1. ردهبندى بر مبناى قلاب
الف) نوع قلاب – منشها را بر حسب نوع قلاب مىتوان به دو دستهى مثبت و منفى تقسيم كرد:
منشهاى مثبت: كانون ارجاعشان قابل ترجمه به لذت است. یعنی با افزایش قدرت و بقا و لذت و معنا پیوند دارد. اين منشها معمولاً به رفتارى فعال مىانجامند. حضور اين منشها گشوده شدن فضای حالت رفتارِ حاملشان را به دنبال دارد و گزينههاى رفتارى جديدى را در اختيار وى قرار مىدهد. بخش مهمى از منشهاى داراى قلاب مثبت با قمارهايى رفتارى سر و كار دارند كه مىتواند به افزايش چشمگير لذت، يا بروز رنج بينجامد. به عبارت ديگر، بسيارى از قلابهاى مثبت تمایل به داو بستن، یا همان ريسكپذيرى، را در حاملشان افزايش مىدهند. جمهاي (جفتهای متضاد معنايى) رايج در اين منشها عبارتند از: برد/ باخت، پيروزى/ شكست، كنجكاوى/ تخيل و به طور كلى پرسشهايى با این قالب: «چگونه مىتوان… را انجام داد؟».
منشهاى مربوط به بازى، كنجكاوى علمى، آفرينش هنرى، جوكها و شوخىها، و عناصر ادبى همگى از منشهاى دارندهى قلاب مثبت هستند.
منشهاى منفي: منشهايى كه قلاب منفى دارند، در كانون ارجاع معنايىشان رنج یا امور مترادف با آن در سایر سطوح فراز (مرگ، ضعف، پوچی) را دارند. اين منشها بيشتر به خطرها و تهديدهاى موجود در محيط پيرامونى سيستم مربوط مىشوند و رفتار فرد را طورى سازماندهى مىكنند كه از مخاطره پرهيز كند. به اين دليل منشهاى داراى قلاب منفى معمولاً با انفعال، وارد نشدن به بازيهاى داراى داوهاى كلان، و كنارهگزينى از محيط همراه است. اين منشها فضاى حالت رفتار فرد را منقبض مىكنند و تعداد گزينههاى در دسترس وى را كاهش مىدهند. آنان به تمايزهاى معنايىِ مجاز/ غيرمجاز، بيمارگونه/ سالم، عاقلانه/ ديوانهوار، مجرمانه/ غيرمجرمانه، و شايسته/ ناشايسته ارتباط دارند، یعنی متغیرهایی که میتوانند به هنجار/ ناهنجار فرو کاسته شوند. آنچه فوكو زير عنوان نهادهاى انضباطى (بيمارستان، تيمارستان و زندان) مورد كاوش قرار داده است، در واقع، پيامدهاى نهادينه شدن منشهاى داراى قلاب منفى هستند. معمولاً منشهاى اين رده با پرسش «چگونه مىتوان از… پرهيز كرد؟» پيوند دارند.
منشهاى مربوط به قواعد بهداشتى، تابوهاى اجتماعى، مناسك مربوط به پرهيز غذايى و جنسى، آداب معاشرت، و ممنوعيتهاى اخلاقى و حقوقى داراى قلاب منفى هستند. رسمِ سبت يهوديان – كه بر مبنايش در روز شنبه هيچ كارى (حتى آشپزى) نمىكنند – يك منش داراى قلاب منفى است. در مقابل يك دستور آشپزى را مىتوان منشى با قلاب مثبت دانست.
ب) نوع لذت – چنان كه گفتيم، سه نوع لذت را مىتوان در سطح روانشناختى تشخيص داد. منشها را بر مبناى آن كه قلابشان به كدام يك از اين سه نوع لذت مربوط باشد مىتوان به سه دستهى زيستى، دروغين و راستين تقسيم كرد. ناگفته پيداست كه در هر مجموعه هر دو نوع منشهاى داراى قلاب مثبت و منفى را مىتوان يافت.
منشهاى زيستى؛ آنهايى هستند كه الگوهاى رفتارى مربوط به كنشهاى پايهى زيستى را صورتبندي مىكنند. اين منشها، سازندهى زيربناى مشترك و مبناى شباهتِ ميان فرهنگهاى گوناگون هستند. هشت حوزهى عمومىِ فرهنگِ مورد نظر مرداك، همه در اين منشها ريشه دارند و با وجود تفاوتهايى بينافرهنگى كه در ميانشان وجود دارد، محافظهكارترين و پايدارترين منشها را در محورهاى تاريخى و جغرافيايى تشكيل مىدهند. اين منشها از نظر محتواى اطلاعاتى و نظام ارجاعى به نسبت ساده هستند و شاخهزايى و گونهزايىشان به دليل وابستگى به زمينهاى مادى/ اقتصادى، محدود است. منشهايى مانند منع زناى با محارم، شيوههاى تهيهى غذا و آشپزى، قواعد پايهى بهداشت، و منشهاى مربوط به رفتار جنسىِ معطوف به بارورى، نمونههايى از اين گروه هستند.
منشهاى دروغين؛ آنهايى هستند كه رفتارهاى منتهى به تحريك شيميايى شبكهى لذت را راهاندازى مىكنند. اين منشها با توجه به آنچه گذشت، تُنُكمايه، كمشاخه و به لحاظ معنايى فقير هستند. مهمترین ريشهى اين فقر محتوایى، پيوند نخوردن لذتهاى دروغين با مرجع معنايىِ خارجى است. لذتهاى دروغين، در واقع، نوعى اتصال كوتاه را در درون مغز ايجاد مىكنند و شبكهى لذت را از دسترس نظامهای عاليترِ پردازشى كه توليدكنندهى معنا هستند، خارج مىسازند. به همين دليل هم دست و پا شكسته بودن ساخت ارجاعى اين منشها و كم بودن تعداد و قدرت گونهزايىشان دور از انتظار نيست. منشهايى كه به آمادهسازى و استفاده از مواد مخدر مربوط مىشوند، از فوت و فنِ چپق چاق کردن گرفته تا فنآورى توليد هروئين، همه در اين رده مىگنجند.
منشهاى راستين؛ منشهايى هستند كه با لذتهاى ناشى از پردازش اطلاعات گره خوردهاند. اين منشها، هم از نظر شاخهزايى و تنوع و هم از نظر غناى معنايى و پيچيدگى سطوح ارجاع، گستردهترين لايه از منشها را تشكيل مىدهند. به تعبیری منشهاى راستين در برگيرندهى تمام سپهر معنايىِ يك فرهنگ هستند و تصوير ذهنى «من»های وابسته به آن فرهنگ را از هستى در بر میگیرند. سيطرهى اين منشها بر كل لايههاى معنايى چنان فراگير است كه منشهاى زيستى و دروغين تنها به صورت ضميمههايى بر آنها مجال ظهور مىيابند. از اين راه، منشهاى زيستى و دروغين همواره با معناهايى فراتر از بقا و لذت پيوند مىخورند و پس از بازتفسير شدن، در پيكرهى منشهاى راستين جذب مىگردند. آنچه نويسندهاى مانند كاستاندا در مورد ابعاد عرفانى استفاده از مواد توهمزا نوشته، يا مفاهيم اساطيرىاى كه با خوردن آجيل مشكلگشا گره خورده، از پيامدهاى اين جذبشدگى هستند.
پ) درجهى لذتزايى – شاخص ديگرى كه به قلاب مربوط مىشود و مىتواند به عنوان معيارى براى تقسيمبندى منشها مورد استفاده قرار گيرد، درجهى لذت زايى يك منش است. در اينجا منظور از لذت، در ضمن قدرت و بقا و معنا نیز هست. این سه، متغیرهای کلیدیِ سایر سطوح فراز هستند که در سطح روانشناختی به لذت ترجمه میشود.
چنان كه گذشت، بخت بقاى يك منش بسته به مقدار لذتى است كه در سطح روانشناختى براى حامل خويش ايجاد مىكند. منشها را بر حسب مقدار اين لذت، و زمانِ رسيدن به آن مىتوان تقسيمبندى كرد. به طور كلى دو نوع راهبرد عمومى را در لذتزايى منشها مىتوان تشخيص داد:
برخى از منشها، مقدار كمى از لذت را در مدتى كوتاه توليد مىكنند و به اين ترتيب حاملانشان را به تكثير خود تشويق مىكنند. اين منشها، در واقع، راهبردى كمى را براى تكثير شدن برگزيدهاند. اين منشها به سادگى در شبكهى عصبى جذب و واگشايى مىشوند، به راحتى در مجارى اطلاعاتى صورتبندي مىگردند، و به سرعت از فردى به فرد ديگر انتقال مىيابند. اندازهى اين منشها معمولاً كوچك است و از نظر ساخت معنايى نوعی منش ساده محسوب مىشوند. هر سه نوع از منشهاى زيستى، دروغين يا راستين در اين ميان ديده مىشوند و سرعت تكثير و گونهزايىشان هم زياد است. معمولاً لذت ناشى از اين منشها ارتباطى با بقاى حاملشان ندارد. نمونههايى از اين منشها عبارتند از: مد شدن يك شيوهى تغذيه (مثلاً خوردن ذرت مکزیکی در تهران)، رواج روشى از استعمال مواد مخدر (مثلاً تركيب كردن حشيش و تنباكو)، يا بستههاى معنايىِ كوچك و شاديآور (مثل جوك).
برخى از منشها از راهبرد كيفى استفاده مىكنند. يعنى مقدار زيادى از لذت را در مدت زمانى طولانىتر براى حاملشان ايجاد مىكنند. چنين منشهايى به سادگى قابل انتقال نيستند، و تنها در پيوند با شبكهاى از منشهاى ديگر لذتِ موعود را پديد مىآورند. به همين دليل هم معمولاً به صورت خوشههايى از منشها يا ابرمنشهايى بزرگ در مغزها حضور دارند. جذب و استفاده از اين منشها مستلزم صرف زمان و انرژى زيادی است و در مقابل، پس از منتقل شدن اين منشها به مغز حاملشان، پاداش زیادی نصیب حامل منش میشود. اين منشها معمولاً شايستگى زيستى و بخت بقا را هم به شكلى غيرمستقيم افزايش مىدهند. تمام دارندگان اين راهبرد از ردهى منشهاى راستين هستند و پيچيده و بزرگ مىباشند. یك نظريهى علمى، يك زبان بيگانه، مهارتى پيچيده مانند به كارگيرى يك ساز موسيقى يا يك هنر رزمى، و عناصر هنرمندانه مانند يك شعر پيچيده يا داستانى عميق، نمونههايى از منشهاى داراى راهبرد كيفى هستند.
در مورد اين دو راهبرد بايد دو نكته را خاطرنشان كرد:
– نخست آن كه اين دو راهبرد دو سر يك طيف هستند و در حالت عادى تركيبى از هر دو راهبرد در يك منش يافت مىشود.
– دوم آن كه راهبردهاى دوگانهى مشابهى را در ساير سيستمهاى تكاملى هم مىتوان بازيافت. مشهورترين نمونه از سيستمهاى تكاملىِ داراى راهبرد كمى و كيفى را در جانداران مىتوان سراغ گرفت. ردههايى از جانوران (مانند جوندگان) – كه عمرى كوتاه، اندازهاى كوچك، و پيچيدگى اندكى دارند – در مدتى كوتاه در تعداد زياد تكثير مىشوند و در رقابت با ردههايى مانند فيلسانان و آببازان (نهنگها) – كه موجوداتى غولآسا، پيچيده و دراز عمر را با سرعت تكثير پايين در بر مىگيرند – پهلو مىزنند.
ادامه مطلب: پارهي دوم: ردهبندى بر مبناى دستور
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب