گفتار هفتم : شورش زنگیان
شورش مهم دیگری که در زمان جوانی حلاج رخ داد، قیام زنگیان است که رهبرشان با نام صاحب زنگ (صاحبالزنج) شهرت یافته است. زمینهی اجتماعی این جنبش از آنجا آغاز شد که در ابتدای دههی ۴۲۴۰ (۲۵۰ق) برخی از امیران عباسی کوشیدند تجربهی ناموفق حجاج بن یوسف ثقفی برای تاسیس نظام بردهدارانه را تکرار کنند.
حلاج در دوران اسلامی نخستین کسی بود که کوشید اقتصاد بردهدارانهی مصر و روم را در ایران هم مستقر سازد. به همین خاطر کوشید مردم خوزستان و میانرودان را به رعیت برده تبدیل کند و گروهی از سیاهپوستان را هم به مدینه منتقل کرد و آنجا به کار گماشت. اما این سیاست حلاج با شکستی کامل روبرو شد. مردم عراق و خوزستان مدام شورش کردند و با آن که شکنجههای وحشتناک بر آنان روا داشتند، به بردگی تن در ندادند. سیاهان مدینه هم یک بار در سال ۴۰۷۳ (۷۵ق) شورش کردند و به دست حجاج کشتار شدند، و بار دیگر در سال ۴۱۳۶ (۱۴۰ق) قیام کردند و این بار شهر را برای مدتی تصرف کردند، و اگرچه شکست خوردند اما با فرو افتادن امویان نظام بردگی هم پایان یافت.
به همین ترتیب تجربهی دوم در دوران عباسی نیز فاجعهبار از آب درآمد. صرف چنین کوششی نشانگر آن بود که خلافت در نسخهی اموی-عباسیاش تلاش میکند عنصری مهم از نظام سیاسی دولتهای رومی-مصری که بردگی نیروی کار است را وامگیری کند. طرحی که طبعا در ایران زمین نافرجام از کار درمیآمد. چون در این قلمرو هرگز رعیت کشاورز برده نبودهاند.
کوشش عباسیان در این مورد هوشمندانهتر بود، چون از تلاش برای بردهسازی جمعیت ایرانی -که ناممکن مینمود- چشمپوشی میکرد. همزمان با استیلای ترکان بر دربار عباسی و بازگشت به سیاست خلافت اموی، گروهی از بردگان سیاهپوست از مصر به میانرودان منتقل شدند و در مزارع پنبه و معادن نمک به کار گماشته شدند. با این حال مردم حضور چنین چیزی را برنتابیدند و در شهریور سال ۴۲۴۸ (رمضان ۲۵۵ق) و تقریبا همزمان با آنچه برای زایش مهدی بن حسن عسکری نقل کردهاند، شورشی در بصره آغاز شد.
رهبر این شورش مردی ایرانی بود که نام و نشانش معلوم نیست، و حتا قطعی نیست که مسلمان بوده باشد. برخی از منابع نامش را علی بن محمد ورزنینی نوشتهاند و گفتهاند که در روستای ورزنین نزدیک ری زاده شده بود. همچنین نیاکانش را از اهالی طالقان دانستهاند و گفتهاند با زنی عرب از بنی خزیمه ازدواج کرده بود و نامش را علی بن محمد ثبت کردهاند. هرچند اینها همه احتمالا ساختگی است. در این حد میدانیم که از نواحی شمالی ایران مرکزی برخاسته و مردی فرهیخته و دانشمند بوده است. چون گزارش شده که مدتی معلم فرزندان خلفای عباسی بوده و اخترشناسی و دستور زبان و خط به ایشان میآموزانده است. اشاره به اخترشناسی نشان میدهد که احتمالا با حکیمان و مغان پیوندی داشته است.
صاحب زنگ در میان بردگان سیاهپوست به تبلیغ مرام آزادگی پرداخت و ایشان را به شورش فرا خواند. در نتیجه زنگیان شورش کردند و کارگزارانشان را کشتند و بصره را گرفتند. صاحب زنگ دولتی محلی با مرکزیت بصره تاسیس کرد. پیروان او فقط زنگیان نبودند و مردم عرب بصره و هجر و احسا نیز به او پیوستند. برخی از منابع گفتهاند که او ادعا میکرده از نسل سادات حسینی است، ولی احتمالا ادعای علوی بودنش نادرست بوده است.
صاحب زنگ مردی فرهمند بود و میگفتند کارهای معجزهآمیز میکند. هدف او آشکارا از بین بردن دولت عباسی بوده و به همین خاطر با قرمطیان و خرمدینان و صفاریان ارتباطهایی برقرار کرد و کوشید حملهها و شورشها بر ضد نظام خلافت را هماهنگ کند. اما موفق نشد اتحادی میان ایشان پدید آورد. با این حال خودش سرداری برجسته بود و به ویژه از طبقهی حاکم شهری مسلمان کینهی سختی به دل داشت و به شدت کشتارشان میکرد. او بعد از فتح بصره سه روز مردم شهر را از دم تیغ گذراند و کمی بعد در سال ۴۲۵۶ (۲۶۴ق) واسط را گرفت و آنجا هم چنین کرد.
او تا حدود پانزده سال در برابر حملات عباسیان مقاومت کرد و در حملاتش تا هفتاد میلی بغداد پیشروی کرد. اما در نهایت بعد از آن که یعقوب لیث درگذشت و خطرش برطرف شد، با تمرکز نیروهای عباسی بر میانرودان و سیاست زمین سوختهای که خلیفه در پیش گرفته بود، دچار شکست شد. صاحب زنگ در نبردی که روز یکشنبه ۲۴ امرداد سال ۴۲۶۲ (۲ صفر ۲۷۰ق) رخ داد از برادر خلیفه -موفق بالله- شکست خورد و کشته شد. هرچند قیام زنگیان به این ترتیب پایان یافت، اما نظام بردهداری از میانرودان برچیده شد و اسیران زنگی هم به صورت غلام خانگی درآمدند.
در پژوهشهای موجود دربارهی حلاج این حقیقت به کلی نادیده انگاشته شده که او در بافت اجتماعی قیام صاحب زنگ میزیسته است. قیام زنگیان زمانی آغاز شد که حلاج دوازده ساله بوده و موج آن نخست بصره و بعد واسط را فروگرفت، که محل اقامت حلاج و خانوادهاش بود. زمان کشتار مردم واسط درست دانسته نیست، ولی معلوم است که صاحب زنگ با مسلمانان مقیم نیمهی غربی شهر ستیزه داشته و انگار به اهالی بومی کشکر قدیم آسیبی نرسانده است. به هر روی سپاهیان او بارها به شهرهای پیرامون بصره حمله میبردند و هیچ بعید نیست در همان ابتدای کار در واسط هم تاخت و تازی کرده باشند. از این رو کوچ حلاج از واسط به شوشتر شاید به هجوم صاحب زنگ و کشته شدن خانوادهاش مربوط باشد. شورش زنگیان زمانی سرکوب شد که حلاج بیست و شش سال داشت و در مراکز حکمرانیشان مقیم بود. بنابراین تردیدی نیست که تاثیرهایی از این رخدادهای سیاسی پذیرفته باشد و اینها را نباید نادیده انگاشت.
ادامه مطلب: بخش سوم: جوانی (۴۲۵۰ تا ۴۲۷۰/ ۲۵۷-۲۷۸ق) :گفتار نخست: جنید در بغداد
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب