پنجشنبه , آذر 22 1403

گفتار دوم: معبد چشم

گفتار دوم: معبد چشم

سیستم تمدن ایرانی به قدری در هم تنیده و پیچیده است که برگزیدن گرانیگاه‌‌های خلاقیت هنری در تاریخ بسیار طولانی‌‌اش کاری به واقع دشوار است. با این همه اگر بخواهیم به برخی از گلهای درشت این قالی رنگارنگ بنگریم و چند سرچشمه‌‌ی خلاقیت هنری را از آن میان دست‌‌چین کنیم، بی‌‌شک یکی‌‌اش در معبد چشم تل بَرَک قرار می‌‌گیرد. پس از گوبک‌‌لی تپه‌‌ و سازه‌‌های کلان‌‌سنگی آناتولی که چارچوب عمومی هنرهای تجسمی را در قلمرو ایران زمین تعیین کردند، این معبد یکی از نقاطی است که تحول سبک زیبایی‌‌شناختی ویژه و غیرعادی‌‌ای را نشان می‌‌دهد.

چنان که دیدیم، در گوبک‌‌لی تپه دو شیوه‌‌ی بازنمایی طبیعی و ترسیم‌‌های هندسی به شکلی کامل دیده می‌‌شدند. ترسیم شکل جانوران در قالب سنگ‌‌نگاره‌‌های تخت و مسطح، و تراشیدن‌‌شان به صورت تندیس‌‌هایی مجزا در کنار ساخت سردیس و تندیس انسانی در این منطقه در کنار شیوه‌‌ای از نگاه انتزاعی دیده می‌‌شود که از سویی طرحها و نقوش هندسی گوناگون را رقم می‌‌زند و از سوی دیگر پیکر انسان را تا سطح ستونی تی شکل با چند خط، انتزاعی می‌‌سازد. در معبد چشم با شیوه‌‌ای دیگر از این انتزاع سر و کار داریم. با این تفاوت که در گوبک‌‌لی تپه واقع‌‌گرایی و بازنمایی جانوران و انسان دست بالا را داشت و در معبد چشم برعکس با غلبه‌‌ی نگرش انتزاعی بیشتر روبرو می‌‌شویم.

معبد چشم در تپه‌‌ای باستانی به نام تل برک قرار دارد که در پنجاه کیلومتری شمال شرقی شهر کنونی حسکه در سوریه قرار دارد. نام تل برک از آنجا آمده که این تپه‌‌ی باستانی در نزدیکی دریاچه‌‌ی خشک شده‌‌ی خاتونیه قرار گرفته و این جایی است که در منابع رومی اسمش به صورت «حوض برک/ برکت»[1] ثبت شده است. مالووان وقتی که برای نخستین بار در سال ۱۳۱۶ (۱۹۳۷.م) آنجا را حفاری کرد، به همین خاطر آنجا را تل برک نامید[2] و این اسم بر رویش ماند.

این تپه‌‌ي باستانی در نیمه‌‌ی دوم هزاره‌‌ی سوم پ.م نَگار نامیده می‌‌شده و بعدتر نامش به نَوار دگرگون شده است، از این رو من هم در این کتاب آن را با اسم اصلی‌‌اش نگار خواهم نامید. نام باستانی نگار احتمالا ریشه‌‌ی سامی دارد و با نقر/ نجر هم‌‌ریشه است در معنای کاشتن و شخم زدن و شاید بشود «کشتزار» ترجمه‌‌اش کرد.[3] مالووان زمان ساخته شدن معبد چشم و آثار وابسته به آن را در اواخر دوران جمدت نصر قرار داده و قدمتش را حدود ۳۰۰۰ پ.م تخمین زده بود. اما داده‌‌های جدید نشان می‌‌دهد که این آثار قدیمی‌‌تر هستند و هم معبد چشم نگار و هم معبد مشابه در حموکار در نیمه‌‌ی نخست هزاره‌‌ی چهارم پیش از میلاد و در حدود ۳۵۰۰ پ.م ساخته شده‌‌اند.[4]

دره‌‌ی نهر خابور یکی از مراکز باستانی شکل‌‌گیری زندگی کشاورزانه است که پیشینه‌‌ی روستاها در آن به هزاره‌‌ی هفتم پ.م می‌‌رسد. نگار از ابتدای کار یک مرکز دینی مهم بوده است و از این نظر به گوبک‌‌لی تپه شباهت دارد. این شهر در ضمن مرکز تجاری مهمی بوده که بر سر راههای ترابری مهمی قرار داشته و آناتولی و آسورستان و شمال میانرودان را به هم متصل می‌‌کرده است. در سال ۶۵۰۰ پ.م روستایی پررونق در این منطقه وجود داشته که فرهنگ حَلَف در آن غالب بوده است. در حدود سال ۵۰۰۰ پ.م این بافت به فرهنگ عُبِید دگردیسی می‌‌یابد[5] و قدری زودتر از مراکز سومری مانند اوروک به شهر تبدیل می‌‌شود.[6]

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/f/fa/Obeid.png

انتقال فرهنگ یکجانشینی از مراکز فرهنگ عُبید به نگار

در فاصله‌‌ی سالهای ۳۶۰۰ تا ۳۸۰۰ پ.م نگار به شهری بزرگ یا مساحت ۱۳۰ هکتار تبدیل شد و گورستانی بزرگ در شمال آن پدید آمد که امروز تل مجنونه نامیده می‌‌شود. در این دوران نهادهای اجتماعی پیچیده‌‌تری در این منطقه شکل گرفتند و آثار جنگ سازمان یافته نمایان شد. معبد چشم هم در همین دوران ساخته شده و چشمگیرترین بنای دینی این منطقه و در بر گیرنده‌‌ی درخشان‌‌ترین سبک هنری آن دوران در منطقه‌‌ی میانرودان است. در حدود سال ۳۶۰۰ پ.م با استقرار یک کوچ‌‌نشینی از اهالی اوروک در این منطقه فرهنگ آن به تدریج با اوروک درآمیخت و با آن یکی شد.[7]

این منطقه در پایان عصر اوروک (۳۲۰۰-۳۰۰۰ پ.م) رونقی و جمعیتی چشمگیر داشت، اما پس از آن رو به زوال رفت تا آن که بار دیگر در حدود سال ۲۶۰۰ پ.م شکوفا گشت و به پایتخت امیرنشین کوچکی تبدیل شد که دره‌‌ی خابور را زیر فرمان داشت و در همین دوران بود که نگار نامیده می‌‌شد.

The kingdom of Nagar c. 2340 BCقلمرو پادشاهی نگار در اوج گسترش‌‌اش در حدود سال ۲۳۴۰ پ.م، پیش از حمله‌‌ی اکدی‌‌ها 

در حدود سال ۲۳۰۰ پ.م اکدی‌‌ها به این منطقه حمله کردند و امیران محلی‌‌اش را نابود کردند و آنجا را به قلمرو پادشاهی اکد ملحق ساختند. پس از فروپاشی دولت اکد بار دیگر نگار به دولتشهری مستقل تبدیل شد و در اتحادیه‌‌ی شهرهای هوری موقعیتی یافت، اما بعد دوباره رو به زوال رفت. تا آن که باز در حدود سال ۱۸۵۰ پ.م جمیعتش زیاد شد و تا ۱۵۰۰ پ.م به یکی از شهرهای مهم قلمرو میتانی تبدیل شد و در این هنگام بود که احتمالا نَوار نامیده می‌‌شد و به قدری مهم بود که شاهان محلی آن منطقه خود را شاه «اورکِش و نوار» می‌‌نامیدند که دو شهر اصلی این قلمرو بود.[8] ناگفته نماند که برخی از پژوهشگران نوار و نگار را دو جای متفاوت دانسته‌‌اند و نوار را اسم دیگر ناوالا یا نابولا دانسته‌‌اند که جایی در نزدیکی شهر اورکش بوده است.[9] این شهر در حدود ۱۳۰۰ پ.م به دست آشوری‌‌ها ویران شد و پس از دیگر سر بلند نکرد و به قصبه‌‌ای تبدیل شد. در دوران عباسی باز برای مدتی درخششی داشت و بعد از آن بود که به تدریج شهر کنونی حسکه در کنارش شکل گرفت.

معبد چشم که در اینجا مورد نظر ماست، نام خود را از اینجا گرفته که در آن چند هزار پیکرک کوچک با چشمانی اغراق‌‌آمیز یافت شده است. به درستی معلوم نیست که این معبد وقف کدام ایزد بوده است و پیوند آن با خدایان بعدی سومری و اکدی هم نامعلوم است.[10] اما قاعدتا آن حجم عظیم از چشم‌‌های ساخته شده می‌‌بایست همچون پیشکشی به ایزد این معبد هدیه شده باشند.[11]

میشل مِسلین[12] -که استاد دانشگاه سوربون است- حدس زده که این معبد به ایزدبانوی باروری یعنی اینانای سومری و ایشتار اکدی مربوط باشد، و برجستگی چشم را علامت آگاهی و نظارت کامل وی بر همه چیز دانسته‌‌ است.[13] اما این تفسیر جای چون و چرا دارد. این را می‌‌دانیم که در دورانهای بعدی ایزدبانویی شبیه به اینانای سومری در این منطقه پرستیده می‌‌شده که او را «بِلِت نگار» می‌‌نامیده‌‌اند. اما این ایزدبانو مورد توجه سامی‌‌ها بوده و قرنها پس از ساخته شدن معبد چشم اهمیت می‌‌یابد، و مرکز پرستش‌‌اش هم در حّزنَه در شمال سوریه قرار داشته[14] که به نوعی رقیب نگار بوده است. در دوران مورد نظرمان که بلت نگار شهرت و اهمیت دارد، معبد چشم همچنان فعال بوده ولی اهمیتی نداشته و به پرستشگاهی کوچک و محلی فرو کاسته شده بود، در حالی که در همین هنگام بلت نگار مهمترین خدای این قلمرو بوده است.[15] خدایان دیگری مانند داگون و توتول که سامی‌‌تبار هستند و کورا که در شهر اِبلا اهمیت داشته هم در نگار پرستیده می‌‌شده‌‌اند، و ممکن است معبد چشم با این ایزدان هم ارتباطی داشته باشد.

در نگار چند نوآوری هنری مهم دیده می‌‌شود. قدیمی‌‌تر و اثرگذارتر از همه بت چشم و پیکرک‌‌های فراوانی است که با مضمون چشم ساخته شده‌‌اند. در کنار این هنر دینی یک هنر سیاسی و درباری هم داریم که بیشتر بر لول‌‌ها و مُهرها جلوه پیدا کرده و سبکی از رمزنگاری با علایم تصویری را پدید آورده که «سبک برک»[16] خوانده می‌‌شود و به دوران پیش از حمله‌‌ی اکدی‌‌ها (۲۸۰۰-۲۳۰۰ پ.م) مربوط می‌‌شود.

این سبک هنری به آثار ایلامی شباهت زیادی دارد و این نکته هم جای توجه دارد که در این شهر لول‌‌ها و آثار هنری زیادی از ایلام یافت شده است.[17] یعنی از همان ابتدای کار درهم‌‌تنیدگی شهرها در ایران غربی چنان بوده که شهرهایی به نسبت دور از هم مثل شوش و نگار را در سبک هنری با هم متحد می‌‌ساخته است. در سبک برک سایه‌‌ی انسانها و اشیا بازنموده می‌‌شود و به ویژه توجهی خاص بر ترسیم شکل ارابه‌‌های چهارچرخه‌‌ای هست که با اسب‌‌سانان (خر یا گورخر) کشیده می‌‌شده‌‌اند و کارکردی سیاسی داشته‌‌اند. بر یکی از این لول‌‌ها (تصویر زیر) در مرکز صحنه پیکره‌‌ای بزرگ را می‌‌بینیم که مردی در برابرش زانو زده و چند تن دیگر رو به سویش کرده‌‌اند و به کاری مشغول‌‌اند، و این احتمالا بازنمایی بت اصلی شهر است که می‌‌توانسته با معبد چشم در ارتباط باشد.

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/4/4f/BEYDAR_SEAL.jpg/1920px-BEYDAR_SEAL.jpg

اما برجسته‌‌ترین آثار هنری یافت شده در نگار همان پیکرک‌‌ها و بت‌‌های چشم هستند که از لول‌‌ها و آثار درباری سبک برک قرنها کهنتر هستند و قدمت بیشترشان به حدود ۳۵۰۰-۳۳۰۰ پ.م باز می‌‌گردد.

تمام این آثار یک بدن مبهم و پهن و تنومند را نشان می‌‌دهند که گردنی و سری کوچک بالایش قرار گرفته و دو چشم بسیار درشت روی آن نمایان است. این پیکرک‌‌ها از مرمر سیاه یا سپید تراشیده شده‌‌اند و ابعادشان بین ۳ تا ۶ سانتی‌‌متر  نوسان می‌‌کند. هرچند نمونه‌‌های بزرگتری هم داریم که دست بالا ۱۳ سانتی‌‌متر بلندا دارند. مثلا پیکرک دیرآیندتری که در اوایل هزاره‌‌ی سوم پ.م در کاپادوکیه ساخته شده و دو سردارد، در ابعاد ۲/۱۵ در ۷/۱۲ سانتی‌‌متر ساخته شده است. نمونه‌‌های کمیابی از این پیکرک را هم داریم که از استخوان جانوران تراشیده شده است.[18]

G:\pix\projects\iranzamin\3000-1200\-2400 representing Ishtar. From Her Eye Temple at Tell Brak, Syria. c. 3500-3300.jpg

پیکرک‌های نگار،ردیف بالا ۳-۵ سانتی‌متر و نمونه دست چپی پایین ۱۴ سانتی‌متر بلندا دارند.

 

Remarkable Ancient Statues From The Eye Temple - Unique Legacy From Tell Brak, Syria

آیین پرستش چشم و ساخت پیکرک‌‌های اهدایی برای آن آشکارا خلاقیتی دینی و نوآوری‌‌ای هنرمندانه بوده که در میانه‌‌ی هزاره‌‌ی چهارم پ.م و قبل از شکل‌‌گیری شهرها در نگار پدیدار شده و از آنجا به مناطق دیگر انتشار یافته است. به ویژه در حموکار در مرز امروزین عراق و ترکیه‌‌ شمار زیادی از این پیکرک‌‌ها یافت شده است. حموکار که در سال ۱۳۷۸ (۱۹۹۹.م) خاکبرداری شد، از این نظر اهمیت دارد که یک معبد چشم مشابه با نگار در آن کشف شده و بت چشم مهمی هم در آن پیدا کرده‌‌اند که در نزدیکی‌‌اش جسد نوزادی را کشف کرده‌‌اند.[19]

G:\pix\projects\iranzamin\3000-1200\2931fc6e532e3e98ef690532da840d4b.jpgسوریه، ۲۷۰۰-۳۰۰۰ پ.م

G:\pix\projects\iranzamin\3000-1200\-2900 wo-headed female idol, Cappadocia, late 3rd mill. BCE.jpgکاپادوکیه، ۲۷۰۰-۳۰۰۰ پ.م

G:\pix\projects\iranzamin\3000-1200\-3200  syrian_marble_double_eye_idol_tell_brak_circa_4th_millennium_bc.jpg نگار، حدود ۳۲۰۰ پ.م

بتها و پیکرک‌‌های چشم در پهنه‌‌ی جغرافیایی وسیعی پراکنده شده‌‌اند. از حما در آسورستان گرفته تا اوروک و اور در میانرودان و از آنجا تا شوش در خوزستان، نمونه‌‌هایی از این پیکرک‌‌ها یافت شده‌‌اند. تداوم زمانی این سبک هنری و آیینهای مربوط به آن نیز چشمگیر است. چون قدیمی‌‌ترین نمونه‌‌های این آثار احتمالا به حدود ۳۷۰۰ پ.م باز می‌‌گردند و جدیدترین‌‌هایشان در افقی نزدیک به ۲۷۰۰ پ.م قرار می‌‌گیرند. یعنی این سبک هنری در پهنه‌‌ای بزرگ که چند صد هزار کیلومتر مربع را در بر می‌‌گیرد، طی هزار سال تداوم داشته و این بسیار چشمگیر است. ماده‌‌ی خام در سراسر این دوران همچنان سنگ است و ساختار و شکل‌‌های با تنوعی چشمگیر، عناصر اصلی ریختی سبک اولیه‌‌ی نگار را حفظ می‌‌کنند.

پیکرک‌‌های چشم را اغلب با بت‌‌های دیگری مربوط دانسته‌‌اند که در همین زمان و در همین منطقه ساخته می‌‌شده، اما ساختاری ساده‌‌تر و انتزاعی‌‌تر داشته و به همین خاطر اغلب به اسم «بت عینک»[20] خوانده می‌‌شود. بت‌‌های عینک یک دهه پیشتر از معبد چشم در سال ۱۳۰۷ (۱۹۲۸.م) در تپه گوره کشف شدند و توزیع جغرافیایی‌‌شان بیشتر در مناطق جنوبی و شرقی قرار می‌‌گیرد. یعنی علاوه بر نگار و حموکار نمونه‌‌های مشهوری از آنها در تپه گوره، تپه‌‌ی حاجی نبی و شوش و دیاله یافت شده است.

بت‌‌های عینک در شمار کمتری ساخته می‌‌شده‌‌اند و علاوه بر معبدها در خانه‌‌ها هم یافت شده‌‌اند. همچنین گاهی از سفال ساخته می‌‌شوند[21] و از این نظر با پیکرک‌‌های چشم تفاوت دارند که همیشه از سنگ یا به ندرت از استخوان تراشیده شده‌‌اند. تمایز مهم دیگر آن است که بتهای عینک توزیع جغرافیایی وسیعی دارند و در بیشتر شهرهای میانرودان و آسورستان و ایران غربی از جمله تپه گوره و خفجه یافت می‌‌شوند، در حالی که پیکرک‌‌های چشم با آن که شمار بسیار بیشتری دارند، در دو شهر نگار و تل حموکار تمرکز داشته‌‌اند و شمارشان در باقی جاها بسیار کمتر است. بتهای عینک اغلب از سنگ ساخته می‌‌شوند و در این حالت اغلب بدنه‌‌ای با زوایای راست و بلند دارند. اما نمونه‌‌هایی گلین و سفالی از آنها هم –مثلا در تپه گوره- پیدا شده که انگار کاربردی خانگی داشته و منحصر به معبد نبوده‌‌اند. شکل نمونه‌‌های سفالی هم ساده‌‌تر و اندازه‌‌شان هم کوچکتر است.

در ابتدای کار بتهای عینک را نمادهایی آیینی و نشانه‌‌هایی برای معبدها و مذبح‌‌های خانگی در کلبه‌‌ها می‌‌دانستند و آن را با سازه‌‌هایی نئین مربوط می‌‌کردند که با معبد اینانا مربوط دانسته می‌‌شد.[22] اسم بت عینک را مالووان روی این پیکره‌‌ها گذاشت و هرچند با تفسیر والتر آندره درباره‌‌ی پیوندشان با سازه‌‌ی معبد همداستان نبود، اما پذیرفت که با پیکرک‌‌های چشم ارتباطی تنگاتنگ دارند، و حدس زد که پیکرک‌‌های چشم صورتی دیرآیندتر و تکامل یافته از بت عینک باشند و کارکردی نذری و پیشکشی داشته باشند.[23] پژوهشهای جدیدتر هم همین دیدگاه را تایید می‌‌کنند و امروز درباره‌‌ی این کارکرد پیکرک‌‌ها توافقی میان پژوهشگران وجود دارد.[24]

G:\pix\projects\iranzamin\3000-1200\-1700 Hettite, İdol,,Kültepe type.jpgکول‌‌تپه، آناتولی، ۱۹۰۰ پ.م

G:\pix\projects\iranzamin\3000-1200\-2700 Central Western Anatolia 3000 BC to 2500 BC 15.2cm x 12.7cm).jpg کاپادوکیه، آناتولی، ۲۷۰۰-۳۰۰۰ پ.م

دیدگاه آندره درباره‌‌ی پیوند بت عینک با مکان مقدس و پیکرک چشم با هدایای دینی را بقیه‌‌ی پژوهشگران پذیرفتند و تکرار کردند، و حدس مبهم اولیه درباره‌‌ی پیوندشان با ایشتار/ اینانا را نیز تکرار کردند. در این زمینه الیزابت وان بورِن یکی از مهمترین متن‌‌ها را نوشت و در همین چارچوب آیین ایزدبانوی باروری سومری و اکدی را به این یافته‌‌ها مربوط دانست.[25] هرچند اینها همه مبتنی بر حدس و گمان بود و هیچ دلیلی در دست نبود که این پیکرک‌‌ها را به جنس نرینه یا مادینه مربوط بداند.

Statuette dite idole" à lunettes ", Irak ou Syrie, Nord de la Mésopotamie, région du haut Tigre. / Art néolithique. / Musée Barbier-Mueller, Genève.

A MESOPOTAMIAN STEATITE SPECTACLE IDOL SYRIA, CIRCA 3000-2500 B.C. The rectangular architectonic base with curving shoulders, sculpted on all four sides with a tiered facade, composed of several friezes including hatching, beading, zigzag, and crosshatching, centered by a doorway on each long side with a concave upper surface, the disk "eyes" above the waisted rectangular neck.  Formerly at Christies

G:\pix\projects\iranzamin\3000-1200\-2800 A Syrian Stone Spectacle Eye Idol.jpg

https://i.pinimg.com/originals/37/52/a5/3752a5edac5e19e706805010ec2b7737.jpg

Image result for Spectacle Idols

Related image

Image result for Spectacle Idolsبت‌‌های عینک، منطقه‌‌ی نگار و حموکار، ۲۷۰۰-۳۰۰۰ پ.م

مارگارت رایم‌‌شنایدر همین حدس را توسعه داد و به نوعی «چشم مقدس» قایل شد که ایزدی مستقل بوده و با باروری پیوند داشته است.[26] چند سال بعد کراوفورد همین دیدگاه را تعمیم داد و نوعی آیین جهانی پرستش چشم را دستمایه‌‌ی آفرینش این آثار دانست و نیروی مقدس اصلی آن را ایزدبانوی باروری دانست.[27] این برداشتها البته مبنای علمی محکمی نداشتند و تنها بر مبنای حدس و گمان ابراز می‌‌شدند و اغلب اشیایی از زمانها و مکانهای متفاوت را کنار هم می‌‌گذاشتند و نتیجه‌‌ای تخیلی را بر آن مبنا مستدل می‌‌پنداشتند.

Chalcolithic Basalt Eye Idol - X.0047 For Sale | Antiques.com ...

First, I want to thank for such a great and important post! These remarkable statues with over-seized eyes raise some very intriguing questions? Why have no similar eye idols been found in any othe…

Mesopotamia, Tell Brak | beige stone, mat patina, a conical body surmounted by two large open eyes, a running gazelle in flat relief at the bottom, lattice pattern aside, min. dam., missing parts, fissures, signs of abrasion; idols are described as small, handy figures of man or animal, to be found in stereotyped shapes. They are known from prehistoric civilizations as well as from the Old and the New World.

British Museum - eye idol, Uruk, 3600BC-3000BC (probably). British Museum, UKGB

Tel Brak 4x10cm

IDOLE AUX YEUX. Chlorite ou stéatite noire. Proche-Orient, ca. 3000 av. J.-C. H_20,2 cm. IDOL EYE. Chlorite or black soapstone. Middle East, cap. 3000 BC.

بتهای عینک از نگار و مناطق اطراف، حدود ۳۰۰۰ پ.م

یکی از پژوهش‌‌های تازه‌‌تر که روش‌‌شناسی استوارتری دارد، توسط برنیکه انجام شده است. او با تحلیل ریخت بتهای عینک و پیکرک‌‌های چشم نشان داده که این دو پیوندی ناگسستنی با هم دارند. اما سرمشق و عینیت بیرونی‌‌شان را به دو چیز کاملا متفاوت مربوط دانسته است. از دید او پیکرک‌‌های چشم به خاطر آرایش موها و گردنبندی که دارند، به زنان مربوط می‌‌شوند، و بت‌‌های عینک را هم شکلی ساده شده از سر دوک‌‌های ریسندگی دانسته که آن هم با خویشکاری زنانه پیوند خورده است.[28]

آن پورتر در کتاب خود همین دیدگاه برنیکه را بسط داد و گذار از بافندگی رشته‌‌های کتان به ریسندگی پشم که در دوران اوروک رخ داد را تحولی مهم و تعیین کننده در جریان انقلاب کشاورزی و ظهور رمه‌‌داری قلمداد کرد.[29] مبنای بحث او آن بود که نمونه‌‌هایی از دوک ریسندگی و وزنه‌‌ی بافندگی در نگار و مناطق نزدیک به آن کشف شده‌‌اند و به اهمیت اقتصادی این فناوری دلالت می‌‌کنند. او هم از برنیکه پیروی کرده و معتقد بود خودِ پیکرک‌‌ها و بتها کارکردی فنی داشته‌‌اند و همچون ابزاری برای ریسندگی و رنگ کردن پارچه به کار گرفته می‌‌شده‌‌اند. البته این تفسیر به ویژه در مورد پیکرک‌‌های چشم جای چون و چرای فراوان دارد. چون ساختار و ظرافتی (با ضخامتی اغلب کمتر از یک سانتی‌‌متر)[30] که در ساخت‌‌شان به کار رفته بسیار بعید است برای ساخت قطعه‌‌ای فنی در صنعتی به نسبت زمخت مثل ریسندگی صرف شده باشد. گذشته از این ماده‌‌ی خام ساخت پیکرک‌‌های چشم که سنگی است نشان می‌‌دهد که این اشیاء ارزشمند و گرانبها محسوب می‌‌شده است و تراشی هم که در این ابعاد کوچک رویشان خورده نشان می‌‌دهد که صنعتگری ماهر آنها را تولید کرده است. این حدس، حرفه‌‌ای و صنعتی بودنِ ساخت این پیکرک‌‌ها با کشف مکانی در نگار که احتمالا کارگاه سنگ‌‌تراشی بوده تایید می‌‌شود.[31]

گذشته از اینها پلاکهایی سنگی با کنده‌‌کاری‌‌های انتزاعی داریم که احتمالا بتهای چشم و عینک را در بافتی اجتماعی نشان می‌‌دهد. یکی از آنها (تصاویر پایین، دومین) دو بت چشم یا عینک را در وضعیت ایستاده و در فضایی مسدود (احتمالا در معبدی) نشان می‌‌دهد که چیزی مثل منبع نور در میان‌‌شان قرار دارد. در دیگری (تصاویر پایین، نخستین) ردیفی از پیکرک‌‌های چشم را می‌‌بینیم که در پایین بناهایی پلکانی که قاعدتا معبد هستند، صف بسته‌‌اند. این نگاره ممکن است به دفن شدن یا نهاده شدن پیکرک‌‌ها اشاره داشته باشد، اما در هر حال پیوند میان‌‌شان با بنایی آیینی و جمعی بودن کارکردشان را نمایش می‌‌دهد و این با کارکردهای فنی و خانگی مثل ریسندگی ناسازگار است.

https://i.pinimg.com/originals/27/72/27/2772275e02ad341cd467fa4f3fa6e47a.jpgهزاره‌‌ی سوم پ.م Mesopotamian Eye Idol Plaque, Euphrates Valley, Late Uruk Period, Late 4th ML BCThis type of carving is known as an ‘eye idol’, and may have been an offering left at a temple. Eye idols were also made in the form of free standing statuettes...حدود ۳۲۰۰ پ.م 

A Turtle's Salon du Theحدود ۳۵۰۰ پ.م

 

Eye-idol, alabaster Tell Brak, north-eastern Syria, about 3500-3300 BC. Heights: 3.5 cm Excavated by M.E.L. Mallowan Museum: British Museum North Magnetic Pole  Syrian eye idol Tell brak regionبرابری ساختاری در پیکرک‌‌های چشم بچه‌‌دار

برابری ساختاری در بت عینک بچه‌‌دار

نمونه‌‌هایی که از بتهای عینک و پیکرک‌‌های چشم یافت شده این امکان را می‌‌دهد که با قاطعیت هردو را به یک ساختار مفهومی و بازنمایی انتزاعی یک چیز مربوط بدانیم. یعنی این تصور که اینها دو چیز متفاوت با کارکردهایی متمایز هستند بعید می‌‌نماید. به خصوص که نمونه‌‌هایی از پیکرک «بچه‌‌دار» یافت شده با ساختاری یکسان هم چشم و هم عینک را بازنمایی می‌‌کند.

داده‌‌ی دیگری که کارکرد پیکرک‌‌های چشم در نظام نمادین جهان باستان را نشان می‌‌دهد، به شیوه‌‌ی ساخته شدن‌‌شان مربوط می‌‌شود. آزمایشهای گوناگون نشان داده که هنرمندان آفریننده‌‌ی پیکرک‌‌های چشم بر چشم بیش از هرجای دیگر تاکید داشته و عمیق‌‌ترین برش‌‌ها و بیشترین پرداخت‌‌ها را در ناحیه‌‌ی چشم به کار گرفته‌‌اند. جالب آن که آثاری از نمک‌‌های معدنی و کانی‌‌هایی مثل واتریت[32] در چشم‌‌های این پیکرک‌‌ها یافت شده که این آخری نوعی سنگ آذرین دارای کلسیت است و نشان می‌‌دهد هنرمندان چشمها را با مواد گوناگون رنگ می‌‌کرده‌‌اند.[33] هرچند تنها نمونه‌‌ی مشهوری که از «چشمِ رنگ شده» در این پیکرک‌‌ها می‌‌بینیم برساخته‌‌ای جدید است و مالووان نوشته که خودش چشم یکی از پیکرک‌‌ها را برای بازسازی شکل قدیمی‌‌اش رنگ کرده است.

G:\pix\projects\iranzamin\3000-1200\-2800 eye-idols Eye Temple.jpg

G:\pix\projects\iranzamin\3000-1200\-3400 Mesopotamian Eye-Idols Ishtar. Tell Brak, Syria. c. 3500-3300 B.C.E.THE EYE GODDESS AND THE EVIL EYE by Tracy Boyd 1977.jpg

G:\pix\projects\iranzamin\3000-1200\-2800 Eye Idols.jpg

پیکرک‌‌های سنگی از معبد چشم

سبک هنری نگار که در نیمه‌‌ی نخست هزاره‌‌ی چهارم پ.م و پیش از شکل‌‌گیری شهرهای واقعی تکامل پیدا کرده، از سویی با سبک هنری گوبک‌‌لی تپه پیوند خورده و از سوی دیگر ادامه‌‌ی مستقیم‌‌اش را در هنر سومر و ایلام در هزاره‌‌ی سوم پ.م می‌‌توان دنبال کرد. تاکید بر چشم در هنر بعدی سراسر ایران زمین باقی می‌‌ماند و شیوه‌‌ی ترسیم چشم از این هنگام تا سه هزار سال بعد کمابیش بی‌‌تغییر باقی می‌‌ماند. تنها تفاوت آن است که چهره به تدریج بزرگتر می‌‌شود و چشمهای درشتی که همواره از روبرو بازنموده می‌‌شوند. اما همچنان تاکیدی بر نمایش چشم درشت و ابروی قوسی شکل بر بالای آن و پافشاری برای از روبرو نشان دادن‌‌اش پایدار باقی می‌‌ماند. همین الگو را در نگاره‌‌های تخت جمشید هم داریم که در آن در نقشهای نمایندگان اقوام گوناگون که نیمرخ‌‌شان نمایش داده شده، چشم همچنان به شکل تمام رخ و با قالبی تقریبا همسان با سبک نگار بازنموده شده است.

G:\pix\projects\iranzamin\3000-1200\-2800 blueeyessumer.jpgبازنمایی چشم در هنر سومری

G:\pix\projects\iranzamin\achaemedian\19.jpgبازنمایی چشم در هنر درباری هخامنشی

آنچه در نگار و قلمروهای همسایه‌‌اش کشف شده، پس از سبک گوبک‌‌لی تپه دومین سبک هنری منظم و شکوفای ایران غربی است که به همان شکل اولیه‌‌اش هزار سال در سراسر ایران غربی دوام می‌‌آورد و پس از آن هم ردپایش در قالب ستایش چشم و تاکید بر آن در هنر ایرانی باقی می‌‌ماند و تثبیت می‌‌شود.

G:\pix\projects\iranzamin\3000-1200\657px-Museum_of_Anatolian_Civilizations085_cropped.jpg

G:\pix\projects\iranzamin\ashkani\KanishkaII.jpg

G:\pix\projects\iranzamin\3000-1200\2bb5ecf2c805583affff8058ffffe415.jpg

بازنمایی چشم از روبرو در چهره‌‌های نیمرخ: زیرین) درباریان سومر، بالایی) ایزدبانوی هیتی، میانی) کانیشکا شاه کوشانی

سبک هنری نگار گذشته از تاثیر ماندگاری که بر بازنمایی چشم در هنر ایرانی گذاشت، همچون یک سبک محلی نیز فرو نمُرد و در همان حوزه‌‌ی فرهنگی باقی ماند. این سبک بعدتر و طی هزاره‌‌ی سوم پ.م در همان منطقه‌‌ی آسورستان و جنوب آناتولی به شیوه‌‌ای خاص از مجسمه‌‌سازی دگردیسی می‌‌یابد که بخشی از آن در قالب پیکرک‌‌های گلی کوچک تبلور می‌‌یابد. این سبک را معمولا سوری-هیتی می‌‌نامند، و جالب آن که این دو زیرسیستم سیاسی یعنی آناتولی و آسورستان دقیقا همان قلمرو جغرافیایی است که هنر گوبک‌‌لی‌‌تپه و نگار در آن تحول یافتند. هرچند دامنه‌‌ی این آثار تا شمال سومر و شهرهای اشنونه و اور کشیده می‌‌شود.

این پیکرک‌‌ها از برخی جنبه‌‌ها به بازنمایی سه بعدی همان پیکرک‌‌های چشم شباهت دارند. در اینجا بدن و به ویژه دستها با دقت بیشتری بازنموده شده و اثر از حالت دو بعدی بیرون آمده و نمایی سه بعدی و برجسته پیدا کرده است. اما باز همان نادیده انگاشتن عناصر چهره و تاکید بر چشمهای درشت و آرایش موها را می‌‌بینیم. بازنمایی عناصر چهره این تفاوت را کرده که بینی‌‌ای اغلب بزرگ و منقار مانند بر سر بازنموده شده است، بی آن که دهان مورد تاکید باشد، و این از سویی ادامه‌‌ی سبک هنری گوبک‌‌لی تپه است و از سوی دیگر به نوآوری‌‌ای در همان سبک نگار شباهت دارد.

G:\pix\projects\iranzamin\3000-1200\-2000 سوریه ۱۵۰۰-۲۰۰۰ پ.م.pngحدود ۲۰۰۰ پ.م

G:\pix\projects\iranzamin\3000-1200\North Syrian Female Pillar Figurine, 2nd millennium B.C..jpg ۲۰۰۰-۱۵۰۰ پ.م

G:\pix\projects\iranzamin\3000-1200\3000 femmes à bec d'oiseau et collier, terre cuite, Syrie.jpg۳۰۰۰ پ.م 

پیکر‌‌های سفالی سوری که مانند پیکرک‌‌های چشم اندازه‌‌هایی کوچک دارند، با کیفیتی پایینتر از آنها ساخته شده‌‌اند، قالب کلی‌‌شان کمابیش همان است. پا در آنها بازنموده نشده و دست به سایه‌‌ای فرو کاسته شده که وضعیتی خم شده روی سینه را نشان می‌‌دهد و چه بسا در پیکرک‌‌های چشم نیز دستان چنین حالتی می‌‌داشته‌‌اند و به همین خاطر سایه‌‌ی پیکره شکلی چنان ساده پیدا کرده است. شکل قرار گیری دست چنان که در پژوهشی دیگر نشان داده‌‌ام به وضعیت دعا کردن و تقدیم درخواست دلالت می‌‌کند و این نشان می‌‌دهد که دست‌‌ کم پیکرک‌‌های سفالی سوری ماهیتی دینی داشته‌‌اند و احتمالا پیکرک‌‌های چشم هم با همین بافت چنین بوده‌‌اند.

تحولی که در بازنمایی چشم در این پیکرک‌‌ها می‌‌بینیم آن است که چشمها به جای آن که بادامی نقش شده و ابروها و پلکهایی نمایان داشته باشند، در غیاب پلک و ابرو همچون دو دایره‌‌ی بزرگ بازنموده شده‌‌اند. تاکید بر گردنبند و موهای آراسته و جمع شده روی سر، طرح عمومی تن، و درشتی غیرعادی چشمان دقیقا همان چارچوبی را نشان می‌‌دهد که در پیکرک‌‌های چشم دیدیم. افزوده‌‌ی مهم البته بینی بزرگ است و این نکته که بسیاری از این پیکرک‌‌ها به خاطر تاکیدی که بر پستان و ناحیه‌‌ی شرمگاهشان هست، بی‌‌شک مادینه هستند و از حالت جنسیت‌‌زدوده‌‌ی پیکرک‌‌های چشم و بتهای عینک فاصله گرفته‌‌اند.

در پیکرک‌‌های زنانه و همچنین مجسمه‌‌های بزرگتر تاکیدی بر دو ناحیه‌‌ی پستان و شکم زنان می‌‌بینیم. چنان که پیکرهای ایستاده اغلب با دستانشان پستانها یا شکم را گرفته‌‌اند. این احتمالا بر دو سویه‌‌ی نیروهای زاینده‌‌ی زنانه تاکید می‌‌کرده که زایمان (شکم) و تغذیه (پستان) ارکان اصلی‌‌اش بوده‌‌اند.

G:\pix\projects\iranzamin\3000-1200\-1900 Syro Hittite clay figurine, 2750-1900 B.C..jpg

G:\pix\projects\iranzamin\3000-1200\Hittite representation of the goddess Astarthe; 3200 to 2000 B.C..jpgدو پیکرک سوری-هیتی: هزاره‌‌ی سوم پ.م

G:\pix\projects\iranzamin\3000-1200\Central Mesopotamia, possibly Eshnunna 2000-1800 BC.jpg

G:\pix\projects\iranzamin\3000-1200\Mesopotamia, 2000-1800 BC.jpgدو پیکرک از اشنونه در شمال سومر، ۲۰۰۰-۱۸۰۰ پ.م

 

 

  1. Lacus Beberaci
  2. Mallowan, 1959: 24.
  3. Eidem, 1998: 75.
  4. Emberling, 2002: 84.
  5. Forest, 2009: 190.
  6. Glassner, 2003: 31.
  7. Algaze, 2013: 84.
  8. Oates and Oates, 2001: 379.
  9. Matthews and Eidem, 1993: 205.
  10. Bertman, 2005: 31.
  11. Akkermans and Schwartz, 2003: 199.
  12. Michel Meslin
  13. Ulmer, 2009: 286.
  14. Ristvet, 2014: 76- 90.
  15. Emberling, 2002: 85.
  16. Brak Style
  17. Peyronel, 2006: 400.
  18. Gibson, Sanders, and Hritz, 2002.
  19. Clemens, 2002, 2009.
  20. Spectacle Idols
  21. Matney, 1986: 6.
  22. Andrae, 1933.
  23. Mallowan, 1947: 154-155.
  24. Emberling, 2002: 82.
  25. Van Buren, 1950: 139-146..
  26. Riemschneider, 1953.
  27. Crawford, 1957.
  28. Bréniquet, 1996.
  29. Porter, 2014: 113-115.
  30. Bréniquet, 1996: 33-34.
  31. Emberling and McDonald, 2003.
  32. vaterite
  33. Matney, 1986: 22-23.

 

 

ادامه مطلب: گفتار سوم: هنر  سفال  سیلک  و شوش

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب