنها زمانی مجاز است که بازی برنده-برنده‌‌ای در میانه شکل بگیرد یا از جنس دهش و یک‌‌طرفه باشد و طرف مقابل به بازی، در مقام یک بازنده، گرفته نشود.

علیرضا کسمایی مقدم: چرا «قلبم» احتمالا کاهش می‌‌یابد؟

حامد علیخانی: چون شرور در بازی برنده-بازنده می‌‌خواهد ببرد و طرف مقابل ببازد و این راهبرد در او نهادینه شده و بر اساس نگاه به گذشته‌‌اش معمولا از این دست تصمیمها گرفته است.

علیرضا کسمایی مقدم: شما با او بازی نمی‌‌کنی و این با مهر ورزیدن تداخلی ندارد.

حامد علیخانی: پرسش همین بود که آیا این فرد هم می‌‌تواند موضوع مهر باشد که انگار شروین جان گفتند می‌‌شود.

علیرضا کسمایی مقدم: مهرِ فراگیر گسترش‌‌یابنده است.

حامد علیخانی: 2-1) در ایران باستان ایزد مهر و پیمان یکی است و در دیدگاه زروان نیز پیمان از مهر برمی‌‌خیزد.

پرسش: در تعارضی ذاتی که میان مهر و پیمان وجود دارد پیمان محدودکننده و قیدزننده است، در حالی که مهر آزادی‌‌خواه است و قیود مهر را کم می‌‌کند. به نظر می‌‌رسد که «انعقاد» پیمان می‌‌تواند از روی آزادی باشد، اما «وفا»ی به پیمان قطعا محدودکننده‌‌ی آزادی است. پس، چگونه پیمان از مهر برمی‌‌آید؟

محمد میرشاهی: این پرسش را بارها از خود پرسیده‌‌ام، ولی هیچ‌‌گاه به این خوبی نتوانسته بودم صورت‌‌بندیش کنم.

شروين وكيلى: ۱-۲) همین چارچوب نظری پیشنهادی‌‌ام (زُروان) به بازتعریف مفهوم پیمان هم اندیشه است. در آن پیمان امری محدودکننده و قیدی اجبارآمیز نیست، بلکه تنها زمانی درست کار می‌‌کند که از اراده‌‌ی آزاد برخیزد. پیمان عبارت است از گشایش دامنه‌‌ی آزادی دو یا چند تن همکار، هنگامی‌‌که روندهای تولید «قلبم»‌‌‌‌شان هم‌‌افزایانه همدیگر را تشدید می‌‌کند. این در برابر مفهوم کلاسیک، و به نظرم سیاسی و نادرست، عهد و تعهد قرار می‌‌گیرد که مهارکننده‌‌ی آزادی است و تضمین‌‌کننده‌‌ی آینده و اجبارآور.

حامد علیخانی: آیا در این پیمان بازسازی‌‌شده، جریمه‌‌ای برای رعایت نکردن پیمان وجود دارد، به این گونه‌‌ای که محدودیت به بار می آورد؟ آیا نمونه‌‌ای هم در دوارن معاصر از این پیمانها داریم؟

شروين وكيلى: به نظرم بخش نااخلاقی و نقض‌‌کننده‌‌ی مفهوم پیمان این است که کسی در همین اکنون به پیمان پایبند نباشد و وانمود کند که هست. در هر نوع پیمانی، از جمله مهرآمیز، اگر یکی از دو طرف خواهان تداوم عهد نباشد باید موضوع را اعلام کند. به‌‌ویژه درباره‌‌ی عهدهای اقتصادی ابتدا حساب و کتابها را تسویه کند و سپس از پیمان خارج شود. در این حالت به نظرم اتفاقی نااخلاقی یا نادرست نیفتاده است. گسسته شدن پیمان خود به خود به معنای مسدود شدن یک راه هم‌‌افزایی «قلبم» است و به نوعی تاوان خودش محسوب می‌‌شود.

حامد علیخانی: مشکل وقتی هست که مساله‌‌ای مانند مهریه یا غرامت عهدشکنی باشد یا موانعی برای خارج شدن از پیمان باشد. در صورت وجود نداشتن موانع، شاید پیمان معنایی نداشته باشد.

مریم خالصی: پيمان‌‌شكنى هميشه غرامت دارد؛ چه اخلاقى چه حقوقى.

حامد علیخانی: 3-1) پرسش: آیا مهر به خود یا من به من هم وجود دارد؟ اگر دارد عناصر آن چیست؟

شروين وكيلى: ۱-۳) گمان نمی‌‌کنم. ارتباط من و من از جنس تبادل «قلبم» نیست و تداخل دو اراده‌‌ی آزاد هم در آن رخ نمی‌‌دهد. بنابراین، شرایط زایش مهر را برآورده نمی‌‌کند.

حامد علیخانی:

2) زن و مرد

1-2) در دیدگاه زروان گفته شد که زنان ترفندی سری در ارتباط با جفتشان دارند و مردان ترفندی موازی. تمایل به ارتباط رازآمیز در زنان از زاییدن فرزند و نگهداری هفت‌‌ساله از آن سرچشمه می‌‌گیرد و آنها به دنبال کسی هستند که در این مدت منابعی که نیاز دارند را فراهم کند.

پرسش: در دنیای جدید که، برخلاف گذشته‌‌ی تاریخ، زن‌‌ها مانند مردها می‌‌توانند منابع را تامین کنند، آیا زنان همچنان دنبال ارتباطی سری هستند؟ کما اینکه می‌‌بینیم در جوامعی که رفاه بیشتری هست، زنها هم برای لذت بیشتر ( یا شاید به دلایلی دیگر) دنبال روابط موازی هستند.

پرسش: در دوران نگهداری هفت‌‌ساله از فرزند تمایل به ارتباط موازی از سوی مرد برای زن تاب‌‌آوردنی نیست. از آنجایی که منابع محدود هستند و ارتباط مرد با زنی دیگر منجر به توزیع منابع و کم شدنشان برای هر کدام از زنها می‌‌شود، چگونه برنده-برنده بازی کردن در این دوران امکان‌‌پذیر است؟

شروين وكيلى: ۲-1) دقیقا همین است که می‌‌گویی. تغییر رفتار جنسی و الگوی معاشرت زنان طی قرن گذشته نشان داده که آن سری بودن ارتباط تا حدودی زیر تاثیر ضرورت شکل گرفته و بیشتر در غیاب آن ضرورت نقض می‌‌شود. با این حال سیم‌‌کشی عصبی زنان بیشتر به ارتباط سری و مردان بیشتر به ارتباط موازی گرایش دارد.

حامد علیخانی: 2-2) در دیدگاه زروان مهر انحصارجو نیست، ولی عشق هست. هلن فیشر هم باور دارد که اگر با کسی به شکلی اتفاقی (کژوال) ارتباط جنسی برقرار شود، برای دو طرف مهم نیست فرد مقابل با کسی دیگر هم باشد. گرچه اگر عاشق باشند دوست دارند که شریک جنسیشان با کسی دیگر نباشد و به گمان فیشر این امر دلیلی تکاملی دارد.

پرسش: به صورتی مشخص مهر جنسی در هر صورتی انحصارجوست. آیا ممکن است مهر جنسی در ارتباطی مهرآمیز انحصارجو نباشد؟

شروين وكيلى: 2-2) به نظرم مهر اصولا انحصارجو نیست و هرچه مالکیت بر دیگری، انحصارطلبی و نقض آزادی خود و دیگری را در پی داشته باشد از دایره‌‌ی مهر بیرون است. نقدم به کتابهای فیشر و دیگران هم بر همین مبناست. ایشان در چارچوب تمدن اروپایی به این مفهوم می‌‌نگرند و اصولا مهر برایشان تعریف‌‌ناشده است. آنها تنها عشق را و آن هم عشق رمانتیک یا صورتی ویژه از ارتباط صمیمانه را که در عصر مدرن فراگیر شده بدیهی فرض می‌‌کنند و کل بحث‌‌شان در آن باره است.

حامد علیخانی: پس، در ارتباط مهرآمیز عمیق هم مهر جنسی انحصارجو نیست؟ آیا نمونه‌‌ای شهودی هم از این حالت وجود دارد؟ چون به نظر می‌‌رسد که بیشتر آدمها در ارتباطهای عمیقشان از اینکه شریک جنسیشان با کسی دیگر باشد ناراحت می‌‌شوند.

علیرضا کسمایی مقدم: پس، دچار عشق‌‌اند.

شروين وكيلى: بله، فکر می‌‌کنم انحصارجو نباشد. نمونه‌‌هایش بسیار است. قاعدتا اگر کسی به‌‌راستی کسی دیگر را دوست داشته باشد، آرزو می‌‌کند که او حتا بیرون از میدان ارتباط شخصی‌‌شان شادمان‌‌تر و خوشبخت‌‌تر شود، نه اینکه در دایره‌‌ی چنین ارتباطی شادمانی‌‌اش مشروط و محصور باشد.

مریم خالصی: شروين جان، اين مورد مهر میان زن و مرد با لايه‌‌ی بقا در تناقض نيست؟

شروين وكيلى: نه، چرا در تعارض باشد؟ از قتلهای ناموسی بگیر تا امراض برخاسته از حسد، بخت بقای هر دو با انحصارطلبی کاهش پیدا می‌‌کند!

حامد علیخانی: به نظرم نداشتن انحصارجویی جنسی بسیار با شهود ما متفاوت باشد. حدس می‌‌زنم اگر در همین گروه هم نظرسنجی‌‌ای بشود بیشتر از نود درصد به این رای می‌‌دهند که در صورت ارتباطی عمیق با یک شریک جنسی، اگر آن شریک جنسی با کسی دیگر رابطه داشته باشد آنها رنج زیادی می‌‌برند. آیا ممکن است یک امر روانی، مانند انحصارجویی مهر جنسی، که در انسانهای کنونی وجود دارد یک برساخته‌‌ی اجتماعی باشد؟ یا شاید مردم ایران قدیم در مهر جنسی انحصارجو نبوده‌‌اند، اما با گذر زمان و عوض شدن قوانین نهادی حتا ویژگیهای روانی و احساسات و عواطف آنها هم دستخوش تغییر شده است؟

شروين وكيلى: راستش من این طور فکر می‌‌کنم. همه‌‌ی ما مدارهای عصبی مربوط به حسد جنسی را مثل مدارهای مربوط دیگر (خشم شدید در برابر رقیبان، میل به دریدن و کشتن شکار یا هماورد و …) داریم، ولی دلیلی ندارد که این مدارهای قدیمی بر رفتارمان حاکم باشد. اینکه این مدارها در کنار مدارهای جدیدتر و پیچیده‌‌تر قشر پیشانی (اراده‌‌ی آزاد، مهر و انتخاب و …) چگونه عمل کنند، از طرفی به انتخاب شخصی‌‌مان بازمی‌‌گردد و از طرف دیگر تا حدودی به شیوه‌‌ی آموزش و شرطی شدن‌‌مان. در نهایت، اما به نظرم انتخاب فردی تعیین‌‌کننده است. مهر ورزیدن به نظرم مهارتی آموختنی است. آن بخش خودکار و فیزیولوژیکش عبارت است از جفت‌‌گیری و کشتن رقیبان و خیانت به همسر!

حامد علیخانی: 3-2) در دیدگاه زروان (در کتابی که در دست تدوین دارید و در درس‌‌گفتارهایتان) شرح داده‌‌اید که عشق در لایه‌‌ی اجتماعی تعریف می‌‌شود. در لایه‌‌ی اجتماعی وجود نفر سوم ضروری است. در عشق رابطه‌‌ی برنده-بازنده‌‌ای وجود دارد که در آن صفاتی مثل حسد در لایه‌‌ی دونفره مفهمومی ندارد و در لایه‌‌ی اجتماعی تعریف‌‌شدنی است.

پرسش: با نگاه به جاهایی که در آن از عشق صحبت شده، وجود عشق وابسته به وجود نفر سوم نیست. شرایطی را در نظر بگیریم که عاشق و معشوق را به جزیره‌‌ای منتقل می‌‌کنند که در آن فقط همان دو نفر هستند و لایه‌‌ی اجتماعی هم وجود ندارد. آیا عشق از بین می‌‌رود؟ واقعا وجود فیزیکی یا حتا ذهنی نفر سوم چه‌‌اندازه ضروری است؟

شروين وكيلى: 3-2) بله، ممکن است عشق در غیاب نفر سوم هم پدید آید، اما امری غیر عادی و تخیلی است. عشق بر اساس رقابت با دیگری برای تملک معشوق و سلطه بر معشوق برای مهار کردن آزادی‌‌اش استوار شده. بنابراین، در شرایط اجتماعی (سه‌‌نفره) شرط تحققش برآورده می‌‌شود. حالا ممکن است دو نفر در جزیره‌‌ای باشند و چون تجربه‌‌ی مهر را نداشته‌‌اند و با عشق شرطی شده‌‌اند همچنان همان را تجربه کنند، اما به هر صورت این موقعیتی تخیلی است.

حامد علیخانی: 4-2) در منابع غربی برای عشق چرخه‌‌ای حیاتی معرفی شده است: مرحله‌‌ی اول همان عشق در نگاه زروان هم هست که در آن تصویر دو طرف از هم یک تصویر دروغین است و هر دو به هم چسبندگی دارند؛ مرحله‌‌ی دوم جداشدگی است که افراد در آن فردیت طرف مقابل را به رسمیت می‌‌شناسند و بسیاری از جدایی‌‌ها در این مرحله صورت می‌‌گیرد؛ در صورت گذر از این مرحله عشق بلوغ‌‌یافته به وجود می‌‌آید که در آن دو طرف تصمیم به جدایی نگرفته‌‌اند و تصویری راستین از هم دارند و فردیت هم را به رسمیت می‌‌شناسند.

پرسش: هر چند شروع مهر و عشق یکی نیست و مراحل مهر با عشق متفاوت است، اما آیا می‌‌توان گفت عشقِ بلوغ‌‌یافته و مهرِ امتدادیافته در گذر زمان در یک جا به پایان می‌‌رسند؟

شروين وكيلى: 2-4) این دقیقا یکی از نقاطی است که به نظرم برتری دیدگاه زروان بر رویکردهای دیگر را نشان می‌‌دهد. عشق در معنای مرسوم کلمه همان چرخه‌‌هایی را طی می‌‌کند که فیشر و دیگران گفته‌‌اند. نکته‌‌ای که در نیافته‌‌اند آن است که این چرخه‌‌ها یکسره بر اساس عصب‌‌شناسی و تکامل استوار نیستند، هرچند بدنه‌‌شان چنین است، بلکه یک پیکربندی نهادی در نظام اجتماعی هم دارند. پس، در آن عشق همان شکل باستانی و تکاملی جفتگیری-فرزندپروری است که در لایه‌‌ی اجتماعی وضعیتی نهادی به خود گرفته است. ضرباهنگش بر همین اساس در چارچوبی زیستی-اجتماعی تعیین می‌‌شود و بدون سطح روانی‌‌ای است که افق ظهور مهر است و جایگاه اراده‌‌ی آزاد. مهری که پیشنهاد من است به خاطر استقرار در همین لایه از عشق منفک می‌‌شود و امری انتخابی، آزادانه، وابسته به من و برنشسته در سطح روانی است. برای همین تداومی چشمگیر دارد و در چرخه‌‌های زمان کرانمند گرفتار نیست. این را گفتمانهای صوفیانه با دقتی چشمگیر توصیف کرده‌‌اند. سعدی می‌‌گوید: «خوش‌‌تر از دوران عشق (مهر) ایام نیست/ بامداد عاشقان را شام نیست».

حامد علیخانی:

3) ازدواج

1-3) آیا قول ازدواج دائمی در دیدگاه زروان اخلاقی است؟ به نظر می‌‌رسد که ازدواج شاید برای همان هفت سال تصورپذیر باشد، چه دلیلی برای ازدواج دائمی وجود دارد؟

شروين وكيلی: 1-3) اصولا به نظرم هر قول و عهدی که همیشگی انگاشته شود بر اساس وهم و خیال است. بحث بر سر خوب و بد بودن آن نیست، سخن بر سر امکان وقوع و معنادار بودن منطقی‌‌اش است. هم من و هم دیگری در گذر زمان دگرگون می‌‌شوند و عهد و پیمانی که این دگرگونی را نفی کند، قاعدتا بر اوهام و خیالات مبتنی است. از این رو، اصولا پیمان را برخاسته از اکنون می‌‌دانم و فکر نمی‌‌کنم مفهوم مهر و پیمان بتواند از اکنون قدمی بیرون بگذارد. همه‌‌ی قول و قرارها به نظرم چنین است.

حامد علیخانی: برای دوره‌‌ی کوتاه‌‌مدت هفت‌‌ساله هم پیمان ازدواج مبتنی بر اوهام است؟ در ازدواج و با در نظر گرفتن پیمان بازسازی‌‌شده در زروان چه نوع پیمانی می‌‌توان بست؟

شروين وكيلى: به نظرم اصولا درباره‌‌ی پیمان نمی‌‌شود زمان تعیین کرد و همه‌‌چیز به اکنون مربوط می‌‌شود. دو طرف باید به‌‌ راستی و مهر پایبند باشند و ببینند در هر اکنونی خواهان تداوم پیمان هستند یا نه. در این حالت تنها پیمان می‌‌پاید و پیموده می‌‌شود. هر لحظه هم که این عهد گسسته شد باید به هم اعلامش کنند و دادگرانه بده و بستانی که میان‌‌شان شده را متعادل کنند. وگرنه از آینده کسی خبر ندارد و کسی که قول و قراری در این مورد می‌‌گذارد احتمالا یا فریبکار است و یا درباره‌‌ی ماهیت امور نادان!

حامد علیخانی: 2-3) آیا مهر پدر به فرزند ریشه‌‌ای تکاملی دارد؟ چون به نظر فقط تامین منابع از سوی پدر ضروری می‌‌رسد و نه مهر پدری. کما اینکه پدر برای تامین منابع اتفاقا در گذر تاریخ در خانه نبوده که مهری را منتقل کند.

شروين وكيلی: 2-3) چرا، مهر پدری هم درست مانند مهر مادری است و مبنای تکاملی و حتا سیم‌‌کشی‌‌ای عصبی و ساختار مولکولی‌‌ای مشابه، بر پایه‌‌ی اوکسی‌‌توسین و وازوپرسین، دارد. به همان ترتیبی که مادر سرمایه‌‌گذاری ژنتیکی‌‌اش در فرزند را پاس می‌‌دارد، پدر هم چنین می‌‌کند؛ هرچند با ساختار و شکلی متفاوت.

حامد علیخانی: 3-3) قول به ازدواج، هرچند کوتاه‌‌مدت، یک شرایط محدودکننده به وجود می‌‌آورد که نفی‌‌کننده‌‌ی آزادی و کاهش‌‌دهنده‌‌ی مهر است. مهریه در این میان نقشی پررنگ در پایبندی ایجاد می‌‌کند.

پرسش: آیا هر گونه قول ازدواجی کاهنده‌‌ی مهر است؟ آیا شکلی از ازدواج وجود دارد که کاهنده‌‌ی مهر نباشد؟ پرسش: آیا مهریه یک امر ریشه‌‌دار است؟ چگونه نامش از مهر آمده، اما ضد مهر است؟

شروين وكيلى: 3-3) به نظر من هم ضد مهر نیست. اتفاقا قاعده‌‌ای است که نشان می‌‌دهد در ایران زنان، و نه پدرشان و قبیله‌‌شان، بر بدن خود مالک بوده‌‌اند و این را هم می‌‌دانسته‌‌اند که قدرت باروری و جوانی‌‌شان سرمایه‌‌ای اجتماعی است که صرفش می‌‌تواند با منابع اقتصادی جبران شود. پس، اصولا شکل‌‌گیری مهریه در ایران به معنای عقلانی شدن ارتباط مهرآمیز سه‌‌نفره و استقلال و احترام نقش زن در آن است. اسمش هم درست انتخاب شده است و از مهر جنسی در پیوند با پیمان اقتصادی می‌‌آید که در ترکیب با هم خانواده را ایجاد می‌‌کنند.

حامد علیخانی: به نظرتان مهریه مانعی برای خارج شدن از پیمان نیست؟ مهریه به معنای غرامت پیمان‌‌شکنی است و پیمان‌‌شکنی در همه جا نکوهیده است. جدایی دو زوج به دلایل گوناگون، مثلا اینکه یکی از آنها از کسی دیگر خوشش آمده، پیمان‌‌شکنی است که مذموم است. همین مانع از بین بردن پیمان و ماندن در مهرِ نصفه-نیمه است. پرسش: آیا این پیمان‌‌شکنی در دیدگاه زروان نکوهیده است؟

شروين وكيلى: اگر مهریه از ابتدای کار با توافق دو طرف و به صورت غرامتِ سنجیده‌‌ی فرسایشِ واردآمده به زن تعریف شده باشد، درست و دادگرانه است. گرچه این با آنچه که امروز رایج است تناسبی ندارد و برای همین هم مهریه به مفهومی منفی و نوعی کژکارکرد تبدیل شده است. اگر مثلا مجسم کنید زنی با مردی ازدواج کند و پس از ده سال زندگی مشترک بخواهد جدا شود، با منابع اقتصادی بسیار کمتری و بختهای محدودتری برای ازدواج دوباره روبه‌‌روست. این میزان تقریبی سرمایه‌‌گذاری زن در زندگی مشترک را می‌‌شود تعیین کرد و همچون غرامتی در هنگام گسسته شدن پیمان به او پرداخت. شگفت آن است که در ایران هم مقدار مهریه تقریبا بر اساس همین هزینه‌‌ها و دادگرانه تعریف می‌‌شده است. در کتاب تاریخ نهاد در عصر ساسانی بخشی درباره‌‌ی مهریه‌‌ها و حقوق زن در قوانین دوران ساسانی آورده‌‌ام که شاید خواندنش برایتان جالب باشد.

مریم خالصی: مهريه ضد مهر نيست، غرامت پيمان‌‌شكنى است. مهر يعنى پيمان و پيمان در سطح اجتماعى و حقوقى ميان زن و مرد به ازدواج مى‌‌انجامد. پس، ضد مهر نيست.

حامد علیخانی: به نظر شروین جان پیمانی است که اصولا توهمی است، چون بر اکنون استوار نیست.

مریم خالصی: پيمان در اكنون بسته مي‌‌شود. مهريه هم عندالمطالبه است. حالا اگر برخى نمي‌‌دهند، ديگر كارى نمي‌‌شود كرد!

پرویز ورجاوند: مهریه پرداخت وجه برای نکاح با کسی است و کاری به مهر ندارد.

حامد علیخانی: به نظرم اگر مهریه در اول کار پرداخت شود با این که آنقدر زیاد باشد که پرداخت آن فقط در صورت جدایی قابل تصور باشد، دو مفهوم کاملا متفاوت را می‌‌سازند. اولی پرداخت وجه برای نکاح و دومی غرامت عهدشکنی خواهد بود.

مریم خالصی: به هر حال چون پيمان با راستى پیوند دارد، نبايد مهريه‌‌اى وضع شود كه نتوان پرداخت کرد. اين ربطى به مهريه ندارد و اندازه‌‌اش با راستى و شرايط دو زوج ارتباط دارد. همه جاى دنيا قوانينى براى هر رابطه‌‌اى وجود دارد که بد هم نيست؛ دموكراسى و علم حقوق يعنى همين.

حامد علیخانی: بله، و این قواعد نهادی ضد مهر هستند.

مریم خالصی: ببخشيد، ولى پاسخ من نه است. كسى كه مهرورز است خودش مهر را مي‌‌دهد. نیازی نيست مجبورش كنند. دهش يكى از اركان مهر است؛ داد هم همچنين.

شروين وكيلى: اینها به نظرم به توافق دو طرف برمی‌‌گردد. ممکن است مردی بگوید من مهریه‌‌ای نمی‌‌دهم و زنی بگوید من حتما فلان مقدار مهریه را می‌‌خواهم. یک نقطه‌‌ی قوت قوانین ازدواج در ایران‌‌زمین (چه در فقه زرتشتی و چه فقه اسلامی، به ویژه فقه شیعه) این است که قوانین مربوط به ازدواج به حقوق خصوصی مربوط می‌‌شود؛ یعنی از جنس داد و ستد و موازی با تجارت است. این را مقایسه کنید با قوانین ازدواج در چین که به کل وابسته به نهاد خانواده‌‌ی گسترده و قبیله است و خارج از دسترس افراد یا در اروپای مسیحی که این قوانین تا همین یک قرن پیش اصولا ماهیتی استعلایی داشته و از جنس حقوق و قرارداد نبوده است.

مینا حسنی: لطفا درباره‌‌ی این گزاره توضیح ‌‌دهید که در زنان مهر بیشتر با حافظه و زمان و در مردان با رفتار و مکان پیوند برقرار می‌‌کند.

شروين وكيلى: مینا جان، بحث به واگرایی تکاملی دو جنس نر و ماده هنگام غذایابی مربوط می‌‌شود. در انسان (و همچنین شامپانزه‌‌ و بونوبو) نرها دسته‌‌های شکارچی را تشکیل می‌‌دهند و بیشتر با تعقیب و کشتن شکار منابع گوشتی را فراهم می‌‌کنند. در حالی که زنان – که به دلیل سرپرستی کودکان دامنه‌‌ی تحرک کمتری دارند و هسته‌‌ی مرکزی قبیله را در مکان می‌‌سازند – بیشتر گردآوری گیاهان و دانه‌‌های خوراکی را انجام می‌‌دهند. در نتیجه، سازماندهی عصبی مردان و زنان درباره‌‌ی مهارتهای مربوط به این دو رفتار متفاوت است. مردان مکان را دقیق‌‌تر درمی‌‌یابند و جهت‌‌یابی و هدفگیری و پرتاب اشیا و مشابه اینها را بهتر انجام می‌‌دهند. در مقابل، زنان بر درک ضرباهنگ تغییر گیاهان و به‌‌ویژه بر زبان چیره‌‌تر هستند که این آخری در اصل ابزار ارتباط مادر و کودک بوده است. در نتیجه، زنان بیشتر با زمان خطی و چرخه‌‌های زمانی و زبان و حافظه‌‌ی زبانی پیوند دارند. در مقابل، مردان بیشتر با مکان و افقهای گشوده‌‌ی حرکتی و رفتار سازمان‌‌یافته‌‌ی خشونت‌‌آمیز و سلسله مراتب سیاسی پیوند برقرار می‌‌کنند.

مریم خالصی: شروين جان، واژه‌‌ی بخت در مهر ورزيدن چه جايگاهى دارد؟

شروين وكيلى: به نظرم یک متغیر تصادفی کناری است نه شاخصی تعیین‌‌کننده. از جنس روندهای کاتوره‌‌ای حاکم بر تمام پدیدارهای طبیعی است که به اشتباه هدفمند و معنادار و مقدر و «پیش‌‌نوشته» پنداشته شده است.

مریم خالصی: به شكست تقارن ارتباطى دارد؟

شروين وكيلى: بهتر است با این واژه رمزگذاری‌‌اش نکنیم. به لحاظ فیزیکی هر رخدادی نوعی شکست تقارن است، حتا اگر کاتوره‌‌ای باشد. پس، این کلمه را بهتر است نگه داریم برای بی‌‌تقارنی‌‌های درونزادی که خود سیستم برمی‌‌گزیند.

پرویز ورجاوند: مولانا به خدا مهر می‌‌ورزید یا عشق؟

علیرضا کسمایی مقدم: فکر نمی‌‌کنید این پرسش ایراد دارد؟

پرویز ورجاوند: ممنون می‌‌شوم، اگر ایرادش را بفرمایید.

علیرضا کسمایی مقدم: چون‌‌که جفت احولانیم ای ثمن، واجب آمد احولانه دم زدن! تصور اسطوره‌‌ای خداوند با نگاه مولانا فرق می‌‌کند. شما صحبت از من و دیگری می‌‌کنید، در حالی که اینجا فقط جوشش حس وحدت است.

پرویز ورجاوند: بنده‌‌ی احول چرا نباید بپرسم که که این جوشش حس وحدت ایشان عاشقانه بوده یا مهرورزانه؟!

علیرضا کسمایی مقدم: قطعا مهرورزانه است.

شروين وكيلى: پرویز جان، چون از دل مولانا کسی خبر ندارد، شاید بشود پرسشت را این گونه صورتبندی مجدد کرد: «گفتمان مولانا در این باره بیشتر عشق را تبلیغ می‌‌کند و شرح می‌‌دهد یا مهر را؟ چنین صورتبندی‌‌ای خوب است به نظرت؟

پرویز ورجاوند: شروین جان، در هر صورت مولانا تمام عمر و وجودش را روی سوز و گدازهایی گذاشت و هفتاد من کاغذ مثنوی را هم به شرح آن پرداخت. حال چرا نمی‌‌شود دانست که کار او مهرورزی بوده یا عشق‌‌ورزی؟

شروين وكيلى: اتفاقا گمان می‌‌کنم بشود اینها را از هم تفکیک کرد؛ یعنی جالب آن است که مولانا هم بیش از آن که ارتباط خودش با خداوند را تعریف کند، خودِ مفهوم عشق و مهر را در جلوه‌‌های متفاوتش صورتبندی کرده است. این صورتبندی هم به‌‌نسبت دقیق است. خلاصه اگر بخواهم بگویم، به نظرم مولانا به‌‌روشنی میان مهر و عشق جدایی‌‌ای پنداشته و هر دو را با دقت صورتبندی کرده است. شگفت اینکه نمادهای مربوط به مهر (شیر، خورشید، کلاه شکسته و …) را با دقت درباره‌‌ی مهر بیشتر به کار برده و نمادهای مربوط به عشق (بیماری، جنون، سودا، اندوه و …) را به عشق منسوب کرده است. در کل مثنوی بیشتر درباره‌‌ی عشق و دیوان شمس درباره‌‌ی مهر است. مثلا داستان بیماری کنیزک در دفتر اول شرح عشق است و اشاره‌‌هایش به ارتباط خودش و شمس را در غزلیات مهر شرح می‌‌دهد.

پرویز ورجاوند: گفتی که مهر پیمان را نیز به همراه دارد. می‌‌بینیم که دینها بر مبنای گونه‌‌ای پیمان با خداوند پایه‌‌گذاری شده‌‌اند. آیا با وجود یک طرف غایب باز هم پیمان داریم و آیا چنین پیمانهای زورکی‌‌ای هم مهربانانه است؟

شروين وكيلى: پرویز جان، این به نظرم استعاری است؛ یعنی نمادهای مربوط به مهر چندان نیرومند است که، مانند نمادهای مربوط به خانواده، مدام همه جا به کار گرفته می‌‌شود و هنگامی‌‌که علامتی بیرون از بافت متنی‌‌اش مورد ارجاع واقع شود، به استعاره تبدیل می‌‌شود. به همین ترتیب مهر ورزیدن به خداوند و به میهن و به درختِ درون باغچه و به کوه دماوند هم به نظرم استعاره‌‌هایی است که به حالتهای روانی‌‌ای متفاوت، هرچند هیجانی و مثبت و با شکوه و …، اشاره می‌‌کند. به همان شکلی که پاپ واقعا پدر مومنان نیست و مادرها و خواهرهای مقدس در صومعه ارتباطی ژنتیکی با هم ندارند.

مریم خالصی: شروين جان، آيا مهر در انديشه‌‌ی ايرانى به وحدت وجود مي‌‌رسد؟

علیرضا کسمایی مقدم: «من شدم عریان ز تن، او از خیال / می‌‌خرامم تا نهایات‌‌الوصال».

شروين وكيلى: مریم جان، ماجرا اینجاست که ما یک اندیشه‌‌ی ایرانی واحد نداریم. عشق در اندیشه‌‌ی حروفیان و عرفان خراسانی به وحدت می‌‌رسد. در آرای برخی‌‌ها، مانند عین‌‌القضات و مولانا، عاشق و معشوق استقلال خود را نگه می‌‌دارند. گفتمانها در این باره فراوان است و همه‌‌شان هم ایرانی هستند.

کیانا دیدار: به نظرم، هرچند شاید اشتباه باشد، مردها امکان این را دارند که تا سنین بالا و پیری هم برای زنان بسیار جوان‌‌تر از خود، جذاب باشند. در صورتی‌‌که، با در نظر گرفتن توانایی باروری، زنها زمان خیلی کمتری دارند تا بخت انتخاب شریک جنسی را داشته باشند. پس از هر بار آبستنی و شیردادن هم آسیبهای بسیاری به بدن بیشتر آنان زده می‌‌شود و ممکن است بخت پیدا کردن شریک جدید برایشان کمتر بشود. با این شرایط انتخاب سری و حدود هر هفت سالِ یک شریک چندان گزینه‌‌ی بهینه‌‌ای به نظر نمی‌‌آید. این شرایط به نظر من در هر رابطه‌‌‌‌ای دورنمایی از تنهایی جنسی در سنین بالاتر را برای زن‌‌ها خواهد داشت. با توجه به اینکه اگر مردی بتواند منابعی کافی فراهم کند، طبعا می‌‌تواند زن‌‌های بسیاری را بارور کند و ژنوم خود را در بیشتر از یک زن تکثیر کند. بنابراین، ترجیح دادن بچه‌‌ی پسر به دختر برای والدین انتخابی منطقی‌‌ نیست؟

شروين وكيلى: کیانا جان، درباره‌‌ی مورد اول درست می‌‌گویی و برای همین در ازدواج مرد به زن مهریه می‌‌دهد و نه برعکس، که به نظرم قاعده‌‌ا‌‌ی دادگرانه بوده است. چون زن بوده که با صرف عمر و زایمان بخشی از سرمایه‌‌ی جنسی‌‌اش را از دست می‌‌داده است. درباره‌‌ی ترجیح فرزند پسر به دختر، این ویژه‌‌ی جوامع سنتی کشاورز است که در آنها مرد نیروی کار بهتری بر زمین و نیز نیروی جنگی اصلی در میدان نبرد است و اقتدار خاندان را با این دو فعالیت تضمین می‌‌کند.

کیانا دیدار: مهریه شاید مشکلی را که به نظر من هست، تا حدی حل کند. ممکن است بعضی از مردها توان پرداخت مهریه را نداشته باشند، در صورتی که بیشتر زنها این هزینه‌‌ی بدنی را پرداخت می‌‌کنند. همچنین اگر امکان داشتن شریک جنسی در سنین بالا کم باشد، آیا راه ‌‌حل رهایی از تنهایی سبب از بین بردن این خواست نمی‌‌شود؟ مانند اینکه از کودکی به دخترها یاد داده‌‌ایم که چنین خواستی اشتباه است و نباید بهش فکر کنند.

شروين وكيلى: اصولا به نظرم این خطای بزرگی است که فکر کنیم مهر یا عشق یا ازدواج دارویی برای رفع تنهایی است. انسان سرشت و ذاتش تنهاست و اینها تنهایی را -که موهبتی است و نه نفرینی- چاره نمی‌‌کند.

حامد علیخانی: می‌‌پذیرم که زنان در دوران پیری برای مردی ممکن است جذابیت جنسی نداشته باشند و فرضیه‌‌ی ارتباطهای سری شاید به ضرر زنان و به نفع مردان باشد، اما آیا ازدواج دائمی به گونه‌‌ای که امروز هست تحمیلی تاریخی از سوی زنان به مردان نبوده است؟ زنانی که از دیدگاه زروان بناکننده‌‌ی قواعد نهادی هستند، شاید در اینجا موفق شده‌‌اند!

کیانا دیدار: شاید این‌‌طور بوده باشد، اما اگر چنین بوده احتمالا این تحمیل منافعی داشته که پایدار مانده است.

ثریا خنجری: گرچه به احتمال بسیار زیاد و خیلی نزدیک به یقین مردها هم در دوران پیری چندان جذابیت جنسی‌‌ای ندارند، فقط بسیار گوگولی و مهربان‌‌تر هستند.

شروين وكيلى: تا حدودی گمان می‌‌کنم چنین بوده است، اما زیربنای اقتصادی روشنی هم دارد که توجیهش می‌‌کند. پس، همیشگی بودن ازدواج مانند انحصاری بودن روابط جنسی نتیجه‌‌ی منطقی روابط اقتصادی حاکم بر خانواده است و ارتباطی با مهر ندارد و به زورِ نهاد با مشتقی مختل از مفهوم مهر چفت و بست شده که همان عشق باشد.

علیرضا کسمایی مقدم: به نظر شما ازدواج یک ضرورت اجتماعی و در بیشتر موارد ضد مهری است؟

شروين وكيلى: گرچه می‌‌تواند مهر را هم در خود نگه دارد، اما اغلب نمی‌‌کند. خانواده به هر صورت پایه‌‌ای‌‌ترین نهاد جامعه است و باید وجود داشته باشد. قواعد و ساختارش به نظرم باید بازبینی شود و به شکلی عقلانی مورد بازاندیشی قرار گیرد.

علیرضا کسمایی مقدم: می‌‌شود درباره‌‌ی ازدواج سفید هم نظر بدهید؟

شروين وكيلى: ازدواج سفید و چیزهایی شبیه به این جایگزین‌‌هایی موضعی و مقطعی است که به دلیل معیوب شدن و ناکارآمد شدن نهاد خانواده پدیدار شده است. قاعدتا اینها باید با شکلی تازه از خانواده جایگزین شود که سیال‌‌تر و پایدارتر باشد و بازی‌‌های برنده-برنده را بهتر ضمانت کند که همیشه تضمین در اکنون منظور است.

علیرضا کسمایی مقدم: فکر می‌‌کنم عصب‌‌شناسان چندان با تقسیم روان به خودآگاه و ناخودآگاه موافق نباشند. هرچند بحثی طولانی را می‌‌طلبد، نظرتان را به‌‌طور کلی می‌‌خواهم بدانم.

مریم خالصی: يادآوری می‌‌کنم که درباره‌‌ی رشن و سروش، دو ايزد همكار مهر، بخوانيد. مهر تنها عاطفه و هيجان نيست. كتابهايى كه از كريستين سن ترجمه شده و اوستا و شاهنامه و کتاب ايزدان شروين جان در این باره هستند.

علیرضا کسمایی مقدم: من این هفته دو بار توانمندیهای شروین عزیز را تحسین کرده‌‌ام. خواستم یادآوری کنم که افزون بر اوکسی‌‌توسین و وازوپرسین، پرولاکتین هم در مهرورزی اثرگذار است!

 

 

ادامه مطلب: نشست ششم: خواست، میل و هدف‌‌گذاری: میل و خواست 1399/05/13

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب