پیشدرآمد
تمدن ایرانی قدیمیترین تمدنی است که بر زمین شکل گرفت و دیرپاترین سیستم اجتماعی انسانی است که تا به امروز دوام آورده است. در کنار گسستهایی که در همهی نظامهای تمدنی با بسامدی منظم نمود مییابند، پیوستگیهای چشمگیری هم داریم که از نظامهای نمادین تا گفتمانهای سیاسی و دینی و از آنجا تا سبک زندگی و زبان بدن تداوم مییابد.
یکی از اسنادی که پیوستگی سیاسی چشمگیر در تمدن ایرانی را نشان میدهد، دیوارنگارهی بسیار مهم و مشهور بیستون در کرمانشاه است که اقتباس و رونوشتی از دیوارنگارهی آنوبانینی در سرپلذهاب است. آنوبانینی شاه دولت لولوبی بود که در لرستان امروز مستقر بود و در میانهی هزارهی سوم پیش از میلاد (حدود ۲۳۰۰ پ.م) نگارهاش را با کتیبهای اکدی بر صخرهی سرپل پدید آورد. در این نگاره آنوبانینی را میبینیم که پای خود را بر تن شاه رقیب خود نهاده و روبرویش ایزدبانوی پیروزیبخشِ ایشتاد با بندی دو اسیر دیگر را به حضورش میآورد و زیر پایش شش اسیر دیگر در ابعادی کوچکتر بازنموده شدهاند.
داریوش بزرگ در سال ۵۲۲ پ.م پس از پیروزی بر رقیبان و شورشیان و استقرار بر تخت سلطنت هخامنشی با الهام از این نگاره نقش برجستهی عظیمی بر کوه بیستون حک کرد و این صد و بیست کیلومتر جنوبتر و حدود هزار و هشتصد سال بعد از نگارهی آنوبانینی بود. در اینجا هم شاهنشاه را در برابر صف اسیران میبینیم و بردیا که رقیب اصلی داریوش بوده افکنده در زیر پایش ترسیم شده و نگارهی اهورامزدا را در برابر داریوش داریم.
در فاصلهی حدود دو هزارهای که بین این دو نگارهی کمابیش همسان سیاسی فاصله است، برخی از نمادپردازیهای سیاسی و دینی دگرگون شدهاند. مثلا ایزدبانویی انسانریخت مانند ایشتار به موجودی بالدار و انتزاعی مثل فروهر اهورامزدا بدل شده و اسیرانی که با پیکرهای خوار و کوچک و برهنه بازنموده شده بودند، در هیبتی محترمانهتر و پوشیده در پوشاک و با کفشهایی در پایشان بازنموده شدهاند. در این میان یک تفاوت مهم دیگر که اغلب نادیده انگاشته میشود، رمزگذاری حرکت شاه در دو نگاره است.
در نگارهی آنوبانینی شاه در وضعیتی بیانگر و روشن ترسیم شده است. او کمانی را در یک دست و تبرزینی آمادهی نبرد را در دست دیگر گرفته و کمابیش در همان شکلی بازنموده شده که در میدان جنگ داشته است. دستان او چیزی جز اتصال با ابزاری جنگی را نشان نمیدهد. یعنی شکل دست و انگشت معنایی ندارد، جز همان که در پیوند با ابزارها نشان میدهد. در این دیوارنگاره تنها حرکت دست ایشتار است که وضعیتی نمادین دارد. چرا که با دستی حلقهی پیمان را بالا برده و آن را برابر آنوبانینی گرفته است.
در مقابل در نگارهی بیستون با رمزنگاری به نسبت پیچیدهای برای دست و انگشتان سر و کار داریم. بردیا که زیر پای داریوش افتاده، بر خلاف دشمنی که زیر پای آنوبانینی نقش شده، سر خود را نگرفته و دستانش را به صورت افراشته با انگشتانی کشیده به سوی داریوش بالا آورده است. داریوش هم کمانش را به زمین تکیه داده و با دستی نوک آن را در وضعیتی غیرجنگی گرفته و دست دیگرش با بالا آورده و با کف دست به اسیران اشاره میکند. پیکر اهورامزدا هم وضعیتی مشابه دارد و دستی را همچون داریوش و دستی دیگر را با حلقه همچون ایشتار بالا گرفته است.
مقایسهی این دو نگاره به قدر کافی روشنگر است. در فاصلهی دو هزارهی میان این دو نگاره، وقتی هنرمندان یک پیام را در یک قالب و کمابیش در یک مکان ترسیم میکردهاند، قواعدی پیچیده شونده با ظرافت و جزيباتی افزاینده را برای رمزگذاری نقش خود به کار گرفتهاند. بخشی از این رمزنگاری به چیزهایی مثل کمان و حلقه و تبرزین مربوط میشده که فرد در دست میگرفته است، اما برخی دیگر فارغ از ابزار است و به حرکت خود دست مربوط میشود. پرسش از الگوهای رمزگذاری این رده از حرکات دست، محور اصلی پژوهش کنونی است.
بدن انسان از سویی خاستگاهی و سرچشمهایست برای رمزپردازی و نمادسازی دینی و از سوی دیگر همچون بستر جذبی عمل میکند که نمادهای پراکنده را به سوی خود میکشد و آنها را در ساخت کالبدشناسانهی خویش صید مینماید. فناوری بدن، یکی از ارکان ساماندهی به نظم اجتماعی است. منهایی که در شبکهای از روابط اجتماعی با هم درگیر میشوند و در قالب نظمهایی نهادین کردار خود را تنظیم میکنند، شیوههایی خاص از حرکت و ترفندهایی ویژه برای رفتار و روشهایی متمایز برای ناوبری بدن خویش را فرا میگیرند، که ترکیبشان همچون شناسنامهای از جامعهشان و اثرانگشتی از فرهنگشان عمل میکند. تنها در این معنا نخستین و بنیادیترین لنگرهاههای حضور قدرت اجتماعی هستند و نمایانتر و آشکارتر از همهجای دیگر از آن تاثیر میپذیرد و توسط آن تعیین میشوند.
بر مبنای این پیشداشت آغازین، میتوان نوعی جامعهشناسی بدن بنیان نهاد که به مطالعهی مدارهای قدرتِ حاکم بر تن بپردازد. نگاهی تحلیلی و سیستمی که شیوههای گره خوردن انضباطهای نهادین با زیرساختهای زیستشناختی حرکت را توضیح دهد، و الگوهای ترکیب شدن قدرت اجتماعی با لذت روانشناختی را وارسی کند. این شیوه از پژوهیدنِ تن و این راهبرد برای تحقیق در معناها و نظمهای رسوب کرده بر اندامها اگر در تداومی تاریخی نگریسته شود، نوعی جامعهشناسی تاریخی تن را از نظرگاهی سیستمی به دست خواهد داد. چشماندازی پژوهشی که طرح پرسشهایی مهم دربارهی متنهای کهن، آثار هنری و فناوریهای تن در دورانهای تاریخی گوناگون را به دست میدهد و مسیرهای تکامل و تحول آنان را مورد توجه قرار میدهد.
ایران زمین جایگاه قدیمیترین تمدن پیوستهی کرهی زمین است، و دیرپاترین روند شکلگیری تنها در پیوند با نهادها را در خود پرورانده است. بر این مبنا میتوان انتظار داشت که پیچیدهترین خزانهی معنایی و چینهبندیای غنی و پرلایه از فناوریهای تن و رمزگذاری اندامها را در این تمدن داشته باشیم. بازیابی و بازخوانی این میراث تمدنی از آن رو ارزشمند است که بخشی از این نمادپردازیها برای تاسیس هویتی مشترک و پایدار ساختن اندرکنشی مهرآمیز و صلحجویانه میان مردمان کارآمد است و در زمانهی کنونی ضرورتِ دستیابی به چنین هویت مشترکی بیش از پیش احساس میشود. به ویژه آنگاه که تحلیل این رمزپردازیها انسجام هویت جمعی و یکپارچگی نشانگان فرهنگی را در سراسر پهنهی تمدن ایرانی نشان دهد.
در میان اندامهایی که میتوانند در چنین پژوهشی کانون توجه قرار گیرند، دست بیشک موقعیتی مرکزی دارد. دست و چهره دو بخش کلیدی از پیکر آدمی است که گذشته از کارکردهای زیستیاش (خوردن و تنفس و حس/ دستورزی و انجام کارها) کارکرد بیانگر و ارتباطی چشمگیری هم دارند. در میان این دو دست به ویژه اهمیت دارد چون هم در قالب زبان بدن با زبان گفتاری پیوند برقرار میکند و هم در مقام اندام اصلی دستورزی شکلی از رمزنگاری کارکردگرایانه را پیشاپیش بر خود حمل میکند.
برای آن که از پراکندگی موضوع و شاخه شاخه شدن دادهها پرهیز کنیم، در این پژوهش تنها به مواردی توجه خواهم کرد که حالت دست بر رمزی و معنایی در شبکهای اجتماعی دلالت میکند. یعنی مواردی که دست برای گرفتن چیزها یا حمل اشیا یا دستورزی با ابزارها بازنموده شده را کنار خواهم گذاشت، چون در آنجا کارکرد عملیاتی دست بر سویهی رمزنگارانه و ارتباطیاش میچربد. این بدان معناست که تنها نمونههایی از حالت دست را –عمدتا در هنرهای تجسمی و گاه در متون نوشتاری- مورد توجه قرار میدهم که در آن این شرطها برآورده شده باشد:
نخست: دست با ابزاری همراه نباشد و به اصطلاح «دست خالی» را داشته باشیم.
دوم: حالت دست طوری باشد که گویی پیامی را مخابره میکند، و شاهدی در کار باشد که حالت دست را به موقعیتی اجتماعی، نقشی کارکردی یا کنشی ارتباطی مربوط سازد.
سوم: حالت دست یکه نباشد، یعنی تنها در یک یا چند اثر محدود دیده نشود و در گسترهای از فضا و زمان تکرار شود.
چهارم: با توجه به پیچیدگی و گستردگی موضوع، تنها بر آثار بازمانده از ایران زمین تمرکز خواهم کرد، با گوشزد کردن این نکته که تنوع و قدمت همهی آثار دیگری که رمزنگاری دست را نشان میدهند، از آنچه در تمدن ایرانی میبینیم کمتر است. یعنی در تمدنهای دیگر (مصر، چین، اروپا، آمریکای مرکزی و جنوبی) و همچنین در فرهنگهای محلی گوناگون هندوچین و آفریقا هم تنوع، هم دیرپایی و هم قدمت رمزنگاریهای وابسته به دست بسیار کمتر از ایران زمین است و از این رو آنچه دربارهی تمدن ایرانی میگوییم را میتوان سرمشقی و قالبی دانست برای فهم آنچه که در سایر تمدنها رمزگذاری شده است.
از آنجا که رمزنگاری حرکات دست در تمدن ایرانی بسیار پیچیده و پرشاخه است، در این نوشتار چارچوبی زمانی را در نظر خواهم گرفت و آن را در پیوند با پیچیدگی حرکت ردهبندی خواهم کرد. یعنی به ترتیب زمانی پیش خواهم آمد و الگوها و نمونههای تاریخی و معنای احتمالی حرکات دست را بر خواهم شمرد و الگوهای مشتق شدن احتمالیشان از هم را وارسی خواهم کرد. برخی از این حرکتها برای دیرزمانی تداوم یافتهاند و برخی دیگر برای چند قرن یا چند هزاره باقی مانده و بعد منسوخ شدهاند. در ترتیب زمانی تنها زمان پیدایش حرکتها را در نظر خواهم گرفت تا توالی روشنی از تحول حرکات دست به دست آید. طبعا حرکات نزدیک به هم را کنار هم خواهم آورد و در مواردی که حرکتی ثابت دلالتهایی متفاوت را در گذر زمان به خود گرفته باشد هم این معانی را در پیوند با همان حرکت یگانه و یکجا وارسی خواهم کرد.
ادامه مطلب: بخش نخست: خاستگاهها – گفتار نخست: سرآغازها تا عصر نوسنگی
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب