پنجشنبه , آذر 22 1403

گفتار پنجم: فروغ و سیاست

گفتار پنجم: فروغ و سیاست

پیش‌داشت مهمی که درباره‌ی فروغ فرخزاد وجود دارد، به فعالیتهای اجتماعی و سیاسی وی مربوط می‌شود. درباره‌ی شاعری مانند فروغ که درجه‌ی هم‌پیوندی اشعارش و زندگی شخصی‌اش بسیار بالاست، فهمِ اشعار تنها زمانی ممکن می‌شود که به چفت و بست‌های شاعر با نهادهای اجتماعی به دقت بنگریم و تاثیرپذیری و تاثیرگذاری وی را در این زمینه به درستی تحلیل کنیم. جالب‌ آن است که در کل دو تصویر متضاد درباره‌ی فروغ وجود دارد. برخی او را شخصیتی یکسره غیرسیاسی، منفرد، فارغ از بند و بست‌های حزبی و محفلی دانسته‌اند، و برخی دیگر او را مبارزی سیاسی، مخالف‌خوانی تحت تعقیب، و کوشنده‌ای فعال و وابسته به حزب‌ها و محفل‌های چپ‌گرا دانسته‌اند. طبیعی است که با پذیرش هریک از این تصویرها معنای بسیاری از شعرهای فروغ یکسره دگرگون می‌شود.

چنین می‌نماید که فروغ تا پیش از ازدواجش گرایش سیاسی خاصی نداشته باشد و شعرهایش هم در این دوران همگی رمانتیک یا اروتیک هستند. بعد از ازدواج با پرویز شاپور که فروغ با محفل‌های روشنفکرانه آشنا شد، با گروهی حشر و نشر پیدا کرد که عضو یا هوادار حزب توده محسوب می‌شدند و بسیاری‌شان شاعر بودند. تاثیرگذارترین چهره در این میان نادر نادرپور بود که پل ارتباطی فروغ با شمار زیادی از شاعران نوپردازِ چپ‌گرا محسوب می‌شد. فروغ در ارتباط صمیمانه با نادرپور پیشگام بود، اما نتوانست این ارتباط را برای مدتی طولانی حفظ کند و نادرپور کمی بعد ازدواج کرد و ارتباطش را با فروغ محدود ساخت.

نادرپور می‌گوید که آشنایی او با فروغ در سال 1333 و بعد از خواندن شعر «گناه» در مجله‌ی روشنفکر دست داد که همراه با عکس فروغ به چاپ رسیده بود.[1] ناگفته نماند که روشنفکر مجله‌ی ویژه‌ی چپ‌گرایان هوادار حزب توده بود و به این ترتیب دوستی فروغ و کسرائی پیش از این تاریخ قرار می‌گیرد. چون گویا شعر «گناه» با نفوذ او در این مجله منتشر شده است. او در فاصله‌ی شهریور تا اسفند 1334 دوست صمیمی فروغ بود و همان کسی بود که شعر نو را به او معرفی کرد و او را به جرگه‌ی ادیبان هوادار حزب توده وارد کرد. م. آزاد به روشنی گفته که بعد از انتشار «تولدی دیگر» او و سیروس طاهباز تصمیم گرفتند برای مطرح کردن نام فروغ در مجله‌ی آرش ویژه‌نامه‌ای برای او منتشر کنند و مصاحبه‌هایی هم بخشهایی از آن منتشر شده در این راستا ضبط شده است.[2]

شواهد نشان می‌دهد که با وجود پایان یافتن رابطه‌ی عاشقانه‌ی این دو، ارتباط کاری و کمابیش حزبی‌شان همچنان بر سر جای خود باقی بود. نادرپور علاوه بر این که فروغ را با شعر نیما آشنا کرد، واسطه‌ی ارتباط او و شاملو هم محسوب می‌شود. نادرپور به خصوص بعد از فطع رابطه با فروغ بیشتر با محفل دوستانه‌ای چفت شد که ناصر خدایار و شاملو اعضایش بودند. در تیرماه 1335 وقتی شاملو «عروسی خون» اثر لورکا را ترجمه (یا در واقع تالیف!) کرد، قرار شد دکتر لعبت والا تئاتر خود را در اختیار او بگذارد و نادرپور و فروغ و طوسی حائری آن را به صورت نمایشی اجرا کنند. محتوای این متن آشکارا ایدئولوژیک و سیاسی بود و معلوم است که در اینجا با یک فعالیت فرهنگی حزبی در پیوند با توده سر و کار داریم. هرچند بسیاری از دست اندرکارانش سمپات حزب توده محسوب می‌شده‌اند. نادرپور می‌گوید که تا این هنگام فروغ و شاملو دشمنی شدیدی با هم داشته‌اند و به خصوص بر سر شعر و شاعری مدام به هم می‌پریده‌اند. با این همه همین فضا مقدمه‌ی آشنایی ایشان قرار گرفت و آغازگاه روندی بود که در نهایت به آنجا کشید که فروغ همچون عضوی مطیع و رام به دسته‌ی شاملو بپیوندد. فروغ در اواخر عمر کوتاهش به حلقه‌ی نویسندگانی مثل یدالله رویایی و احمدرضا احمدی پیوست که با احمد شاملو دسته‌ای تشکیل داده بودند و از شعر سفید و بی وزن و قافیه دفاع می‌کردند.

پیوستن او به جرگه‌ی شاملو همزمان بود با اختلافهایی که با ابراهیم گلستان پیدا کرده بود. در همین حدود فروغ به فعالیت سیاسی هم گرایشی یافته بود و در اعلامیه‌ها و اعتراضهایی که نیروهای چپِ جوان انجام می‌دادند به عنوان حامی و اطلاع‌ دهنده نقشی ایفا کرد. به خصوص زمانی که گروه پرویز نیکخواه به جرم تلاش برای ترور شاه دستگیر شدند، فروغ اعلامیه‌ای در حمایت از آنها نوشت و آن را به برتولوچی داد که در آن هنگام در ایران حضور داشت. برتولوچی آن را در اروپا منتشر کرد و موجی تبلیغاتی را راه انداخت که به لغو حکم اعدام این افراد منتهی شد و باعث شد به زندان محکوم شوند. پرویز نیکخواه بعدتر از کردارهایش پشیمان شد و ابراز ندامت کرد و آزاد شد و بعد از انقلاب اسلامی به دست انقلابیون اعدام گشت.[3]

درباره‌ی گرایشهای سیاسی فروغ تنها در همین اندازه می‌دانیم. شواهدی هست که او در محفلها و مجامع رسمی سازگار با گفتمان دستوریِ حزب توده و مشتقهای سرکش بعدی‌اش (که شاملو نمونه‌ای از آن است) سخن می‌گفته است. او بی‌شک از دستگاه تبلیغاتی و رسانه‌ای حزب توده و گروههای چپ‌گرای بعدی برای پراکندن نام و نشان خویش و دستیابی به شهرت بهره جسته و چه در آن هنگام که در محفل ادیبان حزب توده حضور داشته و چه بعدتر در دسته‌ی شاملوگرایان، عضوی مطیع و سر به راه محسوب می‌شده است. خلق و خوی پرخاشگرش هر از چندی به درگیری و دعوای او با این و آن دامن می‌زده، اما گویا این امر به پیوندهای سازمانی‌اش به عنوان هوادار آن حزب و این دسته آسیبی وارد نمی‌آورده است.

نادرپور بیست و شش سال پس از مرگ فروغ درباره‌ی او متنی به نسبت منصفانه نوشت و گفت که «عقیده‌ی من درباره‌ی فروغ فرخزاد این است که استعداد راستین او در پشت اسطوره‌ی شخصیتش پنهان شده و اشتهاری که از این اسطوره برخاسته به مراتب بیش از استحقاق او بوده است و به همین دلیل در روزگاران آینده کاهش خواهد یافت و این نکته را آشکار خواهد کرد که اگر این شاعره در دام تظاهرات و تبلیغات روز نمی‌افتاد و در زندگی طبیعی و ادبی خویش بازیچه‌ی دست برخی از رندان قلمزن نمی‌شد، شخص و شعرش را از مهلکه‌هایی که فرا راه خود داشت بهتر می‌رهانید.»[4] و احتمالا در اینجا منظورش از «رندان قلمزن» محفل مریدان شاملو است، چون خودش در زمان نوشتن این سطور همچنان عضوی وفادار از محفل مشابه توده‌ای‌هاست و بعید است آنها را در نظر داشته باشد.

با این همه باید به این نکته توجه داشت که فروغ هرگز عضو رسمی هیچ حزب و گروه سیاسی‌ای نبوده است، و گذشته از حمایتی که از پرویز نیکخواه کرد و ماجرای پوسترهایی که انگار باری به همراه داشته، هیچ کنش سیاسی مشخص دیگری از او سراغ نداریم. یعنی بیشتر چنین می‌نماید که زنی بوده با گرایشی درونی به چپ‌گرایی، که بدون وفاداری به سازمانی خاص با محفل‌های چپ‌گرایان وارد داد و ستد می‌شده و شعارهای ایشان را در شعرهای خویش می‌گنجانده و در مصاحبه‌ها همان موضع‌ها را تکرار می‌کرده و در مقابل از رسانه‌ها و ابزارهای تبلیغاتی ایشان برای دستیابی به شهرت و اعتبار بهره می‌جسته است.

ارتباط فروغ با سیاست بیش از آن که ارتباط با نهادهای سیاسی باشد، ارتباط با سیاست‌بازان و علاقمندان به سیاست بوده است. یعنی هیچ شاهدی در دست نداریم که بر پیوند و ارتباط مستقیم فروغ با یک نهاد سیاسی دلالت داشته باشد. فروغ در عین حال با محفل‌های سیاسی ارتباط داشته و عضوی شناخته شده از محفل شاعران توده‌ای (گروه نادرپور) و بعدتر شاعران چپ‌گرای انقلابی (گروه شاملو) محسوب می‌شده است. اما پیوند او با همه‌ی این محافل بر محور ارتباط صمیمانه‌اش با مردانی می‌گشته که نقشی تعیین کننده در راهبری این نهادها داشته‌اند. یعنی اتصال فروغ و نهادهای سیاسی همیشه با واسطه‌ی دوستان مردش انجام می‌گرفته و حضور در فضای فعالیت سیاسی برایش با هماغوشی و همبستری درآمیخته بوده و بر اساس قبض و بسط ارتباطهای جنسی‌اش با این و آن پیوندش با نهادهای سیاسی هم سست یا محکم می‌شده است. در این معنی فروغ را نمی‌توان موجودی سیاسی یا کنشگری مدنی دانست. او به سادگی به دنبال دوستانش حرکت می‌کرده و چون صدایی رسا و شعرهایی جذاب می‌سروده‌، در فضایی که دلدارانش حضور داشته‌اند همچون بلندگویی برای ایشان عمل می‌کرده است. با تغییر دوستان، موضع سیاسی و وفاداری به حزبها و دسته‌ها نیز دگرگون می‌شده و گاه یکسره واژگون می‌شده است.

 

 

  1. نقیبی، 1382: 493..
  2. نقیبی، 1382: 522-523.
  3. صفاریان (الف)، 1393: دقیقه 39-42.
  4. نادرپور، 1382: 420-421.

 

 

ادامه مطلب: گفتار ششم: ساخت روانی فروغ

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب