گفتار اندر زایش اهریمن
هفتهنامهی کرگدن، شمارهی 11، سهشنبه ۱۳۹۵/۴/۱۵
حضور دو نیروی مقدس و نامقدس، و سیطرهی دو گرانیگاه متافیزیکی خیر و شر در هستی چندان برای ما آشنا و بدیهی مینماید که چه بسا اندیشیدن به شرایطِ پیش از ظهور این مفاهیم دور از ذهن و باور نکردنی بنماید. با این همه واقعیت آن است که اگر از زاویهای اسطورهشناسانه به روایتها و باورهای تمدنهای باستانی بنگریم، در مییابیم که مفهوم خداوند و شیطان برای دیرزمانی در میان مردمان وجود نداشته است.
در جهان باستان بافتی کمابیش همسان و یکدست بر همهی نظامهای دینی و عقیدتی حاکم بوده است. در همه جا با مجموعهای پرشمار از ایزدانِ انسانریخت روبرو هستیم که نماینده و نگهبان یا راه برندهی نیروهای طبیعی محسوب میشوند. روابط این خدایان با یکدیگر انعکاسی از روابط اجتماعی زمینی است، یعنی در میان خود با ساختهای خانوادگی و گاه سلسله مراتبی سیاسی را بازتولید میکنند. این خدایان باستانی از نظر اخلاقی هم موجوداتی آمیخته بودهاند و به آدمیان شباهت داشتهاند. یعنی برخی از رفتارهایشان معقول و درست، و برخی دیگر نامعقول و دیوانهوار مینموده است. گاه کارهایی خوشایند و سودمند انجام میدادهاند و گاه به رفتارهایی زیانبار و نادلخواه دست مییازیدهاند. زئوس که خدای بزرگ یونانیان بود، در جنگها به نفع یکی از طرفها وارد درگیری میشد و هرچند در آفرینش انسان و تاسیس شهرهای بزرگ نقشی مهم و دلخواه ایفا میکرد، ممکن بود به سادگی به دروغگویی و خیانت و کینهتوزی و حتا دزدیدن زنان و تجاوز به ایشان دست بگشاید. ایندره که ایزد مهم و بزرگ وداهاست نیز مانند زئوس نمایندهی باد و توفان بود و در این نقش هم میتوانست ابرهای بارانآور و سودمند برای کشتزارها را همراه بیاورد و هم توفانهایی ویرانگر به بار آورد و خانههای مردم را خراب کند.
بافتی که حرفش در میان است، از ابتدای شکلگیری تمدنهای انسانی (در ابتدای هزارهی سوم پیش از میلاد) در اسناد نوشتاری نمایان میشود و تا نزدیک به دو هزار سال شکل غالب و بیاستثنای فهم امر قدسی در میان آدمیان محسوب میشده است. در واقع تا قرون میانه که ادیان ابراهیمی در باختر و دین بودایی در خاورزمین به تدریج فراگیر شدند، سرمشق غالب دینِ مردمان همین بود و کسی به این امکان که خداوند امری یکسره مقدس و از نظر اخلاقی پاک و همواره نیکوکار است، نمیاندیشید. به همین ترتیب گرانیگاهی برای شرّ نیز در کار نبود و شیطانی نداشتیم که بار همهی فریبها و آسیبها را بر دوش بکشد.
نخستین سند تاریخیای که به خداوند یگانه اشاره میکند، به مصرِ زمان آخنآتون مربوط میشود و به انقلاب دینی این فرعون غیرعادی مربوط میشود. آخنآتون که اسم اصلیاش آمنحوتپ چهارم بود، در میانهی قرن چهاردهم پیش از میلاد پرستش ایزد خورشید یعنی آتون را باب کرد، و او را خدای یکتا نامید. با این همه او هم دربارهی این که آتون خاستگاه تمام خیرهایِ عالم است و از هر شری مبراست، هیچ نگفت. به همین ترتیب در دین مصریان مفهومی شبیه به شیطان نداشتیم. هرچند برخی از خدایان مثل سِث که اعتبار و محبوبیتی هم داشتند، ممکن بود ویرانگر و ناخوشایند و کشندهِ ایزدان نیکوکار قلمداد شوند.
نخستین سندی که در آن به اخلاقی بودن سرشت خداوند اشاره رفته، و یکتاپرستی را در کنار تصویری پاکیزه و یکسره نیک از خداوند میبینیم، سرودههای زرتشت یعنی گاهان است که از نظر تاریخی دو قرن پس از انقلاب دینی فرعونِ آتونپرست قرار میگیرد. زرتشت به احتمال زیاد در قرن دوازدهم پ.م در ایران شرقی میزیسته است و تقریبا قطعی است که ارتباطی با سپهر فرهنگی مصر نداشته است. یعنی زایش مفهوم خداوند یکتا در ایران شرقی را باید امری بومی و درونزاد دانست. به خصوص که پیکربندی مفهوم خداوند در اینجا یکسره متفاوت است و اهورامزدا همچون خداوندی یگانه و در عین حال یکسره نیک تصویر میشود که در ضمن سازنده و نگهبان قانون حاکم بر آبادانی طبیعت هم هست و از این رو گوهرهاش با عقل و خرد همتاست.
در گاهان برای نخستین بار در کنار خدای یکتای اخلاقی از موجودی به نام انگرهمینو (مینوی آسیبرسان) اسمی میشنویم و این همان نامی است که بعدتر به اهریمن تبدیل میشود. در گاهان بندی هست که سپندمینو (مینوی مقدس) و انگرهمینو همچون دو جفتِ دوقلوی ضد هم بازنموده شدهاند و تاکید شده که این دو در هشت زمینه ضد هم هستند. در کتابی که در این زمینه نوشتهام (زندِ گاهان) نشان دادهام که این تصویر از دستگاهی فلسفی برخاسته است و این هشت زمینه دقیقا همان نیروهایی را نشان میدهد که هویت انسانی را نیز بر میسازد. یعنی به بیان دیگر در گاهان در کنار معرفی خدای یکتای یکسره نیک، با تصویر یک شیطانِ یکسره شرّ هم روبرو میشویم که در همهی زمینههای قابل تصور واژگونه و ضد خداوند است.
حدود دو قرن پس از زرتشت تدوین سومین سنت بزرگ یکتاپرستانه آغاز شد و آن همان است که در قالب عهد عتیق و تورات به دست ما رسیده است. احتمالا در حدود سالهای 1000-900 پ.م بود که نخستین دولت یهودی در آسورستان پدید آمد و قدیمیترین بخشهای تورات در آنجا تدوین شد. کار تدوین عهد عتیق تا پایان دوران هخامنشی به درازا کشید و بخش عمدهی آن در دوران کوروش بزرگ تا اردشیر دوم تدوین و نگاشته شد. پیوند میان متن تورات و سنت ایرانی و شخصیتهای درباری هخامنشی امری مستند و نمایان است که در خودِ متن کتاب مقدس انبوهی از ارجاعها دربارهاش وجود دارد. در واقع این ارجاعها به قدری دقیق است که نام و نشان شمار زیادی از رهبران دینی قوم یهود که در ضمن در دیوانسالاری هخامنشیان نیز عضویت داشتهاند را میدانیم و کتابهایی مانند کتاب عزرا و نهمیا و دانیال در این بافت نوشته شدهاند.
در قدیمیترین بخشهای تورات تاکیدی بر یکتایی خداوند دیده میشود. اما این خدای یگانه بیشتر به آتونِ مصریان شبیه است تا اهورامزدای ایرانی. در سفر پیدایش نشانی از شیطان نمیبینیم و خدای یکتای قوم یهود رفتاری دارد که با آنچه نزد خدایان باستانی میدیدیم شبیه است. این نکته معنادار است که عامل فریبکاری که حوا را به خوردن از میوهی ممنوعه وسوسه میکند و باعث رانده شدن آدم از باغ عدن میشود، شیطان نیست، بلکه «مار» است. با این همه در متون دیرآیندترِ کتاب مقدس شیطان را در کنار تصویری اخلاقی از خداوند میبینیم و این را میتوان تاثیر ادغام سنت یهودی در بافت ایرانی دانست.
زرتشت نخستین کسی بود که نظریهای دربارهی بافت اخلاقی کل هستی پیشنهاد کرد و جریانهای حاکم بر گیتی را به دو ردهی اهورایی و اهریمنی تقسیم کرد. این دیدگاه که مرزِ میان نیک و بد اخلاقی را با دقت ترسیم میکرد و هریک را به قطبی مینویی منسوب میساخت، بسیار نیرومند بود. یعنی هم ظهور پدیدارهای شرّ در گیتی را توضیح میداد و هم وظیفهی اخلاقی «من»ها را در قالب یاریرسانی به نیروی خیر و مبارزه با اهریمن تصویر میکرد و از این رو سخت برانگیزاننده بود. مفهوم شیطان در مقام نقطهی مهیبی که قرار است مرجع و بازگشتگاه همهی چیزهای ناخوشایند و زیانکار باشد، از این بذر آغازین برخاسته است.
در گاهان و منابع زرتشتی گیتی که جهان مادی و لذتهای نهفته در آن را نمایندگی میکند، آفریدهی خداوند بود و از این رو امری نیک و مقدس محسوب میشد. در مقابل شیطان امری مینویی بود و به بیماریای شبیه بود که در گیتی رخنه میکرد. اما این تصویر در سرزمینهای فقیرتر گرداگرد ایران زمین که با نوعی «نشانگان حاشیهنشینی» دست به گریبان بودند، واژگونه شد. در میانهی عصر هخامنشی همزمان با تثبیت مفهوم شیطان در منابع عبرانی، دین بودایی در حاشیهی جنوب غربی و آیین افلاطونی در گوشهی شمال غربی قلمرو ایران پدیدار شد و دستگاهی نظری را پدید آورد که همچون نقدی و پاتکی بر دیدگاه زرتشتی مینماید. هم در متون افلاطونی و هم در منابع بودایی اشارههایی را میبینیم که شیطان و امر شرّ ماهیتی گیتیانه پیدا میکند. این به خوارداشت گیتی و پلید شمردن ماده و لذتهای زیستی انجامید و همان بود که در نهایت تا میانهی عصر اشکانی زهد مسیحی در آسورستان و ریاضتطلبی بودایی را در بلخ و هرات پدید آورد.
این نکته جای توجه فراوان دارد که مفهوم شیطان در زمینهی مسیحی اروپاییاش و در قالب بوداییاش چندان شاخه شاخه نشده و مورد بازاندیشی قرار نگرفته است. اما در ایران زمین که خاستگاه این مفهوم به شمار میآید، مدام با بازاندیشی و گاه بازتعریفهای بنیادین و ریشهای در مورد این مفهوم روبرو بودهایم. طی بیست قرن گذشته دینمردانی مانند مزدک یا امام حسن دوم اسماعیلی را داشتهایم که مرگ شیطان و تحقق غلبهی خداوند بر وی را تبلیغ میکردهاند، و در کنارشان پیروان آیین زروان قدیم و صوفیان مسلمان را میبینیم که شیطان را همچون سویهای از هستی به رسمیت میشناسند و حتا وی را به خاطر این که در برابر انسان سجده نکرد و یکتاپرستی افراطیاش را از دست فرو ننهاد، نمایندهی عشق خالص به خداوند قلمداد کردهاند.
تاریخ شیطان ادامهایست و حاشیهایست بر تاریخ خداوند. دگردیسی مفهوم امر قدسی است که گرانیگاه نامقدس و پلیدِ ضد آن را جا به جا میکند. هر تحولی در فهم معنای خداوند به دگردیسیای در تفسیر شیطان منتهی میشود و تاریخ دیرپای ایران زمین و سنتهای دینی گوناگونی که در این قلمرو تکامل یافتهاند، به آزمایشگاهی و هزارتویی میمانند که نسخههایی گوناگون و رنگارنگ از این دوقطبیهای ورجاوند را در زمینهاش میتوان بازیافت.
ادامه مطلب: ساختار امر قدسی در یسنه
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب