دومین نشست دورهی آموزشی نظریهها و رویکردها در روانشناسی خودانگاره برگزار شد. این نشست روز ۱۵ امرداد ۱۳۹۱ در موسسهی ماهان برگزار شد.
دکتر شروین وکیلی در این نشست به روانکاوی فروید پرداخت.
به گفته او سابقه روانشناسی در ایران بسیار زیاد است و با کلیدواژه «علمالنفس» که معنی آن نزدیک به روانشناسی امروزی است، ولی اولین اشاره به روانشناسی در دیدگاه مدرن، مربوط به کانت، فیلسوف ساختارمداری بود که از مدل پزشکی بقراط برای شکلبخشیدن به روان استفاده کرد. بقراط، فیزیولوژی اولیه را بر اساس تقسیمبندی چهارتایی خود از مزاجها شکل داده بود؛ سوداوی، صفراوی، دموی و بلغمی. کانت بر این مبنا روان را متشکل از عناصری دانست که ممکن است یکی از آنها بر فرد، غالب باشد که نشاندهندهی خلقوخوی روانی اوست. وونت هم در مقالهی «عناصر روانشناسی فیزیولوژیک» به کانت ارجاع داده است. این شیوهی نگرش ادامه پیدا میکند و فروید که پایهگذار روانشناسی تجربی است در سه بخشی کردن ساختار روان -که متاثر از دیدگاه تقدس تثلیث مسیحی است- از آن بهره جسته.
بنابراین، الگوی بخشکردن روان به قطبهای متفاوت و فرض اینکه خصوصیتهای روانی -وابسته به دلایل فیزیولوژی- در یکی هست و در یکی نیست، کانت چهار عنصر بقراط را عقلانی کرده، ولی علمی نکرده است. فروید هم در اواسط قرن بیستم به همین شیوهی ابتدایی، مفهوم روان را در سطح روانشناختی و در زمینهی فکری وونت صورتبندی کرد. به همین دلیل در این نشست، زندگی و اندیشهی او به عنوان پیشگام عرصهی روانکاوی بررسی میشود.
زیگموند فروید در ۱۸۵۶ در فرایبورگ اتریش و در خانوادهای یهودی به دنیا آمد. پدرش بازرگانی بود که با مادر فروید -سومین همسرش- 20 سال تفاوت سنی داشت. او اولین فرزند در زنجیرهی هشتتایی از خواهر و برادران تنی خود بود. نقطهی شروع زندگی فروید و نوع رابطهای که با افراد خانوادهاش داشته به این دلیل اهمیت دارد که نشان میدهد، آموزههای او بر مبنای چه ریشهای شکل گرفته است. در ۱۸۶۰ پس از ورشکستگی پدر به وین نقل مکان میکنند و بعد از آن، فروید در این شهرِ پر از اتفاقات علمی ساکن میشود. در ۱۸۷۳ شروع به خواندن پزشکی می کند، در ۱۸۸۲ پزشک شده است و در ۱۸۹۲ پزشک و پژوهشگر نامداری است.
تا ۱۸۹۲ دستگاه روانی بر اساس دادههای زیستشناختی یا جامعهشناختی یا حتی فلسفی تبیین میشد، ولی فروید -متاثر از دیدگاه نیوتونی- متغیرهای روانی را با رویکردی مکانیکی و در سطحی پایین، بر مبنای عصبشناسی ابتدایی تفسیر کرد. در همین سال، چرخشی جدی در دیدگاههای فروید روی میدهد که دلیل آن تاثیرات اعتیاد به کوکایین و پیامدهای روانرنجورانهاش بوده است. او که در مقالهای از مصرف کوکایین هواداری میکند و حتی برای بیمارانش هم آن را تجویز میکند، مبتلا به عوارضش میشود. به خاطر شیوهی مصرف که از طریق استنشاق از بینی است، دماغش عفونی میشود و فیلیس دوست پزشک فروید -که او هم دوستار مصرف کوکایین بوده- بارها بر روی دماغ فروید عمل جراحی انجام میدهد.
به هر حال، فروید در انجمن روانکاویای که تاسیس میکند و اعضایش از هواداران او بودهاند، به شیوهای تند و یکسونگرانه رفتار میکند و نوشتههایش پس از این دوره از لحاظ سطح علمی تنزل پیدا میکند. در کتاب «موسی و یکتاپرستی» که راجع به فروید است و به فارسی هم ترجمه شده، نگاه متعصب و تاثیر آرای یهودیت در آن مشهود است. فروید پیش از مرگ بخشی از نامهها و اسنادی را که به شیوهی زندگیاش مربوط میشود را از بین میبرد تا همانطور که خود میخواسته در تاریخ ثبت شود. اِروینگ استون احتمالا بر اساس همین دید کلاسیک زندگینامهی او را نوشته است.
فروید کلمهی روانکاوی را برای نخستین بار در سال ۱۸۹۶ در آثار خود به کار میبرد. کلیدواژههای کاربردی او بیشتر ریشهی یونانی و لاتین دارند، چون در آن زمان، ساختار فلسفی زبان آلمانی تازه شروع به شکلگرفتن کرده است و هنوز یک زبان جدی تلقی نمیشود. در سال ۱۹۰۰ دستگاه نظریاش دربارهی چیستی روان معرفی میشود. او کتاب «تفسیر رویا» را در همین سال به نگارش درمیآورد که به گفته خودش مهمترین اثرش است و اولین کتاب جدی در پارادایم روانکاوی محسوب می شود. در آن رویاهای خود را هم به عنوان یک سوژه مورد بررسی قرار میدهد و تصویر اغراقآمیزی از خود به عنوان مسیح نجاتبخش بشریت ارائه میدهد. مدعی است مبدع مفهوم خودآگاهی است، که البته چنین نیست. پیش از او هارتمن در کتاب «فلسفهی ناخودآگاه» خود به این مفهوم اشاره کرده است و هابز و لاک هم در انگلیس به آگاهی و ادراک پرداختهاند. در هر صورت او خودانگاره یا شالودهی من را خیلی متاثر از ناخودآگاه میداند. فروید ایدهی تداعی آزاد را هم به خود منسوب دانسته که پیش از او فرانسیس گالتون پژوهشهای زیادی در مورد آن انجام داده است. از مواردی که فروید در این کتاب برای اولین بار بیان میکند وجود نیروی جنسی در کودک، وجود میل برای زنای با محارم و نیز میل به کشتن والد در انسان است. پیش از فروید به میل توجه شده ولی مثالهای افراطی فروید در مورد میل به این شکل مطرح نشده بود. فروید مدعی است که به دلیل مطرحکردن این افکار طرد شده که این مطلب واقعیت ندارد. در حقیقت او وجود امیال را به صورت خیلی افراطی به رسمیت شناخت و مطرحکردن آنها را در تابوها مورد تاکید قرار داد.
فروید یک روانشناسی تکوینی پیشنهاد میکند. از نظر او روان به سه بخش تقسیم میشود: اید یا نهاد، ایگو و سوپر ایگو. نهاد بر اساس اصل لذت بنا شده و شکل زیستشناختی میل است که گرایش به چیزها دارد و از نوزادی قابل پیگیری است. در این دوران اولیه که من هنوز نهاد است، بین میل و ارضای آن تمایزی نیست. در مرحلهی بعدی دستیابی به لذت با شرایطی امکانپذیر میگردد که والد تعیینکنندهی این شرایط است. بنابراین میل و اصل لذت بیواسطه شروع به فروپاشی میکند و اصل واقعیت جهان خارج شکل میگیرد و نهاد درمییابد که سوپرایگویی وجود دارد که شرطگذار است. ایگو یا من از نظر فروید خیلی مورد تاکید نیست، بعد از او دخترش آنا فروید روی مفهوم من کار کرده است. در این گذار، تعادل اصل لذت و اصل واقعیت به دو شیوه انجام میشود؛ سرکوب میل که به اختلال و فشار روانی میانجامد و تعویق لذت برای ارضای با تاخیر میل.
از نظر فیزیولوژی، فروید میل را از جنس مایع حیاتیای میداند به اسم لیبیدو که در کل بدن در جریان است و سیر آن، مراحل مختلف دارد؛ دهانی، مقعدی و احلیلی. تابوشکنی فروید در مرحلهی تناسلی است که شروع آن را در دوسالگی میداند. قبل از او بچهها تا پیش از رسیدن به سن بلوغ معصوم انگاشته میشدند، ولی فروید نه تنها برای آنها گرایش جنسی قائل است بلکه آن را از نوع دیگرآزارانه هم میداند که تا سن بلوغ سرکوب میشود و بعد از آن آزاد میشود و شخصیت فرد را شکل میدهد.
اعتقاد فروید بر این است که با تمرکز روی روانکاوی بیماران باید ذهن سالم را شناخت. روش درمان او رخنه به ناخودآگاه و بیرونکشیدن دلایل سرکوب از آن با شیوههای زبانی است، مانند لغزش زبانی و تداعی آزاد. علاوه براین تاکید زیاد او روی رویا است که تا آن زمان برای درک «من» به رسمیت شناخته نمیشد، ولی فروید روششناسی تحلیل رویا بر اساس زبان دارد، هر چند متدولوژی ثبت رویاهای خود فروید به دلیل تعویق یکهفتهای ثبت رویاها و تحریف احتمالی آنها در ذهن ایراد دارد.
نظریهی فروید در زمینهی آگاهی بر این اساس است که من از واقعیت رویگردان است و برای تحریف آن، خودآگاه توسط ناخودآگاه زیرک به چهار روش اغفال میشود؛ فشردهسازی، جابهجایی، اغراق یا دراماتیزهکردن و نمادگذاری عمومی. این فشار هنگامی روی من کم میشود و روند سالمسازی روان شکل میگیرد که بتوانیم به ناخودآگاه دسترسی پیدا کنیم و دریابیم چه خواستی و چگونه سرکوب شده است. روان سالم، روانی است که استرس نداشته و در اصطلاح به کاتارسیزم یا پالایش دست یافته باشد. در این بین، من زنجیرهای از تحریفهاست که از مکر ناخودآگاه به وجود میآید، ولی روان سالم میتواند این مکر را دریابد.
یکی دیگر از کلیدواژههای فروید Complex یا عقده است. در فرایند عادی رشد روانی به طور حتم سرکوب میل انجام میشود که به تولید عقده میانجامد و از ابتدا در روان انسان شکل میگیرد؛ هر بچهای به والد ناهمجنس خود عقده دارد، در پسر عقدهی اودیپ و در دختر عقده الکترا. زن هم از دیدگاه فروید به عنوان وضعیت ناقصی از مرد تحلیل میشود که به دلیل نداشتن احلیل عقدهی اختگی پیدا میکند. او به عنوان بنیانگذار دانش روانکاوی به طور کامل مردگراست و برای جنسیت نرینه خیلی اهمیت قائل است. شیوهی فروید در تحلیل مشابه سنت کاتولیکی است که اعتراف به گناه را محور قرار میدهد، با این تفاوت که گناهان به رسمیت شناخته نمیشوند بلکه مفاهیم جنسی ارزش پیدا میکنند. در واقع به نظر میرسد که این روش خیلی ارتباط سطحیای با سوژه برقرار میکند.
به هرحال روانکاوی از خوشههای بارور فرهنگ امروز است که در زمینههای متنوعی وارد شده است و انبوهی متن قابل بررسی تولید کرده، اما اینکه تا چه مقدار واقعی و کاربردی است جای شک دارد.