گفتار سوم: از گرمابه تا حمام: مکان، بدن و فردیت (۲)
بسامد و شمار گرمابهها
پس از گذر از این لغزشهایی که در انگارهی حمام در ایران باستان وجود دارد، میتوانیم به پرسشهای جدیتری بپردازیم و سیر تکامل گرمابه در قرون میانی را مورد توجه قرار دهیم. برای این که تصویری از رونق گرمابهها و جایگاهشان در فضای شهری ایران زمین به دست آوریم باید منابع و اشارههایی که در این زمینه وجود دارد را مرور کنیم. در کتابهای تاریخ و سفرنامههایی که در فاصلهی قرن سوم تا دهم هجری نوشته شدهاند، ارجاعهای فراوانی به گرمابه وجود دارد که تا حدودی ماهیت و کارکرد اجتماعیشان را نشان میدهد. خوب است برای مرور این دادهها نخست به یکی از کهنترین گزارشهای این موضوع در پارسی دری بپردازیم که به هزار و صد سال پیش مربوط میشود. ناصرخسرو در سفرنامهاش داستانی از حمام رفتناش ثبت کرده که خواندناش آداب گرمابهی آن روزگار را نشان میدهد:
«و چون به آن جا رسیدیم از برهنگی و عاجزی به دیوانگان ماننده بودیم و سه ماه بود که موی سر بازنکرده بودیم و خواستم که در گرمابه روم باشد که گرم شوم که هوا سرد بود و جامه نبود و من و برادرم هریک به لنگی کهنه پوشیده بودیم وپلاس پاره ای در پشت بسته از سرما، گفتم اکنون ما را که در حمام گذارد. خرجینکی بود که کتاب در آن مینهادم و بفروختم و از بهای آن درمکی چند سیاه در کاغذی کردم که به گرمابه بان دهم تا باشد که ما را دمکی زیادت تر در گرمابه بگذارد که شوخ از خود باز کنم. چون آن درمکها پیش او نهادم در ما نگرست پنداشت که ما دیوانهایم. گفت بروید که هم اکنون مردم از گرمابه بیرون آیند و نگذاشت که ما به گرمابه در رویم. از آن جا با خجالت بیرون آمدیم و به شتاب برفتیم… و بعد از آن که حال دنیاوی ما نیک شده بود هر یک لباسی پوشیدیم روزی به در آن گرمابه شدیم که ما را در آن جا نگذاشتند. چون از در دررفتیم گرمابه بان و هرکه آن جا بودند همه برپای خاستند و بایستادند چندان که ما در حمام شدیم و دلاک و قیم درآمدند و خدمت کردند و به وقتی که بیرون آمدیم هر که در مسلخ گرمابه بود همه برپای خاسته بودند و نمینشستند تا ما جامه پوشیدیم و بیرون آمدیم و در آن میانه حمامی به یاری از آن خود میگوید این جواناناند که فلان روز ما ایشان را در حمام نگذاشتیم و گمان بردند که ما زبان ایشان ندانیم من به زبان تازی گفتم که راست میگویی ما آنیم که پلاس پارهها در پشت بسته بودیم آن مرد خجل شد و عذرها خواست وا ین هردو حال در مدت بیست روز بود.»
جالب اینجاست که همین ناصر خسرو که به حمام راهش نمیدادند همان است که وقتی گریخت و در منطقهی دورافتادهی یمگان پناه گرفت، در آنجا گرمابهای زیبا و بزرگ ساخت که دیوارهایش با نقاشیهای جذاب آراسته شده بود و امیر ابوالمؤید نقل کرده که در خراسان دوران او یکی از بناهای زیبای نامدار بوده و خود بارها از آنجا بازدید کرده بود.
هم در سفرنامهی ناصرخسرو و هم در متون دیگر قرون میانه دادههایی ثبت شده که نشان میدهد نهاد گرمابه در ایران زمین از رشد و گسترش چشمگیری برخوردار بوده و بخشی تفکیک ناشدنی از چشمانداز مکانهای شهری را تشکیل میداده است. با این همه بخشهای متفاوت ایران زمین از این نظر درجههای متفاوتی از توسعهیافتگی را نمایان میساختهاند. طوری که خود ناصرخسرو در سفرنامهاش اشاره کرده که در قاهره شمار زیادی گرمابه وجود داشته اما شهر مکه تنها دو گرمابهی عمومی داشته است. یعنی چنین مینماید که در عربستان این نهاد نفوذ چندانی نیافته باشد. در حدی که در سفرنامه دربارهی مردم لحسا میخواهیم که «ایشان همه عمر هرگز گرمابه ندیده بودند و نه آب روان!». به این ترتیب نخستین پرسشی که باید بدان پاسخ دهیم آن است که شمار گرمابهها در ایران چندتا بوده و چه سهمی از جمعیت از هریک بهره میبردهاند؟
هم در سفرنامهی ناصرخسرو و هم در متون دیگر قرون میانه دادههایی ثبت شده که نشان میدهد نهاد گرمابه در ایران زمین از رشد و گسترش چشمگیری برخوردار بوده و بخشی تفکیک ناشدنی از چشمانداز مکانهای شهری را تشکیل میداده است. با این همه بخشهای متفاوت ایران زمین از این نظر درجههای متفاوتی از توسعهیافتگی را نمایان میساختهاند. طوری که خود ناصرخسرو در سفرنامهاش اشاره کرده که در قاهره شمار زیادی گرمابه وجود داشته اما شهر مکه تنها دو گرمابهی عمومی داشته است. یعنی چنین مینماید که در عربستان این نهاد نفوذ چندانی نیافته باشد. در حدی که در سفرنامه دربارهی مردم لحسا میخواهیم که «ایشان همه عمر هرگز گرمابه ندیده بودند و نه آب روان!». به این ترتیب نخستین پرسشی که باید بدان پاسخ دهیم آن است که شمار گرمابهها در ایران چندتا بوده و چه سهمی از جمعیت از هریک بهره میبردهاند؟
در متون گوناگون اشارههایی هست که میتوان بر اساس آن تصویری آماری از شمار و سرانهی گرمابههای ایرانی به دست آورد. یعقوبی در البلدان نوشته که شهر بغداد در عهد خلفاى عباسى داراى شش هزار كوچه و گذرگاه، سى هزار مسجد و ده هزار حمام بوده است.[1] در تاريخ خطيب بغدادى هم میخوانیم که در عصر مأمون شهر بغداد شصت و پنج هزار گرمابه داشته است.[2]
به این ترتیب میتوان پذیرفت که شمار گرمابههای بغداد در قرن هشتم و نهم میلادی چند ده هزار تا بوده است. با توجه به آن که جمعیت این شهر در زمان یاد شده بین سیصد تا پانصد هزار تن برآورد میشود، به این نتیجه میرسیم که تقریبا به ازای هر ده نفر یک گرمابه وجود داشته است. این رقم از آنچه که از گرمابههای عمومی انتظار داریم بسیار فراتر است و کمابیش بدان معناست که هر خانوار بزرگ خود گرمابهای داشته است و در هر کوچه یکی دو گرمابه یافت میشده است.
دیرباوری دربارهی شمار بالای گرمابهها اگر به منابع تاریخی دیگر بنگریم رفع خواهد شد. چون کمابیش همه آماری مشابه به دست دادهاند. راوندی از تاريخ خوارزم نقل کرده که مرکز خوارزم پیش از حملهی مغول دوازده هزار مسجد و دوازده هزار كوى و هزار و صد گرمابه داشته است.[3] منظور از این شهر قاعدتا اورگنج یا چاچ است که احتمالا در آن زمان بین پنجاه تا صد هزار تن جمعیت داشته است. یعنی در آنجا هم حدودا به ازای هر پنجاه نفر یک گرمابه و تقریبا به ازای هر ده کوچه یک گرمابه داشتهایم. جالب آن است که نسبت گرمابه به کویها در شهرهای متفاوت تفاوت داشته و مثلا به روایت یعقوبی در بغداد به حدود دو گرمابه در کوچه میرسیده در حالی که در خوارزم نسبتش یکی در ده کوچه بوده است. نکتهی جالب توجه دیگر آن که در بغداد شمار گرمابهها از مسجدها بیشتر بوده و در مورد خوارزم هم چنین مینماید که اغراقی در شمار مسجدها راه یافته باشد. یعنی بعید است هر کوچه در خوارزم برای خود یک مسجد مستقل داشته باشد و آماری از این دست را از شهرهای دیگر در دست نداریم. در حالی که شمار گرمابهها در همهی منابع در همین حدود نوسان میکند.
یک منبع دیرآیندتر گزارش شاردن است که به نقل از جغرافىدانان ايران مىگويد در زمان خلافت محمد مهدى دوانيقى كه در ابتدای عصر عباسی (قرن نهم میلادی) قرار میگیرد، شهر رى به نود و شش بخش تقسيم مىشده که هر بخش چهل و شش خيابان داشته، و هر خيابان داراى صد خانه و ده مسجد بوده است. همچنين در اين شهر ششهزار و چهارصد مدرسه، شانزده هزار و ششصد گرمابه، پانزده هزار مناره مسجد، دوازده هزار آسياب، هزار و هفتصد كاريز، سيزده هزار كاروانسرا وجود داشته است.[4] ری در این هنگام یکی از بزرگترین شهرهای کرهی زمین بوده و جمعیتش را بین نیم تا یک میلیون نفر تخمین زدهاند. آماری که شاردن به دست داده شمار خانههای این شهر را حدود چهارصد و چهل هزار میداند که با جمعیتی افزون بر دو میلیون تن برابر میشود و قدری اغراق آمیز مینماید. اما اگر این اغراق را نادیده بگیریم و نسبتها را در گزارش شاردن بنگریم، به همان تصویری میرسیم که در منابع دیگر هم آمده است. یعنی به ازای این تعداد خانه ۱۶۶۰۰ گرمابه وجود داشته که یعنی به ازای هر ۲۶ خانه یک گرمابه داشتهایم و این تقریبا با یک گرمابه در هر دو کوی برابر است.
گرمابهها با این شمار فراوان قاعدتا تنها به جمعیت مسلمان یا زرتشتی تعلق نداشتهاند و مردمی که به ادیان گوناگون تعلق داشتهاند همگی از نهاد گرمابه استفاده میکردهاند. این را به خصوص در شهرهایی که جمعیت دینی آمیخته داشته است. به خوبی میتوان دید. اشارههای شاعران و سفرنامهنویسان هم در این مورد همگرایی دارد که رسم ناسزاوارِ نجس پنداشتن پیروان ادیان دیگر و جدا کردن گرمابهها از میانهی دوران قاجار باب شده[5] و تا پیش از آن پیروان ادیان گوناگون در یک گرمابه خود را میشستهاند. نمونهاش آن که قدسی مشهدی در اشاره به حمام پادشاه در مشهد که شهری مذهبی بوده میگوید:
برآیند از این کعبه اهل صفا درآیند هریک به کیشی جدا[6]
چنان که دیدیم در بغداد که جمعیت مسیحی و صابئی بزرگی داشته، شمار گرمابهها نسبت به جمعیت از خوارزم بیشتر است. در حالی که با توجه به شمار مسجدها انگار جمعیت مسلمانها در خوارزم بیشتر بوده باشد. در حبیبالسیر هم میخوانیم که شهر تفلیس را انوشیروان دادگر ساخت و در زمان نوشته شدن این کتاب به خاطر همزیستی دوستانهی مسیحیان و مسلمانان شهرتی داشته است. در این شهر حمامی با آب گرم وجود داشته که بر چشمههای آبگرم کوهستانی ساخته شده بود و آبش بی نیاز به سوخت همواره داغ بود. این گرمابه را احتمالا مسلمانها درست کرده بودند، چون آوردهاند که ویژهی مسلمانان بوده و کفار را به آن راه نمیدادهاند.[7] اما دربارهی سایر گرمابهها چنین اشارهای در کار نیست و بر اساس گزارش جهانگردان اروپایی چنین مینماید که منعی برای ورود غیرمسلمانان به حمام مسلمانان وجود نداشته باشد. چون بعدتر که تعصب دینی هم شدیدتر شده بود، از دوران صفوی تا آخر دورهی قاجار میبینیم که مسافران اروپایی به آسودگی در حمامهای ایرانی شستشو میکنند و به نظر نمیرسد منعی در ورودشان وجود داشته باشد.
از این رو گزارشهایی که به درگیریهای دینی در اطراف گرمابهها اشاره میکند اموری استثنایی است و از دلایلی سیاسی بیرونی سرچشمه میگرفته و نه آداب عمومی مردم دربارهی حمام رفتن. نمونهای که ماهیت این نوع درگیریها را نشان میدهد به دوران ناصر الدّين شاه مربوط میشود. وقتی اختلاف میان علماى اصوليّه و مجتهدين شيخيّه بالا گرفت ميرزا احمد مجتهد تبريزى پيروان احسائى را كافر خواند و به منع ورود آنان به گرمابه مسلمين فتوا داد. پس از آن مردى از جماعت شيخيّه قصد گرمابه كرد گرمابهبان از ورود او جلوگيرى كرد. در نتیجه كار به دعوا كشيد تا جایی که «كسى آبى بر آن آتش نريخت تا بدان رسيد كه تمام كسبه و اهل حرفه شهر، دكّهها بربستند و با دشنه و خنجر به يكديگر پيوستند و بيم آن بود كه شهرى بر دو گونه شوند و يكديگر را تاراج و غارت كنند … شاهزاده ملك قاسم ميرزا حكمران، عاقلان را بخواند و بر خوان نشاند … بين علما و مسبّبين هر دو طبقه طرح مصالحه درافكند تا عامّه خلايق از اين منازعه باز رستند … در پس دكّان كسب و عمل خويش فرونشستند…»[8]
آشکار است که نمونههایی از این دست خاص و منحصر به فرد بودهاند و پیامد درگیریهای سیاسی میان رهبران دینی رقیب بودهاند و ارتباطی با آداب تودهی مردم و قواعد حاکم بر گرمابهها نداشتهاند. شواهد زیادی هست که نشان میدهد پس از حملهی مغول گسستی جدی و ویرانیای دامنهدار در شهرهای ایران زمین رخ نمود و یکی از پیامدهای این وضعیت افول وضعیت گرمابهها بود. تقریبا همهی منابع مهم تاریخ دوران ایلخانی به زوال نهادهای عمومی شهری و نابسامانیهای کلان اشاره دارد و در این میان ارجاعهای انگشتشماری به گرمابه وجود دارد و آنها هم کاهش شدید شمار حمامها را نشان میدهد. این وضعیت به قدری چشمگیر بود که در پایان دوران ایلخانی خود حاکمان مغول به فکر ترمیم اوضاع افتادند و غازان خان که در میان مغولان ویرانگر به خاطر پیرویاش از فرهنگ آبادگرانهی ایرانی استثنایی محسوب میشود، فرمان داد در روستاهایی که در جریان حملهی مغول ویران شده بود دوباره گرمابه و مسجد ساخته شود و به همین خاطر در دوران او شمار گرمابهها در ایران افزایش یافت.
با این همه هنوز اثر ویرانیها پا برجای بود. طوری که تاریخنامهی هرات که در حدود سال ۷۲۰ ق و یک قرن پس از هجوم مغولان نوشته شده میگوید شهر هرات قدیم شصت هزار و چهارصد سرا و سی هزار حجره و دکان و هشتصد مسجد و پنجاه و پنج حمام داشت.[9] یعنی به ازای بیش از سیصد هزار تن هراتی، تنها ۵۵ گرمابه وجود داشته که میشود یک گرمابه برای حدود هر پنج هزار نفر و این نسبت به آمارهای پیش از دورهی حملهی مغول بسیار اندک است. در همین کتاب میخوانیم که قندز که قدری از مدار هجوم مغولان دورتر بوده دو هزار و پانصد سرا و نهصد دکان و هشتاد مسجد و تنها هجده حمام داشته است. یعنی به ازای هر هفتصد هشتصد نفر از جمعیت حدود سیزده هزار نفرهاش یک حمام در کار بوده است.
چنین مینماید که روند بازسازی این آسیبها توسط خود مردم در همین حدود زمانی آغاز شده باشد. چون وقتی کمی بعد پای اروپاییان به ایران باز شد، گرمابههای ایرانی شگفتی و تحسینشان را بر انگیخت. کلاویخو، تامس هربرت، شاردن و دیگران در آثار خود توصیفهایی پر آب و تاب از حمامهای ایرانی به دست دادهاند که از سویی پیچیدگی و فراگیر بودن این نهاد در شهرهای ایرانی را نشان میدهد و از سوی دیگر بینظیر بودنش در قلمرو اروپا را گوشزد میکند.
در دوران صفوی همزمان با بازسازی ساختارهای شهری و تجدید وحدت ملی ایران، گرمابهها نیز رونق پیشین را بازیافتند و این را از گزارش اروپاییانی که به ایران سفر کرده بودند میتوان دریافت. دادههایی از این منابع بر میآید که به کمکشان میتوان سیر تحول گرمابهها و سرانهشان نسبت به جمعیت را تخمین زد. مثلا میدانیم که جمعیت دمشق در دوران شاه اسماعیل صفوی به صد و بیست هزار تن بالغ میشد و بیش از شصت مسجد و مدرسه داشت و شمار قهوهخانهها و حمامهایش از دویست افزونتر بود.[10] نیکومدیا در دوران سلطان سلیم که با ابتدای عصر صفوی برابر میشود چهار هزار خانه و هشت مسجد و چهار حمام داشت.[11] به گزارش شاردن شهر شماخى سه گرمابه داشته که دوتایشان شبها مردانه و روزها زنانه بوده، اما حمام سومی كه گرمابه شيخ نام داشته مخصوص مردان بوده است. درآمد اين گرمابهها به مصرف كفن و دفن مردگان مىرسیده، و اگر چیزی از آن باقی میماند آن را به تنگدستان میبخشیدهاند.[12]
به این ترتیب به نظر میرسد شمار گرمابهها پس از دوران مغول با وجود ترمیمی که انجام شده همچنان بسیار کمتر از پیش بوده است. دویست گرمابه برای صد و بیست هزار نفر دمشقی به معنای آن است که برای هر ششصد تن یک گرمابه وجود داشته و این سرانه در نیکومدیا و شماخی به یک گرمابه برای پنج هزار نفر میرسیده است. با این همه این شهرها در حاشیه یا پیرامون ایران زمین قرار داشتهاند. دمشق و شماخی در بخشهای حاشیهای ایران زمین قرار دارند و نیکومدیا در واقع خارج از حوزهی تمدن ایرانی و در بالکان قرار گرفته است. در نتیجه به احتمال زیاد گرمابه در این شهرها ویژهی جمعیت ایرانی ساکن شهرها بوده که اقلیتی محسوب میشدهاند و اندک بودن شمارشان هم از اینجا بر میخیزد.
دادههای موجود دربارهی شهرهای دل ایرانشهر نشان میدهد که شمار گرمابهها نسبت به جمعیت بیش از این حرفها بوده، اما همچنان با آنچه پیش از حملهی مغول میبینیم فاصله داشته است. در دوران صفوی اصفهان باشکوهترین شهر ایران بود و آمار به نسبت دقیقی از شمار گرمابههای آن در دست داریم. شاردن میگوید که اصفهان در میانهی قرن هفدهم میلادی ۱۶۲ مسجد، ۴۸ مدرسه، دوازده گورستان، ۱۸۰۲ کاروانسرا، و ۲۷۳ حمام داشته و پیرامونش هزار و پانصد دهکده وجود داشته است. بنا به تخمین او جمعیت شهر در این هنگام به حدود یک میلیون تن میرسیده است. اولئاریوس که جمعیت شهر را پانصد هزار تن تخمین زده میگوید هجده هزار خانه در آن وجود داشته است. در دورهی شاه عباس اصفهان ۱۳۷ کاخ شاهی هم داشته است. [13]
همچنین میدانیم که محلهی خواجو (حسنآباد)۱۱۱۱ خانه، دوازده مسجد، ۱۵ کاروانسرا، ۸ مدرسه، ۱۲ بازار و ۲۱ گرمابه داشته است.[14] محلهی عباسآباد هم در سال ۱۰۴۵ (۱۶۶۶.م) بیش از دو هزار خانه، افزون بر دوازده مسجد، نوزده گرمابه، بيست و چهار كاروانسرا و پنج مدرسه داشت.[15] یوشیدا اولین سفیر ژاپن در ایران است هم میگوید در دوران ناصری اصفهان شصت هزار نفر جمعیت و ۱۷۲ مسجد و ۲۷۳ گرمابه و ۱۸۰۰ کاروانسرا داشته است.[16]
به این ترتیب شمار گرمابههای شهر (۲۷۳) نسبت به جمعیت (نیم تا یک میلیون نفر) به نسبت اندک بوده و به ازای حدود ده پانزده هزار نفر یک گرمابه در اصفهان داشتهایم. وضعیت دربارهی برخی از محلهها مثل خواجو و عباس آباد بهتر بوده، چون جمعیت حدود هفت هزار نفرهی خواجو ۲۱ گرمابه داشته که یعنی به ازای هر سیصد و پنجاه نفر یک گرمابه داشتهایم. در عباس آباد هم به ازای هر گرمابه بیش از صد خانه یعنی پانصد ششصد نفر داشتهایم. این اعداد معقول مینماید، اما باز هم از آمارههای دوران پیشامغولی کمتر است.
کم بودن شمار گرمابهها در این آمار احتمالا از آنجا برخاسته که رود زاینده رود از میانهی اصفهان میگذشته و بسیاری از خانهها به حمام خانگی مجهز بودهاند. این را از آنجا در مییابیم که در قریهها و دهکدههای اطراف اصفهان شمار گرمابه به شکل شگفتانگیزی بالاست. شاردن مینویسد که محلهی بیدآباد اصفهان در دوران او ۸۸۳ خانه، ۸ مسجد، ۱۱ کاروانسرا، پنج بازارچه و چهار گرمابه داشته است.[17] همچنین در پل عباس آباد یا مرنیان که به قول شاردن بهترین قریهی اصفهان قدیم بوده و دو هزار خانواده از مهاجران تبریزی را در خود جای میداده، ۱۲۰ مسجد و ۱۹۰ حمام و ۲۴۰ کاروانسرا و مدرسه وجود داشته.[18] در نتیجه در بیدآباد به ازای هر هزار نفر و در مرنیان به ازای هر ده نفر یک گرمابه داشتهایم. این نکته هم جالب توجه است که معمولا شمار گرمابه بیشتر از مسجد و اغلب نزدیک به دو برابر آن است. اما در جاهایی که شمار گرمابهها از مسجدها کمتر است، در ضمن با اندک بودن شمار حمامها و بالا بودن سرانهی جمعیت برای هر گرمابه نیز روبرو هستیم.
در دوران صفوی نهاد گرمابه رونق و رواجی داشته و با این همه در شهرهایی که رو به ویرانی میرفتهاند وضعیتی نامطلوب پیدا میکرده است. دادهها نشان میدهد که نهاد گرمابه در شهرهای ایرانی مانند کاروانسرا به نسبت پایدار و جان سخت بوده و هرچند شمارش با فراز و نشیب رونق شهرها کم و زیاد میشده، اما ریشهکن نمیشده است. چنان که در نخجوان که در دوران شاه عباس شهری به نسبت ویرانه بوده و تنها از دو هزار خانه تشکیل میشده، همچنان پنج کاروانسرا، و چندین بازار و قهوهخانه و گرمابه داشته است.[19] همچنین ایروان هم که در این زمان شهری کوچک بوده قلعهای با کاروانسرا و گرمابه داشته است.[20]
جیمز موریه که در سال ۱۱۸۶ (۱۲۲۲ق/ ۱۸۰۷.م) به عنوان نایب سفارت انگلیس به ایران آمد، گزارش کاملی از وضعیت تهران آن زمان در سفرنامهاش آورده که اعتماد السلطنه در مرآة البلدان آن را ترجمه کرده است. موریه میگوید شهر تهران به بزرگی شیراز ولی خانهها و ابنیه آن کمتر از شیراز است، و صد و پنجاه کاروانسرا و به همین شماره حمام دارد. او در جایی دیگر شمار خانههای تهران را دوازده هزار و شمار ساکنانش را چهل تا شصت هزار تخمین میزند. به این شکل در تهران هم به ازای هر سیصد چهارصد نفر یک گرمابه داشتهایم. این نکته اهمیت گرمابه در تهران در آغازگاه پایتخت شدناش را نشان میدهد. گزارشهای دیگر هم از اهمیت این نهاد در تهران قدیم خبر میدهند. چون میدانیم نخستین بنای عمومی ساخته شده در تهران که آن را از حالت روستا بیرون آورد و به شهر تبدیل کرد، به دست خواهر شاه تهماسب صفوی ساخته شد و یک حمام و مدرسه و تکیه بود و چنین مینماید که حمام در این بین برجستگیای داشته باشد.[21]
دادههایی که از عصر قاجار در دست داریم نشان میدهد که آمارهها دربارهی نسبت گرمابه و جمعیت تغییر چندانی نکرده، هرچند گویا کیفیت و بهداشت این مکانها افتی شدید پیدا کرده است. در شهرهای شمالی ایران که به خاطر دسترسی به آب جاری فراوان از بقیهی نقاط ایران متمایز بودند، دادههایی در دست داریم که نشان میدهد نهاد گرمابه همچنان با کارکردهای عمومیاش زنده و فعال بوده است. یاسنت لویی رابینو که در سالهای آغازین قرن بیستم در رشت کنسول بریتانیا بود، مینویسد که لاهیجان هفت محله و ۲۲۶۰ خانه و یازده هزار تن جمعیت داشته و فضاهای عمومیاش عبارت بودند از پانزده مسجد و بست و پنج زیارتگاه، چهار مدرسه، شش کاروانسرا، سه بازار با سیصد دکان، دو زورخانه و «تعداد زیادی گرمابه».[22]
رشت در همین مقطع زمانی شش محله و در حدود شش هزار خانه داشت و جمعیتش به سی هزار نفر بالغ میشد. فضاهای عمومی این شهر عبارت بود از سه هزار و سیصد دكان و بیست كاروانسرا براى تجار، بیست و پنج كاروانسرا براى كاروانهای غیربازرگانی، چهل مسجد، دوازده بقعه، سی و شش تكيه، شش مدرسه علوم دينى و سی و پنج حمام.[23] یعنی در رشت به ازای هر هشتصد نهصد نفر یک گرمابه داشتهایم و این آمار احتمالا در لاهیجان هم در همین حدود بوده است.
در شهرهای پیرامون کویر مرکزی ایران که دسترسی به آب محدود است، آماری در دست داریم که کمابیش با آنچه در شمال میبینیم همتاست. کیت ابوت مینویسد که کرمان در ۱۸۵۰.م بیست و پنج هزار نفر جمعیت داشته است. کرزن در سال ۱۸۷۱.م مینویسد که این شهر ۳۲ حمام عمومى، ۲۸ كاروانسرا، ۱۲۰ كارگاه شالبافى، ۸۰ كارخانه پارچههاى نخى و شش كارخانه ممتاز فرشبافى داشته است.
اوضاع دربارهی یزد هم به همین شکل بوده است. ژنرال شيندار هشت سال بعد (۱۸۷۹.م) نوشت كه در یزد ۴۲ مسجد، ۵۳ حمام عمومى، پنج مدرسه، پنجاه مكتب، چهار بازار بزرگ، ۲۲ بازار كوچك و ۹ كاروانسرا را شمارش کرده است.[24] کرزن مینویسد که جمعيت يزد در دههی ۱۸۶۰.م بین هفتاد تا هشتاد هزار نفر بوده که دو هزار نفرشان یهودی و بخش بزرگیشان زرتشتی بودهاند. به گزارش او شهر یزد در این تاریخ هفتاد قنات و پنجاه مسجد و هشت مدرسه و شصت حمام عمومی داشته است.[25] از همین دوران گزارش افسری انگلیسی به نام جان را هم در دست داریم که میگوید در ۱۸۷۲.م یزد پنجاه مسجد و ۶۵ حمام و هشت مدرسه داشته است.[26]
به این ترتیب در کرمان به ازای هر ۸۰۰-۹۰۰ نفر و در یزد به ازای هر ۱۰۰۰-۱۱۰۰ نفر یک گرمابهی عمومی داشتهایم. جالب آن که در دوران ثبات و آرامش عصر ناصری انگار شمار گرمابهها به شدت افزایش مییابد. طوری که سه دهه پس از زمانی که کرزن سی و اندی گرمابه در کرمان شمرده بود، میبینیم که این رقم نزدیک به دو برابر شده است. در پایان دوران ناصری شمار گرمابههای عمومی کرمان به پنجاه و یک رسید که از این شمار دوتایش در ارگ و دوتا در گوشهی شرقی خارج شهر و بقیه در نفس گواشیر قرار داشته است. چهارتای این حمامها بناهایی زیبا و چشمگیر داشتهاند: حمام گنجعلی خان زیک که در سال ۹۹۰ هجری متصل به یک بازار و کاروانسرا متصل با نماهایی مرمری ساخته شده، حمام محمد اسماعیل خان وکیلالملک که در سال ۱۲۸۰ هجری نزدیک بازار ساخته شده، حمام مرتضی قلیخان وکیلالملک حاکم کرمان که در سال ۱۲۹۱ هجری نزدیک ارگ شهر بنا شده، و حمام دودری که ابراهیم خان ظهیرالدوله در ۱۲۳۱ هجری متصل به مدرسه و بازاری وقفی ساخته است.[27]
اعدادی که برای شمار گرمابهها نسبت به جمعیت گفتیم با آنچه در رشت و لاهیجان دیدیم برابری میکند. در مناطقی که دسترسی به آبشان بین این دو قطب بوده هم آمار مشابهی را داریم. مثلا قصبهی سياه دهن که امروز تاكستان نامیده میشود و در میانهی راه قزوين به زنجان و همدان قرار دارد، در دوران سلطنت مظفرالدین شاه دو هزار خانه و ده مسجد و هشت حمام و چهار كاروانسرا وهشتاد دكان داشته و ماليات سالانهاش به دو هزار تومان نقد و هزار خروار غله و ۴۵۶ من كاه بالغ میشده است.[28] یعنی هر ۲۵۰ خانه که هزار تا هزار و دویست تن جمعیت داشتهاند، یک گرمابهی عمومی داشتهاند. بنابراین چنین مینماید که دسترسی به آب عامل تعیین کننده در شمار و رونق گرمابهها نبوده باشد. عامل اصلی گویا بافت فرهنگی و قدمت بافت شهری بوده باشد.
در برخی از شهرها آماری که گفتیم فراوانی کمتری از حمامها را نشان میدهد و چنین مینماید که شمار افراد دارندهی یک گرمابه تا سه هزار تن هم میتوانسته افزایش یابد. به گزارش سرهنگ اوان اسميت کاشان که شهری مذهبی بوده در سال ۱۸۷۰.م بيست و چهار كاروانسرا براى فروش كالا و سى و پنج كاروانسرا براى اقامت مسافران بيگانه و سى و چهار حمام عمومى و هجده مسجد بزرگ و نود امامزاده كوچك داشت و جمعيتش به نود هزار تن بالغ میشد.[29] یعنی هر حمام برای حدود ۲۸۰۰ نفر کارکرد داشته است.
در شهرهایی مانند تبریز که رشد و گسترشی شتابزده را تجربه میکردند هم ماجرا به همین ترتیب بوده است. تبریز در ۱۱۸۴ (۱۸۰۵م) ولیعهدنشین ایران شد و این پیامد جدی شدن خطر روسها بود. کینر میگوید که این شهر در ۱۸۱۰ تنها سی هزار تن جمعیت داشت. موریه در ۱۱۹۱ جمعیت آن را پنجاه هزار نفر نوشته و این عده به تدریج تا اواخر قرن نوزدهم افزایش یافت. چنان که کرزن آن را در حدود سال ۱۲۵۰ (۱۸۷۰.م) بین صد و هفتاد تا دویست هزار تن تخمین زده است. ژنرال شیندلر در ۱۲۶۵ (۱۸۸۶.م) هشت امامزاده، ۱۶۶ کاروانسرا، ۳۹۱۲ دکان، ۲۸ پاسدارخانه، پنج کلیسا و صد حمام عمومی را در آنجا شمارش کرده است.[30] یعنی در این شهر به ازای هر دو هزار نفر یک حمام داشتهایم.
در مقام جمعبندی از آنچه که گذشت چنین بر میآید که سرانهی گرمابهها در ایران زمین در دوران ساسانی و چهار قرن پس از آن بسیار بالا بوده و به طور متوسط به ازای هر کوی و هر چند خانوار یک گرمابه در فضاهای شهری وجود داشته است. در قرون بعدی هم این نهاد باقی میماند و به ویژه در چهار قرن پس از انقراض ساسانیان که هنوز شاهان ایرانی بر بخشهای گوناگون کشور حاکم بودهاند شمار و کیفیت این گرمابهها اوجی را تجربه کرده باشد.
احتمالا با فروپاشی دولتهای سامانی و دیلمی و مسلط شدن ترکان غزنوی و سلجوقی افولی در کارکرد حمامها رخ نموده چون متونی از رهبران دینی مسلمان این دوران در دست داریم که گرمابهها را به مثابه مراکزی بیگانه و مربوط به غیرمسلمانان نکوهش میکنند. به هر روی شواهد نشان میدهد که پایداری و شکوفایی این نهاد تا زمان حملهی مغول ادامه داشته و در آن زمان به خاطر افول شهرنشینی لطمهای خورده که تا حدودی در دوران صفوی ترمیم شده است.
گرمابه در مقام نهادی شهری
یکی از دلایل پایداری گرمابه آن است که از نهادهای دولتی مستقل بوده و به شکلی خودگردان و درونزاد توسط همیاری خود، مردم تاسیس و مدیریت میشده است. شاردن میگوید که در دورهی صفویه مردم نیکوکار پیش از هرچیز ساختن کاروانسرا را در میان کارهای خیر برتر میشمردهاند. بعد از آن در دومین مرتبه گرمابه، قهوهخانه، بازار و باغ میسازند و بعد از آن مدرسه میسازند و درآمد این نهادها را وقف مدرسه میکنند.[31] سرپرسى سايكس هم در این مورد تاکید دارد که حتا در روستاهای کوچک هم گرمابهی عمومی وجود داشته است. به گزارش او اغلب کلان مالک ده پول ساخت حمام را میپرداخته، اما گاهی هم مردم روستا در پرداخت این هزینه شریک میشدهاند و دربارهی دههای کوچک اهالی چند دهکدهی همسایه با هم سرمایهگذاری میکردند تا یک گرمابه بسازند. دستمزد حمامی و دلاک را هم به صورت جنسی از محصول گندم پرداخت میکردهاند.[32]
دادههایی که از دورانهای پیشین و پسین در دست داریم نیز همین تصویر را تایید میکند و نشان میدهد سرمایهگذاری مردم بر نهادهای عمومی به ویژه گرمابه و کاروانسرا که ماهیتی بهداشتی و اقتصادی داشته در میان مردم نیکوکار رواج داشته است و جالب است که همواره این نهادها از ساخت مسجد مهمتر دانسته میشدهاند.
یکی از دلایل اهمیت گرمابهها آن بوده که از نظر اقتصادی نهادی خودگردان و خودکفا بوده و با وجود آن که ورودیهای ناچیز از مشتریان دریافت میکرده، به خاطر ارزان بودن مواد مصرفیاش و رایگان بودن منبع اصلیاش که آب باشد، درآمدی چشمگیر را عاید گردانندگانش میکرده است. در حدی که مورخان قرون آغازین اسلامی از آن همچون شغلی پردرآمد یاد کردهاند.[33]
دربارهی شغلی به نسبت فروپایه مانند دلاکی هم این نکته وجود داشته که این افراد با محتشمترین مشتریانشان در وضعیتی فعال و در حالی که وی برهنه بوده روبرو میشدهاند. به همین خاطر هم میبینیم که برخی از دلاکها در دوران قاجار نفوذ کلامی نزد شاهان دارند و فرزندان برخیشان به مقامهای بلند میرسند که نمونهاش امینالدوله صدراعظم نامدار عصر ناصری است. در همین دوران سروش اصفهانی همین نکته را چنین به شعر در آورده است:
اين صنعت شاهان كه به دست است مرا تاظن نبرى كزو شكست است مرا
بر تارك سر و ران همى رانم تيغ سرهاى ملوك زيردست است مرا
دلیل دیگر محبوب بودن گرمابهها آن بوده که از این فضا همچون پاتوقی برای دید و بازدید و همچنین فضایی برای تفریح و سرگرمی استفاده میشده است. گزارشهای فراوانی داریم که نشان میدهد زنان بسیاری از دید و بازدیدهایشان را در حمام انجام میدهند و مردان طبقهی متوسط و به ویژه بازرگانان هم برای بحث و مذاکره و معامله در گرمابهها با هم قرار ملاقات میگذارند.[34] دکتر پولاک هم که سه قرن پس از شاردن گذرش به ایران افتاده دقیقا همین کارکرد را به حمامها نسبت داده و به ویژه آنجا را محل تجمع زنانی دانسته که نیمی از روز را در آنجا به معاشرت با هم میگذرانند. جالب آن که پولاک میگوید موضوع گپ و گفتهای زنانه امور عمومی و سیاسی است و این زنان اغلب با هم دربارهی رخدادهای جاری در شهر گفتگو میکنند.[35]
کارکرد اجتماعی گرمابه و رواج گپ و گفتهای زنانه در آن به قدری برجسته بوده که اصطلاح «حمام زنانه» همچون استعارهای برای اشاره به جاهای شلوغی که همه در آن با هم حرف میزنند به کار گرفته شده است. این تعبیر از اوایل دوران قاجار وجود داشته است. چون میبینیم که قاآنی هنگام مدح حسین خان نظامالدوله میگوید:
از شوق مدیح تو چو حمام زنانست مغز سرم از غلغلهی جوش معانی
وآیند معانی به لبم خود به خود از حرص بیکسوت الفاظ و تراکیب معانی
بخشهایی از گرمابه ویژه فضاهای نزدیک به سربینه اغلب کارکردی نزدیک به قهوه خانه به خود میگرفتند. چون مردم در آنجا برای خشک شدن تنشان مینشستند و استاد حمامی در این هنگام برایشان چای و قهوه و قلیان میآورد[36] و ایشان در همراهی این ارمغانهای استعمار اروپایی یعنی نیکوتین و تئین و کافئین گرم گفتگو با هم میشدند و این دقیقا همان کارکردی است که در قهوهخانهها هم میبینیم. مصرف دخانیات در گرمابهها از عصر صفوی تا سال ۱۳۰۹ ادامه داشت و در این تاریخ قانونی گذرانده شد و این کار منع شد.[37]
برخی از این مهمانیهای گرمابهای خصلتی آیینی داشته و به مراسمی مانند عروسی و ختنه سوران مربوط میشده است. رسم حمام کردن پس از ختنه کردن کودک به قدری جدی و فراگیر بوده که شاردن در شرح مراسم گرویدن رئیس کل ارامنهی جلفا به دین اسلام ماجرای ختنهی او را شرح داده و میگوید انجام این کار با آیین رفتن به گرمابه و برگزاری بزم و شادخواری همراه بود.[38] بنابراین گرمابه در کنار گلگشت در باغ و بزم در خانه یکی از سه فضای عمومیای بوده که برای تفریح و دید و بازدید مورد استفاده قرار میگرفته است و از این روست که حافظ میگوید:
اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش حریف خانه و گرمابه و گلستان باش
گوشزد کردن این نکته هم سودمند است که قدما گاه از عبارت گرمابه زدن برای اشاره به حمام رفتن استفاده میکردهاند و آن را بخشی از فضاهای عمومی مربوط به تفریح و خوشباشی میدانستهاند. چرا که به قول نظامی «گرمابه زد و لباس پوشید/ آرام گرفت و باده نوشید»
پس از انقراض سلسلهی صفوی اغتشاش و آشوبی در ایران زمین برخاست که به تباهی شهرها و در نتیجه افول نهاد گرمابه منتهی شد. با این همه وقتی بار دیگر نظم و نسقی در دوران قاجار شکل گرفت، نهاد حمام را در قلب ساختارهای عمومی شهرها باز مییابیم. وقتی سرجان ملكم در دوران فتحعلى شاه از ایران بازدید کرد به تندرستی مردم اشاره کرد و دلیل آن را غسلها و شستشوهای مداوم بدن دانست که در آداب دینی مردم واجب قلمداد میشود. او به گرمابههایی که در شمار بسیار در همهی شهرها و روستاها ساخته شده اشاره میکند و ضمن تعریف از زیبایی بناهایشان و این که بسیار پاکیزه نگهداری میشوند، میگوید هزینهی استفاده از آنها به قدری اندک بوده که هر کارگری میتوانسته با دادن یکی دو پول وارد شود و از خدمات آن بهرهمند شود.[39] تاکید بر گرمابهها هم در آثار اروپاییان و هم در نوشتارهای ایرانیان فراوان دیده میشود و یکی از عناصر تکرار شونده در خاطرات و سفرنامههاست. چنان که ناصرالدین شاه ۳۴ بار و پولاک ۲۶ بار و دروویل ۲۴ بار در سفرنامههایشان به گرمابه اشاره کردهاند.[40] ناگفته نماند که در همین حدود گرمابههای ایرانی از راه عثمانی به اروپا هم وارد شده بود. طوری که وقتی فریدالملک همدانی به اتفاق میرزا ملکم خان در مقام نمایندهی ایران به لندن رفت، دید که در لندن به تقلید از حمامهای استانبول گرمابههایی ساخته بودند که بخش عمومه و حجرههای شخصی داشته و بلیت ورودیاش ۳ تا ۵ پنس بوده که در آن روزگار با ۵ تا ۷ شاهی برابر میشده است.[41]
فرصت شيرازى در آثار العجم توصیفی از یک گرمابهي تاریخی دیگر به دست داده که حمام وکیل خوانده میشد و بخشی از آن در زمان او به زورخانه تبدیل شده بود. او در وصف این بنا میگوید: «ستونهاى عظيمه غريبه در آن است كه از حجارى آن عقل حيران مىشود، و اكثر سنگهاى جدارش (ديوارهايش) مرمر است و در هر صفه از جامه كن آن، حوضهاى لطيف خوش طرز.» همچنین از دوران حکومت گنجعلی خان که در فاصلهی سالهای ۱۰۰۵ تا ۱۰۳۴ با فرمان شاه عباس هجری حاکم مقتدر کرمان بوده، گرمابهی بزرگ و زیبایی به یادگار مانده که حمام گنجعلی خان نامیده میشود و از نظر معماری و آرایههای بنا و کاشیکاری اوجی را در طراحی معمارانهی گرمابه نشان میدهد.[42]
ساختار و کارکرد گرمابه
گرمابه در ایران زمین از دورترین زمانها یک نهاد اجتماعی مستقل و خودبسنده بوده است و نقشهای اجتماعی ویژهای در پیوند با آن تکامل یافته است. به كسى كه گرمابه را اداره مىكند حمامى، يا گرمابهدار مىگفتند. قدری قدیمتر کلمهی گرمابهبان هم برای اشاره به این شخص به کار گرفته میشد، چنان که ناصرخسرو در سفرنامهاش هنگام شرح ماجراى گرمابه رفتناش مىنويسد: «چون از در در رفتم، گرمابهبان و هركه آنجا بودند همه برپاى خاستند». پولی که مشتریان به این شخص میدادند را هم گرمابهبها مینامیدند. چنان که در تاریخ بیهقی میخواهیم که « نزلها بياوردند از حد و اندازه گذشته و بيست هزار درم سيم، گرمابهبها.»
ساخت معمارانهی حمامهای ایرانی کمابیش همان است که جعفر شهری در «طهران قدیم» توصیف کرده است. حمامهای عمومی با پانزده بیست پله از سطح زمین فاصله داشتند و برای آن که گرما را در خود نگه دارند در عمق زمین ساخته میشدند. این پلکان به سربینه میرسید که همان رختکن است و فضایی بزرگ بود برای عوض کردن لباس و استراحت پس از شستشو. راهرویی سربینه را به گرمخانه متصل میکرد که محل نگهداری آفتابهها و حوض شستشوی لنگها و آبریزگاهها هم در آن قرار میگرفت، در نهایت گرمخانه که درونیترین بخش حمام بود جایی بود که خزینه و فضاهای مربوط بدان را شامل میشد.[43] هر حمام یک چال حمام هم داشت که به عنوان محل ذخیرهی آب عمل میکرد و فضایی بود با ده بیست گز درازا و پنج تا ده گز پهنا و شش هفت گز ژرفا داشت[44] و در واقع استخری کوچک به شمار میرفت.
معماری حمام به شکلی بود که ورود و خروج از آن با کم و زیاد شدن تدریجی دما و رطوبت همراه باشد و مایهی گرمازدگی یا سرماخوردگی افراد نشود. محلی که استاد حمامی مینشست تقریبا در میانهی این مسیر بود و عبارت بود از تختی با قالیچه و مخده و آوندهای گوناگون که در پاگرد سربینه قرار میگرفت. کنار این تخت دخلی بود که مراجعان در آنجا پول ورود به گرمابه را با استاد حمامی حساب میکردند.[45]
همچنین از اشارههای منابع قدیمی بر میآید که گویا گرمابهها راههایی مخفی به بیرون هم داشتهاند و احتمالا این راهها بیشتر به فضاهای پشتیبانی حمام مربوط میشده است. چنان که در ویس و رامین میبینیم که چنین راهی از گلخن به بوستانی کشیده میشده و رامین هنگام فرار از دست موبد از آن بهره میگیرد:
فراوان زر و گوهر بر گرفتند پس آنگه هر سه در گرمابه رفتند
رهى از گلخن اندر بوستان بود چنان راهى که از هر کس نهان بود
بدان ره هر سه اندر باغ رفتند ز موبد با دلى پرداغ رفتند
سبک بر رفت رامین روى دیوار فرو هشت از سر دیوار دستار
به جاره بر کشید آن هر دوان را به دیگر سو فرو هشت این و آن را
استفاده از گرمابه در مقام گریزگاه یک نمونهی تاریخی هم دارد که به دوران سامانی مربوط میشود. داستان به سال ۲۹۸ هجری خورشیدی (۳۰۷ق) مربوط میشود که نصر بن احمد سامانی در آن دشمن مقتدرش احمد بن سهل –که از سوی صفاریان حاکم مرو بود- را شکست داد و اسیر کرد. احمد در سیستان زندانی شد و پس از خوابی که دید، تدبیری برای گریختن اندیشید. پس اجازه خواست تا به گرمابه برود. «چون به گرمابه شد، نوره و زرنیخ خواست و چون خواسته را به او دادند او به سر و ریش خود مالید و موی سر و ریش او ریخت و او با تغییر وضع و شکل از مجلس گریخت و کسی او را نشناخت.»[46]
در آثار سفرنامهنویسان اروپایی توصیفهایی داریم که جایگاه گرمابه در قلب زندگی شهری ایرانیان را نشان میدهد. شاردن در شرح آداب حمام رفتن ایرانیان مینویسد: «هر روز سحرگهان يكى از كارگران بالاى گرمابه مىرود در بوق مىدمد و بدين گونه به مردمان محلت آواز مىدهد كه در گرمابه گشوده شده و براى پذيرايى مشتريان آماده است. هر كس به حمام مىآيد در محوطه اول لباسهايش را از تن بيرون مىآورد، و پس از اين كه لنگش را به خود راست كرد وارد گرمخانه مىشود. لنگ از كمر تا زانو را مىپوشاند. چند دقيقه پس از ورود مشترى به گرمخانه، دلاك براى شستن وى حضور مىيابد. نخست مقدارى آب بر سر و تنش مىريزد، سپس با كيسهاى زبر و خشن چنان به قوت سر تا پايش را مالش مىدهد كه كسانى كه بدين كار عادت ندارند چنين مىپندارند كه پوست بدنشان به زودى از تنشان جدا مىشود. ايرانيان اين عمل را تيمار كردن مىنامند كه در زبان فرانسوى مترادف با قشو كردن است. سپس اگر مشترى بخواهد دلّاك صورتش را مىتراشد و ناخنهاى دست و پايش را مىگيرد. آن گاه اگر مايل باشد خود با نوره يا واجبى موهاى زائد اندامش را مىسترد، و وقتى از اين كار فراغت يافت روى كف گرمخانه دراز مىكشد. در اين هنگام دلاك به كيسه كشيدن و مالش دادن سراسر اندام او مىپردازد و قريب يك ربع ساعت با قوت به اين كار مداومت مىدهد. سپس مشترى وارد خزانه مىشود و پس از شستشوى كامل بيرون مىآيد، قطيفهاش را به خود مىپيچد، و براى پوشيدن لباس به محوطه اول باز مىگردد.
گرمابهها از صبح تا چهار ساعت بعد از ظهر مخصوص پذيرايى مردان است، و از آن ساعت به بعد تا نيمه شب به زنان اختصاص مىيابد. و آن گاه كه حمام از مردان خالى مىشود، دلّاكان مرد مىروند، و كارگران زن جاى آنان را مىگيرند. هر يك از مشتريان زن بايد لباس و وسايل شستشوى خود را به حمام ببرد. زنان جاهمندان و روى شناس با دو يا سه خدمتگر به گرمابه مىروند. يكى از آنان براى شستشوى مخدوم خود وارد گرمخانه مىشود، و ديگرى جامههاى وى را نگهدارى مىكند هر چند كم اتفاق مىافتد لباس كسى را در حمام بدزدند. اگر اتفاقا كسى لنگ و قطيفه با خود به حمام نبرد گرمابهدار به او مىدهد. زنان با تجمل زياد به حمام مىروند، و هميشه وسايل كامل آرايش و عطر همراه خود مىبرند. تركيب نوره با آنچه ما براى ازاله موهاى زائد به كار مىبريم يكسان است و مركب از آهك و زرنيخ مىباشد. پس از آن كه موها سترده شد بىدرنگ بايد جاى آن را با آب سرد شست، زيرا واجبى اگر مدتى بيش از آنچه بايد، بماند پوست را مىبرد و موجب بيمارى گال مىشود كه درمانش دو ماه مدت مىگيرد.
در خزانه يا جايگاه شستشو كه قلّتين ناميده مىشود در زمان واحد ده تن به راحتى مىتوانند در آن به شستشوى بدن خود بپردازند. اما روى آبش چندان كثيف است كه كسانى كه اول بدان نزديك مىشوند قشر نسبة ضخيمى از چربى شبيه كف صابون روى آن مىبينند كه نفرتآور است. اما ايرانيان به ديدن آن عادت دارند، وقتى بنا به دستور احكام شرعى بامدادان براى غسل كردن به حمام مىروند و وارد قلّتين مىشوند پيش از آن كه سر خود را در آب فرو برند آن پرده ضخيم چربى را كه همه چرك و كثافت است با دست به يكسو مىزنند، و از آن پس غسل مىكنند.
چون مبتلايان به انواع بيمارىهاى سارى از جمله كسانى كه گرفتار امراض مقاربتى هستند بىهيچ مانع و رادع وارد قلتين مىشوند و مانند افراد سالم آزادانه تن خود را مىشويند بسا اتفاق مىافتد كه اشخاص تندرست به بيمارىهاى توانفرسا گرفتار مىشوند، و بسيارى از جوانان مهذب بىآن كه با زنان روسپى و مبتلا به بيماريهاى مقاربتى همبسترى كرده باشند به جرم درآمدن به اين گرمابهها بدين امراض خطرمند گرفتار آمدهاند.
دولتمندان و جاهمندان در خانههاى خود گرمابه اختصاصى دارند و افرادى كه در طبقه فروتر جا دارند غالبا گرمابهاى در جوارشان هست و هر وقت بخواهند به طور خصوصى از آن استفاده مىكنند. داشتن حمام خصوصى در خانه مشكلات زياد به همراه دارد زيرا گرم نگاهداشتن آن به طور مداوم از نظر بهداشت دشواريها در وجود مىآورد، و آنان كه در همسايگيشان گرمابه هست هر وقت بخواهند به شرط اين كه صاحب حمام آن را گرم نگهدارد اجاره مىكنند، و براى تافتن گلخن آن اجازه مىدهند گرمابهدار از وجود پهن اصطبل و علفهاى خشك شده باغچه خانهشان استفاده كند.[47]
به گزارش شاردن گرمابههاى ايران اغلب از سه اتاق بزرگ تشكيل شده که از راه شيشههاى دايره شكلى در بالاى سقف نور میگیرند. پنجرههای شیشهای روی سقف گنبدی حمامها را که نقش نورگیر را ایفا میکرد را جامگاه و گل جام مینامیدهاند. اتاق اول كه از دوتای ديگر بزرگتر است صفههاى چوبين دارد و رختکن است. اتاق دوم معمولا چهار گوشی است با قطر دو سه متر و در ميانش حوضی است با مساحت یک متر مربع که كف آن با صفحهاى از چدن پوشيده و ثابت و محكم شده و سومین اتاق ویژهی شستشو است. آب گرمابه را با سوزاندن خار و خس و تپاله و برگهاى خشك درختان در زير آن صفحهی چدنی گرم مىكنند. اين كار از بيرون گرمابه انجام مىگيرد. احتمالا به خاطر ارزشمند دانستن درختان بوده که شاردن مینویسد گرم كردن گرمابهها با هيزم ممنوع بوده است. او در ضمن میگوید اگر چنين منعى نيز در ميان نبود چون هيزم در اين كشور گران است، هيچ گرمابهدارى براى گرم كردن حمام خود از هيمه استفاده نمىكرد. افزون بر اين چون گلخن بايد ساعتها تافته باشد آتش تپاله دوام بيشتر دارد.[48]
توصیفی که مادام دیولافوا از همان حدود زمانی به دست داده نیز با گزارش شاردن همخوانی دارد. ديولافوا در سفرنامهاش در وصف حمام قصر دزفول به سكوهاى آجرى اطراف سربينه که ویژهی نهادن لباسها ساخته شده اشاره میکند. بنا به توصیف او بعد از رختکن تالار اصلی حمام با سقفی گنبدی و پنجرههای شیشهای مات قرار دارد که به جای در چوبی با تختههای نمد از فضای بیرون جدا میشود. او دو حوض آب سرد و گرم و کاشیهای آبی و سپید دیوارها را وصف میکند و اشاره میکند که هوا از بخار انباشته بوده و به همین خاطر سنگین و مهآلود مینموده است.[49]
در تاریخ یزد هم وصفی همسان را میخوانیم: «و همچنين امير قطب الدين خضر شاه حمامى نيكو در نعيمآباد با نمايى از حمام گنجعليخان كرمان مسلخ و حياض و قلتين و بيوتات و جامهاى ملون ساخته و بر مؤمنين و مؤمنات سبيل كرده و از اموال خاصه خود، اجرت و خرج حمامى برخواسته خود، مقرر فرموده و بىتكلف، در آن مقام، خيرى بموقع است كه در آن محلت، حمامى نبود و مردمان در زحمت بودند؛ خداش خير دهاد آنكه اين عمارت كرد.»[50]
گزارشهای جهانگردان خارجی هم تصویری مشابه از گرمابههای ایرانی را به دست میدهد. ابن بطوطه در سفرنامهاش به خصوص از گرمابههای اصفهان و بغداد به نیکی یاد میکند. او مینویسد که دیوارهای حمام اصفهان از کاشی است و با رخام فرش شده، اما در وصف گرمابههای بغداد می گوید تا نیمهی دیوارها قیراندود است و نیمهی بالایی گچکاری شده و این ترکیب رنگهای سیاه و سپید بر زیبایی حمام میافزاید. همچنین اشاره کرده که در گرمابههای بغداد بخشهای خصوصی پرشماری به نام خلوتی وجود داشته که در آن تنها یک نفر ورود میکرده، و کس دیگری بدون هماهنگی وارد نمیشده است. بنا به گزارش او هر خلوتى يك حوض مرمرى و دو شير آب گرم و سرد داشته است.[51] او همچنین میگوید که به هركس وارد حمام شود، سه لنگ مىدهند: يكى را موقع ورود به كمر مىبندد و ديگرى را هنگام بيرون آمدن و با سومى تن خود را خشك مىكند.[52] این دقیقا همان آدابی است که در گرمابههای عمومی ایران تا دوران معاصر رایج بوده است.
چنین مینماید که آداب پاکیزگی در گرمابهها تنها به مدیریت آب و ساختن بناهای مخصوص این کار منحصر نبوده باشد و از زمانی دوردست فناوری ساخت مواد شوینده و چارچوب نظری پزشکانهای با آن گره خورده باشد. این را از آنجا در مییابیم که دلاکها در کارهایی مانند کشیدن دندان و ستردن موی تن و ختنهی کودکان نیز تخصص داشتهاند و از ابتدای کار پیوندی میان کارکردهای درمانی و فضای گرمابه برقرار بوده است. دادههایی هم در دست داریم که شکوفا بودن صنعت تولید صابون و مواد شوینده در ایران زمین را نشان میدهد. ابن بطوطه در سفرنامهاش نوشته که یکی از مراکز تولید صابون در قدیم شهر سرمین در نزدیکی معره در شام بوده است. در این شهر زیتون خوبی عمل میآمد و به همین خاطر روغن زیتون هم فراوان و ارزان بود و با همان صابونهای معطر مرغوبی میساختند که در رنگهای سرخ و زرد ساخته میشد و به سایر شهرها صادر میشد.[53]
ناگفته نماند که استفاده از گیاهان ضدعفونی کننده در همهی فرهنگهای جهان باستان رایج بوده و نباید آن را با فناوری تولید صابون که فرایندی شهری و صنعتی است همسان انگاشت. صابون ابزاری است که طی فرایندی به شکل انبوه تولید میشود و در پیوند با نهاد اجتماعی مستقلِ گرمابه به کار گرفته میشود و این متفاوت است با استفادهی محلی و خانگی از گیاهان ضدعفونی کننده هنگام شستشوی تن. مرور منابع تاریخی نشان میدهد که صابون به معنای دقیق کلمه در سراسر ایران زمین با ترکیبهای گوناگون و درجههایی متفاوت از پیچیدگی فناورانه تولید میشده است. حتا در آنجا که ترکیب شیمیایی صابونی کاربرد نداشته، همتاهایی با کارکردی همانند برایش وجود داشته است. چنان که در افضلالتواریخ میخوانیم که در سراسر اهواز و عربستان از ساییدهی برگ درخت سدر به جای صابون استفاده میکنند، چرا که صابون در اقلیم گرمسیری باعث ریزش مو میشود، و نویسنده تاکید میکند که سدره هم مثل صابون کف میکند و خاصیت شویندگی دارد.[54]
دادههای دیگری هم در دست داریم تصویری همگون از گرمابههای ایرانی را پیش چشم نمایان میسازد. امير غياث الدين على «در جنب خانه، حمامى عالى و مسلخ منقش به كاشى تراشيده و جامهاى رنگين ساخته و فرش مرمر انداخته و حوضهاى مرمر و ايزاره كاشى و قلتين و سقاخانه و حوضى وسيع، و آب تفت در او جارى است.»[55] و خواجه صدر الدين احمد ابيوردى «در خارج يزد، در كوچه باغ صوفيان، خانههاى عالى و بادگير و طنبى و مصنعه نيكوساز داده ساباطى عالى بر در خانهها و باغچههاى متصل به يكديگر و مهمانخانه و كارخانه شعربافى و قنادخانه و اصطبل باهم و دو حمام، يكى برسم رجال و يكى برسم نساء، پهلوى آن ساز كرد با مسلخ عالى و حياض و قلتين و فرش مرمر، و بر در حمام بازارى و مسجدى مروح عمارت كرد و فرشهاى ملون انداخته و سقايه (سقاخانه) و پاياب نيكو ساز كرد.[56]
این سنت استفاده از مرمر چنان که گفتیم از روزگاران قدیم دربارهی گرمابهها رواج داشته و شاید یک دلیلش علاوه بر زیبایی سنگ مرمر، فراوانیاش در ایران و صیقلی بودناش بوده که باعث میشده پاکیزه کردناش آسان باشد. استفاده از مرمر در حمامها تا همین اواخر رواج کامل داشت و گاه سنگهای به کار رفته در گرمابههای بسیار مرغوب بود. چنان که حمام باقرآباد در شهر شیراز و محل کنونی ادارهی دارایی قرار داشت و زمانی که در دوران پهلوی این اداره را میساختند آن را خراب کردند ونیمی از سنگهای مرمر به کار رفته در آن را برای آراستن آرامگاه حافظ صرف کردند.[57]
قصر عالمآرا که محل اقامت شاه سلطان حسین صفوی بوده هم گرمابهای داشته که چنین توصیفش کردهاند: «حمامى برايش ساختند كه پايهها و ستونهايش و فرش زمينش، بعضى از سنگ سماق پرجوهر و بعضى رخام و مرمر، و ديوار و سقف رفيع و گنبد عاليش و چهار صفه با صفا و چهار خلوت دلگشايش را به كاشى معرق منقش به طلا و لاجورد، مزين نمودند. چهار جانب آن حمام فرحبخش را گلزارهاى پرگل و لاله و ريحان، انتظام داده بودند و آيينههاى دو زرع و نيم طول يك زرع و نيم عرض در قابهاى كاشى بهتر از چينى يكپارچه بىفصل و وصل در لطف و صفا به اطراف آن گرمابه عديم النظير مرتب نمودند، و خزانهاش از آب گرم قريب به اعتدال و در وسط گنبد گردون، مثالش حوض مثمنى بود و در چهار صفهاش، چهار حوض كشكولى و در چهار خلوتش نيز چهار حوض، همه از سنگ مرمر و رخام پر از آب.»[58]
حمام كريم خان در شیراز در دوران ناصری چنین توصیف شده است: «در جنب مسجد، مرحوم كريم خان حمامى ساخته كه در دنيا چنان حمام بزرگى ساخته نشده است. در حياط رختكن حمام، هشت ستون سنگى بكار برده بسيار كلفت و بلند، و در اطراف رختكن حمام، ايوانهاى بزرگ ساختهاند و در ميان ايوانها حوضها قرار دادهاند كه هزار نفر متجاوز مىتوانند در رختكن بنشينند، و اندرون حمام نيز بسيار بزرگ است و چهار ستون سنگى مارپيچ در وسط حمام نصب نمودهاند و ايوانهاى بزرگ در آن حمام هست و در هر ايوانى، حوضى بزرگ قرار دادهاند، و نيز خزينه حمام بسيار بزرگ است و دو خزينه ديگر در جنبين خزينه بزرگ، ساختهاند كه آنها نيز آب سرد و ملول دارد و زمين و هزاره حمام و حوضها كاملا مرمر است و چنان حمام را محكم ساختهاند كه با اينهمه زلزلههاى شديد كه در شيراز شده، ابدا به حمام خرابى نرسانيده است، ولى قدرى گچ و آهك روى كار او كهنه شده … و حالا داير است و همه به آن حمام مىروند.»[59]
گاسپار دروویل که در ابتدایی دههی ۱۱۹۰ سه سال را در ایران زیسته اشارههایی به کارکردهای دیگر حمامهای ایرانی هم دارد. مثلا میگوید مشت و مال دادن و کیسه کشیدن دلاکها بین یک ساعت و نیم تا دو ساعت طول میکشد. همچنین به پستوهایی اشاره میکند که برای موزدایی از بدن با واجبی اختصاص یافتهاند. او از کارکرد اجتماعی گرمابه هم سخن میگوید.[60] گوشزد کردن این نکته هم لازم است که حمامها جایگاهی ویژه به اسم واجبیخانه داشتهاند که اتاقی دو سه متری بوده و کارکرد ذخیرهی واجبی و ابزار زدودن موی بدن بوده است.[61]
واجبی یا نوره هم آهکی است که با آب مخلوط شده و الک شده و با یک سوم زرنیخ و یک چهارم خاکستر آمیخته شده باشد.[62] خمیری که به این ترتیب به دست میآمد سوزانندهی مو بود و آن را روی بدن میمالیدند و پس از زمانی کوتاه میشستند تا به پوست آسیبی نرساند. برای زنان سفیدهی تخم مرغ هم به این ترکیب میافزودند تا پوست را نسوزاند و لک نکند.[63] مسلمانان زن و مرد بنا به سنت دینی وظیفه داشتند هفتهای یک بار نوره بگذارند و به خصوص بسیار برایشان کراهت داشت که موی زیر بغل و زهارشان از درازای یک جو بگذرد و میگفتند در این حالت نماز خواندن درست نیست.[64] به همین خاطر تراشیدن موی زیر بغل اصولا بخشی از وظایف حمامیها بود و اجرتی برایش نمیگرفتند و همه پس از خروج از خزینه دستانشان را بالا میگرفتند و حمامی موهای زیر بغلشان را با تیغ میتراشید.[65]
رسم نوره گذاشتن شباهت غریبی به همان سنتی دارد که هرودوت در تواریخاش از آن یاد کرده و میگوید زنان سکا به آن شیوه خود را پاکیزه میسازند. ناگفته نماند که نوره گذاشتن گذشته از بهداشت تن و موزدایی در از میان بردن انگلهای خارجی و حشراتی مانند ساس و شپش و کنه هم نقشی کلیدی ایفا میکرده و از این رو یکی از عواملی بوده که تندرستی و پاکیزگی پوست را در آن روزگار تضمین میکرده است. این تصور هم وجود داشته که نوره گذاشتن قدرت جنسی مردان را افزون میسازد و جعفر شهری در کتابش این دو بیت مطایبهآمیز را در این رابطه نقل کرده است:[66]
سال اسب از چیست دانی میبُرند؟ گردنش تا که محکمتر شود
گر تو هم از یال کرّه مو بُری گاهِ حمله همچو شیر نر شود!
از اواخر دوران ناصری توصیفی در دست داریم که یک حمام درباری را تصویر میکند. این حمام به امینه قدس سوگلی حرمسرای ناصرالدینشاه تعلق داشته و دکتر فوریه که نوبتی آن را دیده میگوید که دیوارهای اين حمام از سنگ مرمر بوده و دو قسمت داشته که یکی برای رختكن و آرايش و دومی براى شستشو مورد استفاده قرار میگرفته است. حوضى در ميان سر بينه ساخته بودند كه فوارهاى در میانش بوده و با آبی كه بصورت گرد به اطراف میپراكند، باعث خنکی فضا میشد. تاقچههايى که محل نهادن اسباب آرايش بود و دو تاقنماى قرينه پوشیده با قالى و بستر هم برای استراحت و نشستن آماده کرده بودند. محل شستشو یا گرمخانه دو خزينه داشته كه دمای آبشان با يكديگر متفاوت بوده. فوریه میگوید امینه قدس ابتدا ده دقيقه در خزينه آب سرد و بعد ده دقيقه در خزينه آب گرم و سپس ده دقيقه بيرون از هردو در فضای پربخار گرمابه میمانده، بعد حولههایی پشمى مىآوردند و او به سربينه میرفته و آنجا آرايشاش میکردهاند. روندی که به روایت فوریه نیمی از روز به درازا میکشید.[67]
هانرى رنه دالمانى كه یک گردآورندهی پرشور آثار هنری و عتیقه بود در دوران مشروطه به ایران سفری کرد و در سفرنامهاش وصفی از یک حمام عمومی در خراسان به دست داده است. او مینویسد که این میدان در نزدیکی میدان شهر قرار داشته و بر سردرش نقاشیای نه چندان ماهرانه از نبرد رستم و دیو سپید کشیده بودند. همچنین از لنگهای قرمزی یاد میکند که بر دیوارهای بیرونی گرمابه میآویختند تا کارکرد آنجا نمایان باشد. او رسم حنا گذاشتن بر ریش و سر مردان و رنگ کردن گیسوی بانوان را شرح داده و نوشته که دلاکان کار رنگ کردن موها و زدودن موها و مشت و مال دادن بدن را به انجام میرسانند. از لنگهایی که در حمام دور کمر و سر میبندند یاد کرده و میگوید وقتی لنگی خیس میشود دلاک لنگی خشک به جایش به افراد میدهد. همچنین اشاره کرده که سوخت حمام پهن یا کاه است و به همین خاطر از تون گرمابهها بوی ناخوشی بر میخیزد.[68] اشارههای مکرر به رسم زدودن موی بدن در حمامها هم جالب توجه است. چون میدانیم که بسیاری از حمامها یک واجبىخانه هم داشتند که بنایی بود در مدار حمام که در آن عمل موزدایی از بدن با نوره را انجام میدادند.
نکتهی جالب دربارهی این حمامها آن است که در و دیوارشان همچون نمایشگاهی برای آثار ادبی و هنری کاربرد داشتهاند. دربارهی نقاشیهای گرمابهای که دالماتی هم اشارهای به آن دارد، در فصلی مستقل بیشتر خواهم نوشت. در کنار این رسانهی هنری این گزارش را هم داریم که اغلب شاعران بیتهایی در وصف گرمابه یا بزرگداشت سازندهاش میسرودهاند و آنها را هم در کتیبه یا بر دیوار گرمابه مینوشتهاند. مثلا حمامی که امیر چقماق در ربیعالاول سال ۸۳۴ هجری در یزد ساخته را چنین توصیف کردهاند: «حمامى مروح با مسلخى عالى و درگاهى رفيع با حياض و قلتين و فرش مرمر انداخته و آب خيرآباد و هوك در مسلخ آن جاريست و باغچه مشجر در خلف آن، و درها شاهنشين حمام در آن باغچه و در وصف آن، جمعكننده اين تاريخ قصيدهاى انشاء كرده.
اى همايون پيكر آتش نهاد آبدار روز و شب در آب و آتش مىگذارى روزگار[69]
به همین ترتیب کاتب یزدی در تاریخی که در قرن نهم دربارهی زادگاهش نوشته میگوید «چون سلطان ابو سعيد وفات كرد، محمد مظفر در سال سبع و اربعين و سبعمائه (۷۴۷ هجری) بعضى از محلات شهر كه بيرون شهر بود داخل شهر كرد. با روى نو كشيد؛ هفت دروازه مفتوح كرد و يزد دو چندان اول شد. بازارى بساخت و حمامى نيكو با مسلخ وسيع و حياض و خلوات، برسم رجال، ساخت.» در همان حدود زمانی خواجو كرمانى قصيدهای در وصف اين گرمابه سرود که آن را بر کتیبهی رختکن گرمابه تراشیدند:
اى پيكر منور محرور خوى چكان ثعبان آتشين دم روئينه استخوان
تركيبت از طبايع و مستغنى از حواس در موقفت جهنم و در ساحتت جنان
سطح تو دلگشا و مقام تو دلپذير صحن تو دلنشين و هواى تو دل نشان
در تحت تست دوزخ و در صحن تست خلد در جنب تست گلخن و در جوف گلستان
همواره در فضاى تو هم ديو و هم پرى پيوسته در هواى تو هم پير و هم جوان
از باد و خاك و آتش و آبت، زيان مباد تا آب و باد و آتش و خاكست در جهان[70]
متن بدايع الوقايع که گنجینهای از دادهها دربارهی آداب و فرهنگ مردم خراسان در پایان عصر تيموري را در خود گنجانده، میخوانیم که «حمامهاى مشهد بهترين حمامهاى ربع مسكون است و حمام خليل نيزهچى بهترين حمامهاى مشهد است؛ و در ترجيح وى، مولانا سلطانعلى مشهدى، يك قطعه و دو بيت به خط جلى نوشته و آن را در سر حمام به ديوار چسفانيده؛ و آن قطعه اين است:
صحن حمام همچو فردوس است گرچه باشد بنايش از گل و خشت
خوبرويان درو چو حورانند فوطهها پر ز زلههاى بهشت
و آن دو بيت اين است:
تا به حمام خرامد مه من پيوسته طاس آبيست مرا ديده و ابر و دسته
از پى خدمت آن ترك چو گل، ديده من هست هندو بچه لنگ سفيدى بسته[71]
بهداشت گرمابهها
گرمابهها به خاطر دارا بودن فضایی بسته و خزینهای پر از آب که آدمهای متفاوت در آن شستشو میکردند استعداد زیادی برای آلودگی داشتند و تنها زمانی کارکرد بهداشتی خود را حفظ میکردند که مدام تمیز شوند و آب خزینهشان عوض شود. دادههای قدیمی نشان میدهد که چنین رسمی باب بوده و حمامها تا دوران قاجار پاکیزه و تمیز بودهاند. کهنترین اشاره به وسواس در این مورد را هم در ارداویرافنامه میبینیم که آلودن آب گرمابه را یکی از گناهان بزرگ دانسته است.
گزارش جهانگردان خارجی در سازگاری با آنچه در منابع ادبی بومی میبینیم، بر این نکته تاکید دارد که ایرانیان وسواسی دربارهی پاکیزگی بدنشان داشتهاند و یک دلیلِ عمر طولانیترشان نسبت به میانگین جهانی همین پاکیزگیشان بوده است. در منابع ادبی هم اشارههای فراوانی هست که به نفرت ایرانیان از آلودگی و اشتیاقشان به پاکیزگی اشاره میکند. نمونهاش شعر مسعود سعد سلمان که پس از مدتی دوری از حمام چنین سروده:
گرمابه سه داشتم به لوهور وين نزد همه كسى عيان است
امروز سه سال شد كه مويم ماننده موى كافران است
بر تارك و گوش و گردن من گويى نمد تر گران است
از رنج دل اندكى بگفتم باقى همه در دلم نهان است
تا پایان عصر صفوی رسیدگی به پاکیزگی گرمابهها و نظارت بر تمیزی آب خزینهها امری مهم بود که متولی مشخصی هم داشت. محتسب که در قرون میانه نقشی میان دادستان و ناظر اخلاقی جامعه را بر عهده داشت، مامور بود تا گرمابهها را هم بازدید کند و تمیزی و پاکیزگی آبشان را ارزیابی نماید. بر اساس کتاب «معالم القربه فی احکام الحسبه» نوشتهی ابن الأخوه (۶۴۸-۷۲۹ هجری) محتسب وظیفه داشت تا: «فرمان دهد كه گرمابهداران گرمابه را اصلاح و آب را گرم نگاه دارند … گرمابه را بشويند، بروبند، هرروز چند بار با آب پاك … سنگهاى كف حمام را با چيزهاى زبر بمالند تا سدر و خطنى بدان نچسبد و سبب لغزش مردم نشود… سلمانى بايد استرههاى خوب و فولادى به كار برد … و شايسته است كه آرايشگر سبك و خوشاندام و به كار خود آشنا باشد و در روز نوبت خود چيزى از قبيل پياز و سير و گندنا و تره نخورد. موى برده را جز به اجازه صاحبش نسترد و موى عذار امرد و ريش مخنث را نتراشد.»[72]
اشارههایی از این دست را از قرنهای پیش و پس از این تاریخ هم زیاد میبینیم و بنابراین میتوان گفت که گرمابهها برای بخش عمدهی تاریخشان و دست کم تا پایان دوران صفوی محلهایی پاکیزه و تمیز بودهاند که دقتی در پاک نگه داشتنشان صرف میشده است. گواه دیگری که این دید را تایید میکند آن است که تا پیش از فروپاشی دولت قاجار اشارهای به آلودگی آب خزینهها نمیبینیم و این در حالی است که حجم زیادی از متون در دست داریم که آداب حمام رفتن را شرح داده است. نمونهاش کتاب حلیه المتقین علامه مجلسی است که در واپسین سالهای دولت صفوی نوشته شده و باب هفتماش ریزهکاریهایی فراوان از آداب حمام رفتن را شرح داده اما هیچ اشارهای به پرهیز از آلوده کردن حمام ندارد. بسیار بعید است که امری چنین بدیهی در آن زمان مورد غفلت قرار گرفته باشد و احتمال نیرومندتر آن است که هنجارهای عمومی پاکیزگی آب خزینه و بهداشت گرمابهها را تضمین میکرده و نیازی به گوشزد کردن در این زمینه وجود نداشته است.[73]
با این همه از اواخر دوران قاجار و به خصوص از میانهی دوران ناصرالدین شاه به بعد گزارشهایی میبینیم که به آلودگی آب خزینهها و ناپاک بودن حمامها دلالت میکند. این گزارشها تا حدودی از دگرگونی در نگرش مردم و آگاه شدنشان نسبت به مجراهای انتقال بیماری ناشی میشود، و بخش دیگری از آن –که احتمالا اهمیت بیشتری هم داشته – به افول نهادهای شهری در دوران پس از انقراض صفویه مربوط میشود.
چنین مینماید که افول بهداشت در حمامها از کمرنگ شدن نقش این ناظران اجتماعی ناشی شده باشد. فقر مردم و افت کردن نظم و نسق امور در نهادهای شهری باعث شد تا آب خزینهها دیر به دیر عوض شود و همین کلید اصلی ناپاک شدن تدریجی حمامها در دوران قاجاری بود. این روند در ضمن با ورود دانستههای پزشکی نو به ایران زمین همزمان شد و در نتیجه آلودگی حمامها با بازتعریف مفهوم آلودگی همراه شد و اعتراضی عمومی دربارهی اوضاع گرمابهها را پدید آورد.
بخشی از این شکایتها به جهانگردان اروپایی مربوط میشد. مثلا هانری رنه دالماتی از آلودگی حمام عمومی سخن گفته و میگوید چون با واجبی فراوان موهای بدن را میزدایند، روی آب خزینه همیشه مقداری مو شناور است. او همچنین میگوید آب خزینه را خالی نمیکنند و فقط هر هفته آب تازه در آن میبندند و آلودگیهایش را تمیز میکنند. به همین خاطر دالمانی میگوید مردم پاکیزه و دوستدار بهداشت به حمام عمومی نمیروند.[74]
الكسيس سولتيكف در دوران محمد شاه قاجار به قزوین سفر کرد و دربارهی حمام بهرام میرزا نوشت که بزرگ و وسیع بود اما آبی کثیف داشت و میگوید که همهی حمامهایی که در ایران رفته چنین وضعیتی داشتهاند.[75] احمد امین که در آخرین سالهای زندگی ناصرالدین شاه در مقام وابستهی نظامی در ایران ماموریت داشت از آلودگی حمامها بسیار مینویسد و میگوید شستشو در آنها غیرقالب تحمل بوده و تمیز کردناش به این منحصر میشد که با وسایلی خاص آلودگیهای روی آب خزینهاش را جمع میکردهاند.[76] جعفر شهری در کتابش توصیفی از این وسیله به دست داده و میگوید کوزهای مسی بوده که سوراخی ریز در ته داشته و کارگری خبره و زورمند از شاگردان استاد حمام آن را در سطح خزینه میگردانده، بی آن که بگذارد پر از آب شود. در نتیجه آلودگیها و لجنهای شناور در آب در کوزه انباشته میشده و آب از سوراخ انتهایی آن خارج میشده است. این کار را کوزه انداختن مینامیدند و هر بامداد انجام میدادند تا آب خزینه از کثافتهای حمامیان روز پیش پاک شود و برای استفادهی مجدد آماده گردد.[77]
گزارش نویسندگان ایرانی هم شبیه به حرفهای مسافران خارجی است و از همین آلودگی آب خزینه حکایت میکند. اعتماد السلطنه (صنيع الدوله) در روزنامه خاطراتش ماجرای حمام رفتناش در شهرستانک را نقل میکند. این ماجرا به روز يكشنبه (سلخ جمادى الاولى ۱۲۹۲ق) مربوط میشود و اعتمادالسطنه میگوید «صبح حمام شهرستانك رفتم. در مدت عمر و سياحت خود، نقطهاى از نقاط ارض را به اين كثافت نديده بودم. حمام كوچك، مدخل بسيار تنگ، پلههاى لغزنده بواسطه گل، و آب خزانه مضاف بود؛ چرا كه غليظ و عفن شده بود. خود را با آب سرد شسته با كمال كثافت بيرون آمدم.»[78]
در اواخر دوران قاجاری اعتراض به آلودگی خزینه چندان بالا گرفته بود که کار به منبر علما هم کشیده شده بود. چنان که آخوندی به اسم شیخ اکبر مسئلهگو بوده که هفتهای یک بار خطابه میخواند و به خاطر نقدهایی که از اوضاع جامعه میکرد شهرتی بین مردم پیدا کرده بود. یکی از مضمونهای مهم سخن او سفارش به مردم بود که از ادرار کردن در خزینهی حمام خودداری کنند و با اعداد و ارقام و محاسبهی دقیق نشان میداد که اگر حاضران در خزینه به این پرهیز عمل نکنند، در نهایت در خزینهای لبریز از شاش خودشان شناور خواهند بود و اغلب موعظهاش را با نفرین به هرکس که در خزینه بشاشد پایان میبرد![79]
برابری جنسیای که در استفاده از گرمابه میبینیم جای توجه دارد و بخشی از سنت دیرینهی ایرانی است که زنان و مردان را به یک اندازه در مکانهای اجتماعی سهیم میدانسته است. در گفتار بعد دربارهی شبستان هم سخنی خواهد رفت و خواهیم دید که حتا مکانهای سیاسی مثل دربار هم همتایی زنانه داشتهاند. اما دربارهی گرمابه نکتهی جالب توجه آن است که زنان و مردان اغلب در ساعتهایی متفاوت از یک مکان یکسان استفاده میکردهاند و این ناقض برداشت متعصبانی مذهبی است که گمان میکنند تفکیکی میان فضای زنانه و مردانه در تمدن ایرانی وجود داشته است. چون تنانهترین و گیتیانهترین بخش از زندگی همان است که به شستن بدن و آراستن آن مربوط میشود، و در گرمابهها میبینیم که نه تنها این بخش مکانی متعادل و برابر برای زن و مرد فراهم میآورده، که حتا در بسیاری از موارد در نقطهی فیزیکی یکسانی هم قرار داشته و مکانی یکتا بوده که در زمانهای متفاوت مورد استفاده قرار میگرفته است.
گزارشی دربارهی حمام زنانه را در دست داریم که به عمارت ملك الكتاب مربوط میشود. این بنا گرمابهای داشت که درش به خیابان باز میشد و زنها با چادر نماز در آنجا به حمام مىرفتند. ورودی این حمام از آن رو ویژه بود که اغلب در حمامهای زنانه را در کوچه پس کوچهها باز میکردند که زنان در ابتدای خروج از حمام آسوده باشند و با رهگذران در خیابان برخورد نکنند. هدایت مینویسد که زنان کودکانشان را در آنجا به حمام میبردند و مادرِ خودش رسم داشت که سر بچهها را خود لیف بزند و بشوید. یعنی کار شستن برخی از کودکان در حمام را مادرشان انجام میداده است. هدایت همچنین نقل میکند که یک بار در حمام حبیبالله خان از دود تون دچار گازگرفتگی شد و کارش به پزشک کشید.[80] یعنی مخاطرهی حمام برای سلامت تنها به آلودگی آب خزینه منحصر نبوده و گاه خطر گاز گرفتگی هم در آن وجود داشته است.
چنین مینماید که این افول وضعیت گرمابهها به فقر مردم مربوط بوده باشد. یعنی انگار حمامهای عمومی مربوط به تودهی مردم به این بلای آلودگی دچار بوده و گرمابههای طبقات بالاتر همچنان تمیز بوده باشد. این را از آنجا میتوان دریافت که سيد جمال الدين واعظ اصفهانی در یکی از خطابههایش در زمان نهضت مشروطيت در يكى از مساجد تهران از آلودگى حمامها سخن میگوید و میگوید که: «حمامهاى صحيح مال اغنياست. آبهاى ما فقرا را مىبينيد؟ اگر تجزيه كنيد، نصف آب كثافت است. حمامهاى ما را همه مىبينيد؟ يك نفر نيست به اين حمامى بگويد كه اقلا دو ماه يكمرتبه، آب خزانه را عوض كن. اين مطلب را هم بايد مجلس شوراى ملى بگويد؟ اين كار حاكم است؟»[81]
یکی از آخرین متون مشهوری که در اعتراض به کثیفی گرمابهها پدید آمده شعری است از ملکالشعرای بهار که وصفی است از حمام عمومی و محیط غیربهداشتی آن:[82]
افتاد به حمام رهم سوی خزینه ترکید کدوی سرم از بوی خزینه
من توی خزینه نروم هیچ و ز بیرون مبهوت شوم چون نگرم سوی خزینه
چون کاسهی «بز قرمه» پر قرمهی کم آب پر آدم و کم آب بود توی خزینه
گه آبی و گه سبز شود چون پر طاووس آن موج لطیفی که بود روی خزینه
گر کودک بیمو ز خزینه به در آید پر پشم شود پیکرش از موی خزینه
موی بدن و چرک و حنا و کف صابون آبیست که جاری بود از جوی خزینه
چون جمجمهی مردهی سی روزه دهد بوی آن خوی که چکد از خم ابروی خزینه
اعتراضها به آلودگی آب خزینه و ناپاکی فضای حمام عامل مهمی بود که باعث شد نهادهای مدنی نوسازی شدهی عصر مشروطه بر بهداشت و پاکسازی گرمابهها تمرکزی داشته باشند. به شکلی که انجمن بلدیه برای غلبه بر انحرافهایی که از چال حوضها بر میخاست، در اردیبهشت ۱۲۸۶ (ربیعالاول ۱۳۲۵ق) فرمان به مسدود کردن و بستنشان داد.[83] همچنین قرار بر آن شد که آب خزینهها هر چهار روز تخلیه و تعویض شود. با این همه تدبیرهای رهبران جنبش مشروطه برای غلبه بر آلودگی گرمابهها چندان کارساز نبود و در روزنامهی اخگر به سال ۱۳۰۷ میخوانیم که همچنان آب خزینهی گرمابههای اصفهان ماهی یک بار عوض میشده است.[84] از همین منبع بر میآید که حمام خانگی و استفاده در دوش هم به تدریج در میان مردم رواج مییافته است.
داستان ورود دوش به حمام هم نکتهایست که نشان میدهد کوشش برای پاکیزهسازی گرمابهها باعث شد تا این نهاد باستانی و ریشهدار در اواخر دوران قاجار دستخوش دگردیسی جدیای شده و عناصری مدرن را در خود جذب کرده بود. یکی از مهمترینِ این عناصر دوش بود که جریان آب را در جهتی متفاوت با آنچه پیش از آن رسم بود هدایت میکرد و به جای آن که آب را از شیری به شکلی افقی در مخزنی بریزد، آن را از بالا بر سر فرد میریخت. اولین کسی که دوش حمام را در ایران باب کرد کلنل سمینو بود.[85] این کلنل نیکلا سمینو فرزند ژنرال آمبروا سمینوی فرانسوی بود که در دوران فتحعلیشاه و محمد شاه مستشار نظامی ارتش ایران بود. پس از درگذشت پدرش ناصرالدینشاه برای قدردانی از زحمتهای او پسرش که درجهی سرهنگی داشت را به ایران فراخواند و به او کاری در ادارهی تلگراف سپرد. سمینو هم بعد از مدتی زن فرانسویاش را طلاق داد و در (۱۲۷۰ق) اسلام آورد و با دختری از خاندان قراگوزلو ازدواج کرد که نصرتالله سمینو حاصل این پیوند است. کلنل سمینو در خیابان لختی (اکباتان) حمامی با دوش درست کرد که شهرتی بین مردم تهران پیدا کرده بود.
دوش تا مدتها در حمامهای عمومی قدیمی نصب نمیشد و کاربرد نداشت تا این که حادثهای در اصفهان رخ داد و به حرکتی مردمی برای بازسازی ساختار حمامها انجامید. ماجرا چنین بود که در سال ۱۳۰۸ در یکی از گرمابههای زنانهی محلهی جویبارهی اصفهان دود تون حمام به گرمخانه نشت کرد و باعث گاز گرفتگی حاضران شد. در میان زنان تنها یک نفر توانست هشیاریاش را حفظ کند و خود را به بیرون از حمام برساند. در نتیجه مردم خبردار شدند و گنبد گرمخانه را شکافتند تا دود خارج شود و به این ترتیب زنانی که به حال اغما فرو رفته بودند از مرگ حتمی نجات یافتند.[86] پس از آن بود که افکار عمومی ضرورت دگرگون ساختن ساز و کارهای حمام عمومی را دریافت و نصب دوش در گرمابههای عمومی رایج شد. با این همه تا سال ۱۳۱۱ هنوز بخش عمدهی گرمابههای اصفهان فاقد دوش بود.[87]
ورود دوش به گرمابهها به زودی با خصوصی شدن فضاها و پیدایش «حمام نمرهای» دنبال شد که مقدمهای بود بر ورود گرمابهها به خانهها و از میان رفتن تدریجی گرمابههای عمومی. با این همه حتا امروز هم برخی از حمامهاى تاريخى بزرگ با دیرینگی چندین قرن در بافتهای شهری ایران زمین باقى ماندهاند. نمونههایی از این بناها عبارتند از گرمابههای شاه عباس، شيخ بهايى، ساروتقى و شيخ على خان زنگنه در اصفهان، گرمابهی معروف شاه عباس در مشهد و قزوين، گرمابه گنجعلى خان در كرمان، و حمام خواجه عماد در كاشان. میرسیدعلی جناب (پدر دکتر کمالالدین جناب، معاون وزیر فرهنگ دولت مصدق) هم در کتاب «الاصفهان» خود که در سالهای آغازین قدرت گرفتن رضا شاه انتشار یافته نام و نشان هشتاد و پنج گرمابهی عمومی اصفهان را آورده است.[88]
در مقام جمعبندی میتوان گفت که گرمابه در ایران باستان نهادی جا افتاده و مهم بوده که گویا در گذر زمان به تدریج دستخوش دگردیسی شده باشد. این سیر دگرگونیها را میتوان در سه سرفصل خلاصه کرد که عبارتند از الف) کم شدن تعداد گرمابهها نسبت به جمعیت، و بزرگ شدن گنجایششان، پیچیدهتر شدن آداب حمام کردن و گره خوردناش با کارکردهای معاشرتی جمعی که گویا از همان ابتدا در ایران باب بوده اما به تدریج شاخه شاخه شده و تخصص یافته است، و پ) افت کیفیت خدمات و کاهش سطح بهداشت در حمامها که انگار یک بار به دنبال آشفتی حملهی مغول و بار دیگر پس از فروپاشی دولت صفوی نمود یافته و این آخری تا آخر دوران قاجار دوام یافته است.
- یعقوبی، ۲۵۳۶: ۲۲. ↑
- خطیب بغدادی، ۱۹۳۱. ↑
- راوندی، ۱۳۶۴، ج.۵: ۲۶۰. ↑
- شاردن، ۱۳۹۳، ج.۲: ۵۱۶. ↑
- سرنا، ۱۳۶۳: ۱۶۹. ↑
- قدسی مشهدی، ۱۳۷۵: ۸۹۰. ↑
- خوندمیر، ۱۳۸۰، ج.۴: ۶۵۶-۶۵۸. ↑
- هدایت، ۱۳۸۵، ج.۹. ↑
- سیفی هروی، ۱۳۸۱: ۱۱. ↑
- پاشازاده، ۱۳۷۹: ۱۹۶. ↑
- پاشازاده، ۱۳۷۹: ۷۹-۸۳. ↑
- شاردن، ۱۳۹۳، ج.۵: ۱۸۴۸. ↑
- کرزن، ۱۳۶۳، ج.۲: ۲۷. ↑
- شاردن، ۱۳۹۳، ج.۴: ۱۳۹۰. ↑
- شاردن، ۱۳۹۳، ج.۴: ۱۵۵۵. ↑
- یوشیدا، ۱۳۷۳: ۱۳۸. ↑
- شاردن، ۱۳۹۳، ج.۴: ۱۳۹۰. ↑
- کرزن، ۱۳۶۳، ج.۲: ۵۶. ↑
- شاردن، ۱۳۹۳، ج.۲: ۴۶۶. ↑
- شاردن، ۱۳۹۳، ج ۱: ۲۲۶. ↑
- شهیدی، ۱۳۸۳: ۲۷. ↑
- رابینو، ۱۳۷۴: ۳۳۹-۳۴۰. ↑
- راوندی، ۱۳۶۴، ج.۵: ۳۵۰. ↑
- کرزن، ۱۳۶۳، ج.۲: ۲۹۸. ↑
- کرزن، ۱۳۶۳، ج.۲: ۲۹۲-۲۹۳. ↑
- John, 1876. ↑
- وزیری کرمانی، ۱۳۴۵: ۳۱. ↑
- شمیم، ۱۳۷۴: ۳۴۰. ↑
- کرزن، ۱۳۶۳، ج.۲: ۱۵. ↑
- کرزن، ۱۳۶۳، ج.۱: ۶۶۳. ↑
- شاردن، ۱۳۹۳، ج.۳: ۹۳۲. ↑
- سایکس، ۱۳۷۱، ج.۲: ۶۰۴. ↑
- بلاذری، ۱۳۴۶: ۱۱-۱۲. ↑
- دروویل، ۱۳۷۰: ۶۶-۷۲. ↑
- پولاک، ۱۳۶۸: ۲۴۷. ↑
- شهری، ۱۳۷۱، ج.۱: ۴۷۴. ↑
- روزنامهی اخگر، شمارهی ۴۸۳، ۴/۱۰/۱۳۰۹: ۲. ↑
- شاردن، ۱۳۹۳، ج.۲: ۶۳۲-۶۳۳. ↑
- ملکم، ۱۳۸۰۹، ج.۲: ۲۰۷. ↑
- طبسی، ۱۳۸۹: ۲۵. ↑
- فریدالملک همدانی، ۱۳۵۴: ۱۷. ↑
- جوادی، ۱۳۸۷: ۳۵-۵۰. ↑
- شهری، ۱۳۷۱، ج.۱: ۴۷۲-۴۷۰. ↑
- شهری، ۱۳۷۱، ج.۱: ۴۸۳. ↑
- شهری، ۱۳۷۱، ج.۱: ۴۷۲-۴۷۳. ↑
- ابناثیر، ۱۳۴۳-۱۳۵۵، ج.۱۳: ۱۶۲. ↑
- شاردن، ۱۳۹۳، ج.۳: ۱۱۳۶-۱۱۳۷. ↑
- شاردن، ۱۳۹۳، ج.۳: ۱۱۱۹. ↑
- دیولافوا، ۱۳۵۳: ۶۸. ↑
- جعفری، ۱۳۴۳: ۶۷. ↑
- ابن بطوطه، ۱۳۳۷: ۱۹۱. ↑
- ابن بطوطه، ۱۳۳۷: ۲۱۵-۲۱۶. ↑
- ابن بطوطه، ۱۳۳۷: ۵۸. ↑
- افضلالملک، ۱۳۶۱: ۲۷۳. ↑
- کاتب یزدی، ۱۳۵۷: ۱۰۱. ↑
- جعفری، ۱۳۴۳: ۶۸. ↑
- راوندی، ۱۳۶۴، ج.۵: ۵۰۷. ↑
- رستمالحکما، ۱۳۴۸: ۷۹. ↑
- پیرزاده نائینی، ۱۳۴۲، ج.۱: ۶۹. ↑
- دروویل، ۱۳۷۰: ۶۶-۷۲. ↑
- شهری، ۱۳۷۱، ج.۱: ۴۹۶. ↑
- شهری، ۱۳۷۱، ج.۱: ۴۷۸. ↑
- شهری، ۱۳۷۱، ج.۱: ۴۹۷. ↑
- شهری، ۱۳۷۱، ج.۱: ۴۹۶. ↑
- شهری، ۱۳۷۱، ج.۱: ۴۹۷. ↑
- شهری، ۱۳۷۱، ج.۱: ۴۹۶. ↑
- فوریه، ۱۳۴۰: ۱۳۷. ↑
- دالمانی، ۱۳۳۵: ۶۳۳-۶۳۸. ↑
- راوندی، ۱۳۶۴، ج.۵: ۵۰۲. ↑
- کاتب یزدی، ۱۳۵۷: ۸۳-۸۵. ↑
- واصفی، ۱۳۴۹، ج.۲: ۱۰۲۱-۱۰۲۲. ↑
- ابن الأخوه، ۱۳۴۷: ۱۶۰-۱۶۲. ↑
- مجلسی، ۱۳۷۵: باب هفتم. ↑
- دالمانی، ۱۳۳۵: ۶۳۳-۶۳۸. ↑
- سولتیکف، ۱۳۶۵: ۶۵. ↑
- امین، ۱۳۵۴: ۸۶. ↑
- شهری، ۱۳۷۱، ج.۱: ۴۸۰. ↑
- اعتمادالسلطنه، ۱۳۸۵: ۳. ↑
- شهری، ۱۳۷۱، ج.۱: ۴۷۶-۴۷۷. ↑
- هدایت، ۱۳۸۸: ۲. ↑
- واعظ اصفهانی، ۱۳۳۹: ۱۵۷. ↑
- بهار 1387: ۲۶۹. ↑
- روزنامهی انجمن مقدس ملی، شمارهی ۱۷، ۱۴ ربیعالاول ۱۳۲۵ق: ۲. ↑
- روزنامهی اخگر، شمارهی ۱۳، ۲۳/۸/۱۳۰۷: ۴. ↑
- اقبال،۱۳۲۷: ۳۴. ↑
- روزنامهی اخگر، شمارهی ۲۹۱، ۲۰/۱۱/۱۳۰۸: ۱. ↑
- روزنامهی اخگر، شمارهی ۷۵۶، ۲۶/۳/۱۳۱۱: ۴. ↑
-
جناب، ۱۳۰۳: ۹۲. ↑
ادامه مطلب: گفتار سوم: از گرمابه تا حمام: مکان، بدن و فردیت (۳)
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب