گفتار نخست: دانشآموز هنرستان آلمانی؟
احمد شاملو در ۲۱ آذرماه سال ۱۳۰۴ در خانوادهای ارتشی زاده شد و در دوم امرداد سال ۱۳۷۹ درگذشت. در شناسنامهاش محل تولدش را رشت ذکر کردهاند (تصویر زیر)، اما خودش میگفت زادهی تهران است و در روایتی زادگاه خود را ساختمان شمارهی ۱۳۴ خیابان صفیعلیشاه ذکر کرده است.[1]
این گزارش قدری بحث برانگیز است. چون در زمان مورد نظر او که لحظات پایانی دوران قاجار بوده، خانههای تهران هنوز شماره پلاک نداشتهاند. گذشته از این اولین عکسی که از کودکی او در دست داریم و در آن کودکی دوساله است، در رشت گرفته شده است. با توجه به این که روایتهای شاملو دربارهی زندگیاش اغلب با اسناد و گواهان بیرونی فاصله دارد، امنتر است اگر در این مورد هم اعتبار اسناد دیوانسالارانهی مربوط به ثبت احوال را مبنا بگیریم.
شاهدی بر این که ساختار شهری تهران در زمان تولد شاملو شماره پلاک خانهها را بر نمیتابیده است. این عکسی است از چهارراه کالج، در سال ۱۳۰۹، یعنی زمانی که شاملو پنج سال داشت.
در شرایطی که همهی اسناد -از شناسنامه گرفته تا عکسهای دوران کودکی- به زاده شدن و پرورده شدن شاملو در رشت دلالت دارند، تزدیدی نیست که او خود را زادهی تهران معرفی میکرده است. در این مورد گزارش همسرش آیدا را داریم که پاشائی در ستایشنامهاش از او نقلش کرده[2] و در کنار آن زندگینامهی خودنوشت شاملو را هم داریم که تصریح میکند در پلاک ۱۳۴ خیابان صفیعلیشاه تهران به دنیا آمده است.[3]
این که چرا شاملو دربارهی موضوع سادهای مثل محل تولدش (احتمالا) دروغ میگفته، شاید به اینجا باز گردد که در میان شاعران همنسلاش بحثی و تفاخری بر سر تهرانی یا غیر تهرانی بودن وجود داشته که نصرت رحمانی بدان اشارهای کرده است.[4] دلیل اهمیت این بحث شاید تاکید نویسندگان چپ بر «زبان خلق» و گفتار مردم کفِ خیابان باشد، که زاده شدن در کف چنین خیابانی را به سجیهای اخلاقی بدل میکرده است. در شرایطی که شاعران بزرگی مثل سایه و شهریار در محیطی با زبان مادری گیلکی یا ترکی زاده شدهاند و هرگز کتمانی در این مورد نداشتهاند و این موضوع خدشهای بر توانمندی و درخشششان در شاعری به زبان پارسی ایجاد نمیکرده، چنین تاکیدی بر «تهرونی بودن» جای خردهگیری دارد، به ویژه اگر که دروغ باشد.
با مرور ساختار زبانی شاملو در سخنرانیها و گفتارهای شفاهیاش این حدس شکل می گیرد که انگار به عمد و قدری اغراقآمیز میکوشیده با لهجهی مردم تهران سخن بگوید، و احتمالا برای این کار گویش دوستانش مثل رحمانی را تقلید میکرده است. تقلیدی بودن این لهجه از آنجا پیداست که تعمیمهای نادرستی را در زبان شاملو میبینیم که در اصل گویش تهرانی وجود ندارد و نوعی اغراق در لهجه به حساب میآید. نمونهاش تبدیل نابجای واکبر «آ-» به «او-» و برعکس در بسیاری از کلمات، یا تلفظ «بهار» به صورت «باهار» که تصنعی است و به گویش مردم تهران ارتباطی ندارد.
گذشته از این، خطاهای زبانی فراوانی در نوشتار و گفتار شاملو میتوان یافت که نشان میدهد بر پارسی و به ویژه زبان پارسی ادبی تسلط نداشته است. حتا در متونی که با لحن عامیانه مینوشته هم این اشتباهها فراوان هستند و این ماجرا تا پایان عمرش ادامه دارد. مثلا در سالهای پایانی زندگیاش در هر صفحه از زندگینامهی خودنوشتهاش چند اشتباه دستوری و لغوی میتوان پیدا کرد. خطاهایی مثل جعل کلمهی «پژمردهوار»[5] که نادرست است و حشو، چون پژمرده خودش صفت است و به پسوند صفتسازی (-وار) نیازی ندارد، یا «از خودم عُقم بنشیند»[6] که نادرست است، چون عق را میزنند، نه این که بنشینند. این برای کسی که دعوی شاعری داشته و مشغول نوشتن لغتنامه (هرچند لغات کوچه) بوده دور از انتظار است. مرور نقادانهی ساختار زبانی شاملو نشان میدهد که زبان پارسی را قدری دیرتر از زبان مادری آموخته و احتمالا در سالهای حساس کودکی که زبانآموزی رخ میدهد، به منبعی غنی از زبان پارسی ادیبانه دسترسی نداشته و بعدتر هم از انضباط کافی برای جبران این نقص بیبهره بوده است.
خانهای در رشت که احمد شاملو در آن زاده شد، به یکی از اعضای ارتش تعلق داشت. پدر او حیدر شاملو نام داشت و احتمالا در ارتش نوبنیاد رضا شاهی درجهدار بوده است. شاملو در خاطراتش او را صاحبمنصبی والامقام وانموده که گماشته داشته است. در گزارش شاملو به ساواک نوشته که پدرش «سرهنگ حیدر شاملو» بوده است. اما در این روایت که به سال ۱۳۳۸ نوشته شده، آمده که او در ۱۳۲۰ سرهنگ بوده است.[7] کمی جلوتر اما در همان سند میگوید او سرهنگ ۲ بوده است.[8] سال مورد نظر دقیقا همان زمانی است که ارتش رضاشاهی در اثر اشغال ایران دستخوش فروپاشی میشود، و اسناد مدون دربارهی منصب ارتشیان در آن سال قدری آشفته است. با این حال در دادههای موجود (هم اسناد رسمی بازمانده از ارتش و هم خاطرات ارتشیان) تا جایی که من دیدهام هیچ اشارهای به سرهنگ (یا سرهنگ دوم) حیدر شاملو در سال ۱۳۲۰ دیده نمیشود. اما از همان حدود زمانی عکسهایی از حیدر شاملو در دست داریم و در آنها نمایان است که پدرش درجه و سردوشی سرهنگی نداشته است. تا جایی که از این اسناد تصویری بر میآید، حیدر شاملو درجهداری جزء بوده است.
شاملو در مصاحبهاش با پاشائی دربارهی دوران کودکیاش مفصل حرف میزند و اینجا کلمهی «گماشته» به شکلی غیرعادی تکرار میشود. او آنجا میگوید که هم پدرش گماشته داشته و هم شوهرخالهاش،[9] و آن هم در شهری دور افتاده مثل خاش. اما در جاهای دیگری گفته که پدرش مجاز نبوده به تهران یا شهرهای دیگر وارد شود، و از عکسها هم برنمیآید که صاحبمنصبی با گماشته بوده باشد.
گزارش شاملو دربارهی پدرش بسیار مغشوش است و دو نکته در آن زیاد تکرار میشود، یکی همین اصرار بر حضور گماشته، و دیگری خاطرهی عجیبی که از تنبیه یک سرباز در پادگان و شلاق خوردنش تعریف میکند[10] و میگوید کل جهتگیری زندگی او با این تجربه تغییر کرد و منظورش آن است که به ظلمستیزی و مبارزات سیاسی جهادگرانهاش تاکید کند.
اما این گزارش را میتوان با توجه به اسناد عینیای که گفتیم، به شکلی واژگونه هم تفسیر کرد. یعنی این حدس شکل میگیرد که شاید پدرش زمانی گماشتهی افسری بوده، و حتا شاید آن سربازی که تنبیه شده و شلاق خورده و چنین زخمی به روحیهی او وارد آورده، خودِ پدرش بوده باشد. این که حیدر شاملو مدام به شهرهای دورافتاده فرستاده میشده و در آن مناطق وضع نابسامانی داشته هم تاییدی بر همین ماجراست. در ضمن اشارهی شاملو دربارهی پدرش که میگوید «او را به تهران و شهرهای بزرگ راه نمیدادند»[11] این حدس را ایجاد میکند که شاید وضعیتی خاص داشته و به نوعی تبعید محکوم بوده است. به همین خاطر بیشتر دوران کودکی و نوجوانی شاملو در شهرهایی مثل خاش، بیرجند، زاهدان و مشهد سپری شد و شاملو این خانه به دوشی خانواده را دلیل اصلی بازماندناش از تحصیل دانسته است.
خانوادهی حیدر شاملو، احمد شاملو دومین نفر از سمت چپ ، ۱۳۱۲
همسر حیدر شاملو و مادر احمد، کوکب عراقی نام داشت و مثل پدرش به طایفهی شاملو تعلق داشت. او از مهاجرانی بود که بعد از چیرگی ارتش سرخ بر قفقاز، از این منطقه به ایران کوچ کردند. پدر و مادر احمد شاملو ترک زبان بودهاند و در خانوادهاش با هم به ترکی سخن میگفتهاند.[12] این در حالی است که شهرهایی که محل ماموریت پدرش بوده و کودکیاش را در آنجا گذرانده، همه در ایران شرقی قرار دارند و زبان ترکی در آنها رایج نیست. یعنی انگار حیدر شاملو اصراری در ترکی حرف زدن با زن و فرزندانش داشته است، که با توجه با آن مقطع زمانی و موج گرایش به زبان پارسی (به ویژه در ارتش) غیرعادی به نظر میرسد.
شاملو تحصیلات مرتب و درستی نکرد و تقصیرش را به گردن موقعیت پدرش و سفرهای دایمیشان میانداخت. با این حال چنین مینماید که بازماندن او از تحصیل، به ماموریتهای پدرش در دوران کودکی ارتباطی نداشته باشد. چون در سنی که قاعدتا میبایست به دبیرستان و دانشگاه برود، خانوادهاش خانه به دوش نبودهاند. بنا به گزارش خودش تا سال سوم دبیرستان را در مدرسهی فیروز بهرام درس خواند و بعد از آن درس خواندن را رها کرد و این به دورانی مربوط میشود که خانوادهاش نامتحرک و مقیم تهران بودهاند.
چنین مینماید که شاملو دربارهی کارنامهی تحصیلیاش پردهپوشیهایی کرده باشد. در تمام زندگینامههایی که توسط او و همسرش آیدا نوشته شده، نام دو نهاد آموزشی تکرار میشود: یکی دبیرستان فیروز بهرام است و دیگری هنرستان صنعتی آلمانیها. همچنین بر این نکته تاکید هست که شاملو به عشقِ یادگیری زبان آلمانی در سال سوم دبیرستان از دبیرستان فیروز بهرام بیرون آمد و به هنرستان صنعتی ایران و آلمان وارد شد و مجددا در همان سال تحصیلی (سوم) ثبت نام کرد.
دربارهی دبیرستان فیروز بهرام، پرسشی در اینجا گشوده باقی میماند. چون در اسناد این دبیرستان تا جایی که من جستجو کردم نامی از احمد شاملو یافت نشد. البته این اسناد بسیار پراکنده و جسته و گریخته بود و چه بسا که سندی جایی باشد و من ندیدهام. با این حال در خاطرات کسانی که در این دبیرستان تحصیل کرده و میبایست معلم یا همشاگردی شاملو بوده باشند هم -تا جایی که دیدهام- هیچ اشارهای به او دیده نمیشود، و این با توجه به شهرت بعدیاش قدری عجیب است.
ابهام دربارهی هنرستان صنعتی اما مستندتر و پردامنهتر است. دربارهی انتقال از دبیرستانی دیگر به آنجا این را میدانیم که محدودیتی در کار نبوده و یک دانشآموز تازهوارد میتوانسته از ابتدا در سال سوم این دبیرستان درس بخواند، یا سال چهارم را آنجا آغاز کند. یعنی انتقال از دبیرستانی به دبیرستانی دیگر باعث نمیشود کسی یک سال را دوبار بخواند. بنابراین به نظر میرسد که این گزارش برای لاپوشانی مردود شدن او در سال سوم دبیرستان ابداع شده باشد. از سوی دیگر هیچ شاهدی نداریم که نشان دهد شاملو آشناییای با زبان آلمانی داشته است. پس این دعوی برای یادگیری این زبان یک سال تحصیلی را تکرار کرده، مشکوک مینماید.
خود این نهاد آموزشی هم جای توجه دارد و سزاوار است قدری دقیقتر بدان بنگریم. اصولا ارجاعهایی که فرد در زندگینامهاش میگنجاند، شبکهای از نمادها و مفاهیم را به دست میدهد که خودانگارهی مطلوب او، یا دست کم انگارهای که میخواسته نزد دیگران ترویج کند را به دست میدهد. این به ویژه زمانی اهمیت مییابد که کسی دربارهی خودش دروغ میگوید یا پردهپوشی میکند؛ یعنی دادهای زندگینامهای را از انگارهی خود طرد کرده، یا بدیلی را در برابرش جعل کرده است. این طرد و جعلها برای فهم ذهنیت فرد دربارهی خودش ارزشی چشمگیر دارد. از این رو به همان ترتیبی که «بچهی تهرون بودن» برچسبی تحلیلپذیر است، «محصل هنرستان آلمانی» بودن هم هست، به ویژه اگر که ساختگی باشد.
پیشینهی تاسیس هنرستان فنی آلمانیها در ایران به سال ۱۲۸۶ میرسید و یکی از نخستین برنامههای مشروطهخواهانی مثل میرزا محمود خان احشامالسلطنه بود که خواهان برقراری ارتباط با آلمان و تشکیل جبههی سومی در برابر روس و انگلیس در کشور بودند. این هنرستان یک سال پس از امضای فرمان مشروطه با سرمایهگذاری مشترک ایران (پنج هزار تومان) و آلمان (سه هزار تومان) در زمینی به مساحت هشت هزار متر مربع که هدیهی دولت بود، در شمال غربی میدان مشق گشایش یافت.
در سال ۱۳۰۳ و همزمان با به قدرت رسیدن رضا شاه، این آموزشگاه با بودجهای نو به صورت مرکزی برای تربیت صنعتگران بازتعریف شد و از نو افتتاح شد. کلمهی «هنرجو» برای نخستین بار در این سال برای دانشآموزان این مدرسه به کار گرفته شد. در سال ۱۳۰۵ دولت آلمان تجهیزاتی آزمایشگاهی و آموزشی به این مدرسه اهدا کرد و در ۱۳۰۸ هنرستان صنعتی و هنرسرای عالیاش هم شروع به کار کرد. این آموزشگاه از همان ابتدا به خاطر کیفیت بالای تدریس و انضباط چشمگیرش شهرتی نیک پیدا کرد و شمار زیادی از هنرجویانش بعدها به شخصیتهایی برجسته تبدیل شدند. در این مدرسه معلمان و مدیرانی آلمانی به کار مشغول بودند که اغلب به حزب نازی گرایش داشتند. در مقابل ایشان در میان معلمان و کارمندان ایرانی گرایشی به کمونیسم دیده میشد. چنان که برجستهترین شخصیتهای گروه موسوم به ۵۳ نفر از معلمان و دانشآموزان آنجا بودند. همانها که هیچ اشارهای به شاملوی محصل در خاطراتشان دیده نمیشود.
احمد شاملو روی زانوی پدرش، ۱۳۰۶
احمد شاملو، ۱۳۲۰
پس از حملهی متفقین به ایران فعالیت این هنرستان به خاطر پیوندهایش با آلمانها دچار وقفه شد. در ۱۳۲۰ همهی معلمان و کارگزاران آلمانی هنرستان از ایران اخراج شدند و در عمل این نهاد تا سال ۱۳۲۸ غیرفعال بود و دستخوش هرج و مرج. جالب آن که این دقیقا همان مقطعی است که شاملو میگوید در آنجا درس میخوانده است. احمد شاملو اگر از هفت سالگی به دبستان وارد شده و بدون وقفه و مردودی همهی کلاسها را پشت سر گذاشته باشد، با توجه به تکرار سال سوم دبیرستان در فیروز بهرام، باید در سال ۱۳۲۲ به این هنرستان وارد شده باشد. میتوان فرض کرد که او زودتر یا دیرتر به مدرسه وارد شده یا سالی دیگر هم مردود شده باشد، اما در هر صورت دورانی که میگوید در این مدرسه درس میخوانده بین ۱۳۲۰ و ۱۳۲۸ قرار میگیرد، یعنی دقیقا همان زمانی که نیمهتعطیل بوده است.
هیچ سند و مدرکی از حضور شاملو در این هنرستان یافت نشده و نام او هم در میان فهرست شاگردان یافت نمیشود. هرچند در این سالها اصولا مدرسه فعالیت چندانی نداشته و حساب و کتابی هم بر فعالیتهایش حاکم نبوده است. بنابراین اصولا این که شاملو در این مدرسه درس خوانده باشد، نامستند و نامحتمل مینماید. این حدس را میتوان زد که او به سادگی در دبیرستانی (بنا به روایت خودش در فیروز بهرام) تا سال سوم دبیرستان درس خوانده و بعد شاید به خاطر مردود شدن در این سال ترک تحصیل کرده باشد. در سند ساواک که شاملو با خط خود شرح حالش را در آن نوشته میخوانیم که او تا کلاس دهم درس خوانده و بعد ترک تحصیل کرده است.[13] کلاس دهم با سوم دبیرستان برابر میشود و حدس ما را تایید میکند که او در این سن ترک تحصیل کرده، نه این که به شوق یادگیری آلمانی از دبیرستانی به هنرستانی کوچیده باشد.
دربارهی دوران کودکی و نوجوانی شاملو جز همین چند جمله چیز دیگری نمیدانیم. شاملو دربارهی دورانی که از تولدش آغاز میشود و تا هجده سالگی ادامه پیدا میکند، تنها همین چند نکته را گفته است: زادهی تهران بودن (احتمالا نادرست)، شغل پدرش (با قدری اغراق)، تحصیلش در فلان دبیرستان و بهمان هنرستان (نامستند و احتمالا نادرست). اسناد موجود در این زمینه هم بسیار ناچیز و پراکنده است و ردپای مستندی از او در نهادهای آموزشیای که نام برده، در دست نیست. ممکن است این روایتها درست باشد، ولی حکم کردن به این که او در فیروز بهرام یا هنرستان آلمانی تحصیل کرده یا نکرده، نیازمند کاوشی جامع در اسناد بازمانده از این مدارس است. تا اینجای کار اما میدانیم که فیروز بهرام در این سالها فعال و برقرار، و هنرستان نیمهتعطیل بوده، و فعلا در هیچ یک سندی از محصلی به اسم احمد شاملو یافت نشده است.
- مرجع این روایت گویا شفاهی باشد. اغلب تارنماها و زندگینامههای شاملو که توسط هوادارانش پدید آمده چنین گزارهای را نقل کرده است. از جمله: احمد-شاملو02 http://lotka.cero.ir/2021/03/01/ و: و: http://tehrannbn.com/?p=2867 و: http://1shoresh.blogfa.com/post/59 و: زندگینامهـاحمدـشاملوhttps://tizland.ir/% ↑
- پاشائی، ۱۳۷۸، ج.۲: ۵۷۱. ↑
- پاشائی، ۱۳۷۸، ج.۲: ۵۹۲. ↑
- اورند، ۱۳۸۸: ۱۱۵-۱۱۶. ↑
- پاشائی، ۱۳۷۸، ج.۲: ۵۹۲-۵۹۴. ↑
- پاشائی، ۱۳۷۸، ج.۲: ۵۹۱. ↑
- پیوست نخست، ص ۳. ↑
- پیوست نخست، ص ۵. ↑
- پاشائی، ۱۳۷۸، ج.۲: ۵۹۳-۵۹۵. ↑
- پاشائی، ۱۳۷۸، ج.۲: ۵۹۳-۵۹۴. ↑
- پاشائی، ۱۳۷۸، ج.۲: ۵۹۷. ↑
- بقایی، ۱۳۸۶: ۱۸۸. ↑
- پیوست نخست، ص ۲. ↑
ادامه مطلب: گفتار دوم: نوجوان هوادار هیتلر؟
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب