پنجشنبه , آذر 22 1403

گفتار دوم: کانیشکای کوشانی 

گفتار دوم: کانیشکای کوشانی

چنان که در نوشتار دیگری نشان داده‌ام، بعد از سپری شدن دوران آشوبزده‌ی بعد از تازش اسکندر، دو دولت بزرگ و متحد در ایران زمین پدیدار گشت که ایران شرقی و غربی را در دست داشتند. این دولتها با نام کوشانی و اشکانی شهرت یافته‌اند. شاهان و اشراف هردو دولت، از تبار سکاها و تخاری‌های ایرانی بودند و بافت سیاسی و اجتماعی مشترکی را در قلمرو زیر فرمان خویش حاکم ساختند. این دو دولت نه تنها هرگز با هم وارد جنگ نشدند، که شواهدی هست که نشان می‌دهد در شرایط بحرانی به ویژه در زمان حمله‌های رومیان به مرزهای غربی ایران زمین، کمکهای فراوانی هم به یکدیگر می‌کرده‌اند. دین بودایی در قلمرو دولت کوشانی و در ایران شرقی تحول یافت و به مرتبه‌ی دینی منسجم و نوشتاری برکشیده شد.

یکی از مهمترین شاهان کوشانی، که به ویژه ردپای خود را بر سیر تحول دین بودایی به جا گذاشته، کانیشکا است. از او چندین کتیبه به جا مانده که ایرانی بودنِ دولت کوشانی، و بافت فرهنگی و نظریه‌ی سیاسی حاکم بر این سامان را به خوبی نشان می‌دهد. به ویژه ارتباط خویشاوندی میان فرمانروایان کوشان را بهتر از هرجا در کتیبه‌ی راباتاک می‌توان یافت که در نزدیکی منطقه‌ی سرخ کتل، در مرز باغلان و سمنگان در افغانستان امروزین نویسانده شده است. این متن که در سال 1993 .م کشف شد، در زمان کانیشکا به دو خط بلخی و یونانی نوشته شده است. متن این کتیبه چنین است:[1]

«سال نخست از سلطنت کانیشکا، دهشگر بزرگ، راستکار، دادگر، خودکامه، خدایگان، سزاوار پرستش، او که پادشاهی را از نانا (آناهیتا) و سایر ایزدان دریافت کرده است، کسی که سال نخست را بنا نهاد، چنان که مایه‌ی خوشنودی خدایان بود. و او کسی بود که استفاده از زبان یونانی را فرو نهاد و بهره جستن از زبان آریایی را باب کرد. در سال نخست، هند زیر فرمان او بود، در سراسر قلمروی طبقه‌ی حاکم در کونَدِئَنو (کوندینیا)، و شهر اوزِنو (اوجاین) و شهر زاگِدا (سَکِتَه) و شهر کوزامبو (کاوسَمبی) و شهر پَلَبوترو (پتلی‌پوتره) و همچنان تا شهر زیری‌تَمبو (سری-چَمپَه). هر خاندان اشرافی و حاکمی که در این جاها بود، تابع اراده‌ی شاه شد و سراسر هند فرمانبردارِ شاه شد. شاه کانیشکا بر شاپارا، سرور شهرها، فرمان می‌راند، که معبد نانا را در آنجا ساخت، که به خاطر داشتنِ آب در بیرون (زمین) در دشت کایپیا، بلندآوازه است. (او معبد را ساخت برای) این خدایان: زیری، فَرو (فَرّه) و اومّا. راهبران عبارتند از بانوی نانا، بانوی اوما، اهورامزدا، مَزدوآنا، سْروشَردَه (سروش) که … نامیده می‌شود، …. کومَرو (کومارا) نامیده می‌شود، و ماسِنو (مهاسِنَه) نامیده می‌شود و بیزاگو (ویساکَه) نامیده می‌شود و میرو (مهر) نامیده می‌شود. و او فرمان داد تا برای این خدایانی که نامشان در بالا نوشته شده، تندیسهایی بسازند. و فرمان داد تا تندیسهایی شبیه به این شاهان را بتراشند: کوجولا کادفیس به عنوان نیا، سَدَشکَنَه‌ که سومَه (هوم) را نذر می‌کرد به عنوان پدربزرگ، و شاه ویماکدفیس به عنوان پدر، و برای خودش، شاه کانیشکا. سپس، شاهنشاه، پسرِ خداوند، فرمان داد تا این پرستشگاه در شاپارا، سرور شهرها، ساخته شود. بعد سرور شهرها شاپارا و نوکونزوکا آیین پرستش را چنان که حکم سلطنتی بود، اجرا کردند. پس چنین باد که این خدایانی که نامشان در اینجا نوشته شده، سلامت، امنیت و پیروزی را در زمانی بیکرانه برای شاهنشاه کانیشکا تضمین کنند. و همچنین اقتدار پسر خداوند را بر سراسر هند از سال یک تا سال هزار هزار تضمین نمایند. باشد که از سال اول که پرستشگاه بنیان نهاده شد، تا آن هنگام سال بزرگ آریایی رواج خود را حفظ نماید… بر مبنای حکم سلطنتی، آبیمو که برای شاه بسیار عزیز است، پایتخت را به پوشیپو داد… شاه بزرگ پیشکشها را به خدایان داد.»

ترجمه‌ی یاد شده که امروز شهرت بیشتری یافته را موکِرجی به دست داده است. بلخ‌شناس دیگری به نام ویلیامز هنگام ترجمه‌ی متن در چند نکته با او اختلاف نظر دارد. یکی این که از دید ویلیامز اشاره‌ای به سومَه (هوم) در متن دیده نمی‌شود.[2] دیگر آن که از دید وی نام سَدَشکنه در متن نیامده و او نام پدربزرگ کانیشکا را ویماتکتو خوانده است.[3]

این متن هم تبارشناسی شاهان کوشانی را به خوبی نشان می‌دهد و هم دایره‌ی سلطه‌ی ایشان بر شمال هند را نمایش می‌دهد که به کلی از آنچه در دیدگاه‌های سنتی تصور می‌شد بیرون است. کوشانی‌ها تا زمان کانیشکا سراسر قلمرو قدیمی مائوریه را فتح کرده بودند و به همین دلیل هم از نام هخامنشی هند که بعد از عصر مائوریه تعمیم یافته و به کل هند شمالی ارجاع می‌داد، بهره می‌جستند. نکته‌ی مهم دیگر در متن، تاکید بر زبان آریایی و طرد زبان یونانی است، و به همین شکل تاکیدی بر فرو نهادن مبدأ تاریخ‌های قدیمی‌تر و اعلام سال نخست به عنوان ابتدای دورانی نو دیده می‌شود که چشمگیر است. نام ایزدانِ مورد اشاره کاملا ایرانی است و برخی از آنها حتا رنگ و بویی ایلامی دارند. با این وجود هیچ اشاره‌ای به خدایان یونانی وجود ندارد. زبان آریایی مورد نظر او، زبان بلخی است که به خط تغییر یافته‌ی یونانی نوشته می‌شده و عضوی از خانواده‌ی زبانهای ایرانی و شاخه‌ی ساتِمِ زبانهای هند و اروپایی محسوب می‌شود.[4]

کانیکشا با وجود گرایش نمایان اوستایی- زرتشتی‌اش، بدان دلیل نیز اهمیت دارد که در تاریخ شکل‌گیری دین بودایی نقشی کلیدی ایفا کرده است. او فرمان داد تا چهارمین شورای بودایی در کشمیر برگزار شود. همچنین در زمان او برای نخستین بار سی و دو نشانه‌ی ظاهری پیکر بودا گردآوری شد و نخستین تندیسهای بزرگ بودا بر مبنای آن ساخته شدند. کانیشکا همچنین کهنترین سکه‌های دارای نقش بودای ایستاده را ضرب کرده است. چنان که گفته شد، این سکه‌ها نشانگر تثبیت شکلی استانده برای بازنمایی بودا در این کیش بوده‌اند، و حدس من آن است که کهنترین بازنمایی بودا بر سکه‌ها به دورانی پیشتر و عصر کوجالا کادفیس بازگردد.

سویه‌ی دیگر اهمیت این پادشاه در سیر تاریخ دین بودایی آن است که احتمالا نخستین نمودهای دین بودایی در چین زمانی بروز کرد که کانیشکا به منطقه‌ی تاریم لشکر کشید و آنجا را گرفت. بعد از آن بود که راهبانی ایرانی از گنداره به چین سفر کردند و متون بودایی را در این منطقه ترویج کردند. یک نسل بعد از کانیشکا، لولاکسِما در 178 .م به لویانگ رفت و به طور رسمی نهادی برای ترجمه‌ی متون بودایی به چینی تاسیس کرد.

کانیشکا به خصوص به خاطر روابط نزدیک و صمیمیانه‌اش با یکی از رهبران بودایی به نام اشوَه‌گوشَه شهرت دارد. به روایت بوداییان او در دوران پیری کانیشکا به مشاور و راهبر روحانی‌اش تبدیل شد. اما این سخن جای چند و چون دارد. چون در کل با وجود حمایتی که کانیشکا از دین بودایی می‌کرد، به نظر نمی‌رسد خودش به این آیین گرویده باشد. سکه‌های بودایی کانیشکا هم کمتر از یک درصد کل سکه‌های یافت شده از او را تشکیل می‌دهند و شمار و تنوع اشاره‌ی او به ایزدان باستانی ایرانی مانند مهر و وایو بارها از بودا بیشتر است. روایت دیگری هست که می‌گوید مشاور و راهبر معنوی کانیشکا در زمان تاجگذاری‌اش کسی به نام یوزارسف بوده است. مقبره‌ی چنین کسی امروز در منطقه‌ی سْرینگَر در کشمیر قرار دارد و «روزه‌بال» نامیده می‌شود. این نام نیز اصیل نمی‌نماید و شکلی تحریف شده از بودیسَتوَه (بوذارسف) است که احتمالا در دورانی به یکی از بوداهای محلی منسوب بوده و بعد داستانش با کانیشکای نیرومند گره خورده است.

جالب آن است که با وجود نقش پررنگ و ماندگار کانیشکا در منابع بودایی، روایتهای مربوط به او وی را چونان شاهی بودایی و مومن باز نمی‌نمایانند. تاثیر سیاست کانیشکا بر کیش بودایی چندان چشمگیر بود که نام و نشان این شاه به روشنی در منابع کهن بودایی باقی مانده است. با این وجود منابع بودایی او را مردی خشن و خونریز می‌دانند که به دین بودایی باور نداشته و تنها در زمان پیری و پیش از مرگ به آیین گرویده است. در «سْری‌دَرمَه پیتَکه نیدانَه سوترَه»[5] می‌خوانیم که:

«در این هنگام شاهِ نْگَنسی (پَهلَوی‌ها) مردی بسیار احمق بود که طبیعتی خشن داشت… یک راهب روشن ‌شده (بْهیکشو ارهت) هم وجود داشت که کردارهای پلید شاه را می‌دید، و آرزو داشت تا او را به توبه وا دارد. پس او با نیرویی فراطبیعی شاه را واداشت تا عذابهای دوزخ را ببیند. شاه از دیدن این شکنجه‌ها هراسان شد و توبه‌کار شد.»[6]

مهمترین دستاورد مادی کانیشکا در عرصه‌ی دین بودایی، ساختن استوپای عظیم پیشاور بود که به سرعت همچون قبله‌ی جغرافیایی بوداییان اعتبار یافت. ساخت این بنا در تمام منابع بودایی به عواملی فراطبیعی، و نه ایمان و باور قلبی کانیشکا، منسوب دانسته شده است. این روایت را داریم که بودا فراز آمدن کانیشکا و ساخته شدن استوپای پیشاور را پیشگویی کرده بود. در «وینَیَه سوتره»[7] می‌خوانیم که بودا به پسربچه‌ای اشاره کرد که داشت روی زمین با خاک تپه‌ای درست می‌کرد. بعد گفت: کانیکشا خواهد آمد و آنجا استوپایی را به نام خودش برخواهد ساخت.[8] شکلی مفصل‌تر از همین روایت را در توماری به زبان ختنی می‌بینیم که در منطقه‌ی دون‌هوانگ چین کشف شده است. در این متن می‌خوانیم که بودا چهارصد سال پیش از ساخت این استوپا فراز آمدن کانیشکا را پیشگویی کرده بود:[9]

«به این ترتیب کانیشکا آرزومند شد (تا استوپایی عظیم) بسازد… در آن هنگام چهار فرمانروای جهان از خواست شاه آگاه شدند. پس برای خاطر او به شکل پسرانی جوان در آمدند… و شروع کردند به ساختن استوپایی از گِل،… پسران به شاه گفتند: ما داریم استوپای کانیشکا را می‌سازیم… در آن هنگام پسربچه‌ها صورت خود را تغییر دادند… و به کانیشکا گفتند: ای شاه بزرگ، بر اساس پیشگویی بودا بر عهده‌ی توست که یک صومعه (سنگهه‌رامَه) با استوپایی بزرگ بر آن بسازی، و بر مبنای آن روحانیونی باید دعوت شوند که موجودات نیکوی ارجمند … را به همراه بیاورند.»

زایری چینی به نام شوان‌زانگ که در حدود 630 .م از استوپای پیشاور بازدید کرد نیز ساخت این استوپا را به انگیزه‌هایی فراطبیعی نسبت داده است. او نوشته که کانیشکا به آیین بودایی باور نداشت و به راهبانش بی‌اعتنایی می‌کرد. تا آن که روزی هنگام شکار خرگوشی سپید از برابرش گریخت و او را به دنبال خود تا محلی که قرار بود استوپا ساخته شود، کشید. بعد هم در آنجا ناپدید شد.[10] از تمام این حرفها بر می‌آید که کانیشکا پادشاهی بودایی و سرسپرده نبوده و به همین دلیل هم این که او استوپا را ساخته امری نامنتظره بوده که به توجیهی آسمانی نیاز داشته است. چنان که از مرور نام ایزدان و نیروهای مقدس بر سکه‌های کانیشکا دیدیم، این مرد احتمالا هرگز به دین بودایی نگرویده، و با این وجود از این دین مانند سایر ادیانِ رایج در قلمروش پشتیبانی می‌کرده و احتمالا با انگیزه‌هایی سیاسی و اقتصادی و برای رونق شهر پیشاور و تثبیت قدرتش در میان بوداییان فرمان ساخت استوپای بزرگ را صادر کرده است.

کانیشکا به هر صورت با تاسیس استوپای پیشاور موقعیت خود را به عنوان بنیانگذار معماری بودایی در تاریخ این دین تثبیت کرد. این استوپا 87 متر قطر دارد و باستان‌شناسان تازه در اوایل قرن بیستم کشفش کردند. زایران چینی باستانی مانند شوان زانگ[11] (602-664 .م) گزارش کرده‌اند که بلندای این استوپا در زمان رونق‌اش به هفتصد پای چینی (برابر با 180-210 متر) می‌رسیده و سراسر سطحش با جواهر پوشیده بوده است.[12] به این ترتیب این بنا یکی از عظیم‌ترین بناهای دینی در جهان باستان محسوب می‌شده و ارتفاعش به قدر یک سوم از هرم بزرگ خوفو در گیزه (146 متر) بلندتر بوده است.

در آثار بودایی کانیشکا بر هویت بودا به عنوان شاکیامونی تاکید شده است و این حدس مرا تایید می‌کند که قبیله‌ی شاکیه/ ساکیه را شاخه‌ای از سکاها دانسته‌ام. کانیشکا احتمالا با تاکید بر این جنبه از دین بودایی خواسته وی را با سکاهایی که هم‌تبارش بوده‌اند، مربوط سازد و احتمالا به لحاظ تاریخی حق هم داشته است. عنصر دیگری که در این دوران در دین بودایی پررنگ می‌شود، بودای آخرالزمانی است که ساختار اساطیری‌اش آشکارا از سوشیانس زرتشتی و مفهوم آخرالزمانی ایزدِ داور (مهر دادگر) برگرفته شده است. این بودای ناجی را میترایه بودا می‌نامند که یعنی «بودای مهری» و به روشنی آمیختگی دین بودا و کیش مهر را نشان می‌دهد.

 

 

  1. Mukherjee, 1995.
  2. Sims-Williams, 2008: 56-57.
  3. Sims-Williams, 1998: 82.
  4. Gnoli, 2002: 84-90.
  5. Sri-dharma-pitaka-nidana sutra
  6. Kumar, 1973: 95.
  7. Vinaya sutra
  8. Kumar, 1973: 91.
  9. Kumar, 1973: 89.
  10. Kumar, 1973: 93.
  11. Xuan Zang
  12. Dobbins, 1971.

 

 

ادامه مطلب: گفتار سوم: ظهور هنر بودایی 

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب