چند بند از گفتار پنجم کتاب «زندِ گلشن راز»

گلشن راز

«زندِ گلشن راز»

دین و عرفان هم از این نظر تفاوت دارند که در عرفان این برانگیختگی هیجانی بر مهر و محبت استوار شده و مبنای دگردیسی شکل هستی من است.

همین را آماجی بسنده می‌داند. در حالی که دین بیشتر بر ترس و خشم و آز تاکید می‌کند.

یعنی از راه هراساندن مردمان از دوزخ و وعده‌ی بهشت و پلید و ناپاک شمردن نامؤمنان به بسیج پیروان دست می‌یازد و همین ساماندهی جمعی را مهمترین کارکرد عواطف و هیجان‌ها می‌داند. به بیان دیگر عرفان از عواطف و هیجان‌هایی مثبت شروع می‌کند و آن را در «من» مستقر می‌سازد، در حالی که دین بر عواطف و هیجان‌هایی منفی تاکید دارد و آن را همچون حلقه‌ای پایانی برای روند بسیج اجتماعی گروندگان به کار می‌گیرد.
ت: نوع رفتاری که این چهار نوع شناسایی پدید می‌آورند متفاوت است و نظام‌های انضباطی متفاوتی را ایجاد می‌کند. علم به فن‌آوری منتهی می‌شود، در حالی که رفتارهای ناشی از دین به انضباطهای برونزاد اجتماعی و کردارهای ناشی از عرفان به انضباطهای درون‌زاد شخصی منتهی می‌شود و فلسفه بیشتر انضباطی در اندیشه و زبان را می‌جوید و حوزه‌های گفتمانی را سامان می‌دهد.
ث: نهادهای اجتماعی برآمده از این چهار شیوه‌ی شناسایی با هم تفاوت دارند. علم نهادهای اقتصادی و صنعتی و آموزشی ایجاد می‌کند، دین پرستشگاه‌ها و نهادهای مذهبی‌ای را بر می‌سازد که همواره با سیاست درآمیختگی دارند، فلسفه حلقه‌های به نسبت کوچکی از همفکران را می‌زاید که اغلب در قالب یک مکتب سازمان می‌یابند، از سوی دیگر عرفان در دو محور درزمانی و همزمانی با تاسیس سلسله‌ها و خانقاه‌ها می‌کوشد ساخت‌هایی نزدیک به خانواده‌ را در ساحتی معنوی بازتولید کند.
ج: آماج و غایتِ این چهار نیز متفاوت است. عرفان با تکیه بر کشف و شهود اخلاقی مبتنی بر مهر را می‌جوید و دستیابی به من‌ای فرارونده و والا را آماج می‌کند. دین با تکیه بر متن مقدس رستگاری‌ای را می‌جوید که قاعده‌مند است و بر اساس چارچوبی سیاسی-‌حقوقی تنظیم شده است. یعنی ساختاری کیفری-سوداگرانه دارد. علم جویای کارآیی است و با تکیه بر داده‌های حسی و تجربه‌ی رده‌بندی شده و سازمان یافته آن را تاسیس می‌کند. فلسفه از سوی دیگر حقیقت را می‌جوید و با تکیه بر عقلانیت و منطق زبانی بنیادهایش را تراوش می‌کند.
چ: زبانی که این چهار به کار می‌گیرند سبک و سیاق و قالب‌هایی متفاوت دارد. زبان علم دقیق و روشن و ریاضی‌وار است و ادعاهایی شفاف و رسیدگی‌پذیر را صورتبندی می‌کند. زبان فلسفه پرسش‌مدار، نکته‌سنج، مستدل، و انتزاعی است. زبان دین قطعی، اجبارآمیز، تا حدودی مبهم، مناسک‌گرا و از نظر عاطفی برانگیزاننده است و با نهادهای مقدس گره خورده است. در مقابل اینها زبان عرفانی شاعرانه، رمزگرا، ناسازگون و خیال‌انگیز است و به همین خاطر از سویی هیجان‌انگیز و شورآمیز است و از سوی دیگر همچون کانون مقاومتی در برابر انضباطهای زبانی جلوه می‌کند…»

مرجع:، از کتاب‌های مجموعه‌ی «تاریخ خرد»

همچنین ببینید

نمادهای اساطیری در اشعار هتفیلد/اولریش

یادداشتی درباره‌ی اشعار متالیكا-۱. ۱۳۷۹/۷/۲۱...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *