1.
واژهنامهی نظریهی سیستمهای پیچیده
گوشزد
کليدواژگان کاملاً بازتعريف شده و تعريفِ ارائهشده، چيزى است که از ديدگاه پيشنهادىِ ما برمىآيد و ممکن است در متون ديگر، تعريفهایى متفاوت براى اين کليدواژگان وجود داشته باشد. با وجود اين، محتواى بخش عمدهى اين تعاريف با آنچه که در ساير ديدگاههاى سيستمى وجود دارد، مشترک است. کليدواژگانى که توسط نگارنده وضع شده است و تنها در مدلِ کنونىِ ما کاربرد دارد، فاقدِ برابرنهادِ انگليسى است.
آشوب (chaos): رفتار سيستمى است که به صورت تناوبى، شبهتناوبى و متعادل رفتار نکند.
آشيان (niche): مجموعهای از رخدادهاست که منابع مورد نياز سيستم براى بقا را تامين کند.
آگاهى (awareness): بازنمايى نمادينِ خود و محيط در سيستمهاى خودزاينده است به شکلى که تداوم فرآيندهاى منتهى به بقا در آنها ممکن شود.
آنتروپى (entropy): مقدار بىنظمى موجود در سيستم است که در قالبِ يکنواختى و تقارن جلوه مىکند.
ابرچرخه (hypercycle): مجموعهاى خودارجاع و پيچيده از عناصر است که توسط روابطى به هم تبديل مىشوند.
ارتباط (communication): تبادل اطلاعاتىِ ميان دو سيستم است که معمولاً از مجراى تبادل نمادها و معانى صورت مىگيرد.
ارجاع (reference): رابطهى ميان نمادها با پديدههاى بازنمايىشده در سيستم است.
ارزشِ اطلاعات (information value): برابر با نقش آن در ايفاى فرآيندهاى سيستم است.
انتخاب طبيعى (natural selection): روندى دایمى است که در جريان آن، شکستخوردگانِ رقابت بر سر منابع، با محيط به تعادل مىرسند.
انتظار (expectation): ايجاد معنا از راه بازنمايى وضعيت مطلوب.
بازخورد (feedback): برونداد خاصى از سيستم است که بتواند بار ديگر به عنوان درونداد به سيستم بازگردد.
بازنمايى (representation): تصويرى است که از مِهرَوَند در سيستم منعکس مىشود.
برخال (fractal): ساختارى است که دو خاصيتِ ديفرانسيلناپذيرى و خودهمانندى را دارا باشد.
برونداد (output): عناصرى از سيستم است که به محيط وارد مىشود.
بقا (survival): پايدارىِ مرز ميان سيستم و محيط و تداوم ساختار و کارکرد درونى سيستم است.
تحويلگرايى (reductionism): باور به اين که کل، تنها به مثابهی مجموعهاى از عناصرِ سازندهاش اعتبار دارد؛ يعنى اعتقاد به اين که کل، چيزى نيست جز مجموعهى اجزا.
تخصص (specialization): تعميمِ مرزبندىِ سيستم-محيط به کارکردهاى درونى سيستم است.
تعادل (equilibrium): تبعيت پويايى سيستم از پويايى محيط است؛ یعنی آنچه با مرگ رخ میدهد.
تعميم (generalization): تمرکز بر شباهتها و ناديدهانگاشتنِ تفاوتها براى استنتاجِ انتظارها از مشاهدههاست.
تقارن (symmetry): خاصيت سيستمى است که در اثر تبديلى خاص نسبت به محورى مشخص، تغيير نکند.
تمايز (differentiation): تعميمِ مرزبندىِ سيستم-محيط است به ساختارهاى درونى سيستم.
جذبکننده (attractor): نقطهاى بر فضاى حالت است که خطراهه را به سوى خود جذب کند.
جفت متضاد معنايى (جم): زوجى از معنا/نمادهاست که به حضور و غيابِ يک رخداد ارجاع کند.
حافظه (memory): بخشى از ساختار است که براى نگهدارىِ اطلاعات کاربردى تخصصیافته است.
حالت (phase): ساختارى است که قواعد تقارنىِ خاصى در گسترهى آن مصداق داشته باشد.
حشو (redundancy): شکلى از اطلاعات است که به دليل تکرارىبودن، حضور یا حضورنداشتنش براى سيستم یکسان تلقى شود.
خطراهه (trajectory): مجموعهاى از نقاطِ فضاى حالت است که رفتار سيستم در مسير زمان را نمايش دهد.
خودآگاهى (consciousness): شکلى از پردازش اطلاعات است که در جريان آن سيستم، بازنمايى خودش از خود را همچون بازنماییاش از محيط رمزگذارى مىکند.
درجهى آزادى (degree of freedom): تعداد ابعاد فضاى حالت سيستم است که دامنهى انتخابهاى پيشاروى خطراهه را تعيين مىکند.
درونداد (input): عناصرى از محيط است که به سيستم وارد مىشود.
دوشاخهزايى (bifurcation): پيدايش نقطهاى تقارنى بر خطراههى سيستم است، به طورى که ادامهى مسير سيستم توسط متغيرهاى مشخص بيرونى و قوانين حاکم بر آنها قابل پيشبينى نباشد.
رابطهى بازگشتى (recursive): زنجيرهاى از روابط در نظامهاى خودارجاع است که مانند چرخهاى بر روى خود بازگردد.
رخداد (event): عنصرى با مجموعهاى از روابط متصل به آن است که به عنوان واحد ساختارىِ سيستم عمل کند.
زيرسيستم (subsystem): سيستمى است که محيطش سيستمى ديگر باشد و براى انجام فرآيندى خاص تخصص/تمایز یافته باشد.
ساختار (structure): شيوهى قرارگرفتن عناصر سيستم در کنار هم و نوع روابط ميان آنها است که با روش همزمانى نگريسته شود.
سازگارى (adaptation): رفع تنش است از راهِ طردکردنِ وضعيت موجود و حرکت به سوى وضعيت مطلوب. در اين وضعيت کارکرد بر ساختار و کنش بر رخداد چيره مىشود.
سلسلهمراتب (hierarchy): تفکيکشدنِ سطوح گوناگونِ پردازش اطلاعات در سيستم است که به تمايز فرآيندهایى با مقياسهاى متفاوت منتهى مىشود.
سيستم باز: سيستمى که هر سه نوع عنصر ماده/انرژى/اطلاعات را با محيط تبادل کند.
سيستم بسته: سيستمى که فقط انرژى/اطلاعات را با محيط بيرونىاش تبادل کند.
سيستم تکاملى: سيستمى خودزاينده است که داراى زيرسيستمِ همانندساز باشد، در جريان همانندسازى اشتباه کند و زير تاثير انتخاب طبيعى قرار گيرد.
سيستم خودارجاع (self-reference): سيستمى است که خود را نیز بازنمايى کند و فرآيند شکستِ پديده و رمزگذارى را در مورد ساختار و کارکردِ خود هم به کار گيرد.
سيستم خودزاينده (autopoietic): سيستمى است که با تبادل دايمىِ عناصر با محيط، روابط خود را پايدار نگاه دارد و با رهاکردنِ رخدادها، کنشهایش را پيچيدهتر سازد.
سيستم خودسازمانده (self-organizing): سيستمى است که اطلاعات درونى خود را در مسير زمان افزايش دهد.
سيستم (system): مجموعهاى است از عناصر که از جنس ماده، انرژى و اطلاعات ساخته شده باشد و توسط روابطى به هم مربوط باشد و به همين دليل با حد و مرزى از محيط پيرامونش جدا شود.
سيستم منزوى (adiabatique system): سيستمى است که هيچ تبادلى با محيط نداشته باشد.
شايستگى (fitness): بخت یا قدرتِ سيستم است براى حفظ آشيان و تداوم بقا.
شکست پديده: راهبردى است که دستگاه شناختىِ حسى/عصبىِ ما، مهروند را در جريان آن، به پديده/چيزهایى شناختنى و فهميدنى تجزيه مىکند.
شکست تقارن (symmetry breaking): ورود خطراهه به يکى از مسيرهاى پيشارويش است که به انتخاب يک گزينهى رفتارى توسط سيستم و زايش اطلاعات مىانجامد.
عليتگرايى (causal determinism): باورى است برخاسته از تحويلانگارى، مبنى بر اينکه رخدادها محصول روابطى ساده، سرراست، تکرارى و قانونمند ميان عناصرِ معمولاً مادی است.
فرآيند (process): زنجيرهاى از کارکردهاى متصل به هم است که در جايگاه ساختارىِ تفکيکيافتهاى ظهور مىکند و مجموعهاى از ورودىها را به خروجىهایى متصل مىکند.
فضاى حالت (phase space): فضاى چند بُعدىِ فرضىاي است که هر بُعدش، تغييرات يکى از متغيرهاى حاکم بر رفتار سيستم را نمايش دهد.
فضاى حالت مجاز: مجموعه نقاطى از فضاى حالت است که خطراههى سيستم، امکان عبور از آنها را دارد.
کارکرد (function): شيوهى تحول عناصر و روابط سيستم در مسير زمان است به طوری که به برآوردهساختنِ هدفى يا حل مسئلهاى منتهى شود.
کرانمندى: محدودبودنِ ساختار به مرزى مشخص است که بر روى خود بسته شود.
کنش (action): رابطهای است که با مجموعهاى از عناصر مرتبط باشد و به عنوان واحد کارکردىِ سيستم عمل کند.
گذار حالت (phase transition): تبديل مجموعهاى از قواعدِ تقارنى به مجموعهاى ديگر است که به گذارِ یک حالت پايدار به حالت پايدار ديگرى منتهى شود.
گريز: رفع تنش است از راه ناديدهگرفتن وضعيت مطلوب و حفظ وضعيت موجود. در اين حالت ساختار بر کارکرد و رخداد بر کنش چيره مىشود.
مشاهده (observation): ايجاد معنا از راه بازنمايىِ وضعيت موجود و رخدادهاست.
معنا (meaning): شکلى از پردازش اطلاعات با ارزش است که نمادها را به فرآيندهاى سيستم پيوند مىدهد.
منابع (resources): مجموعهی رخدادهايى است که سيستم براى تداوم بقای خود به آنها نياز دارد.
مهروند: هستىِ پويايى مستقل از ذهن شناسنده است.
نماد (symbol): برچسبى که ردهاى از فرآيندهاى مربوط به بازنمايى پديدهى خاصى را مشخص مىکند و هنگام پردازش اطلاعات به عنوان رمزِ خلاصهشده، جايگزين آن مىشود.
نوسان (fluctuation): تحول دايمىِ ساختار و نوسازى هميشگى کارکردِ سيستم زير فشار تنش محيطى است.
نوفه (noise): شکلى از اطلاعاتِ تصادفى و کاتورهاي است که به دليل پيوندنخوردن با فرآيندهاى پردازش اطلاعات در سيستم، به عنوان اطلاعات رسميت نمىيابد.
همافزايى (synergism): فرآيندى است که در طى آن پردازش اطلاعات در سيستمهاى خودزاينده، به زايش کنشها و رخدادهاى نوظهور در سطوح بالاترِ پيچيدگى منجر مىشود.
همريختى (isomorphism): محصول تعميم شباهت ساختارى يا کارکردى يک سيستم به سيستمى ديگر است.
آقای دکتروکیلی در روی چلد کتاب خرد بودایی،نوشته اند،،جلدچهارم،،ببخشید،اون سه جلد چی بوده وکجاهستن؟؟
مجموعه کتابهای تاریخ خرد
۱- زند گاهان
۲- تاریخ خرد ایونی
۳-افلاطون: واسازی یک افسانهی فلسفی
۴- خرد بودایی
۵- برگردان و زند دائو دِه جینگ
۶- ارسطو